دوشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ |۱۲ ذیقعدهٔ ۱۴۴۵ | May 20, 2024
تابوت ملکه انگلیس

حوزه/ ملکه مُرد؛ مثل هر طاغوت دیگری. اما حکومت برپا شده بر مبنای ولایت الهی و حاکمیت مردمی ایران، پرصلابت‌تر از همیشه می‌درخشد در صحنه سیاسی منطقه، بلکه در جهان. نمی‌توانم خوشحالی خودم را از مرگ او انکار کنم. از مرگ ملکه خیلی خوشحالم، اما تا وقتی روح زورگویی و زیاده خواهی باشد، جهان به آرامش نمی‌رسد. استعمار کهنه رفت؛ باید مواظب استعمار نو باشیم.

خبرگزاری حوزه | معلم ما، معلم نمونه‌ی کشوری شده بود. مدل درس دادنش را دوست داشتم مخصوصا وقتی که می‌رفتیم در دنیای قدیم. وقتی که قرار بود جای شخصیت‌های تاریخی بازی‌کنیم‌. شاید همین کارهای او بود که مرا به تاریخ علاقه‌مند کرد.

کلاس درس برای من میدان رزم جنگاوران بود؛ میدان سیاست بود. نیمکت‌های مدرسه دور دیوار چیده می‌شدند و وسط کلاس، صحنه جولان ما بود در قامت گذشتگان.
روزی وقتی مهیای کلاس تاریخ بودیم، معلم ما با گچ‌های رنگی روی زمین کلاس، چیزهایی کشید که شبیه هیچ‌یک از دانستنی‌های ما نبود و کلاس، غرق در یک علامت سوال بزرگ.

_ بچه‌ها می‌دونید این چیه؟ من چی کشیدم؟

سکوت تنها جواب بچه‌های کلاس بود.


کم‌کم خط‌های بی‌محتوای معلم داشت معنی پیدا می‌کرد. از بین خطوط، دریای خزر را شناختم و بعد خلیج فارس را، ولی نقشه شبیه ایران نبود خیلی بزرگتر بود.
کم‌کم استان‌ها معلوم شد. هرات، تاشکند، بخارا، باکو. درس به صورت جدی شروع شد. قراردادها بود که پشت هم امضا می‌شد. معاهده بود که پشت سر هم توسط شاهان نالایق مهر می‌شد. خون مرد جنگی بود که روی زمین چالدران می‌ریخت. چای و شیرینی بود که خورده‌می‌شد هنگام بستن قرارداد ترکمن‌چای.


معلم تخته پاک‌کن را برداشت و هرات را پاک کرد، بعد بخارا و سمرقند بعد باکو را. بعد از گوشه خلیج فارس جایی به نام بحرین.
نقشه با خط‌های جدید رسم شد و شد نقشه امروز ما. تلخ‌ترین خاطره دوران مدرسه من همین روز بود. روزی که بغض من و دوستانم اشک شد و بر روی کتاب تاریخ نشست. روزی که یک دشمن واقعی را شناختیم. جهل و خیانت دولت‌مردان و دخالت یک عامل بیگانه. فصل مشترک تمام این جدایی‌ها یک کلمه بود انگلیس. کشوری که پای ثابت تمام معاهده‌ها بود و دشمنی من با او آن‌روز شروع شد.


کم‌کم رد پای این پیر روباهِ استعمار را در تاریخ معاصر دیدم. وقتی که در کشورم کودتا می‌شد آن‌هم به دلخواهِ موجود خبیثی به نام ملکه. این شاه می‌رفت و آن یکی بله قربان‌تر از قبلی روی کار می‌آمد و ایران، هر لحظه مظلوم‌تر از قبل. تا این‌که روح الهی امام بر دل‌های مردم ایران تابید و دست ملکه خباثت و عواملش کوتاه شد. نه دست او بلکه دست هر کسی که می‌خواست به تمامیت ایران و به اعتقادات مذهبی مردم ایران، خدشه‌ای وارد کند.


این‌روزها ایران ما قوی شده بیشتر از هر زمان دیگری از تاریخ. یکی از دلایل اقتدار امروز ما قطعا به خاطر کوتاه کردن دست عوامل بیگانه است. بیگانه‌ای که جز وابستگی و چپاول ما هدفی نداشته‌ است.


ملکه مُرد؛ مثل هر طاغوت دیگری. اما حکومت برپا شده بر مبنای ولایت الهی و حاکمیت مردمی ایران، پرصلابت‌تر از همیشه می‌درخشد در صحنه سیاسی منطقه، بلکه در جهان.
نمی‌توانم خوشحالی خودم را از مرگ او انکار کنم. از مرگ ملکه خیلی خوشحالم، اما تا وقتی روح زورگویی و زیاده خواهی باشد، جهان به آرامش نمی‌رسد. استعمار کهنه رفت؛ باید مواظب استعمار نو باشیم. استعماری که روح و فکر ما را هدف بگیرد بی‌آن‌که بدانیم. باید قوی شویم. اما در این میان از عوامل دست به سینه استعمار غافل نشویم. این روزها باغ قلهک تهران برای این افراد، فرصت عرض اندام و چاپلوسی است. نکند همین‌ها ملکه مخوف و خونخوار را نجیب و مهربان معرفی کنند. نکند جنایت‌ها فراموشمان شود.

امام به ما می‌آموزد:
(ما می‌گوییم تا شرک و کفر هست، مبارزه هست. و تا مبارزه هست، ما هستیم. ما تصمیم داریم پرچم «لا اله الّا الله» را بر قلل رفیع کرامت و بزرگواری به اهتزاز درآوریم. فردا ان شاء الله روز پیروزی جنود حق خواهد بود. ولی خواست خدا هرچه هست‌).

فاطمه میری طایفه فرد

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha