به گزارش خبرگزاری حوزه، ماه مبارک رمضان، بهار قرآن است و در این ماه برای انس و الفت قلب ها با این هدیه الهی، به بررسی شبهات قرآنی در شماره های گوناگون خواهیم پرداخت.
پرسش :
آیا می توان جواز «تنبیه بدنی زن» را دلیلی بر تأثیرپذیری قرآن از فرهنگ جاهلیت دانست؟!
پاسخ اجمالی:
جواز «تنبیه بدنی زن» نشانه تأثیر قرآن از فرهنگ جاهلیت نیست. اسلام برای مقابله با رسوم غلط جاهلی مثل تنبیه بدنی زن در ابتدا با ایشان همنوا می شد، و در مسیر این همراهی، ساز ملایمت و خشونت گریزی را در خاطر آنها میدمید تا دلهایشان رام شود و راه درست را دریابند، و کم کم از آن زشتکاریها دست بردارند. ضمن اینکه مراد از تنبیه بدنی زن، زدنی است که سخت و دردآور نباشد.
در روایات دینی از زدن زنان چنان به سختی نهی و منع شده است که تخلف کننده را از دایره نیکان امت بیرون شمرده جزو شرارالناس می شمارد. همچنین سفارش های اکید نسبت به زن و پاسداشت حرمت او و جانبداری از او با بذل توجه و مهربانی و رأفت و رحمت و به دور از خشونت و شدت و حتی سختگیری درباره اشتباهات و کوتاهی های او شده است.
پاسخ تفصیلی:
بررسی حکم جواز«تنبیه بدنی زن»
خدای تعالی می فرماید: «وَ اللاَّتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلاَ تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلا».(1) گفته اند که در این آیه نیز تحقیر زن دیده می شود، به گونه ای متناسب با عهد جاهلی که زن جایگاهی خرد و پست داشته است. ولی با اندک تأمل در کتب تفسیر و سیره و سخنان فقها در این باره روشن می شود که چنین نیست؛ زن در دوران جاهلیت در سطحی بسیار پایین قرار داشت و اسلام، آمد که دست او را گرفته تا به بالاترین مراحل والای انسانی شایسته اش بالا برد. اما آیا این دگرگونی اساسی به گونه ناگهانی و بدون چاره اندیشی و مقدمه چینی ممکن بود؟ یا نیاز به زمان و سیر تدریجی داشت، تا این خشونت شعله ور را به ملایمت و مهربانی نرم بدل سازد؛ کاری که پیمودن مسیر دشوار آن، اندکی همراهی با قوم را ایجاب می کرد تا آگاه سازی آنها ممکن شود یا زمینه های آگاهی در آنها ایجاد شود و بتوانند به فطرت های اصل انسانی خویش بازگشت کنند. این چنین اسلام در آغاز کار، نسبت به برخی از رسوم ایشان ـ که سخت بر آنها حکمفرما بود ـ با ایشان همنوا شد، و در مسیر این همراهی و همنوایی، دمیدن ساز ملایمت و خشونت گریزی را در خاطر ایشان آغاز کرد تا دلهایشان رام گردد و راه درست را دریابند، تا خود، اندک اندک زشتکاریهایی که پیش از آن به دنبال خود می کشیدشان دست بدارند.
این سیاست و تدبیر را اسلام درباره بسیاری دیگر از رسوم جاهلی که تنها بر عرب نیز حکم فرما نبود در پیش گرفت که ریشه کن کردن آنها نیازمند فرصت و زمانی کوتاه مدت یا دراز مدت و چاره اندیشی های اساسی برای این منظور بود. در این مقوله می توان مسأله برده داری را به عنوان نمونه ذکر کرد که در آغاز با آن همراه شد؛ زیرا بر جهانِ آن روز حکم فرما بود و برده کالای تجاری با اهمیتی به حساب می آمد که رویارویی با آن بدون تمهید مقدمات لازم ممکن نبود، اما اسلام در برابر آن ایستاد، ولی نه به گونه علنی و صریح، بلکه با خاستگاه های فراقومی آن مبارزه کرد و راه های مشروعیت آن را بست، به جز راه قدرت یافتن بر محاربان در میدان جنگ را ـ که تنها شرکت کنندگان در نبرد بر ضد اسلام را شامل می شد ـ نه دیگران و نه زنان و کودکان و سالخوردگان را، و به گونه قاطع هر گونه امکان برده گیری را منسوخ کرد.
آن گاه افزون بر این، راه را برای آزادسازی برده های موجود به شکل های گوناگون بازگذاشت که در جای خود به تفصیل آمده است. اتخاذ چنین روش و تدبیری برای ریشه کن کردن عادت های حکمفرمای جاهلی را در اصطلاح، «نسخ تمهیدی» زمان بندی شده نامیده ایم. نسخی که زمینه های آن در صدر اسلام و در عهد پیامبر فراهم شده است.
مسأله قوّامیت مرد بر زن نیز در محدوده عام که شاملِ زدن شدید دردآور زن شود از جمله همین مسائل است. بنابراین اگرچه در قرآن آمده ولی از سوی آورنده شریعت به گونه ای تفسیر شده که تعدیل آن را در آن زمان و ریشه کن ساختن آن را در دراز مدت موجب شود؛ لذا:
اولاً: زدن در آیه به گونه غیر مبرّح تفسیر شده؛ یعنی زدنی که سخت و دردآور نباشد که در واقع زدن نیست، بلکه دست کشیدنی است با ظرافت ویژه. از همین رو مقید شده که با تازیانه و چوب و وسیله دیگر نباشد، مگر چوب نازک سواک که انسان با آن مسواک می زند. این در واقع دلالت آیه را خنثی می کند و حق تنبیه بدنی و آزار رسانی زن از سوی مرد را یکسره نفی می کند. ابن جریر از عکرمه نقل کرده ـ ذیل آیه ـ که پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: «اگر شما را در انجام کار نیک نافرمانی کردند بزنیدشان؛ ولی زدن غیر مبرّح» و همین روایت را به نقل از حجاج بن مزاحم نیز آورده با این افزونی که غیر مبرّح را به غیر مؤثر تفسیر کرده، یعنی زدنی که تأثیری در تغییر رنگ پوست بدن حتّی به اندازه سرخ شدن نداشته باشد.
عطا می گوید: به ابن عباس گفتم: زدن غیر مبرّح چگونه است؟ گفت: با چوب مسواک و مانند آن. قتاده می گوید: زدن غیر مبرّح آن است که ناگوار و معیوب کننده نباشد.(2) به همین دلیل شیخ ابوجعفر طوسی می گوید: اما زدن، بی هیچ خلافی در آن، باید زدن غیر مبرّح باشد.
امام باقر(علیه السلام) فرمود: «با چوب مسواک باید باشد».(3) قاضی ابن برّاج طرابلسی (م 481) می نویسد: «اما زدن ـ در آیه ـ زدن به منظور تأدیب است، چنان که کودکان را بر کار خطا می زنند، نباید زدن مُبرّح یا مُزمن یا مُدمی باشد و باید بر جاهای مختلف بدن تقسیم شود و از صورت پرهیز شود و علاوه بر این با چوب مسواک باشد و برخی ـ از فقهای عامه ـ گفته اند با دستمال پیچیده شده یا درّه باشد و نه با چوب یا تازیانه».(4)
«مبرّح» به معنای سخت و دردآور است و «مزمن» یعنی معیوب کننده و ناقص کننده و «مُدمی» یعنی آنچه باعث پیدا شدن خون در سطح پوست شود، حتّی به صورت خراشیده شدن. «درّه» نیز نوعی تازیانه پارچه ای است که دردآور نبوده و مانند دستمال پیچیده شده است. در جای دیگر می گوید: «اگر زن بر مرد نشوز کرد (از حقوق زناشویی سرباز زد) جایز است از او در بستر و در سخن گفتن دوری کند و او را بزند، نه بسان اِجرای حد و نه زدن دردآور، و از زدن بر صورتش بپرهیزد و سخن گفتن با او را بیش از سه روز ترک نکند».(5)
در فقه الرضا(علیه السلام) آمده است: «زدن با مسواک و مانند آن به ملایمت و آرامی».(6) در جامع الاخبار صدوق از پیامبر(صلی الله علیه وآله) نقل شده که فرمود: «در شگفتم از کسی که همسر خود را می زند حال آن که خود به زدن شایسته تر است. زنان خود را با چوب نزنید که قصاص دارد، ولی با سخت گیری در خوراک و پوشاک آنان را بزنید تا در دنیا و آخرت آسوده باشید». در حدیث دیگری فرمود : «سفارش مرا درباره زنان پاس بدارید تا از سختی حسابرسی رهایی یابید، و هرکه سفارش مرا پاس ندارد، چه سخت است وضع او در پیشگاه خداوند».(7)
این حدیث صراحت دارد که منظور از زدن در آیه تأدیب است، ولی نه با چوب دستی و تازیانه ـ چنان که با چهارپایان رفتار می شود ـ بلکه با ایجاد محدودیت در خوراک و پوشاک و مانند اینها، و این با روش تعدیل در زندگی سازگارتر است.
ثانیاً: از زدن زنان چنان به سختی نهی و منع شده است که تخلف کننده را از دایره نیکان امت بیرون شمرده جزو شرارالناس می شمارد. چنان که در حدیث آمده که زنان بسیاری از همسران اصحاب پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) گرد خانه های خانواده پیامبر به شکایت از همسرانشان که زدن آنان را مجاز می دانستند آمدند، پیامبر فرمود، اینان نیکان شما نیستند.(8) ابن سعد و بیهقی از امّ کلثوم دختر ابی بکر نقل کرده اند که مردان از زدن همسران نهی شده بودند، پس، از آنان به پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) شکایت بردند، پیامبر زدن ایشان را اجازه داد، ولی افزود که «نیکان شما هرگز نخواهند زد».(9) و در روایت ابن ماجه آمده است، پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) روزی صبح هنگام فرمود: «هفتاد زن گرد خاندان پیامبر جمع شده اند که همگی شکایت از شوهر خود دارند ، پس ـ بدانید که ـ ایشان را نیکان خود نمی یابید».(10) عبدالرزاق از عایشه از پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) نقل کرده که فرمود: «آیا شرم نمی کند از شما آن که همسر خود را می زند آن گونه که برده را می زنند، در اول روز او را می زند و در پایان روز با او همخوابه می شود».(11)
عایشه گفت: «هیچ گاه پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) خدمتکاری یا زنی را حتی با دست نزد».(12) از هیچ یک از امامان معصوم(علیهم السلام) یا صحابه اخیار یا تابعان نیک رفتار نقل نشده که با همسران خود تندی کنند، چه رسد به زدن و سیلی نواختن، بلکه روش آنان، گذشت و بخشش بود؛ چنان که در حدیث امام صادق(علیه السلام) از پدرش امام باقر(علیه السلام) بیان شد.(13)
ثالثاً: سفارش های اکید نسبت به زن و پاسداشت حرمت او و جانبداری از او با بذل توجه و مهربانی و رأفت و رحمت و به دور از خشونت و شدت و حتی سختگیری درباره اشتباهات و کوتاهی های او. در نامه امیرمؤمنان(علیه السلام) به فرزندش امام حسن(علیه السلام) آمده است: «فإنّ المرأة ریحانة و لیست بقهرمانة، و لا تعد بکرامتها نفسها ...»؛(14) (پس همانا زن همچون گل، نازک است و نه سخت تن همچون قهرمانان، و کرامت او را از خود او مگذران). یعنی او را گرامی بدار و از واسطه کردن دیگری نزد تو ناگزیرش مساز، باید حرمت خود او نزد تو شفاعتش کند و نه دیگری.
کلینی نیز چنین روایت کرده است: «چشم او را با پوشش خود بپوش، و او را در کنف حجاب خود بگیر، و با او چنان مکن که خیال شفاعت از دیگران نزد تو را داشته باشد».(15) نیز کلینی از امام صادق(علیه السلام) نقل می کند که از جمله حقوق زن بر شوهر آن است که: «اگر نادانی کرد بر او ببخشد» و فرمود : «زنی نزد امام باقر(علیه السلام) بود که ایشان را می آزرد و حضرت بر او می بخشید».(16)
در وصیت امیرمؤمنان(علیه السلام) به فرزندش، محمد حنفیه مانند وصیّت به امام حسن(علیه السلام) آمده است با این افزونی: «با او در هر حال مدارا کن و خوش رفتار باش، تا عیش تو صاف گردد».(17) امام صادق(علیه السلام) نیز یونس بن عمار را به احسان به همسرش سفارش فرمود. او پرسید احسان چیست؟ فرمود: «خطایش را ببخش».(18) نیز در حدیثی آمده: «ضعف ایشان را با سکوت درمان کنید».(19)، و در نقل دیگری فرمود: «ضعف ایشان را با سکوت بپوشانید».(20) نیز می گوید: پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: «جبرئیل چنان درباره زن مرا توصیه کرد که گمان کردم جز به دلیل گناهی آشکار نمی توان او را طلاق داد».(21)
مرحوم صدوق با سند خود از امام صادق(علیه السلام) نقل می کند که فرمود: «خدای رحمت کند بنده ای را که میانه خود و همسرش را نیکو کند؛ زیرا خدای عزوجل عنان اختیارش را در دست شوهر قرار داده و او را قیّم بر او دانسته است».(22) قاضی ابن برّاج قَوّامیت را در اینجا برپاداشتن حقوق واجب زن بر مرد تفسیر کرده و گفته است: «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاءِ»(23)؛ یعنی مردان پاداران حقوقی هستند که زنان بر ایشان دارند.(24) و معنای آیه «وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ»(25)؛ نیز همین است که با آیه دیگر تأکید شده: «وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ».(26) ابن برّاج می گوید: «یعنی هریک از آن دو بر دیگری به همان اندازه حق دارد که دیگری بر او دارد. و هر دو حق، بر هر دو واجب است».(27)
همچنین پیامبر(صلی الله علیه وآله) کسی را که حقوق همسر خود را ضایع کند و جانب او را رعایت نکند نفرین کرده، فرمود: «ملعون ملعون من ضیّع من یعول».(28) در حدیث دیگری فرمود: «همین گناه بس که مردی عیال خود را تباه سازد».(29) نیز فرمود: «بهترین شما کسی است که برای خانواده اش بهترین باشد و من بهترین هستم از میان شما برای خانواده ام».(30) همچنین روایت زیر را ترمذی آورده و صحیحه دانسته و نسائی و ابن ماجه از عمروبن احوص نقل کرده اند که در حجة الوداع همراه پیامبر بود، پس آن حضرت ایستاد و خطبه خواند و از جمله فرمود: «درباره زنان به نیکی سفارش کنید، زیرا نزد شما عوان (سپرده) هستند، بیش از این را نمی توانید، مگر آن که فاحشه ای آشکار آورند، که در آن صورت در بسترها از ایشان دوری کنید و آنان را بزنید؛ زدنی غیر آزار دهنده».(31) عوان نزد شما هستند، یعنی عمری پیش شما گذرانده و تازگی جوانی را نزد شما از دست داده اند.
همچنین فرمود: «هر که همسری می گیرد باید او را گرامی بدارد».(32) همچنین فرمود: «هرکه ما را بسیار دوست می دارد زنان را بسیار دوست بدارد».(33) در نوادر راوندی آمده است که پیامبر فرمود: «به ما اهل بیت هفت چیز داده شده که به هیچ کس پیش از ما داده نشده بود» و از آن جمله دوست داشتن زنان را برشمرد. در همان کتاب است که پیامبر فرمود: «هرچه ایمان بنده افزون شود محبّت او نسبت به زنان افزون می شود».(34) منظور از محبّت در این گونه احادیث، دلسوزی و خوش رفتاری و مهرورزی و پاسداشت کرامت اوست در مرتبه والای انسانی که دارد، و هرگز و هیچ گاه نظر تنها به جانب شهوت نیست.
در حدیث است که زنی به نام «حولاء» نزد پیامبر(صلی الله علیه وآله) آمد و از حق مرد بر زن و حق زن بر مرد پرسید، تا آنجا که گفت چه حقی زنان بر مردان دارند؟ پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: «برادرم جبرئیل مرا خبر داد، و پیوسته سفارش می کرد درباره زنان، تا آنجا که گمان بردم مرد حق ندارد به همسرش اُفّ بگوید، و گفت: ای محمّد، بپرهیزید خدای عزّوجلّ را درباره زنان، ایشان اسیر دست شما هستند، آنها را بر اساس پیمان و امانت خدا گرفته اید. تا آنجا که گفت: پس بر آنان دلسوزی کنید و دل ایشان را آرام بدارید تا با شما باشند، و اکراه و اجبارشان نکنید و بر سر خشمشان میاورید».(35)
شیخ صدوق در دو کتاب خود «علل الشرایع» و «امالی» از امیرمؤمنان(علیه السلام) نقل کرده که فرمود : «در هر حال با ایشان مدارا کنید و با آنان نیکو سخن بگویید، باشد که ایشان نیکو عمل کنند».(36)
امام صادق(علیه السلام) از پدرش نقل کرد: «هرکه زنی می گیرد باید گرامی اش بدارد، پس همانا همسر هر کدام از شما لعبتی است، هرکه گرفت نباید او را ضایع گرداند».(37)
اینک برایند این همه روایات فراوان چنین می شود:
زن ارزش انسانی والایی دارد که مرد باید آن را پاس بدارد و خوار و رسوایش نسازد و نیکو با او رفتار کند و خود را با او دو شریک هماورد در اداره امور زندگی بداند، مسؤولیتها را عادلانه تقسیم کند، او را بر هیچ کاری اکراه نکند، از او خاطرخواهی و جانبداری کند و با نرمی و مدارا با او همزیستی کند، چرا که او گل است و نه قهرمان. اگر از او لغزشی دید بر آن چشم بپوشد و اگر ناسازگاری و ستیز از او احساس کرد با او نیکو مدارا کند تا خاطر نازک و زودرنج او را به دست آورد.
درشتی و تندی با او نکنید که ایشان برای شما خاضع اند. پس بر ایشان دلسوز باشید و دلهایشان را ـ از هر چیزی ـ پاک بخواهید، تا با شما و در کنار شما باشند، و اکراه شان نکنید و بر سر خشمشان میاورید ـ که در روایت پیامبر گذشت ـ . در هر حال با ایشان مدارا کنید و با ایشان نیکو سخن بگویید تا نیکو عمل کنند ـ چنان که در سخن امام امیرالمؤمنین(علیه السلام) گذشت ـ . هرکه همسری بر می گزیند باید گرامی اش بدارد، که او لعبتی است، هرکه بر گرفتش مباد که تباهش سازد ـ چنان که امام صادق(علیه السلام) فرمود ـ .
اما زدن به طور کلی منع شده مگر آن که موجب درد و عیب نباشد و بهتر آن است که اگر قصد تأدیب دارد با سخت گیری در نفقه باشد نه زدن با دست و یا چوب دستی. سزاوارتر از این نیز البته ترک زدن است، به پیروی از پیامبر اکرم و امامان معصوم(علیهم السلام) ـ درود بر ایشان ـ که خداوند می فرماید:«لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کَانَ یَرْجُو اللهَ وَ الْیَوْمَ الاْخِرَ وَ ذَکَرَ اللهَ کَثِیراً»؛(38) (برای شما پیامبر الگویی نیکو بود، برای آن کس که امید به خدا و روز واپسین دارد و خدا را بسیار یاد می کند). و هرکه این الگو را واگذارد، پیرو پیامبر اسلام نخواهد بود. «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللهُ».(39)
و بهترین شما، بهترین هستند برای همسرانشان، پیامبر بهترین مردم بود برای همسران خود. بدانید هرکه همسر خود را بزند یا سیلی بر او بنوازد، خود شایسته تر است برای سیلی خوردن و از نیکان امّت نیست، بلکه چه بسا از بدان ایشان ـ پناه بر خدا ـ خواهد بود. دلیل این مطلب آن است که اگر زن کاری انجام دهد شاید احساس بر او غلبه کرده باشد، که او زود به هیجان می آید، اما مرد چرا عنان خود را با احساساتی زودگذر رها کند و تسلیم خردورزی نباشد، پس او سزاوارتر است برای تنبیه و تأدیب. به هر حال چنین کسی دیگر از اخیار امت که با روش والای اسلامی تربیت یافته اند نخواهد بود. در نتیجه، ظاهر بی قید و شرط آیه نسخ شده است به گونه زمینه چینی، و آنچه آن را نسخ کرده سفارش های اکید درباره زن و جانبداری و پاسداری از کرامت اوست و نیز ممنوعیت زدن او با همه شیوه ها جز شیوه ای که در واقع زدن نیست، بلکه به توجه و علاقه مندی شبیه تر است تا زدن دردآور، و پیامبر و بزرگان امت که همواره به پیروی از ایشان دستور داده شده ایم چنین کرده اند. بنابراین دستاویز کردن ظاهر آیه، گرفتن به ظاهری منسوخ است و مخالفتی صریح با نهی پیامبر و سفارش های رسا و گویای آن حضرت و امامان معصوم!(40)
پی نوشت:
(2). تفسیر طبری، 5 / 44، و الدر المنثور، 2 / 522.
(7). همان، 100 / 249 به نقل از جامع الاخبار، ص 157 ـ 158.
(17). من لایحضره الفقیه، 3 / 362.
(19). بحارالأنوار، 100 / 251 به نقل از امالی شیخ طوسی، 2 / 197.
(20). همان، ص 252 به نقل از امالی شیخ طوسی، 2 / 276.
(22). من لایحضره الفقیه، 3 / 281.
(28). من لایحضره الفقیه، 3 / 103.
(29). دعائم الاسلام، قاضی نعمان مصری، 2 / 193.
(30). من لایحضره الفقیه، 3 / 362.
(32). مستدرک الوسائل، 14 / 250.
(33). سرائر، ابن ادریس، 3 / 636، و بحار الانوار، 100 / 227.
(35). مستدرک الوسائل، 14 / 252.
(36). بحارالانوار، 100 / 223 به نقل از علل الشرائع، ص 513 و امالی صدوق، ص 206.
منبع: آیین رحمت - دفتر آیت الله العظمی مکارم شیرازی