سه‌شنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۲ |۹ رمضان ۱۴۴۵ | Mar 19, 2024
شهید حسین حیدری

حوزه/ خدایا! حالا که این سنگر محقّر را به من عطا فرمودی، عاجزانه از تو می خواهم که چند قطرۀ خون ناقابل مرا به عنوان شکر نعمت هایت از من بپذیری و...

خبرگزاری «حوزه» شهید حسین حیدری در تاریخ اول فروردین سال 1348 متولد شد. دوران شیرین و پرخاطرة کودکی و نوجوانی شهید حسین حیدری در زادگاهش، شهر «گرگان» به پایان رسید و اطرافیان، همه شاهد تقیّد وی به مسائل مذهبی و دینی بودند.

ایام تحصیل این شهید عزیز، همراه با دوران شکوهمند انقلاب اسلامی بود و او با سن کمی که داشت از مبارزه و تظاهرات در مقابل رژیم ستمشاهی ترسی به دل راه نمی داد و در نصب اعلامیه های حضرت امام(ره) و نوشتن شعار علیه شاه و مزدورانش نقش مؤثری داشت.

بعد از پیروزی انقلاب بود که دستان غیب، باب معرفت را بر این گمگشتة راه حقیقت باز کرد و او را در حوزة مقدّس علمیّه سکنی داد تا انوار قدسیّه را در نیمه شب حجره به نظاره بنشیند و زمزمة وصل خویش را با معبود، نغمه سرایی کند.

وی در حوزة علمیة گرگان به مدت دو سال، به کسب علوم دینی مشغول بود و برای خوشه چینی بیشتر وارد مدرسة علمیّة امام محمّد باقر(ع) قم شد. در زمانی که رژیم بعث عراق به ایران حمله کرده بود او دیگر توان ماندن در حجره را نداشت و این بار در جبهۀ جهاد به رزم و پیکار با دشمن پرداخت.

در ابتدا واحد تبلیغات سپاه پاسداران، میزبان این کبوتر عاشق بود که نشریات متعدد منتشره در سپاه، یادگار زحمات او و دیگر دلاوران عاشق است.

شهید حسین حیدری، در ایام فراغت نیز دست از فعالیّت بر نمی داشت و برگزاری کلاس های قرآن، احکام و دیگر فعالیّت های تبلیغی و نماز جماعت، از جمله جلوه های ایثار و زحمات او بود. وی در دوران حضور خود در جبهه، به امور تبلیغی بسنده نکرد و سلاح رزم برداشته و مسئولیت غواصی گروهان حضرت فاطمه (س) در گردان عاشورا را بر عهده گرفت.

وی سرانجام در تاریخ پنجم دی ماه سال 1365 در کربلای 4 و در کربلای «ام الرصاص» به مولایش امام حسین(ع) اقتدا کرده و به شهادت رسید. شهید حسین حیدری بعد از تشییع در گلزار شهدای گرگان به خاک سپرده شد.

* مادر شهید

روزی حسین نزد من آمد و گفت: من نامم را در لیست رزمندگان قم نوشته ام تا به جبهه بروم، امّا نوبتم خیلی دیر است؛ لذا قصد دارم که از گرگان اعزام شوم. به او گفتم؛ شما در قم اسم نوشته اید، از همان جا بروید. در جوابم گفت: نه، اگر امروز و فردا بشود، دیر است. اسلامِ عزیز در خطر است. اوّل اسلام، بعد درس.

پس از مدّتی به یکی از عکاسی های گرگان رفت و عکس فوری گرفت و از طرف سپاه گرگان به جبهه رفته و به صف کاروان نور درآمد.

* قسمتی از وصیت نامه شهید

از اینکه فرصتی پیش آمد تا توانستم به جبهه بروم و به فرمان امام عزیز لبیک گویم، خیلی خوشحالم. ولی ای خدا! تو چه قدر رحمان و رئوف هستی!؛ با اینکه من در سراسر عمرم نتوانستم بندۀ خوبی برای تو باشم، مرا در سنگر امام حسین (علیه السلام) راه دادی و این بزرگ ترین نعمتی است که به من عطا فرمودی.

معبود من! ای که تک تک سلول های بدنم فقط به فرمان و اراده تو حرکت می کند! اگر مرا از درگاه مقدست برانی، باز می آیم.

خدایا! از تو می خواهم که در آخرین نفس هایم که انشاء الله فقط و فقط برای رضای تو می باشد به من اخلاص و یقین عنایت فرمایی.

خدایا! حالا که این سنگر محقّر را به من عطا فرمودی، عاجزانه از تو می خواهم که چند قطرۀ خون ناقابل مرا به عنوان شکر نعمت هایت از من بپذیری و این بندۀ حقیر و تشنه ای که حلق و رویش از تشنگی خشکیده را از سرچشمه آب زلال شهادت چند جرعه ای بنوشانی و شهادت را، که مولایم حضرت علی(ع) به دنبال آن بود، نصیبم گردانی.

امّا هم اکنون که توانستم به جبهه بروم به تو رهبر عزیزم قول می دهم که تا آخرین قطرۀ خونم در راه دفاع از حریم اسلام و کشور عزیزم، کوچک ترین دریغی نورزم. انشاء الله خداوند شما خانواده های شهدا را با حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) همنشین بگرداند.

منبع: پایگاه اطلاع رسانی کنگره شهدای روحانی استان گلستان

برچسب‌ها

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha