پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳ |۱۷ رمضان ۱۴۴۵ | Mar 28, 2024
آیت الله‌ العظمی‌ تبریزی

حوزه/ اساس این روایات، همه ‌اش تقیه ‌ای و فقط در نقل روایت است. حتی امام صادق‌‌ (ع) با ابن ابی ‌لیلی که قضاوت می ‌کرد و در زمان خودش بود، نمی ‌توانستند مخالفت کنند و در حال تقیه بودند. روی این حساب تقیةً از رسول ‌الله‌ (ص) نقل کرده است.

خبرگزاری«حوزه» در ادامه انتشار سلسله درس های خارج فقه مرحوم آیت الله العظمی تبریزی، تقریر درس این مرجع فقید شیعه با موضوع: «حمل روایات سهوالنبی صلی ‌الله ‌علیه ‌وآله ‌وسلم بر تقیه» را منتشر می کند.

اشاره:

بحث در مورد «خواندن نافله در وقت فریضه قبل از ادای فریضه» بود. آیت الله ‌العظمی‌ تبریزی‌ (ره) در بررسی این موضوع، بحث را در دو مطلب بررسی کردند. مطلب اول در مورد اتیان نوافل قبل از اتیان فریضه ادائی بود و مشروعیت و عدم مشروعیت آن ‌را با استناد به روایاتی بررسی کردند و مطلب دوم در مورد اتیان نوافل قبل ‌از اتیان قضای فرایض بود که با استناد به روایاتی آن ‌را بررسی نمودند که بحثش گذشت.

از روایاتی که برخی از آن ‌ها استفاده فقهی در موضوع این بحث کرده ‌اند، روایات مربوط به نوم ‌النبی و سهوالنبی است که فقیه معظم حضرت آیت الله‌ تبریزی، روایات مربوطه را مخدوش می ‌دانند و رد می ‌کنند و بنا به مقتضای بحث، وارد مباحث سهوالنبی می ‌شوند و آن ‌را به ‌طور مستقل بحث و اقوال مختلف علما را در این زمینه، مورد بررسی و دقت ‌نظر قرار می ‌دهند.

* حمل روایات سهوالنبی‌ صلی ‌الله ‌علیه ‌وآله ‌وسلم بر تقیه

روایاتی از طریق عامه (صحیح مسلم/2/87/باب ‌السهو فی ‌الصلاة) و نیز از طریق اصحاب ما (من لایحضره‌ الفقیه/1/ 359) نقل شده که در سفری نماز فجر حضرت رسول اکرم‌ صلی ‌الله ‌علیه ‌وآله ‌وسلم و همراهان ایشان قضا شده است. در این روایات اشکالاتی هست و لو این ‌که بعض ‌از آن ‌ها به سند معتبر نقل شده است.

 

بعضی روایات را عامه از طریق خودشان نقل کرده ‌اند که در کتب ما نیست و از مجموع آن ‌ها که در نوم و غیر نوم نقل کرده ‌اند، ملتزم شده ‌اند که سهو و غفلت للنبی‌ صلی ‌الله ‌علیه ‌وآله‌ وسلم ممکن است. از نکاتی که در این روایات هست، معلوم می شود که ائمه ما‌ علیهم ‌السلام چقدر مبتلا بودند، با خصوصیاتی فهمانده ‌اند که این روایات اصلی ندارند، و این روایات از ائمه‌ علیهم ‌السلام به ‌طور تقیه در نقل است. چون نتوانسته ‌اند رد کنند، گفته ‌اند: هست، لکن در این روایات قرینه ‌ای ذکر کرده ‌اند که اهل بصیرت می‌ فهمند که این روایات در حال تقیه است.

از روایاتی که سهوالنبی‌ صلی ‌الله ‌علیه ‌وآله ‌وسلم از آن ‌ها استفاده شده است، (وسایل ‌الشیعه /8/233/ح9) «محمدبن الحسن باسناده عن سعد عن ابی ‌الجوزاء عن الحسین ‌بن علوان عن عمروبن خالد عن زیدبن علی عن آبائه‌ علیهم ‌السلام عن علی‌ علیه ‌السلام قال‌ علیه ‌السلام صلّی بنا رسول ‌الله‌ صلی ‌الله‌ علیه ‌وآله‌ وسلم الظهر خمس رکعات ثم انْفَتَلَ فقال له بعض ‌القوم یا رسول ‌الله هل زید فی ‌الصلاة شیء قال و ماذاک قال صلیت بنا خمس رکعات قال فاستقبل ‌القبله و کبر و هو جالس ثم سجد سجدتین لیس فیهما قراءة و لا رکوع ثم سلم و کان یقول هما المرغمتان» حضرت امیرالمؤمنین‌ علیه ‌السلام فرمود رسول‌ خدا‌ صلی ‌الله ‌علیه‌ وآله ‌وسلم نماز جماعت ظهر را پنج رکعت اقامه فرمود بعد که منصرف شد فردی گفت: آیا در نماز چیزی اضافه شد؟ حضرت فرمود چطور؟ گفت، پنج رکعت اقامه کردید. حضرت رو به قبله شدند و همان‌ طور که نشسته بودند تکبیر گفته و دو سجده خالی انجام داده و سلام دادند و بعد ‌فرمودند: این دو برای مالیدن بینی شیطان به خاک است. در این روایت، خصوصیتی آمده و آن این ‌که ائمه‌ علیهم ‌السلام فرموده ‌اند: من زاد فی صلاته فعلیه الاعاده (وسایل ‌الشیعه/8/231/ح2) ائمه‌ علیهم ‌السلام نمی ‌توانند با قول رسول ‌الله‌ صلی ‌الله ‌علیه ‌وآله ‌وسلم مخالفت کنند بنابراین معلوم می ‌شود به آن حدیث نمی ‌شود اعتماد کرد چون من زاد فی صلاته فعلیه الأعاده.

یکی دیگر، روایتی است که سندش تمام نیست. روایت زیدالشحام (وسایل ‌الشیعه/8/20/ح17) است: «و عنه» یعنی شیخ نقل می‌ کند عن احمدبن محمدبن عیسی «عن الحسین ‌بن علی ‌بن فضال، عن ابی ‌جمیلة، عن زیدالشحام» ضعفش به ‌واسطه ابی ‌جمیله مفضل ‌بن صالح است «قال: سألته» سؤال کردم از او «عن رجل صلی ‌العصر سِتّ رکعات أو خمس رکعات، قال: ان استیقن انه صلی خمساً او ستاً فلیعد الی ان قال: و ان هو استیقن أنه صلی رکعتین أو ثلاثاً ثم انصرف فتکلم فلا یعلم انه لم یتم الصلاة». در روایت سابقه رسول ‌الله‌ صلی ‌الله‌ علیه ‌وآله‌ وسلم تکلم عمدی کرد فرمود و ما ذاک در این ‌جا هم دارد ثم انصرف فتکلم معنایش این است که تکلم عمدی کرد، لکن نمی ‌داند که ناقض صلاة است «فلا یعلم انه لم یتم الصلاة» اینجا فرمود: «فانما علیه ان یتم الصلاة ما بقی منها» از آن ‌جایی که مانده، نماز را تمام می ‌کند. دو رکعت دیگر بعد‌از حرف زدن می‌ خواند، «فان النبی‌ صلی ‌الله ‌علیه ‌وآله ‌وسلم صلی بالناس رکعتین ثم نسی حتی انصرف» نسیان کرد تا منصرف شد «فقال له ذوالشمالین:» این ذوالشمالین در ذهنتان باشد! «یا رسوالله حدث فی ‌الصلاة شیئ؟» که دو رکعت خواندی «فقال: ایهاالناس أصدق ذوالشمالین؟» ذوالشمالین راست می ‌گوید که من دو رکعت خوانده ‌ام؟ «فقالوا: نعم لم تصل الا رکعتین فقام فاتم مابقی من صلاته» بعداز این حرف زدن‌ ها بلند شد نمازش را تمام کرد.

و در صحیحه سعیدالاعرج (وسایل ‌الشیعه/8/203/ح16) چنین است: «و باسناده عن احمد‌بن محمد‌بن عیسی، عن علی ‌بن النعمان، عن سعیدالاعرج» روایت من حیث ‌السند صحیحه است. «قال سمعت أباعبدالله‌ علیه ‌السلام یقول: صلی رسول ‌الله‌ صلی ‌الله ‌علیه ‌وآله ‌وسلم ثم سلم فی رکعتین فسأله من خلفه»، آن کسانی که خلفش بودند، پرسیدند «یا رسول ‌الله أحدث فی ‌الصلاة شیئ؟» در صلاة شیئ حادث شده است یا نه؟ «فقال: و ما ذلک؟ قال: انما صلیت رکعتین،‌ فقال أکذلک یا ذاالیدین؟» این ‌جا ذاالیدین فرمود «و کان یدعی ذوالشمالین» این ذوالیدین را ذوالشمالین می‌ گفتند. چون دست ‌های غیرمتعارف و بلندی داشت، به او «ذوالیدین» می ‌گفتند. «فقال: نعم، فبنی علی صلاته فأتم ‌الصلاة اربعاً (الی ان قال) و سجد سجدتین لمکان الکلام».

* کلام صدوق مبنی بر سهوالنبی‌ صلی ‌الله ‌علیه ‌وآله ‌وسلم و الامام‌ علیه ‌السلام فی ‌الصلاة

 

جماعتی از علمای امامیه مثل صدوق و شیخ او «محمد‌بن الحسن ‌بن الولید» در سهوالنبی‌ صلی ‌الله‌ علیه ‌وآله‌ وسلم کلامی دارند. صدوق در «من لایحضره الفقیه» (ر.ک. 1/359/ح1031) بعد از نقل روایات، به علما معترض شده است و می ‌گوید: روایت کثیره و معتبره دلالت بر سهو‌النبی می ‌کند، ما چاره ‌ای نداریم که ملتزم شویم، منتها ایشان مثل شیخش «محمدبن حسن ‌الولید» تفصیل داده است. چون اشکال می ‌شود که اگر این‌ جور باشد پس ممکن است نبی‌ صلی ‌الله ‌علیه‌ وآله ‌وسلم در تبلیغ احکام اشتباه کرده، خدا یک ‌جور دیگر وحی کرده است و حضرت‌ صلی ‌الله ‌علیه ‌وآله ‌وسلم یادش رفته است، خلافش را به مردم گفته است. شیخ صدوق و محمد‌بن حسن ‌الولید فرموده است: امکان سهوالنبی‌ صلی ‌الله ‌علیه‌ وآله ‌وسلم و امام‌ علیه ‌السلام در تبلیغ و بیان احکام نیست، چون خلاف غرض است و اما در غیر احکام سهوالنبی‌ صلی ‌الله ‌علیه ‌وآله ‌وسلم ممکن است. چون سهوالنبی‌ صلی ‌الله ‌علیه ‌وآله ‌وسلم در غیر بیان احکام مصلحتی دارد که خدای متعال به جهت رعایت آن مصلحت، نبی‌ صلی ‌الله ‌علیه ‌وآله‌ وسلم را به سهو می ‌اندازد.

* مصلحت برای سهوالنبی‌ صلی ‌الله ‌علیه ‌وآله ‌وسلم در غیر احکام

ایشان می ‌فرماید: (همان) این مصلحت برای این است ‌که اگر مردم در اوقات صلاة خواب می‌ رفتند و نمازشان قضا می ‌شد، مؤمنین از آن‌ ها تنفر پیدا می ‌کردند و می ‌گفتند: که تو چطور مسلمانی هستی که نمازت قضا شده است؟ خداوند متعال نوم را بر رسول ‌الله‌ صلی ‌الله‌ علیه ‌وآله ‌وسلم در آن واقعه که با اصحابش بود، بر آن‌ ها مستولی کرد، تا این که سنت بدعت، گذاشته نشود که مؤمنین از همدیگر به خاطر این ‌که نماز قضا شده پس نماز خوان نیست، فرار کنند. چون خود نبی‌ صلی ‌الله ‌علیه ‌وآله ‌وسلم که صلاة را آورده، سهو کرده، پس اشکالی ندارد. پس این لمصلحة ملزمة است که سنت غیر حسنه عیب کردن، صورت نگیرد. این سهو هم «من ‌الله» است «اقتضته ‌الحکمة». لکن ایشان فرموده است: کسانی که به سهوالنبی‌ صلی ‌الله ‌علیه ‌وآله ‌وسلم قائل نمی ‌شوند، غلات و مفوضه هستند، یعنی آن‌ هایی که می ‌گویند تفویض امر به نبی اکرم‌ صلی ‌الله ‌علیه ‌وآله ‌وسلم و ائمه‌‌ علیهم ‌السلام شده است، و خدا کنار نشسته است. این کلام ایشان است که نقل می ‌کنم.

* اعتماد مرحوم صدوق به استادش محمد‌بن حسن ولید

صدوق‌ (ره) هرجا که خلاف مقتضای ادلّه از او صادر شده است للاعتماد علی شیخه که محمدبن حسن ‌الولید است، می ‌باشد حتی می ‌گفت: محمد‌بن حسن ‌الولید هر کسی را تضعیف کند، من هم او را تضعیف می ‌کنم؛ و هر کسی را که توثیق کند من توثیق می ‌کنم. در این ‌جا هم از استادش سهو‌النبی‌ صلی ‌الله‌ علیه ‌وآله ‌وسلم را در غیراحکام نقل کرده است. اما در احکام احدی از اصحاب ملتزم به سهو در احکام نیست. نه صدوق و نه محمد‌بن حسن ‌الولید. بعد ایشان فرموده است: محمد‌بن حسن ‌الولید‌ (ره) می ‌فرمود: اول درجة الغلو، ‌نفی کردن سهوالنبی‌ صلی ‌الله ‌علیه ‌وآله ‌وسلم علی ‌الاطلاق است. (همان/360) این کلام خیلی کبیر است بدان‌ جهت شیخ مفید‌ (ره) (ر.ک. عدم سهوالنبی/18) فرموده است: خود این کلام محمد‌بن حسن ‌الولید، تقصیر است، و آن ‌چه که صدوق ذکر کرده است که مال مفوضه و غلات است، آن هم خودش غلو نفس است. لکن صدوق کلمات دیگری در بین گفته است که آن ‌ها هم محل اشکال است. به هر حال مستند صدوق‌ (ره) این روایات است که برای شما خواندم.

اما این روایات، مورد قبول نمی ‌باشد. چرا؟ علاوه بر این ‌که در خود این روایات قرینه بر بطلان است که یکی مسئله تکلم است که بعداز تکلم، رسول ‌الله‌ صلی ‌الله ‌علیه ‌وآله ‌وسلم آن ‌را تمام کرد.

جماعتی گفته ‌اند: (مستندالشیعه/7/38) این تکلم سهوی است. چون یقین داشت که در حال صلاة‌ نیست، تکلم کرد. این تکلم سهوی حساب می ‌شود، تکلم سهوی، سجده سهو می‌ خواهد. این حرف درست نیست، اگر درست هم باشد، در زیادتی رکعت نمی ‌آید، که پنج رکعت خوانده بود، این نقصان بود. در بعضی از روایات همین را از امام‌ علیه ‌السلام پرسیده ‌اند که تکلم کرده بود، فرموده است: کسی که تکلم کرد، صلاتش را اعاده کند. (وسایل ‌الشیعه/7/281/باب25) در آن روایات هست که رسول ‌الله‌ صلی ‌الله ‌علیه ‌وآله ‌وسلم از مکانش تکان نخورده بود. (وسایل ‌الشیعه/8/200/ح7) رد این توضیح در خود این اخبار هست. چون در بعضی از روایات دارد که ائمه هدی‌ علیهم‌ السلام فرمودند: اگر بعداز نماز به چین هم برود و برگردد، تتمه صلاة را می ‌خواند. در موثقه عمار می ‌فرماید: «عن ابی ‌عبدالله‌ علیه ‌السلام (فی حدیث) و الرجل یذکر بعد ما قام و تکلم و مضی فی حوائجه انه انما صلی رکعتین فی ‌الظهر والعصر والعتمة والمغرب، قال: یبنی علی صلاته فیتمها ولو بلغ الصین و لایعید الصلاة» (ر.ک. وسایل ‌الشیعه/8/198/باب3)

* بیان تقیه ‌ای بودن روایات سهوالنبی‌ صلی ‌الله ‌علیه ‌وآله ‌وسلم

روایاتی که فرمود پیامبر از جایش تکان نخورده بود، توضیح ائمه‌ علیهم‌ السلام در مقام تقیه است. لذا شیخ‌ (ره) از کسانی است که این روایت را حمل بر تقیه کرده است چون شیخ طوسی ملتزم است که سهو علی ‌النبی‌ صلی ‌الله ‌علیه ‌وآله ‌وسلم و امام‌ علیه ‌السلام جایز نیست، (تهذیب ‌الاحکام/2/182) بلافرقی مابین‌ الاحکام و غیرالاحکام، با آن بیانی که ان ‌شاءالله خواهیم گفت که مردم فرق بین سهو در احکام و غیراحکام را نمی ‌فهمند. مردم وقتی سهو را از نبی دیدند، می ‌گویند: به قولش اعتبار نیست. زیرا این‌ که می‌ گوید جبرئیل به من امروز خبر داد، شاید سهو کرده است، جبرئیل خبری نداده است و اشتباه است پس اصل نبوت باطل می ‌شود.

شیخ، روایت موثقه زراره را نقل می ‌کند: «و باسناده عن محمد‌بن علی ‌بن محبوب عن احمد‌بن محمد، عن الحسن ‌بن محبوب، عن عبدالله ‌بن بکیر موثقه بودن به اعتبار این است که از زراره است. می ‌دانید که مقام زراره چیست؟ او از کسانی است که امام‌ علیه ‌السلام سِرّش را به او می ‌گفت. بدان ‌جهت روایاتی را برای ما نقل می‌ کرد، بعد امام برای دیگران عکسش را نقل می ‌کرد.

«قال: سألت ابا جعفر‌ علیه ‌السلام: هل سجد رسول ‌الله‌ صلی ‌الله ‌علیه ‌وآله ‌وسلم سجدتی السهو قط» در عمرش سجده سهو کرده است؟ چون عامه این ‌جور نقل کرده ‌اند «قال: لا» سجده سهو نکرده است «و لایسجدههما فقیه» فقیه خود ائمه‌ علیهم‌ السلام بودند. شیخ بعداز این ‌که نقل کرده است. «قال الشیخ: الذی افتی به ما تضمنه هذا الخبر» که نفی سهو از امام است. (تهذیب ‌الاحکام/2/ 351/ذیل ح1454)

اگر کسی بگوید: یا شیخ! اگر قائل به نفی سهو هستید، چرا این روایات را نقل کردید؟ می‌ گوید: من این را به جهت دیگری نقل کردم. که اگر حکم سهوی متحقق شد ـ که برای امام و رسول ‌الله اتفاق نمی ‌افتد ـ حکمش سجدتی السهو است، صلاة را باطل نمی ‌کند و سجده سهو می‌ کند و تمام می‌ کند.

ما به شیخ عرض می ‌کنیم، آن روایات حکمش هم للتقیه است. چرا؟ چون در آن روایت دارد که اگر این شخص از مکانش رفته باشد، به چین هم رسیده باشد برگردد، باز بنایش این است که همان را بخواند. در روایت سماعة از امام صادق‌ علیه ‌السلام (وسایل ‌الشیعه/8/201/ح11) دارد که «... فما بال رسول‌ الله‌ صلی ‌الله ‌علیه ‌وآله ‌وسلم لم یستقبل الصلاة و انما اتم لهم مابقی من صلاته؟ فقال: ان رسول ‌الله‌ صلی ‌الله‌ علیه ‌وآله ‌وسلم لن یبرح من مجلسه فان کان لم یبرح من مجلسه فلیتم مانقص من صلاته». اما روایات دیگر هم در مانحن فیه است. (ر.ک. وسایل ‌الشیعه/8/198/باب 3 از ابواب الخلل فی ‌الصلاة)

یکی از آن روایات صحیحه زرارة (وسایل ‌الشیعه/5/ابواب الخلل ‌الواقع فی ‌الصلاة/باب3/ح19) است: «سألته عن رجل صلی بالکوفة رکعتین ثم ذکر و هو بمکة او بمدینة أو بالبصرة او ببلدة من البلدان أنه صلی رکعتین، قال: یصلی رکعتین» همان رکعتین را تمام کند. چون در صلاة ظهر است، یا در صلاة عشا از عامه نقل کرده ‌اند یا در صلاة کذا. در موثقه عمار می ‌فرماید: «عن ابی ‌عبدالله‌ علیه ‌السلام والرجل یذکر بعد ما قام و تکلم و مضی فی حوائجه انه انما صلی رکعتین فی ‌الظهر والعصر والعتمه والمغرف قال: یبنی علی صلاته فیتمها ولو بلغ الصین ولا یعیدالصلاة.

این همان مسلک عامه است که ملتزم هستند. لذا این روایات، تقیه است، دلالت به وقوع ‌السهو نمی ‌کند. (ر.ک. تهذیب ‌الاحکام /2/351) صحیح همان است که شیخ نقل کرد به سند موثقه که امام‌ علیه ‌السلام فرمود: «ما سجدالنبی سجدتی السهو قط و لایسجدهما الفقیه».

* کلام در ذوالشمالین

صدوق‌ (ره) در خبر ذوالشمالین (من لا یحضره ‌الفقیه/1/360) اشاره کرده است بر اشکال که خاصه بر این روایت کرده ‌اند، که گفته ‌اند: ابی ‌هریره که این واقعه را از ذوالیدین، نقل می ‌کند، در غزوه بدر در سنه دوم بعد از هجرت کشته شده است. ابی ‌هریره راوی این روایت ‌ها است. این ابی ‌هریره که از ذوالیدین نقل کرده است، هفت سال بعداز هجرت تازه مسلمان شده‌ است. پس در زمان کفرش نقل کرده «صلّی بنا رسول ‌الله‌ صلی‌ الله‌ علیه ‌وآله ‌وسلم» این هم که نمی ‌شود. پس این حدیث درست نیست. و گفته است عامه در جواب گفته ‌اند: ذوالیدین دو نفر بودند. یک نفرشان در غزوه بدر بعداز سال دوم هجرت فوت کرده است. اما ذوالیدین دیگری بود، او راوی این روایت است، و ابوهریره از او نقل می ‌کند، که او از رسول ‌الله‌ صلی ‌الله‌ علیه ‌وآله ‌وسلم هم ماند، و در زمان معاویه فوت کرد. حتی گفته ‌اند: مقتل صفین را ذوالیدین نوشته است. لذا این ذوالیدین غیر از آن ذوالیدین است. در صحیحه اعرج، امام اشاره فرمود که «ذوالیدین یُدعی ذوالشمالین». گفته ‌اند: ذوالیدینِ اول، ذوالشمالین است که در بدر کشته شد. امام‌ علیه ‌السلام فرمود: رسول ‌الله‌ صلی ‌الله‌ علیه ‌وآله ‌وسلم از او پرسید. یعنی ذوالیدین به آن دومی ربطی ندارد. امام‌ علیه ‌السلام بطلان این قضیه را به او بیان کرد، که ابوهریره نمی ‌تواند از او نقل کند. (منتهی ‌المطلب فی تحقیق ‌المذهب/5/281) روی این اساس این روایات کما ذکره الشیخ الطوسی‌ (ره) همه ‌اش تقیه ‌ای و فقط در نقل روایت است. حتی امام صادق‌‌ علیه ‌السلام با ابن ابی ‌لیلی که قضاوت می ‌کرد و در زمان خودش بود، نمی ‌توانستند مخالفت کنند (مناقب آل ابی ‌طالب/2/33) در حال تقیه بودند. روی این حساب تقیةً از رسول ‌الله‌ صلی ‌الله ‌علیه ‌وآله ‌وسلم نقل کرده است، ولکن برای اهل بصیرت به چیزی اشاره فرموده تا بدانند که اساسی ندارد.

لذا برای امام‌ علیه ‌السلام یا نبی‌ صلی ‌الله ‌علیه ‌وآله ‌وسلم سهو و اشتباه پیدا نمی ‌شود.

والحمدلله رب ‌العالمین

تنظیم و تحقیق: حجت الاسلام داود دهقانی دولت‌آبادی

منبع: هفته نامه "افق حوزه"

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha