جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳ |۱۸ رمضان ۱۴۴۵ | Mar 29, 2024
کد خبر: 407912
۱۹ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۰:۰۸
قبسات ۸۱

حوزه/ هشتادو یکمین شماره فصلنامه علمی ـ پژوهشی "قبسات" (پاییز ۹۵) از سوی سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی منتشر شد.

خبرگزاری «حوزه»، عناوین هشت مقاله و چکیده مقالات را منتشر می کند.

* «امکان یا عدم امکان تسّری قاعده لطف به موضوع ولایت فقیه در عصر غیبت» عنوان مقاله ای به قلم ابراهیم کلانتری است. در چکیده آن می خوانیم:

قاعده لطف یکی از قواعد مهم کلامی است که از آغاز شکل گیری کلام اسلامی مورد اتکای بسیاری از متکلمان مسلمان برای اثبات برخی از اصول اعتقادی اسلام بوده است. متکلمان امامیه و معتزله قاعده لطف را یک برهان عقلی تمام می دانند که با فرض وجود اصول سه‏ گانه آن، یعنی «وجود تکالیف الهی بر عهده بندگان»، «وجود مشوٌق ‏ها و لوازمی که غالب مکلفان را به طاعت نزدیک و از معصیت دور می ‏کنند» و «نبودن بدیل و جایگزین مطمئنی برای آن مشوق ‏ها و لوازم» می ‏تواند مبنای استدلال در همه موضوعات کلامی و همه زمان ‏ها باشد. بر پایه همین نگاه بنیادی، برخی از فقیهان و متکلمان معاصر «ولایت انتصابی فقیهان جامع شرایط به حاکمیت سیاسی جامعه اسلامی در عصر غیبت» را نیز همچون اصل «امامت» در مدار نفوذ و تسری قاعده لطف قرار داده ‏اند. از آنجا که بر اساس باور عموم مسلمانان در عصر غیبت نیز مؤمنان مکلف به انجام تکالیف الهی اند و انجام این تکالیف در گرو وجود و مبسوط ‏الیدبودن حاکم آگاه به همه احکام و دستورالعمل‏ های اسلام می ‏باشد و هیچ بدیلی نیز نمی تواند جایگزین آن گردد، ازاین ‏رو قاعده لطف می ‏تواند به عنوان یک برهان کلامی، مستند این نظریه قرار گیرد و از همه نقدهای مطرح ‏شده درباره آن در امان باشد. این نوشتار که بر اساس یک سیر منطقی و با روش استنادی- تحلیلی به انجام می ‏رسد، متکفل اثبات این دیدگاه و پاسخ به نقدهای مطرح شده درباره آن است.

* «معیار علم دینی با تأکید بر علوم انسانی اسلامی(از منظر علامه طباطبایی)» تحقیقی از رمضان علی ‌تبار فیروزجایی است که در چکیده آن می خوانیم:

«معیار علم دینی» عنوانی است که در این مقاله، مورد تحقیق و بررسی قرار خواهد گرفت. در این زمینه دیدگاه ‌ها و رویکردهای مختلفی مطرح است که دیدگاه مرحوم علامه طباطبایی از جمله آن می ‌باشد. دینی‌ بودن علم را می ‌توان در عناصر و مؤلفه ‌های مختلفی نظیر مبانی، موضوع، مسائل، روش، هدف و... جست‏ وجو نمود. این ملاک‌ ها را می‌ توان در اضلاع سه‌ گانه علم، عالم و معلوم ترسیم نمود. اضلاع مرتبط با عالِم و معلوم، از سنخ عناصر بیرونی و غیررکنی ‌اند و علم به عنوان ضلع درونی و هسته مرکزی، خود دارای عناصر رکنی و غیررکنی است و هر کدام از این عناصر، نقش و سهم خاصی در تعیین هویت علم- از لحاظ دینی یا غیردینی ‌بودن- دارند. مقاله حاضر می ‌کوشد عناصر و مؤلفه ‌های یادشده را از منظر علامه طباطبایی بررسی کند.

* «معناشناسی شلایرماخر و مبانی اندیشه‌ های آن» پژوهشی از مسعود فیاضی می باشد. در چکیده این نوشتار آمده است:

دغدغه اصلی هرمنوتیک روش ‌شناختی که همانند هرمنوتیک روشی معتقد به معناداری متن و تعین قطعی آن صرف نظر از خواننده است و از زمان شلایرماخر به بعد و توسط او این رویکرد را پیدا کرده و بر خلاف هرمنوتیک روشی که تنها هویتی فنی داشت، دارای هویت دانشی نیز است، یافتن نظام قواعد استنباط معناست. گرانیگاه اصلی این نظام، تلقی آن از چیستی معناست که این تلقی نیز تا حد بسیاری منبعث از مبانی زیبایی ‌شناختی و رومانتیستی آن است. به دلیل اینکه اندیشه ‌های شلایرماخر در بین سایر اندیشمندان این دانش از محوریت خاصی برخوردار است، شناخت معناشناسی او در شناخت دقیق این هرمنوتیک بسیار تأثیرگذار است؛ از‏این ‏رو در این مقاله تلاش شده است به چیستی معنا نزد شلایرماخر که در دلالت ‏های تصدیقی ناظر به مفهوم فردیت نزد او و در دلالت‏ های تصوری ناظر به مقام کاربرد کلمه است، پرداخته شود. در نظر او، متن کاملاً تجلی فردیت نویسنده است و معنای آن نیز به فردیت او برمی‌ گردد. معنای واژگان نیز هرچند از رهگذر کاربردشان در سیاقی خاص معین می‌ شود، یک وحدت درونی بین همه آنها در کاربردهای متفاوت وجود دارد که می ‌توان آن را روح معنای کلمه نامید.

* «تبیین جایگاه (فطرت) در خداشناسی دکارت و نسبت آن با برهان فطرت در اندیشه اسلامی» مقاله ای از مهدی گنجور، ناصر مؤمنی و محمدبیدهندی است. در چکیده آن آمده است:

یکی از جریان ‏های مهم عصر رنسانس، شکاکیت معرفتی حاصل از پیشرفت ‌های علمی- تجربی و ظهور آرای متعارض در حوزۀ الهیات و به تبع آن، تزلزل خداشناسی بود. دکارت نخستین متفکری است که در پاسخ به این شکاکیت، با امید به کشف حقیقت، حوزۀ فلسفی نوی گشود و اهتمام خود را از میان انبوه مسائل فلسفی به مسئله خدا و نفس معطوف داشته است. دراین حوزه، مسئله فطرت و خداشناسی فطری، به جهت اشتراک و انطباق با آموزه ‏های دینی، از اهمیتی خاص برخوردار و درخور پژوهش است. برهان فطرت در آثار دکارت با عنوان برهان «علامت تجاری» مطرح شده که بر مبنای وجود مفهوم فطری «کمال مطلق»- خدا- در ذهن انسان استوار است.

مقالۀ حاضر سعی دارد ضمن بررسی معنای فطرت و تصورات فطری، به تبیین جایگاه فطرت در خداشناسی دکارت و بررسی نسبت استدلال فطری وی با برهان مشهور فطرت در اندیشه اسلامی بپردازد.

* «نجات اکثریت و انحصار حقانیت کامل در یک دین(بازخوانی دیدگاه ملاصدرا درباره آموزه نجات با توجه به مبانی فلسفی و عقلانی)» اثر مریم پوررضاقلی، علیرضا قائمی ‌نیا ـ علی ‌اله بداشتی ـ مهدی فرمانیان است. در چکیده این پژوهش آمده است:

رستگاری موضوعی است که از ابتدای خلقت ذهن بشر را به خود مشغول کرده است؛ ازاین ‌رو تمام ادیان و مکاتب جهان سعی کرده ‌اند با توجه به متون اصیل خود به این دغدغه آدمی پاسخی درخور و شایسته بدهند. برخی از پاسخ ‌ها به قدری تنگ ‌نظرانه است که رستگاری را تنها در چارچوب فرقه خاصی معرفی کرده است؛ ازهمین رو رستگاران به خود این اجازه را داده ‌اند که حکم به شقاوت دیگران بدهند و آنان را مستحق عذاب بدانند! ملاصدرا فیلسوف شهیر اسلامی با نگاهی عقلی همراه با تأییدات نقلی تصویر زیبایی از رستگاری ترسیم می‌ کند که می ‌تواند معضلات زندگی مردم فرق و ادیان مختلف را در کنار یکدیگر به زیبایی حل کند. با بررسی دیدگاه ملاصدرا او را گاهی انحصارگرا می یابیم که فقط مؤمنان مسلمان را اهل نجات می ‌داند و گاهی او را شمول گرایی می ‌بینیم که مسلمانان افتخاری زیادی را به ما معرفی می ‌کند و گاهی نیز وی با تشکیکی ‌دانستن نجات و مراتب فهم، خود را کثرت گرا معرفی می ‌کند. اما دیدگاه جامع و نهایی وی را نظریه ‌ای عقلانی و فراتر از این نظریه ‌ها می ‌یابیم.

* «مبانی الهیات وجودگرا در تفکر مک ‌کواری» اثر تحقیقی مهدی عباس ‌زاده است. در چکیده مقاله می خوانیم:

نوشتار حاضر در صدد تبیین مبانی الهیاتِ جان مک ‌کواری متأله معاصر مسیحی و سنجش و ارزیابی دیدگاه‌ های وی در این عرصه است. مهم ‌ترین مبانی الهیات او عبارت ‏اند از: تعریف الهیات، عوامل سازندة الهیات، نسبت الهیات و فلسفه، اقسام الهیات و روش الهیات. او می ‌کوشد تعریفی جامع با رویکردی وجودی از الهیات به دست دهد.

عوامل سازندة الهیات او عبارت ‏اند از: تجربه، وحی یا انکشاف، کتاب مقدس، سنّت، فرهنگ و عقل. وی در تبیین نسبت الهیات و فلسفه، تأثیر فلسفة وجودیِ مارتین هایدگر و پدیدارشناسیِ ادموند هوسرل بر الهیات را مورد تأکید قرار می‌ دهد. او همچنین الهیات نظام‌‌ مند را به الهیات فلسفی، نمادین و کاربردی تقسیم و جایگاه سبک ‌های مختلف الهیات را تعیین می ‌کند. روش الهیات وی نیز ترکیبی از روش‌ های توصیف، تفسیر و کاربرد است. مک ‌کواری در این مسیر به ‏خوبی می‌ کوشد زبان الهیات را واضح و منسجم و برای انسان معاصر غربی فهم‌ پذیرتر سازد و تفسیری جدید از برخی آموزه ‌های مسیحیت به دست دهد و از این حیث کار وی دارای نقاط قوّتی است؛ لیکن نقدهایی نیز بر برخی از دیدگاه‌ های او وارد است: اینکه تجربه- به ‏ویژه تجربة دینی از امر قدسی- را یک عامل سازندة الهیات می‌ داند؛ اینکه وحی را وجه یا جنبه ‌‌ای از تجربة دینی می ‌داند؛ اینکه به کارکرد نظریِ عقل در ایجاد الهیات با دیده تردید و گاه انکار می ‌نگرد و اینکه روش توصیفِ پدیدارشناختی را یقینی ‌تر از استدلال عقلی معرفی می ‌کند. در نوشتار حاضر به این نقدها نیز پرداخته خواهد شد.

* «براهین تغییرناپذیری خداوند در الهیات اسلامی» به قلم سعید متقی ‌فر، حسن محمدی احمدآبادی می باشد. در چکیه این نوشتار آمده است:

تغییرناپذیری خداوند از صفات اصلی باری‌ تعالی و پایه اثبات بسیاری از صفات دیگر است. در متون کلامی نخستین ویژگی مبدأ هستی غیرحادث بودن است که آن را از متغیرنبودن نتیجه گرفته ‌اند. استدلال ‌های ممکن بر تغییر‌ناپذیری خداوند را می ‌توان از طریق صفات ثبوتیه و سلبیه واجب ‌الوجود نشان داد. صفات ثبوتیه ‌ای که از طریق آنها تغییرناپذیری واجب‌ الوجود اثبات می ‌شود عبارت ‏اند از‌ اتمیت و اکملیت، وجوب وجود،‌ بسیط الحقیقه،‌ خالقیت، نامحدودیت،‌ اتحاد ذات و صفات، و محرک غیر‏متحرک ‏بودن. همچنین صفات سلبیه ‌ای که مقدمه براهین تغییرناپذیری واجب قرار می ‌گیرند، عبارت ‏اند از‌ نفی حدوث، نفی حرکت در زمان و مکان، نفی حرکت به سوی شر، نفی کثرت، نفی قوه، نفی ماهیت، نفی سبب داخلی و خارجی و نفی تقسیم و نفی موضوع.

فایده تفکیک براهین این است که بر حسب نوع مقدمات به ‏کاررفته در استدلال، نوع تغییری که از واجب نفی می ‌شود نیز متفاوت خواهد بود. از سوی دیگر در متون الهیاتی، صفاتی همچون علم به متغیرات، اراده، رضا و غضب، نسیان، عشق و لذت،‌ خلقت زمانمند، استجابت دعای بندگان و تکلم، برای واجب نقل شده که با تغییرناپذیری خداند ناسازگار است. پاسخ هر کدام از اشکالات در جای خود به ‏تفصیل بیان می ‌شود؛ اما پاسخ اجمالی آن است که تغیّر در اضافات است نه در ذات و مقصود از اضافات همان فعل و صفات فعلی اوست که به مخلوقات حادث منتسب است؛ بنابراین مانعی از حدوث تغیّر در فعل و صفات فعلی وی وجود ندارد و از این امور، تغیر در ذات لازم نمی ‌آید.

* «جایگاه قوه عملی در سعادت انسان در پرتو آیات قرآن» اثر نجف یزدانی است در چکیده مقاله می خوانیم:

یکی از ابعاد وجود انسان که کمتر به آن توجه شده، ساحت غیرشناختی نفس آدمی است. فیلسوفان اسلامی در ذیل قوه محرکه و قوه عملی انسان به طور پراکنده به توضیح این بعد از انسان پرداخته ‌اند؛ اما دیدگاه واحدی درباره قوه عملی بیان نکرده ‌اند. این مقاله ضمن پذیرش اهمیت شناخت و ارزشمندی قوه عاقله و نیز استناد شناخت حسن و قبح افعال به قوه نظری، تفسیر غیر شناختی از قوه عملی را قابل دفاع ‌تر ‌می ‌داند. همچنین این پژوهش نشان می ‌دهد با توجه به آیات قرآن، قوه عملی به عنوان مبدأ امور غیراداکی در انسان، جایگاه مهمی در سعادت آدمی دارد. نقش قوه عملی در حصول ایمان، ارتباط قوه عملی با فضایل و رذایل اخلاقی، نقش این قوه در تحقق عدالت و عمل صالح و تأثیر قوه عملی بر قوه نظری یا قوه شناختی از محورهایی است که در آیات قرآن به اهمیت قوه عملی اشاره دارد. با توجه به موارد ذکرشده، استکمال قوه عملی در سعادت نهایی انسان ضرورت ‌‌می ‌یابد و علاوه بر جنبه شناختی نفس باید به ابعاد غیر شناختی آن نیز توجه نمود.

علاقه مندان جهت اطلاع بیشتر به پایگاه اطلاع رسانی: http://qabasat.iict.ac.ir مراجعه نمایند.

برچسب‌ها

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha