جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳ |۹ شوال ۱۴۴۵ | Apr 19, 2024
کتاب مقدس

حوزه/ در نامه هاى پولس، عيسى (عليه السلام) نه يك بشر، بلكه خداوندى است كه براى آمرزش گناهان بشر از آسمان به زمين نزول كرده و پس از مصلوب شدن، مجدداً به آسمان بازگشته است؛ بنابراين او نيازى به تاريخ و گذشته و خانواده ندارد.

به گزارش خبرگزاری «حوزه»، کتاب مسیحیت به قلم سيد محمد اديب آل على با هدف آشنایی علاقمندان با تاريخ و كلام مسيحيت در قالب پرسش و پاسخ به رشته تحریر درآمده است که حوزه نیوز این کتاب را در شماره های گوناگون منتشر خواهد کرد.

 

* عيسى (عليه السلام)

 

- نسب و تاريخ و محل تولد و زندگى

 

پرسش:

حضرت عيسى (عليه السلام) كيست و در چه تاريخى و در كجا زندگى مى كرده است؟

 

پاسخ:

نقطه ى مركزى انديشه ى مسيحيت، حضرت عيسى [1] مسيح [2] است.

 

عيسى (عليه السلام) از نظر كتاب مقدس

 

قديمى ترين منبع موجود در مورد هويت حضرت عيسى (عليه السلام) كتاب عهد جديد است. در رساله هاى پولس و انجيل مرقس كه نخستين نوشته هاى مسيحى اند، سخنى از اصل و نسب آن حضرت نيست، كه اين مطلب مى تواند دليلى بر ناآشنايى اين دو نويسنده با گذشته ى تاريخى وى باشد.

 

در نامه هاى پولس، عيسى (عليه السلام) نه يك بشر، بلكه خداوندى است كه براى آمرزش گناهان بشر از آسمان به زمين نزول كرده و پس از مصلوب شدن، مجدداً به آسمان بازگشته است؛ بنابراين او نيازى به تاريخ و گذشته و خانواده ندارد.

 

اما نويسندگان اناجيل متى و لوقا براى پر كردن خلأ موجود در انجيل مرقس شجره نامه اى از حضرت عيسى ذكر مى كنند.[3]

 

درباره ى شجره نامه ى حضرت عيسى (عليه السلام) لازم است به نكاتى توجه شود:

1. شجره نامه ى متى منشأ تاريخى و دقت لازم را ندارد و از درون سسست است؛ مثلا اجداد حضرت عيسى را به سه دسته ى چهارده نفرى تقسيم نموده است، در حالى كه در دسته ى سوم سيزده نفر ذكر شده اند; بنابراين افتادگى يا اشتباهى صورت گرفته است.

 

2. اين شجره نامه با شجره نامه اى كه لوقا ذكر مى كند تفاوت هايى دارد و معلوم نمى شود كدام يك صحيح اند. البته شجره نامه اى كه لوقا ذكر مى كند نسبت حضرت عيسى را تا حضرت آدم ابوالبشر بيان مى كند كه بيشتر شبيه تخيّل است و محققان به خود اجازه ى تأييد آن را نمى دهند.

 

3. شجره نامه ى مذبور اگر هم صحيح باشد، شجره نامه ى يوسف، شوهر مريم است، نه شجره نامه ى عيسى; زيرا مسيحيان معتقدند كه عيسى از روح القدس است، نه از يوسف.[4]

 

4. مسيحيان اصرار دارند كه در شجره نامه بر دو مطلب تأكيد گردد:

 

يكى رساندن نسب عيسى به داود، تا بتوانند پيش گويى عهد عتيق را در مورد منجى و مصلحى كه از نسل داود خواهد آمد و پادشاهى او را زنده خواهد كرد،[5] بر حضرت عيسى تطبيق دهند; و ديگرى، رساندن نسب وى به اسحاق; زيرا در كتاب مقدس آمده است:

 

«ابراهيم، اسحاق را براى قربانى به قربانگاه برد و خداوند گوسفندى فديه ى او كرد تا با زنده ماندنش مصلح جهانى از نسل او پديد آيد.»[6]

 

ولى طبق آن شجره نامه، اين دو پيامبر از اجداد يوسف، شوهر مريم مى شوند، نه خود عيسى; مگر اين كه به سبب قرابت خانوادگى يوسف و مريم، آن دو را از اجداد مريم هم به حساب آوريم.

 

5. در انجيل لوقا آمده است: «و بر حسب گمان خلق او -= عيسى- پسر يوسف بن هالى...».[7]

 

معلوم نيست كه عبارت «برحسب گمان خلق» را خود لوقا ذكر كرده است، يا آن چنان كه برخى محققين معتقدند، از اضافاتى است كه بعدها وارد انجيل شده است.[8] در هر حال اين تعارض وجود دارد كه بالاخره آيا عيسى پسر يوسف است، يا چنان كه در جاى ديگر كتاب مقدس به آن تصريح شده،[9] عيسى متولد از روح القدس است؟

 

تاريخ تولد حضرت عيسى(عليه السلام)

در ابتدا چنين به نظر مى رسد كه تاريخ تولد حضرت عيسى كاملا روشن است، چرا كه خود مبدأ تاريخ گرديده و ساير حوادث تاريخى را با ميلاد وى مى سنجند، اما واقعيت اين است كه اين تاريخ ميلادى در ارتباط با تولد حضرت عيسى دقيق نيست.

 

«به نظر عجيب مى آيد اگر بگوييم كه عيسى در سال 4 قبل از ميلاد، يا يكى دو سال قبل از آن متولد شده باشد، در اين وقت «هرودس كبير» هم چنان بر تخت سلطنت يهود نشسته بود و اين معنا به ضميمه ى قراينى چند، از جمله عبارت لوقا در انجيل كه مى گويد: عيسى در سال يازدهم سلطنت «تيبريوس قيصر» متولد شد، ما را ناگزير مى سازد كه تاريخ ميلاد واقعى او را چند سال به عقب ببريم».[10]

 

هم چنين گزارش متى در مورد بازگشت يوسف و مريم به ناصره در زمان «آركلائوس»[11] با مدارك تاريخى منطبق نيست و او پس از «هرودس» به سلطنت نرسيد.[12]

 

به هر حال روايات اناجيل در مورد تاريخ تولد حضرت عيسى فاقد ارزش تاريخى است. در مورد روز تولد حضرت عيسى نيز خبر مستندى در دست نيست و آن چه سنت مسيحى بر آن قرار گرفته است (كه روز 25 دسامبر تاريخ تولد حضرت عيسى باشد) مطابق با تصميم كليساهاى روم و غرب در سال 354 ميلادى است و بيشتر جنبه ى سياسى دارد:

 

در پاره اى از كشورهاى اروپايى به ويژه روم، آيين مهرپرستى [13] بسيار رواج داشت، روز 25 دسامبر، روز جشن اصلى آيين مهرپرستى، يعنى روز «زايش آفتاب شكست ناپذير» بود. در چنين روزى جشن هاى بسيارى بر پا مى شد و گرايندگان بسيارى به انجام مراسم و شعايرى مى پرداختند. كشيشان و كليسا از اين موقعيت استفاده كردند و بدون توجه به مخالفت هاى بسيار كه ابراز شد،[14] اين روز را روز تولد عيسى اعلام، و بدين وسيله، از جريانى مخالف جلوگيرى كردند.[15]

 

محل تولد و زندگى حضرت عيسى(عليه السلام)

از عهد جديد برمى آيد كه حضرت مريم در شهرى به نام ناصره در استان جليل از فرشته ى وحى باردار شد، ولى فرزندش را در بيت لحم به دنيا آورد:

 

در ماه ششم جبرائيل فرشته از جانب خدا به شهرى به نام ناصره كه در استان جليل واقع است به نزد دخترى كه در عقد مردى به نام يوسف از خاندان داود بود، فرستاده شد. نام اين دختر مريم بود. فرشته وارد شد و به او گفت: «سلام... اى كسى كه مورد لطف هستى، خدا با تو است... . اى مريم; نترس زيرا خداوند به تو لطف فرموده است. تو آبستن خواهى شد و پسرى خواهى زاييد و نام او را عيسى خواهى گذارد...[16]

 

در آن روزها به منظور يك سرشمارى عمومى در سراسر دنياى مردم، فرمانى از طرف امپراطور «اوغطس» صادر شد. وقتى دور اول اين سرشمارى انجام گرفت، كرينيوس فرماندار كل سوريه بود. پس براى سرشمارى هر كس به شهر خود مى رفت و يوسف نيز از شهر ناصره ى جليل به يهوديه آمد تا در شهر داود كه بيت لحم نام داشت، نام نويسى كند، زيرا او از خاندان داود بود. او مريم را كه در اين موقع در عقد او و باردار بود، همراه خود برد. هنگامى كه در آن جا اقامت داشت، وقت تولد طفل فرارسيد و مريم اولين فرزند خود را كه پسر بود به دنيا آورد. اورا در قنداق پيچيد و در آخورى خوابانيد، زيرا در مسافرخانه جايى براى آنان نبود.[17]

 

مسيحيان، بر اساس تعاليم كتاب مقدس، اصرار دارند كه محل تولد عيسى را بيت لحم، و محل پرورش او را ناصره، بدانند; زيرا مى خواهند بشارات و پيش گويى ها در مورد رهبر بنى اسرائيل و مسيح موعود را بر حضرت عيسى تطبيق نمايند.

 

هيروديس پادشاه، از ستاره شناسان مى پرسد: طبق پيشگويى پيامبران، مسيح در كجا بايد به دنيا آيد؟ ايشان پاسخ دادند: بايد در بيت لحم متولد شود; زيرا ميكال نبى چنين پيش گويى كرده است: اى بيت لحم، اى شهر كوچك، تو در يهوديه دهكده اى بى ارزش نيستى، زيرا از تو پيشوايى ظهور خواهد كرد كه قوم بنى اسرائيل را رهبرى خواهد نمود.[18]

 

انجيل متى وقتى كه از سكونت عيسى و والدينش در ناصره خبر مى دهد، اضافه مى كند:

باز در اينجا پيشگويى انبيا جامه ى عمل پوشيد كه: او ناصرى خوانده خواهد شد.[19]

لكن تطبيق آن اخبار بنى اسرائيل بر حضرت عيسى دشوار مى نمايد، زيرا:

 

اولاً، مجوسيان يا زرتشتيان پارسى، آدم پرست نبودند تا براى پرستش كودكى از شرق به بيت لحم سفر كنند. اين در حالى است كه متى مى نويسد:

چند مجوس ستاره شناس از مشرق زمين به اورشليم آمده پرسيدند: كجاست كودكى كه بايد پادشاه يهود گردد؟ ما ستاره ى او را در سرزمين هاى دوردست شرق ديده ايم و آمده ايم تا او را بپرستيم.[20]

 

ثانياً، مشخص نيست هنگامى كه آنها اين كودك را يافتند، چرا او را ترك گفتند و نه بشارت او را به مجوسيان ديگر دادند و نه خود آنها در زمره ى حواريون آن حضرت قرار گرفتند.

 

ثالثاً، نه تنها عيسى (عليه السلام) به تشكيل دولت اسرائيل نپرداخت و اسرائيليان پراكنده را جمع نكرد، بلكه پس از تولد و آغاز فعاليت او، يهوديان پراكنده تر شده، و اورشليم نابود و فلسطين منهدم گرديد.

 

رابعاً، گزارش لوقا درباره ى سرشمارى و اجبار والدين عيسى به حضور در بيت لحم، نه از نظر تاريخى صحيح است و نه از نظر منطقى. در تاريخ هيچ اثرى از اين سرشمارى وجود ندارد.

 

در مورد «ناصرى» بودن حضرت عيسى نيز ملاحظاتى وجود دارد:

اولاً، اين پيش گويى از انبيا در دست نيست كه شخصى ناصرى ظهور خواهد كرد.

 

ثانياً، اصلا شهرى به نام ناصره، در زمان ميلاد حضرت مسيح وجود نداشته است. بله، قريه ى كوچكى (كه به هيچ وجه نمى توان آن را شهر ناميد) وجود داشته كه از قرن چهارم ميلادى زيارتگاه مسيحيان شده است.

 

ثالثاً، احتمالاً مراد از پيش گويى ها، «ناضرى» بودن به معناى «نذر و وقف خدا بودن» يا به معناى «مواظب بر اجراى دقيق مراسم دينى بودن» است، نه ناصرى به معناى انتساب به شهر ناصره.[21]

 

عيسى(عليه السلام) از نظر تاريخ

تحقيقات دامنه دارى كه از قرن نوزدهم (دوران پيدايش نقد تاريخى) در مورد مسيحيت و كتاب مقدس و حضرت عيسى(عليه السلام)انجام گرفت، نشان مى هد كه در هيچ يك از منابع تاريخىِ قرن اول ميلادى، نامى از عيسى(عليه السلام)به ميان نيامده است.

 

پنج تاريخ نگار مهم سده ى اول ميلادى عبارت اند از:

1. «سووتوينوس»، منشى امپراطور هادريان (حدود 14 ـ 70 م.) در مورد فلسطين مطالبى نوشته است كه مسيحيان سعى در تطبيق نوشته هاى او بر دوران زندگى حضرت عيسى و تصليب وى دارند.

 

2. «فيلون اسكندرانى»[22] فيلسوف و نويسنده ى معروف (20 ق.م ـ 50 م) كه اتفاقاً در زمانى كه اناجيل از عيسى گزارش مى دهند به فلسطين مسافرت كرده و نظرياتش بر پولس و يوحنا تأثير گذاشته است.

 

3. «يوستوس طبريه اى» ،مورخ و نويسنده ى يهودى قرن اول كه موطن او در ساحل غربى درياچه ى «طبريه» (گزارت) و نزديك قريه ى «كفر ناحوم»[23] قرار داشته، جايى كه بنابر گزارش اناجيل، عيسى بارها در آن جا بوده و موعظه كرده است.

 

4. «پلو تارك»، مورخ مشهور يونانى كه از او مقالاتى درباره ى مصر و فلسطين و يونان و روم باقى مانده است.

 

5. «يوسف فلاويانى»[24] مورخ يهودى فلسطينى كه حوادث سال هاى 170 قبل از ميلاد تا 73 ميلادى را در دو كتاب به نام هاى تاريخ جنگهاى يهود و تاريخ باستانى قوم يهود به رشته ى تحرير در آورده و در سال 93 ميلادى به اتمام رسانده است، ولى در هيچ كدام به حضرت عيسى(عليه السلام) و قيام او اشاره اى نكرده است، در حالى كه به طور معمول بايد به چنين شخص تاريخ سازى اشاره مى كرد.[25] در دو مورد در كتاب اخير به حضرت عيسى(عليه السلام) اشاره شده، ولى به قدرى ناشيانه است كه تقريباً تمام محقّقانْ ساختگى و جعلى بودن آن را پذيرفته اند.[26]

 

سكوت مورخين قرن اول در مورد حضرت عيسى و قيام او باعث شد كه عده اى از محققان وجود تاريخى حضرت عيسى را انكار كنند و او را يك افسانه بنامند. حتى «آلبرت شوايتزر»، كشيش و پزشك قرن بيستم در كتاب نقد زندگى عيسى نوشت:

عيساى ناصرى كه به نام مسيح ظهور كرد، معنويت خدا را اعلام نمود و قلمروى الهى را در روى زمين برقرار ساخت، هرگز وجود نداشته است.[27]

 

براى مسلمانان اعتقاد به وجود تاريخى حضرت عيسى(عليه السلام)، امرى سهل است؛ زيرا كتاب آسمانى آنها، قرآن، به صراحت آن حضرت را پيامبرى بزرگ كه معجزات بسيارى داشته و بشارت به آمدن پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) داده، معرفى كرده است.[28] برخى از محقّقان بر اين باورند كه اسناد تاريخى دال بر وجود حضرت عيسى را مسيحيان و روحانيون معتقد به اولوهيت عيساى مسيح از بين برده اند; زيرا آن چه در تاريخ آمده، عيساى نبى است، نه عيساى خدا يا فرزند خدا. وجود عيساى نبى براى آنان خطرناك تر از مسيح بدون تاريخ بود و آنان به هيچ وجه مايل نبودند از يك عيساى تاريخى كه خود را هرگز خدا يا مسيح نناميده بود، مدركى تاريخى ارائه دهند.[29]

----------------------------------------

 

پاورقى:‌

[1]. برگرفته از عبرى يهوشوعا (يشوع يا يسوع) به معناى نجات يهوه و نجات خدا. انجيل اين واژه را خداوند نجات دهنده معرفى كرده است كه امت خويش را خواهد رهانيد. متى، 1: 21، در لاتين «Jesus» و در يونانى «Jesous» است.

[2]. مسيح از «مشياح» (مسياح) كلمه اى عبرى است، به معناى «مسح شده» (تدهين شده) يا به معناى «مبارك». ر.ك: حسين توفيقى، آشنايى با اديان بزرگ، ص 112.

[3]. انجيل متى، 1: 1 ـ 18; انجيل لوقا، 3: 23 ـ 28.

[4]. انجيل لوقا، 1: 26 ـ 37; انجيل متى، 1: 18 ـ 22.

[5]. اشعياء، 11: 1، و 2: 4 و...

[6]. برگرفته از: پيدايش، 22: 1، يهوديان و مسيحيان معتقدند كه حضرت ابراهيم، اسحقاق را به قربانگاه برد، برخلاف مسلمانان كه معتقدند حضرت اسماعيل، ذبيح الله است.

[7]. انجيل لوقا 3 : 23.

[8]. كارل كائوتسكى، بنيادهاى مسيحيت، ص 35; به نقل از: محمد رضا زيبايى نژاد، مسيحيت شناسى مقايسه اى، ص 43.

[9]. انجيل لوقا، 1: 35; انجيل متى، 1: 21.

[10]. جان بى. ناس، تاريخ جامع اديان، ص 582.

[11]. انجيل متى، 2: 22.

[12]. جلال الدين آشتيانى، تحقيقى در دين مسيح، ص 147.

[13]. Mithraism

[14]. مسيحيان ابتدا ششم ژانويه را به عنوان تولد مسيح جشن مى گرفتند و كليساى شرق، كليساى غرب را به خاطر اعلام 25 دسامبر به عنوان روز تولد عيسى محكوم و به خورشيدپرستى متهم كرد. همان، ص 148.

[15]. هاشم رضى، اديان بزرگ جهان، ص 471.

[16]. انجيل لوقا، 1: 26 ـ 32.

[17]. همان، 2: 1 ـ 7.

[18]. انجيل متى، 2: 5 و 6.

[19]. همان: 23.

[20]. همان: 2.

[21]. جلال الدين آشتيانى، تحقيقى در دين مسيح، ص 151 و نيز ر.ك: محمدر ضا زيبايى نژاد، مسيحيت شناسى مقايسه اى، ص 47.

[22]. Philon. v. Alexandrien

[23]. kaparnaum.

[24]. Josephos Flavius

[25]. تحقيقى در دين مسيح، ص 170 ـ 178.

[26]. مثلا در كتاب تاريخ باستانى قوم يهود آمده است: «در ايام پيلاطوس، عيسى كه يك انسان خردمند بود، البته اگر بتوانيم او را انسان بناميم، برخاست... او مسيح بود و هنگامى كه پيلاطوس وى را به مرگ بر صليب محكوم كرد، دوست داران قبلى او از محبت وى دست برنداشتند، زيرا وى روز سوم دوباره زنده شد و بر آنها ظاهر گرديد.»

پيداست كه نويسنده ى عبارات فوق يك مسيحى است و نمى تواند يوسف فلاويانى باشد كه يك يهودى است كه به مسيح بودن عيسى اعتقادى ندارد. (آرچيبالد رابرتسون، عيسى، اسطوره يا تاريخ، ص 48).

[27]. تحقيقى در دين مسيح، ص 170 و تونى لين، تاريخ تفكر مسيحى، ص 446.

[28]. آيات زيادى در مورد حضرت عيسى(عليه السلام) در قرآن مجيد وجود دارد كه به تدريج ذكر خواهند شد.

[29]. تحقيقى در دين مسيح، ص 176.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • محمد IR ۰۰:۵۱ - ۱۳۹۸/۰۳/۲۹
    1 0
    با تشکر. خواهش میکنم از تیترهایی سوالی پرهیز کنید و یا اگر استفاده میشه بدون علامت سؤال بیارید.