خبرگزاری حوزه | از جمعهای که شهادت حاج قاسم و همرزمانش اعلام شد تا امروز حوادث بسیاری بر ما گذشت؛ حوادثی که هریک به تنهایی شوک بزرگی بود و برای یک سال ملت بس. چه میشود کرد که مدار زمان، همیشه بر وفق مراد نیست و سرعت تحولات آخرالزمانی میل بر سبقت گرفته است.
شهادت حاج قاسم موجی عجیب از وحدت ملی را رقم زد؛ تاجایی که امت ایران یکپارچه به خونخواهی وی خروشید و همگان فریاد انتقام سر دادند. سکاندار کشتی انقلاب که آمادگی و بلوغ مردم آزاده ایران را دید از فرارسیدن وقت انتقام سخت (خروج کامل آمریکا از منطقه) خبر داد؛ چون هم جوشش خون شهید بر روند پایان ظلم سرعت میدهد و هم بصیرت و آمادگی ایران.
در طرف مقابل هم دشمن که قافیه جنگ را باخته دید؛ ابتدا بر تزریق ترسهای پوشالی از سایه جنگی سخت تکیه کرد و همزمان نبرد سهمگین روانی و رسانهای خود را آغاز کرد؛ هدف نهایی این نبرد چیزی نبود جز تردید مردم در پافشاری بر انتقام و عقبنشینی. همهچیز خوب و با سرعت پیش میرفت و رسیدیم به اولین سیلیهای انتقام سخت. در سیاست یک گام برداشتیم و همه محدودیتهای غنیسازی را لغو کردیم. در میدان جنگ نیز یکی از بزرگترین پایگاههای آمریکا را با خاک یکسان کردیم. هردو غرور ملی را بالا برد و توقعات جدیدی خلق کرد: مطالبه گامهای دوم و سوم ...
اما سقوط هواپیمای اوکراینی، برگ برندهای به دشمن داد؛ آن هم پرت کردن حواسها از انتقام سخت به سمت چیستی معمای سقوط! بمب خبری ساقط شدن هواپیما با موشک خودی، بازار شایعات و تحلیلهای مختلف را داغ کرد. این همان چیزی بود که آمریکا میخواست: در مرحله اول، دیگر هیچ سخنی از انتقام گفته نشود و در مرحله دوم، سناریوی تزریق ترس از سایه جنگ را در سطح ملی دنبال کند. سپس وقت آن میرسد که آمریکا قدمهایی که ایران رو به جلو برداشته را پس بگیرد؛ چون خبری از وحدت ملی و یکپارچگی و همصدایی برای انتقام سخت نیست. چون ملت ایران سرخورده و یا حتی خودباخته شدهاند و خیال میکنند هنوز جنگ آغاز نشده باختهاند. اینها همه اهدافی است که رسانههای وابسته غربی با القائات و تلقین خود به یک ملت، میخواهند به آن برسند. از لحاظ سیاسی سناریوی ماشه را پیگیری میکنند تا برجام را به نقطه اول خود برگردانند و در سطح منطقهای هم رویای انتقام سخت را برای همیشه به زبالهدان تاریخ بیندازند و با استفاده از اهرم مذاکره، باز قدرت و غیرت ایرانیان را کنترل و خاموش کنند.
غافل از آنکه ملت ایران، ترسو و بزدل نیستند؛ فقط و فقط خاکستر جنگ روانی روی اندیشه و ذهنیت آنها نشسته است؛ حال چه باید کرد!؟ از طرفی رسانههای خودی، سناریوی تهاجمی برای برگرداندن ورق توطئههای دشمن را ندارند. از دیگر سو غربهراسان، نفوذیها و طرفداران مذاکره هم بدشان نمیآید پای میز مذاکره بروند و باز هستی ملت ایران را با وعدههای خیالی آمریکا تاخت بزنند.
مرحله بعدی نابودکردن تمامی پایگاههای قدرت ایران در منطقه است. وقتی عزمی برای مقابله نببینند یکی یکی بازوهای ایران را قطع میکنند تا به تن برسند. آنگاه رویارویی ما با استکبار پشت مرز است؛ یعنی جنگ در همدان و کرمانشاه و خوزستان. چون با بازی رسانهای به اذهان مردم، یک شیر پیروز را موشی ترسو وانمود کردند.
تنها گزینه، ورود ناخدا به عرصه کارزار است. همانی که با یک اشارهاش، غبار نشسته روی دلها و ذهنها را کنار میزند و باز قلوب را متحد میکند و نقشه ایران اسلامی را زنده. خونخواهی حاج قاسم زنده و شعلهور است، فقط نفس مسیحایی آقا را میخواهد تا دوباره جلوه کند. جمعه، کشتی جمهوری اسلامی، منتظر اشارات ناخداست.
به قلم: علی مهدوی