محمد محمدرضایی استاد دانشگاه تهران و رئیس بنیاد نخبگان استان قم

حوزه/ در کتابخانه­ های ما همه چیز هست و همه افکار و عقاید وجود دارد اما مغالطه می­ شود و بعضی اوقات، آزاداندیشی و انتقام­گیری را اشتباه می ­گیریم. بحث­ های سیاسی را در بحث­های علمی دخالت می ­دهیم. هدف هم این است که می ­خواهیم به طرف مقابل اهانت کنیم و در قالب علم، تحقیر کنیم. بعضی از دانشجویان می ­گویند که برخی اساتید همین ایمان کمی که ما داشتیم را از دست ما گرفته ­اند. اگر هم شما به آنها بگویید که سعی کنید ایمان دانشجو حفظ شود، با شما برخورد می­ کنند.

به گزارش  خبرگزاری حوزه ، دکتر محمد محمدرضایی استاد دانشگاه تهران و رئیس بنیاد نخبگان استان قم است و در کارنامه علمی خود با دو تن از روشنفکران دینی مواجهه فکری داشته، اندیشه­ هایشان را نقد کرده و آنها را به مناظره فراخوانده است. آخرین مواجهه ­اش با یکی از این روشنفکران نیز خبرساز شد. همچنین وی استاد دانشگاهی است که با یکی از مراجع تقلید کتاب مشترک نوشته است.

آنچه در پی می آید گفت و گوی خبرنگار خبرگزاری حوزه به این استاد و محقق دانشگاه است که تقدیم می شود:

در چه سالی و کجا به دنیا آمدید؟

آنگونه که در شناسنامه آمده است،محمد محمدرضایی در فروردین سال 1339 در شهر مقدس قم، در کوچه­ ای از محله یزدی­ ها، در منطقه حسین­ آباد بازار به دنیا آمدم. این توفیق را داشتیم که منزلمان در کنار منزل مرجع عالیقدر حضرت آیت الله گلپایگانی بود. مادرم تعریف می کرد که در وقت به دنیا آمدنم، دچار سختی می ­­شود و ناله و فغان سر می­ دهد. در قدیم رسم بوده که وقتی کسی در زایمان دچار سختی می ­­شده، اذان می ­گفتند. وقتی چنین وضعیتی برای مادرم پیش می ­آید، یکی از همسایه­ ها می ­رود بالای پشت ­بام و اذان می ­گوید. آیت الله گلپایگانی صدای اذان را می­­ شنوند و می ­گویند: بروید ببینید که همسایه چه مشکلی دارد که اذان می­ گویند. خانم ایشان مراجعه می­ کند و وضع را می ­بیند و به حضرت آقا می­گوید که خانمی در همسایگی می ­خواهد وضع حمل کند، اما دچار مشکل و سختی است. حضرت آقا دعایی را می­ نویسند و می دهند تا بیاورند به پای مادرم ببندند. این توفیقی برای ماست که در همسایگی این مرجع بزرگوار بودیم و در این اوضاع و شرایط به دنیا آمدیم که هم، اذان گفته می­ شده و هم، با دعا و راز و نیاز و فضای معنوی همراه بوده است. به هر صورت در خانواده­ای مذهبی ولی کاسب به دنیا آمدم.

چطور به علوم حوزوی علاقه مند شدید؟

در ابتدا در دبستان و راهنمایی تحصیل کردم. تا جایی که یادم هست در کلاس­ ها شاخص بودم. یادم می­ آید در آن زمان پرسش ­نامه ­ای را می­ آوردند و بین دانش آموزان پخش می­ کردند و از آنها می­ پرسیدند که شما دوست دارید به سینما بروید یا تئاتر بروید و زمان تفریحتان را چگونه دوست دارید، بگذرانید؟ در همان دوران کودکی نوشتم که من وقتی به مسجد می ­روم خیلی لذت می­ برم. با روحانیت و علما ارتباط داشتیم و قلبا لذت می­ بردم که در محافل مذهبی و مساجد شرکت بکنم. شاید از برکات حضرت آقای گلپایگانی بود که اینطور شد. این ارتباط با علما بگونه ­ای بود که در جلسات خصوصی و درجلساتی که به مناسبت­های مختلف برگزار می ­شد، با علاقه شرکت می­ کردم. برای نمونه، جلساتی بود که استاد گرانقدر ما حضرت آیت الله مصباح یزدی در منزل آقای اسلامی در روزهای جمعه برگزار می­ کردند و من علاقه مند بودم در این جلسات و درس ­ها شرکت کنم و ببینم که ایشان چه می­ فرمایند. انتهای دوره دبیرستان مصادف شده بود با شروع انقلاب و با توجه به آن فضا و جوی که در مدارس وجود داشت، خیلی علاقه مند بودم معلم و دبیر بشوم. لذا یکی از معلم شیمی ما که معلم خوبی هم بود، در من تأثیر گذاشت و من رشته شیمی را انتخاب کردم تا دبیر شوم. با توجه به اینکه خیلی خوشم نمی­ آمد به تهران بروم، رفتم اراک و در مدرسه عالی علوم اراک که وابسته به دانشگاه تربیت معلم بود و از جاهایی بود که فقط به عنوان دبیر انتخاب می­ شدند، مشغول تحصیل شدم. ورود ما در آنجا مصادف شد با جریانات انقلاب و بعد از آن هم انقلاب فرهنگی شد و از آنجایی که احساس می­ کردیم که چقدر ما ایدئولوگ اسلامی کم داریم، جوانان ما وارد دانشگاه می­ شوند و کسی نیست آنها را از جهت باورهای مذهبی و جنبه اعتقادی ارضا کند، لذا تصمیم گرفتم خودم مقداری عمیقتر با اسلام آشنا بشوم تا بتوانیم حداقل از باورهای خودمان دفاع کنیم، چون در آن اوایل، گروه ­های چپ و کمونیستی در دانشگاه ­ها فعال بودند و سؤالاتی را مطرح می ­کردند و ما تلاش می کردیم سؤالات آنها را پاسخ بدهیم. برای همین کتاب هایی را می ­خواندیم. همین روند باعث شد بصورت آزاد کتاب­ های مقدماتی حوزه و ادبیات را بخوانم. سال 62 رفتم امتحان دادم و پایه سوم را قبول شدم و در واقع، طلبه رسمی شدم. سال 67 هم امتحان کفایه و مکاسب را دادم. از همان اوایل به مباحث فلسفی و کلامی اعتقاد داشتم و علاوه بر دروس رایج در حوزه، در درس­ های فلسفی شرکت می کردم. یادم می ­آید که سال 60 و 61 بود که در درس شرح منظومه استاد عزیز و با اخلاق، حضرت آیت الله انصاری شیرازی شرکت می کردم. شرح منظومه را از همان زمان شروع کردم و سعی می­ کردم همه شعرهایش را حفظ کنم.

محمد محمدرضایی استاد دانشگاه تهران و رئیس بنیاد نخبگان استان قم

چه سالی ازدواج کردید؟

سال 1359 ازدواج کردم. جالب است برای جوانان بگویم که چند هزار تومان از کمک هزینه تحصیلی ما را چند ماهی ندادند و روی هم جمع شد و بعدا دادند. معمولا سعی می­ کردم با همان پول زندگی خودم را بچرخانم با این حال اضافه هم می ­آوردم و کمکی هم به دیگران می ­کردم. یک روز از خیابان باجک(19دی) رد می­ شدم، صندوق قرض الحسنه ­ای بود و پشت شیشه ­اش نوشته بود: وام ازدواج. سؤال کردم و گفتند که سه یا چهار هزار تومان وام می دهیم. پیش خودم گفتم بد نیست من هم این وام را بگیرم. دقیقا یادم نیست، سه یا چهار یا هفت هزار تومان بود. سه یا چهار هزار تومان هم خودم داشتم. مجموعا شد ده هزار تومان. دیدم اگر ازدواج کنم در کارم موفقتر هستم. توکل به خدا کردم و گفتم خدا رزّاق است و بنده­اش را وا­ نمی گذارد. زمینه چنینی کردم و به مادرم گفتم که می­ خواهم ازدواج کنم. مادرم گفت که الآن وضع خوبی نداریم. پدر و ماردم تازه بنایی کرده بودند و پولی نداشتند تا کمکی بکنند. گفتم: همین پول کافی است، شما می­ روید و به خانواده ­ها می ­گویید پسر ما چنین خصوصیاتی دارد ولی پولی ندارد.

ازدواج منافاتی با تحصیل نداشت؟

از خداوند مدد گرفتیم و با سختی زندگی­ ام را می­ گذراندم. پدرم کاسب بود و شغلش آهنگری بود. من در تابستان ­ها و حتی در ایام تحصیل این حرفه را یاد گرفته بودم و اگر مشکلی پیش می ­آمد، یک روز سر کار می ­رفتم و برای روزهای دیگر پول در می­ آوردم. در سال 60  در دبیرستان هم، شیمی تدریس می کردم، هم، بینش دینی درس می­ دادم و هم، در حوزه تحصیل می ­کردم و بعضی اوقات که نیاز بود کار می­ کردم و امرار معاشم هم از این طریق بود.

اساتید حوزوی شما چه کسانی هستند؟

بیش از بیست سال در حوزه تحصیل کردم و در ابتدا استاد و همکار عزیزمان آقای اکبریان بود. ایشان سیوطی می­ خواند و در همان وقت مقدمات را تدریس می­ کرد. ایشان خودش می ­رفت پیش آقای مدرس افغانی، ما را هم دعوت کرد که به آن درس برویم. از اساتید دیگر می ­توانم از آقای بوشهری، آقای احمدی شاهرودی، آقای طالقانی، جناب آقای اعتمادی، آقای ستوده، آقای نکونام و حضرات آیات مظاهری، سبحانی، مکارم، فاضل، مصباح، انصاری شیرازی، جوادی آملی و حسن زاده آملی نام ببرم.

تحصیلات دانشگاهی را چگونه ادامه دادید؟

قبل از انقلاب در دانشگاه بودم. وقتی انقلاب فرهنگی شد، آمدم حوزه و بعد به مدت یکی یا دو ترم،هم شیمی را ادامه دادم،  ولی احساس کردم که اگر فلسفه غرب را بخوانم بهتر است. خدا رحمت کند جناب آقای احمدی را که کمک کردند و چون رتبه من بالا بود، محاسبه­ ای کرد و گفت شما می­ توانستی در دانشگاه تهران قبول شوی. لذا به دانشگاه تهران منتقل و در رشته فلسفه غرب مشغول به تحصیل شدم و لیسانس و فوق لیسانس را از آنجا گرفتم. دکتری را هم در دانشگاه تربیت مدرس تهران گذراندم. همچنین در حوزه مشغول بودم و دوست داشتم مدرس معارف شوم.

وقتی دانشگاه رفتیم و دکتری گرفتیم، هر کس وارد دانشگاه می­ شد، تعهد می­ گرفتند که حتما باید استاد شود. از ما هم تعهد گرفتند که دو برابر تحصیل، در دانشگاه و آموزش عالی خدمت بکنیم. بر اساس این تعهد، در سال 73 بورسیه شدم و در سال 78 هم رسما به عنوان عضو هیئت علمی دانشگاه تهران مشغول آغاز به کار کردم.

اولین کتابتان را کی و چگونه نوشتید؟

یک زمانی احساس می ­کردیم که در حوزه جای کارهای­ گروهی و پژوهشی در زمینه مباحث جدید کلامی و فلسفی خالی است. با جمعی از دوستان دور هم جمع شدیم و زمینه ­اش را دفتر تبلیغات اسلامی فراهم کرد و در قالب مرکز تحقیقات اسلامی، متون عربی و انگلیسی را به فارسی ترجمه می­ کردیم. بعدا همین کار زمینه ­ای شد برای تأسیس پژوهشگاه فلسفه و کلام. در آنجا کتاب «فلسفه دین» نوشته جان هاسپرس را بدون اسم منتشر کردم و این شاید اولین کتاب الحادی بود که در حوزه منتشر شده بود. این کتاب به دست علما و مراجع رسید و منشأ خیلی از آثار و برکات شد. از جمله حضرت آیت الله سبحانی، حضرت آیت الله جوادی آملی و آیت الله گرامی سعی کردند به این کتاب پاسخ بدهند. ما در ابتدا قصد داشتیم این جواب را جمع آوری کرده و به انگلیسی ترجمه کنیم، چون این کتاب، کتاب درسی دانشگاه­ های اروپا و آمریکا به عنوان دو واحد درسی بود. این کتاب شاید اولین کتابی بود که من منتشر کردم و شاید این اولین مرکز پژوهش مباحث جدید بود که کمی هم ظهور و بروز داشت و مدیریتش با خودم بود. با همکاران سعی کردیم مباحث جدید را به حوزه منتقل کنیم. این کار در سال 67 یا 68 شروع شد و فکر می­کنم اکثر کسانی که در مباحث فلسفی و کلامی دستی داشتند با ما همکاری می ­کردند. همچنین ما روشن­فکرانی که حرفی برای گفتن داشتند را دعوت می­ کردیم و در جمعی خصوصی و خیلی صمیمانه بحث­ها مطرح می ­شد و پرسش و پاسخ صورت می­گرفت، چون ما معتقد بودیم حوزه جهانی است و باید برای این افکار و عقاید پاسخ و راه­ حلی ارائه بدهد.

محمد محمدرضایی استاد دانشگاه تهران و رئیس بنیاد نخبگان استان قم

این کتاب به دست مقام معظم رهبری رسیده بود؟

خودم این کتاب را به ایشان دادم و ایشان خیلی استقبال کرد و گفت  ما خیلی دوست داریم چنین کارهایی انجام شود و  نهادی باید باشد که این کارها را انجام بدهد و خیلی تمجید کردند.

خدمت ایشان هم رسیدید؟

با توجه به کارهایی که می­ کردم، برخی از بزرگان نظرشان این بود که حضرت آقا کمی ما را دلجویی کنند و  تشویق کنند. توفقیقی شد جلسه ­ای خصوصی خدمت رهبر معظم انقلاب که خداوند برای ما حفظشان کند، رسیدیم. در روزی بارانی به اتفاق یکی از دوستانمان که به رحمت خدا رفت، به دفتر مقام معظم رهبری رفتیم و وقتی وارد شدیم آقا دستشان را باز کردند و ما را در آغوش خودشان گرفتند و تمجید کردند و کسی غیر از ما سه نفر نبود. ایشان آنچنان لطفشان شامل حال ما شد که من تا چند روز نمی ­دانستم چه بگویم که حضرت ایشان از یک آدم معمولی اینقدر تمجید و تعریف کردند. جوانان ما اگر سجایای اخلاقی مقام معظم رهبری را از نزدیک ببینند، ایشان را مقتدای خودشان قرار می ­دهند و مرید ایشان می­ شوند. من کسی را به تواضع ایشان نه در میان همکاران دانشگاهی و نه در میان روحانیان حوزه ندیده ­ام. ایشان اینقدر متواضع هستند که وقتی احساس می­ کنند کسی برای نیازهای جامعه گامی بر می­ دارد، اینجور تجلیل و تکریم می ­کنند. در آن جلسه شاید ایشان ده بار فرمودند که خوشا به حال آن مؤسسه ­ای که شما در آن هستید، من تبریک می گویم و از نوشته ­های شما استفاده می­کنم. تا چند روز گیج بودم که چطور می­ شود شخص اول یک کشور، یک فرد ساده که کسی هم حساب نمی ­شود را اینقدر تجلیل بکند. یادم می­ آید وقتی از در بیرون آمدیم، یک کسی در دفتر گفت: من نمی­دانم شما چه کسی هستید ولی آقا چنین جلساتی را کم دارند و اینقدر مسائل مهم است، با این حال، توجه دارند که اگر کسی یک کاری را انجام دهد، اینجور تجلیل کنند.

همین اخیرا هم باز که خدمتشان رسیدیم، با همه مشغله­ هایی که دارند، خیلی اظهار لطف کردند. در واقع، من این را لطف الهی می­ دانم والا من خودم یک انسان معمولی هستم و چه می­ شود که حضرت آقا اینقدر عنایت دارند و  این تعبیر را فرمودند که شما از ذخائر گرانبهای ما هستید. من عرضه داشتم که آقا من خودم خبر دارم که چنین نیست. گفتند تبریک می­ گویم به حضرت آقای سبحانی که چنین دست پروده ­ای دارند. گفتم: پس اگر نظر مبارکتان چنین است، پس هرچه هست نفس حضرت استاد است و الا من خودم چیزی را ندارم. واقعا باید به خودمان ببالیم که چنین رهبری داریم که نسبت به افراد حساسند و اگر ببینند که کسی گامی در جهت رفع نیازهای فکری جامعه بر می ­دارد، مورد تجلیل و تکریم قرار می­ دهند. خدا را شکر می­ کنم که چنین توفیقی داد که این عزیزتر از جانمان چنین الفاظی را بر زبان جاری کنند.

شما با دو تن از روشنفکران دینی مواجه ه­ای داشته ­اید؛ می­ فرمایید قضیه از چه قرار بوده است؟

من احساس مسئولیتی نسبت به جامعه دارم و بعضی از وقت­ها می­ گویم که ما آمده ­ایم به این دنیا که اگر معلوماتی را کسب کردیم، جایی به کار بگیریم و اگر ببینم فکری خطاست، فکر می­ کنم و تلاش می­ کنم آن را بسیار محترمانه آن را مورد نقد و بررسی قرار دهم. همانطور که می ­دانید، بعضی از این روشنفکران ایده ­هایی را مطرح کردند که خاستگاهش غرب و متفکران غربی است. در آنجا این مباحث مورد نقد و بررسی قرار گرفته، اما در کشور ما بدون اینکه اظهار کنند که اینها را از متفکران غربی گرفتیم، بومی سازی می­کنند. وقتی یکی از این روشنفکران نظریه تکامل معرفت دینی را مطرح کرد، من مقاله­ ای نوشتم و خاستگاه نظریه معرفت دینی را نشان دادم و گفتم که این نظریه را یکی از کشیشان مسیحی مطرح کرده و وقتی این نظریه مطرح شد، جامعه کلیسا او را تکفیر کردند و اخراجش کردند. ما هم بصورت مستدل و منطقی اینها را طرح و مورد نقد و بررسی قرار می­ دهیم. از سال­ها پیش معمولا اینطور بوده که سعی می­کنم واقعیت را آنگونه که هست برای اهل نظر مطرح بکنم و مزایا و معایب یک نظر را بگویم. لذا اگر این آقایان نظریه­ ای را مطرح می­ کردند، من هم سعی می ­کردم آن را پاسخ بدهم. از جمله اینها جناب آقای سروش و جناب آقای شبستری بودند که مسائلی را مطرح کردند. البته اینها مربوط به سال­های اخیر نیست و از سال­ها قبل سعی کرده ­ام در نوشته­ هایم پاسخ­هایی به اینها بدهم. اما در جریان اخیر، می ­دانید که جناب آقای شبستری نامه ­ا ی نوشتند به مراجع عظام تقلید و اعلام کردند که شما چهل سال است که تفسیر غیر انسانی و غیر اخلاقی و توأم با خشونت از دین ارائه می ­دهید و من مطالبی را مطرح کرده ­ام و شما بدون هیچ اطلاعی مباحث من را مورد ملامت قرار داده ­اید؛ در حالی که مقالات من هست، مطالعه کنید و اگر می ­توانید، پاسخ بدهید.

پس از این حضرت استاد و مرجع عالیقدر  آیت الله سبحانی به خاطر شناختی که وجود داشت ما را به عنوان نماینده خودشان اعلام کردند و گفتند ما از این کار بسیار استقبال می­ کنیم و اگر شما می­ خواهید بحثی کنید، ایشان مورد تأیید ماست و این شاگرد کوچکشان را به مصاف آن بنده خدا فرستادند. ما هم اعلام آمادگی کردیم که این مطالب  را مورد نقد و بررسی قرار بدهیم. گفت: نه؛ اگر مطلبی هست، شما ارائه بدهید و من  در سایتم قرار می­دهم. من نامه­ ای نوشتم و از ایشان برای مناظره تقاضا کردم و در همان نامه مطالبی را تلویحا مطرح کردم. در ادامه هم سه یا چهار تا پاسخ مکتوب برای مطالبی که ایشان اظهار کرده بود، نگاشتم. این نامه ­ها مورد استقبال قرار گرفت، زیرا پاسخ­ها مستدل و منطقی بود و من این مطالب را که می­ گفتم، پیش از آن برای دانشجویان دکتری و با دوستان مختلفی مطرح می­ کردم و می ­گفتم اگر اشکالی هست، ما را در جریان قرار دهید و ندیدم کسی به پاسخ­ها اشکالی کند.

محمد محمدرضایی استاد دانشگاه تهران و رئیس بنیاد نخبگان استان قم

از آن طرف پیامی به شما نرسید؟

پاسخی دریافت نشد، ولی رفته بودند و به ایشان گفته بودند که این چه حرفی است که شما می ­زنید و ایشان شما را نقد کرده است. در جواب گفته بود که من خودم به این حرف­ها اعتقادی ندارم و اینها را گفته ­ام که این آقایان پاسخ بدهند. ولی با این حال، لحن کلامشان این نبوده که ایشان خودش اعتقادی ندارد، برای نمونه ایشان در یکی از مقالاتش می ­نویسد: از آنجایی که ما نمی­ت وانیم خدا را با استدلال اثبات کنیم، معلوم نیست و تردید داریم که خداوند در زمان و مکان مشخص به فردی به نام پیامبر وحی کرده باشد و اصلا وحی واقع شده باشد. از اساس زیر همه چیز زده است. البته برخی از دوستان می­ گفتند که می ­گوید استدلال عقلی نداریم و ایمان­ گرایی را نفی کرده است و من پاسخ دادم که در این زمینه دو دیدگاه است، یک دیدگاه عقل­ گرایی و دیگر، دیدگاه ایمان ­گرایی. ایمان ­گراها معتقدند که استدلال عقلی نداریم، ولی همانها به خدا و وحی اعتقاد دارند. آنچه ایشان مطرح می­ کرد همه چیز را زیر سؤال می ­برد. یا مثلا می­ گفت: وحی با فرهنگ عصر جاهلیت عجین بوده و به درد فرهنگ ما نمی­ خورد و این مباحث چیزی نیست که بشود جامعه را با آن اداره کرد و بهترین راه این است که ما حقوق بشر را جایگزین اسلام بکنیم و این را دستور زندگی خودمان قرار دهیم.

ایشان شاگرد آیت الله سبحانی بوده است؟

بله. من در یکی از نامه گفتم شما سعی کنید در مباحثتان حرمت استادتان را رعایت کنید. ایشان گفت: من شاگردشان نبوده ­ام ولی حضرت استاد می­ گفتند که چند سالی درس ما می­ آمدند.

با تعبیر «شبهات دینی» وافقید؟

حالا مهم نیست که شبهه باشد یا مسأله، مهم نحوه مواجهه ماست با این موضوع و اینکه خیلی محترمانه و اخلاقی برخورد کنیم و هیچ شخصی را مورد اهانت قرار ندهیم. باید فکر را مورد نقد و بررسی قرار بدهیم و در همان ماجرا اگر مناظره صورت می­گرفت، ما می­خواستیم یک الگوی موفقی از مناظره را در عین احترام به شخصیت طرف مقابل ارائه کنیم.

به نظر شما مؤسساتی  که هستند آیا توانسته ­اند مواجهه درستی با این شبهات و مسائل داشته باشند؟

تا اندازه­ای توانسته ­اند ولی اندازه انتظار نیست. بعضی از مؤسسات برای این کار تأسیس شده ­اند ولی اینکه محققین در روند اداری قرار می­ گیرند، به نظر می­رسد آن احساس مسئولیتی که باید باشد و اگر مسأله ­ای برای حوزه مطرح می ­شود، شب خواب نداشته باشد و تا صبح بیدار بماند و پاسخ بدهد، این را در مؤسسات و حوزه نمی ­بینم. برای نمونه، یکی از روشنفکران اخیرا مسأله ­ای را مطرح کرده بود که ایدئولوژی این انقلاب، فقه است و فقه هم بدوی و تاریخ گذشته است و با این نمی­ شود حقوق بشر را مورد توجه قرار داد. این فرد نسبت به ایدئولوژی انقلاب مطالبی نگاشته ولی از حوزه آنچنان که باید و شاید و مانند حوزه ­ای زنده و سرحال واکنشی مشاهده نمی­ کنیم. در چنین مسائلی باید هزاران نویسنده و متفکر حوزوی به عرصه بیایند و پاسخ بدهند. یک موقع مقام معظم رهبری می ­فرمودند که وقتی مسأله ­ای می ­شود ما انتظار داریم که هزار نفر پاسخ بدهند، اما کسی پاسخ نمی­دهد. باید برای این فکری کرد. ما پاسخ­های مستدلی داریم و معتقدیم دین ما با قرائت شیعی و با قرائتی که حضرت امام و مقام معظم رهبری مطرح می­ کنند، مستدلترین و منطقی ترین و اخلاقی ترین تفکر است.

مشکل آموزش­ های ماست یا مشکل دغدغه نداشتن ماست؟

ابعاد مختلفی دارد و اینطور نیست که از یک جنبه باشد. به نظر من جای کار دارد که چرا مؤسساتی که باید پیشقراول این کار باشند و برای این کار تأسیس شده­ اند، در وسط میدان نیستند؟ آیا تعهد افراد کم شده یا ساختار به آنها اجازه نمی ­دهد؟ چی شده طلبه ­ای که جوش و خروش داشته، به مقدسات و اصل و اصول تفکر و اعتقاداتش اهانت می­ کنند ولی خیلی راحت از کنارش می­ گذرد. بعضی می­ گویند که ما اینها را نگوییم تا مطرح نشود و دامن زده نشود. در حالی که چه بخواهیم و چه نخواهیم این فکر به دانشگاه می ­رود و حتی بخشی از حوزه متأثر می­ شود. به نظر من باید بیشتر روی این موضوع کار بشود و آسیب شناسی شود. حوزه لااقل باید در این جنبه خیلی فعال شود. نمی­ خواهم بگویم که باید جلوی آزادی فکر گرفته شود و افکار باید مطرح شود ولی اشکالات و معایب آن را نیز باید بیان بکنند. مثلا یکی از روشنفکران مطرح کرده بود که برخی اصول را شیعه غالی ایران اضافه کرده و اینها مثل عصمت جزء تشیع نبوده است. اینها را باید حوزه پاسخ بدهد ولی می­ بینید که کسی نیست اینها را پاسخ بدهد. دانشگاه هم همینطور است. ما چقدر دانشگاه الهیات داریم! چقدر دانشکده علوم انسانی داریم و چقدر استاد داریم!

بعضی می ­گویند که فضای آزاد اندیشی وجود ندارد؟

دیگر چه می­ خواهید؟ نمی­ دانم کجا آزاداندیشی نیست؟ همه چیز را انکار کرده ­اند، آزادانه هم انکار می ­کنند. بدترین چیزها را می­ گویند و بعد هم دائم می گویند آزادی نیست. زمانی خدا توفیق داده بود که از نزدیک در مدینه به زیارت  رسول الله(ص) رفته وبه ائمه بقیع عرض ادبی کنیم. رفتم کتابخانه­ شان. یک کتاب پیدا نمی ­کردید که شیعه را آنطور که باید و شاید از زبان خودش معرفی کند. همه کتاب­ها در نقد شیعه بود. شما الآن ببینید که در کتابخانه­ های ما همه چیز هست و همه افکار و عقاید وجود دارد اما مغالطه می­ شود و بعضی اوقات، آزاداندیشی و انتقام­گیری را اشتباه می ­گیریم. بحث­ های سیاسی را در بحث­های علمی دخالت می ­دهیم. هدف هم این است که می ­خواهیم به طرف مقابل اهانت کنیم و در قالب علم، تحقیر کنیم. والا در دانشگاه های ما الآن فلسفه دین مطرح می ­شود و در فلسفه دین تمام افکار فیلسوفان الحادی مطرح می­ شود. اصلا بعضی از دانشجویان ما می ­گویند که برخی اساتید همین ایمان کمی که ما داشتیم را از دست ما گرفته ­اند. اگر هم شما به آنها بگویید که سعی کنید ایمان دانشجو حفظ شود، با شما برخورد می­ کنند.

شما با یکی از مراجع تقلید، حضرت آیت الله سبحانی کتاب مشترک نوشته ­اید؛ از ایشان همنشینی با ایشان خاطره خاصی دارید؟

همنشینی با علما همه­ اش خاطره است. فردی که فعالیت­ هایش در سن 90 سالگی از طلبه­ های جوان بیشتر است. ایشان قبل از اذان صبح بلند می ­شوند و با خدا ارتباط برقرار می­ کنند. نمازهای مستحبی و نماز واجب را می ­خوانند و زمانی که می ­توانستند، مختصری ورزش می ­کردند. صبحانه ­ای میل می ­کنند و برای تدریس آماده می­ شوند. درس را می­دهند و پس از آن تا ظهر مشغول کارهای تحقیقاتی می­ شوند. ظهر نماز جماعت را می ­خوانند و بعد از نماز و ناهار و کمی استراحت، دوباره کارهای تحقیقی را شروع می ­کنند. بعد از ظهر تدریس دیگری دارند که آن را هم می­دهند و دوباره پس از آن مشغول مطالعه می شوند. شما ایشان را فقط نمی ­بینید مگر در حال مطالعه و تحقیق، و وقتشان را به بطالت نمی­ گذرانند. اگر هم جلسه­ ای باشد که ببینند دارد بیخودی وقت گذرانی می­ شود، سریع آن جلسه را ترک م ی­کنند. الآن مشغول نوشتن تفسیر ترتیب یشان هستند و 17 یا 18 جلد آن نیز چاپ شده و بعضی از نکات بسیار نوآورانه­ ای در آن وجود دارد. همچنین اگر هجمه­ ای علیه دین تشیع صورت بگیرد، دغدغه دینی ایشان آنقدر زیاد است که تلاش می­ کنند تا جایی که توان دارند خودشان پاسخ بدهند. تواضع و فروتنی ایشان هم به قدری زیاد است که ابا ندارند از دیگران چیزی را یاد بگیرند و گاهی می ­فرمودند، من در این زمینه استادم ولی در آن زمینه باید چیزی را فرا بگیرم. زهد ایشان هم خیلی قابل توجه است و خیلی کم مؤونه هستند. می­ گویند من از سهم امام استفاده نمی­ کنم و زندگیشان را بر اساس حق التألیف ­ها اداره می­ کنند و چیزهایی را که دارند وقف کرده­ اند. خانه­ ای که داشته­ اند را به بچه­ ها واگذار کرده ­اند و مؤسسه و غیره همه وقف عام شده است. غذایی ساده و مختصر می­ خورند و بدون تشریفات هستند. در دفتر  حتی چیزهایی که لازم است را هم اجازه نمی دهند تهیه شود.

گفت و گو: محمدجواد حسین زاده

محمد محمدرضایی استاد دانشگاه تهران و رئیس بنیاد نخبگان استان قم

محمد محمدرضایی استاد دانشگاه تهران و رئیس بنیاد نخبگان استان قم