شنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۳ |۱۲ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 14, 2024

مرحوم شهید مطهری بر اساس حکمت متعالیه پاسخ شبهات فلسفه هگل را داد و و غنای حکمت متعالیه به قدری است که حتی می‌توان با آن شبهات بسیاری که در حوزه فلسفه و کلام است را پاسخ داد.

اول خرداد مصادف با روز بزرگداشت حکیم متاله ملاصدرا شیرازی فرصتی دست داد تا خبرنگار سرویس علمی فرهنگی مرکز خبر حوزه، در گفت‌وگویی با حجت‌الاسلام والمسلمین عبد الحسین خسروپناه، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و دارا تالیفات فاخری در حوزه فلسفه و کلام از جمله  « اصطلاحات‌نامه فلسفی»، «کلام جدید»، «جامعه مدنی و حاکمیت مدنی»، «انتظار بشر از دین» و ... جایگاه حکمت متعالیه و نقش آن در پاسخ به شبهات فلسفی و کلامی را به بحث بنشینید.

به عنوان اولین سئوال، لطفاً اشاره‌ای به  مکاتب فلسفی عصر ملاصدرا  نمایید و علت اینکه که ملاصدرا به تدوین و تاسیس حکمت متعالی روی آورد چه بود؟

مرحوم ملاصدرا در مقطعی متولد شد و مکتب تازه‌ای به نام «حکمت متعالیه» تاسیس کرد که مکاتب مختلف فلسفی کلامی و عرفانی مانند، مکتب مشاء، اشراق و مکتب حکمت یمانی میر داماد وجود داشت و مکاتب کلامی نیز غیر از متکلمین امامیه، متکلمین اشاعره و ماتریدیه هم مطرح بودند و در همان زمان عرفان‌های متعدد، اعم از عرفان نظری و عملی  با مکاتب و رویکردهای مختلف نیز وجود داشت، در این بین متکلمانی بودند که با رویکرد تفسیری و کلامی، می‌خواستند مسائل اعتقادی را حل کنند، در چنین فضایی ملاصدرا احساس کرد، باید مکتبی را تاسیس کند که تقریباً اختلافات به حداقل برسد و مکاتب متنوع و متعدد به یک مکتب واحد نزدیک شوند به همین جهت «حکمت متعالیه» را تاسیس کردند

* لطفا مبنای ملاصدرا و روش شناسی او در تاسیس حکمت متعالیه را توضیح بدهید؟

مبنای او به تعبیر علامه حسن زاده، این بود که قرآن، برهان و عرفان از هم جدایی ندارند، لذا با چنین روشی مکتبش را دنبال کرد و روش شناسی او روش شناسی جامع نگر بود، هم در مقام گرد آوری و داوری شخصی از کشف و شهود استفاده می‌کرد و هم در مقام داوری همگانی از برهان استفاده می‌نمود و در کشف برهان از قرآن نیز استفاده می‌کرد، لذا قرآن و برهان و عرفانش در هم تنیده بود .

* نسبت تاویل آیات قرآنی به جناب ملاصدرا تا چه حد صحیح می‌باشد ؟

اینکه نسبت به ملاصدرا گفته شده است که او بسیاری از آیات را به تأویل برده است ؛ یعنی اول یک نظر فلسفی پیدا کرده است و بعد آیات قرآنی را تأویل نموده است، سخن قابل دفاعی نیست، بلکه در واقع ملاصدرا معتقد بود با حکمت متعالیه و مباحث فلسفی، باطن آیات قرآن را کشف کرده است نه اینکه یک معنایی به قرآن بدهد که خلاف معنای  ظاهری آن باشد .

* اگر ممکن است نگاهی به نظام معرفتی صدرایی داشته باشید  ؟

با توجه به فضای فکری جامعه ملاصدرا و با توجه به آن روش‌شناسی جامعی که عرض  شد، جناب ملاصدرا، فلسفه را به همان فلسفه رایج تعریف کرد؛ یعنی دانشی که از عوارض موجود به «ما هو موجود» بحث می‌کند، اما یک قیدی را در این تعریف افزود؛ «قبل ان یصیر ریاضیا او طبیعیا » (الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، ج1، ص: 2 ؛ ) در فلسفه از مبحثی مثل احکام کلی وجود ؛ اصالت وجود ؛ تشکیک وجود ؛ تقسیمات وجود؛ تقسیمات وجود مثل وجود ذهنی  و خارجی ؛ علت و معلول ؛ مجرد و مادی ؛ واجب و ممکن بحث شده است، همچنین تقسیم ممکن به جوهر و عرض و نیز تقسیم عرض به اقسام مختلف، همه این‌ها در فلسفه بحث می‌شود؛ البته تا وقتی که «وجود» ریاضی یا طبیعی نشده است، لذا وجود ریاضی در ریاضیات بحث می‌شد و وجود طبیعی در طبیعیات و وجودات دیگر همه در فلسفه اولی  بحث می‌شدند و بر همین اساس ملاصدرا قلمروی فلسفه خودش را به سوی احکام کلی وجود که بحث امور عامه است و معرفت النفس یا علم النفس فلسفی و مباحث مربوط به معرفت شناسی فلسفی و مباحث مربوط به الهیات بالمعنی الاخص  که مباحث خداشناسی می‌باشد، اعم از اثبات خدا ؛ صفات خدا و افعال خدا بود در بحث‌های وجود ذهنی و در بحث‌های علم و عالم و معلوم و مباحث پراکنده دیگر، بحث معرفت شناسی را طرح کرد؛ البته بحث‌های معرفت شناسی ملاصدرا به معنای امروزی نظامند نیستند.

 فلسفه معرفت ملاصدرا به دو بحث «هستی شناسی معرفت» و «معرفت شناسی» تقسیم می‌شود، مباحث «هستی شناسی معرفت»؛ یعنی بحث از وجود  یا ماهیت معرفت، ایشان معرفت را هم به معنی مطلق آگاهی می‌گیرند که مسائلی چون منشاء پیدایش معرفت، اتحاد عقل، عاقل و معقول و ... را شامل می‌شود.

 بخش دوم از مباحث فلسفه معرفت «معرفت شناسی» است یعنی: آیا معرفت حکایت از خارج است ؟ آیا معرفت مطابق با خارج است ؟ آیا شناخت مطابقت با واقع ممکن است؟ آیا معیاری برای کشف مطابقت با واقع هست یا نه؟ و نیز بحث‌هایی مثل امکان معرفت، ارزش معرفت که همان چیستی صدق و معیار معرفت می‌باشد. ملاصدرا مباحث معرفتی را به این شکل نظام‌مند مطرح نکرده است، اما الان با توجه به پیشرفتی که در حوزه مباحث معرفت شناسی پیدا شده است را مباحثی که مربوط به معرفت است، تعبیر به «فلسفه معرفت» می‌کنند.

 این مجموعه مباحثی است که پیرامون نظام معرفت صدرایی می‌شود بحث کرد و بنده آن را به طور مفصل در کتاب «نظام معرفت شناسی صدرایی» بحث کرده‌ام .

*به طور خلاصه نظام معرفتی ملاصدرا را بیان کنید.

 اگر خلاصه وار نظریه معرفتی ملاصدرا معرفی شود می‌توان گفت : ملاصدرا معتقد است که "معرفت" یعنی "مطلق آگاهی" و آن هم به "حصولی" و "حضوری" تقسیم می‌شود و هر کدام از این ها دارای تقسیماتی است که نیازمند فرصت بیشتر جهت تبیین عالمانه می‌باشیم.

* معرفی نظام معرفتی صدرایی چه گره‌هایی از علم معرفت شناسی مصطلح را باز می‌کند  ؟

بسیاری  از مشکلات و مسائل مباحث معرفت شناسی، توسط نظام «معرفت صدرایی» قابل حل است اگر به آثار فلسفی ملاصدرا مراجعه‌ کنیم، چیزی به نام «فلسفه سیاسی ملاصدرا» قابل ملاحظه نیست یعنی بحث‌های فلسفه سیاسی ملاصدرا همان حرف‌های خواجه نصیر الدین طوسی و فارابی است و حرف نویی یافت نمی‌شود،  اگر ملاصدرا حرف نویی در فلسفه سیاسی نداشت، ولی در عرصه «فلسفه معرفت» حرف نو و تازه‌ای دارد ؛ ملاصدرا در واقع یک نظام هستی شناسی؛ انسان شناسی و معرفت شناسی در اختیار ما قرار داده است که بسیاری از چالش‌های امروز را می‌تواند پاسخ بدهد، مثلاً مباحث «انسان شناسی» ملاصدرا بسیاری از شبهات اومانیست‌ها را پاسخ می‌دهد و حوزه معرفت شناسی صدرایی ، بسیاری از شبهات ماتریالیست ها و سوسیالیست‌ها را جواب داده است،  اگر امثال آقای مطهری فلسفه هگل را جواب می‌داد و آن را نقد می‌کرد  با  تکیه بر همین «حکمت متعالیه» جواب دادند و معلوم می‌شود بحث‌های حرکت و زمان و مباحث مربوط به منطق دیالکتیک کاملاً با حکمت متعالیه قابل پاسخ می‌باشد ؛ شبهاتی که در حوزه معرفت شناسی هست، مانند شبهه «شکاکت هیوم» ؛ نسبی گرایی جهان شمول کانت  ؛ یا نسبی گرایی «فرد محورانه» شوپنهاور ؛ یا نسبی گرایی پست مدرن‌هایی که از سال 1950 به بعد مطرح بوده‌اند مانند؛ هایدگر و امثال ایشان همه این مسائل را با نظام معرفتی صدرایی می‌توان جواب داد، یعنی با تئوری بداهت و مطابقت می‌توان تمام این شبهاتی که در حوزه معرفت شناسی مطرح شده  را پاسخ داد، این تئوری‌ها تنها  شکاکت قرون وسطایی گورگیاسی یا نسبی گرایی یونان باستان، پرتوگراسی را پاسخ نمی‌دهند، بلکه شبهات متأخرینی که الان در  نسبی گرایی و شکاکت مطرح هستند را می‌توان با حکمت متعالیه ملاصدرا مخصوصاً نظام معرفتی او پاسخ داد .

* فهم فلسفه صدرایی تا چه حد به فهم مسائل دینی و روایات معرفتی کمک می‌کند ؟

این نکته بسیار مهمی است و از قضا یکی از راه‌های فهم دلالت‌های التزامی آیات و روایات، «حکمت متعالیه» است اگر حکمت متعالیه دست به تأویل بزند، قطعاً ما هم موافق نیستیم، اما برای کشف باطن و مدلول التزامی خیلی می‌تواند کمک کند و در واقع یک سری از دلایل پنهان آیات و روایات را می‌توان با حکمت متعالیه استخراج کرد.

* مقدمات فهم نظام معرفت صدرایی چه اموری می‌باشد و علت صعوبت فهم آن چیست ؟

اولاً: روش آموزشی حکمت و فلسفه در حوزه و دانشگاه مطلوب نیست، کما اینکه روش آموزش کلام نیز مطلوب نیست،‌به طور کلی علوم عقلی در حوزه و دانشگاه، روشمند تدریس نمی‌شوند پیشینیان بهتر تدریس می‌کردند ؛ اجازه بدهید در ابتدا این نکته را عرض کنم :جناب  ملاصدرا دقیقاً ناظر به جریانات فکری عصر خودش حکمت متعالیه را تاسیس کرد و این نظام فلسفی صدرایی توانست، علاوه بر پاسخ به صوفیه، جریان‌های فکری دیگر را، منکوب و محکوم کند. اما به گونه‌ای نظام فلسفی را طراحی کرد که مسائل امروز در عرصه هستی شناسی معرفت و انسان شناسی را هم پاسخ می‌دهد و این از توانمندی‌های  حکمت متعالیه است ؛ البته من معتقدم نباید حکمت متعالیه در این حد باقی بماند و باید تکامل پیدا بکند و بالنده شود و یک نظام کامل‌تری از حکمت متعالیه پیشنهاد داده شود؛ اما کسی که می‌خواهد حکمت متعالیه را فرا بگیرد،  باید حکمت‌های مشاء و اشراق و معتزله و اشاعره و ماتریدیه را هم بشناسد، چون ملاصدرا ناظر به این  مکاتب حرف خودش را زده است ؛ ما شاهد هستیم طلبه و دانشجوی ما حکمت مشاء و اشراق را یا نمی‌خواند یا خیلی کم و مختصر می‌خواند و بدون اطلاع از این مطالب وارد آثار مفصل ملاصدرا مثل «اسفار» و «الشواهد الربوبیه» که تنها تدریس یک دوره آن چهار الی پنج سال طول می‌کشد، می‌شود

* شما برای حل این معضل چه پیشنهادی دارید ؟

به نظر من باید رشته کلام و فلسفه را  تبدیل به رشته معقول کرد، این دو رشته نباید دو رشته مجزا باشند و کتاب‌های درسی مناسبی برای آموزش مشاء و اشراق ؛ معتزله، اشاعره، امامیه و حکمت متعالیه و حتی عرفان ابن عربی نوشته شود، اگر کسی بخواهد در مقطع کارشناسی یا سطح دو معقول بخواند در حد دو واحد یا چهار واحد «مشاء» و «اشراق» بخواند در حد چهار واحد «حکمت متعالیه» بگذراند و عرفان را نیز در حد چهار واحد سپری کند و فرقه‌های کلامی اهل سنت را نیز در حد چهار واحد بخواند و با آرا و نظرات و روش آنها آشنا شود، بعد هم در مقطع ارشد، همین خواندنی‌ها را عمیق‌تر کند، در مقطع دکتری به نحو پژوهشی کار شود، اگر کسی سیر خوبی داشته باشد و مثلاً منطق را خوب بخواند، حکمت مشاء، اشراق و عرفان ابن عربی و یک دوره نظرات متکلمین امامیه و اهل سنت را خوب بخواند چنین کسی، حکمت متعالیه را بهتر می‌فهمد، چون  نوشته‌های ملاصدرا بر اساس مکاتب عصر خودش می‌باشد و شما با توجه به عصر ملاصدرا می‌توانید تشخیص دهید که ملاصدرا چه می‌خواهد بگوید، لذا یکی از علل  سختی درک حکمت متعالیه، فرآیند نادرست نظام آموزشی فلسفه و کلام و به طور کلی علوم عقلی در حوزه علمیه و دانشگاه است و دلیل دیگر آن سادگی عبارت ملاصدرا است که افراد را فریب می‌دهد لذا تشخیص نمی‌دهند که این عبارت ساده عمق بسیاری دارد.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha