یكى از خصوصیات تكبر، این است كه انسان خودش را از دیگران بزرگتر ببیند. معناى تكبر این نیست؛ این یكى از خصوصیات تكبر است. این چیز خیلى خطرناك و عجیبى است. انسان وقتى آیات قرآن را ملاحظه مىكند، مىبیند روى این صفت -كه با اسمهاى گوناگونى هم از آن یاد شده: استعلا، علوّ، استكبار، تكبر- خیلى تكیه شده و انسان مؤمن كه در راه خدا حركت مىكند، از این خصوصیت خیلى برحذر داشته شده است.
*شكستن خویش
قدم اول در راه خدا، شكستن خویشتن و خود را فقیر و تهیدستِ مطلق دیدن است. یعنى انسان در عین قدرت و ثروت و علم و برخوردارى از مزایا و محاسن و خصوصیات مثبت و در اوج دارایى و توانایى، واقعاً -نه بهصورت تعارف- خود را در مقابل خدا، نیازمند و تهیدست و محتاج و كوچك و حقیر ببیند. این، آن روحیه كمال انسانى است كه البته باید با تمرین به اینجاها رسید.
*مُلك سلیمان
در این سوره مباركه نمل، من تأمل مىكردم. ماجراى سلیمان پیامبر على نبیناوعلیهالسّلام كه در این سوره مقدارى از آن ذكر شده، خیلى عجیب است. تقریباً همه قضایا، دور همین محور دور مىزند. سوره با ماجراى موسى شروع مىشود و به فرعون -كه علوّ و استكبار فرعونى را ذكر مىكند- منتهى مىشود. یعنى اینكه یك انسان به قدرت و عزت ظاهرى خود، آنقدر ببالد كه دنیایى از او بهوجود بیاید كه از فرعون بهوجود آمد. بلافاصله وارد قضایاى سلیمان و داوود مىشود: «و لقد اتینا داود و سلیمان علما». خداى متعال، علم و مُلك و قدرت را به اینها داد؛ تا جایى كه سلیمان به مردمى كه در اطرافش بودند، خطاب كرد و گفت: «و اوتینا من كلّ شىء». همه امكاناتى كه براى یك قدرت یگانه لازم است، خداى متعال به سلیمان عطا كرده بود. مُلك سلیمانى، حكومت سلیمانى، محصول تلاش چندصد ساله بنىاسرائیل است؛ یعنى حق، همان حقى كه موسى آن را بر فرعون عرضه كرد. آن كلمه توحیدى كه در بنىاسرائیل سالیان درازى تعقیب شد، مظهر حكومت این حق و كلمه توحید، حكومت داوود است و بعد از او، حكومت سلیمانِ پیامبر كه حكومت عجیبى است.
در این بخش از داستان سلیمان هم كه در سوره نمل آمده، همینطور است. اول از داستان مورچهها شروع مىكند: «حتّى إذا اتوا على واد النّمل قالت نملة یا أیها النّمل ادخلوا مساكنكم لایحطمنّكم سلیمان و جنوده». سخن مورچهاى به مورچههاست كه مىگوید: «و هم لا یشعرون». یعنى سپاهیان سلیمان، در حالى كه آنها نمىدانند و نمىفهمند و توجه ندارند، شما را لگد نكنند. سلیمان پیامبر، این سخنان را مىفهمد. این قدرت الهى است. حالا این پیامبر چگونه امواجى را كه از مورچهها ساطع مىشود و وسیله ارتباط یك مورچه با مورچههاى دیگر است و براى انسان غیرقابل فهم و درك است، درك مىكند؟ این جزو قدرتهاى الهى است كه «علّمنا منطق الطّیر». سلیمان پیامبر، سخن گفتن پرندگان را مىفهمد و خصوصیات سخنان پرندگان را درك مىكند. اینها چیزهایى است كه هرچه علم پیشتر مىرود و خصوصیاتى از پرندگان و جانوران و گیاهان را براى ما روشن مىكند، بیشتر قابل فهم و قابل قبول مىشود...
وقتى سلیمان اطلاع پیدا كرد كه حكومت ملكه سبا -بلقیس- وجود دارد، پیغام فرستاد كه «الّا تعلوا على و اتونى مسلمین». یعنى این قدرت فایقه الهى، همه قدرتهاى فرعونى و شخصى و شیطانى را از بین مىبرد و همه را در مقابل خداى متعال تسلیم مىكند. شهر سبا، حدوداً محلى در یمن یا نزدیك شمال آفریقا بوده كه البته محل دقیق آن، مورد اختلاف است. سلیمان به بلقیس پیغام مىدهد كه بایستى در مقابل قدرت سلیمانى تسلیم بشوید. بلقیس هدیهاى به خدمت سلیمان مىفرستد ولى سلیمان هدیه آنها را رد مىكند. نشان مىدهد كه مسأله، مسأله مبادلات مالى و معامله نیست؛ مسأله ایمان و تسلیم در مقابل خداست.
تمام مشكلاتى كه در دنیا پیدا شده، بهخاطر همین كبریاییها پیدا شده است. افرادى كه امروز در دنیا داراى قدرت هستند -قدرتهاى بزرگ پوشالى، قدرتهایى كه هیچچیز نیست- امروز قدرتمندند اما فردا به خاك سیاه نشستهاند. امروز یك سلطان است اما دو روز بعد، یك هفته بعد، موجود عاجز و ناتوانى است كه قدرت دفاع از جان خودش را هم ندارد! چهقدر تاریخ از این قضایا پُر است. این چه قدرتى است؟ این چه جبروتى است كه انسان به آن بنازد و ببالد؟ غنیهایى كه به غناى خودشان متكى هستند، غافل از آنند كه این، غنا و بىنیازى نیست. این همان حالتى است كه در سوره شریفه «علق» مىفرماید: «إنّ الانسان لیطغى أن راه استغنى». وقتى انسان طغیان مىكند كه خود را غنى ببیند، غنى بیابد و بىنیاز احساس كند. مایه طغیان، این است.
در جمهورى اسلامى، همه قشرها، چه كسانى كه مسؤولیتى در نظام جمهورى اسلامى دارند -كه البته نسبت به اینها، تكلیف سنگینتر و فوریتر و واجبتر است- چه مردم معمولى جامعه كه سمت و منصب و شغل و اعتبارى ظاهرى را یدك نمىكشند، اگر سعى كنند همین یك خصوصیت را -تواضع، زدودن روح تكبر و استعلا و علو كه موجب طغیان است- در خودشان بهوجود آورند، بسیارى از مشكلات حل خواهد شد و جامعه، جامعه حقیقتاً اسلامى خواهد شد. باید این كارها را بكنیم؛ منتظر چه هستیم؟ آن احساس و وسوسهاى كه درون من و شما وجود داشته باشد، دایم به ما بگوید كه ما از دیگران بالاتریم، حرف ما از حرف دیگران قابل قبولتر است، شأن ما از شأن دیگران بیشتر است؛ این، موجب فساد و اختلاف و گسستن همهچیز در نظام اسلامى است؛ این را باید از بین برد. اگر ما این صفت شیطانى را در وجود خودمان و در صحن جامعه از بین بردیم، برادرى و همكارى بهوجود خواهد آمد و روزبهروز، وحدت بهتر و بیشترى ایجاد خواهد شد و جامعه، التیام الهى و اسلامى خودش را بهدست خواهد آورد.
سخنرانى در دیدار با مردم در روز بیستوسوم ماه مبارك رمضان؛ 30/01/69