به گزارش مرکز خبر حوزه، حضرت آیتالله جوادی آملی در دیدار شرکت کنندگان در نشست «همکاری های مشترک اسلامی- مسیحی در خاورمیانه: چالش ها و آسیب ها» با اشاره به یگانه بودن دین در اعتقاد مسلمانان گفتند: بر اساس قرآن تنها یک دین وجوددارد و آن هم اسلام است لیکن برای هر پیامبری در قلمرو رسالتش شریعت و منهاجی است. در نتیجه اسلام غیر از شریعت است و تثنیه و جمع هم ندارد.
ایشان افزودند: وظیفه عالمان آن است که در جهت شناخت انسان و جهان کار کنند.
مفسر بزرگ قرآن کریم در مورد شناخت انسان اظهار داشتند : انسان نه طبیعتش خالی است تا هر چیزی را بتوان در آن ریخت و نه جانش. فطرت هر حرفی را نمی پذیرد؛ حرف حق را می پذیرد و حرف باطل را بر می گرداند.
ایشان با اشاره به بحث کرامت انسان فرمودند: علت کرامت انسان، خلیفه خدا بودن اوست. زیرا خلیفه کریم، خود نیز کریم است.
استاد حوزه علمیه قم ادامه دادند: خلافت آن است که خلیفه کار مستخلف عنه را انجام دهد و حرف او را بزند.
حضرت آیتالله جوادی آملی، با اشاره به اینکه این کرامت انسان در دیدگاه قرآن ذاتی نیست تصریح کردند : خلیفه جایی کرامت دارد که در راستای اوامر مستخلف عنه حرکت کند نه به جاي او بنشيند ولي حرف خودش را بزند و كار خودش را بكند. اگر بر خلاف خلافت كار كرد و حرف خدا را نزند و حرف خودش را زد، نه تنها از خلافت طرفي نميبندد بلکه از كرامت هم بيبهره است.
ایشان ادامه دادند: در نتیجه کرامت انسان ذاتی او نیست، بلکه مستند به خلافت الهی اوست.
حضرت آیتالله جوادی آملی با بیان اهمیت نقش عالمان ادیان گفتند : اگر ما آن هنر و عرضه را ميداشتيم دين را دكّان قرار نميداديم، نه بيراهه ميرفتيم نه راه كسي را ميبستيم، نه بازي ميكرديم نه كسي را به بازي ميگرفتيم دين را به آن معنا كه بود عرضه ميكرديم ديگر وضع تونس اين طور نبود، وضع يمن اين طور نبود، وضع كويت اين طور نبود، وضع بحرين اين طور نبود.
*بر اساس گزارش روابط عمومی بنیاد علوم وحیانی اسراء، مشروح سخنان حضرت آیتالله جوادی آملی در این نشست بدین شرح است .
الحمد لله ربّ العالمين و الصلاة و السلام علي جميع الأنبياء و المرسلين والأئمة الهداية المهديين سيّما خاتم الأنبياء و خاتم الأوصياء(عليهما آلاف التحيّة و الثناء) بهم نتولّيٰ و مِن أعدائهم نتبرّيءُ إلي الله.
مقدم شما مهمانان بزرگوار را گرامي ميداريم گزارش كوتاه ولي جامعي كه ارائه فرمودند اميدبخش بود از خداي سبحان مسئلت ميكنيم سعي بليغ شما و همكارانتان را مشكور كند و توفيق ارائه خدمات برتر و بهتر را براي همه شما و ساير انديشمندان از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم!
آنچه براي همه ما لازم است اینکه ببينيم جهان چه خبر است (يك) و جايگاه خودمان را كه يك موجود جهاني هستيم و نه محلّي و منطقهاي و بينالمللي بفهميم و عمل كنيم (دو) تا ما اين دو عنصر را نشناسيم يعني آغاز و انجام جهان را نشناسيم و انسان كه يك موجود ملكوتي است و فراطبيعي است او را نشناسيم نه ميتوانيم دربارهٴ جهان اظهارنظر كنيم نه ميتوانيم مسئوليت خود را بشناسيم. ذات اقدس الهي سخني را در اسلام گفت نه در شريعت و منهاج, اسلام يعني مسيحيّت يعني يهوديّت يعني زرتشتيّت يعني ديني كه ما داريم, اسلام غير از شريعت و منهاج است اسلام, تثنيهبردار نيست چه رسد به جمع. ما نه دينين داريم نه اديان. آنكه دين آفريد فرمود: ﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾ آنگاه براي هر پيامبري در قلمرو رسالتش فرمود: ﴿لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً﴾ ما با شرعه و منهاج كار نداريم ما چقدر نماز ميخوانيم آنها چقدر نماز ميخوانند ما به كدام سمت نماز ميخوانيم آنها به كدام سمت نماز ميخوانند ما چند روز روزه بگيريم آنها چند روز روزه بگيرند اينها در قلمرو شرعه و منهاج است كه كوچكتر از آن است كه در سطح بينالملل مطرح بشود ما در سطح اسلام سخن ميگوييم, مسيحي, مسلمان است يهودي, مسلمان است زرتشتي, مسلمان است مسلمان, مسلمان در صورتي كه به حرف انبيايشان معتقد باشند تحريف نكرده باشند كاهش و افزايش را اجازه نداده باشند اين همان است كه به نام اسلام است و خداي سبحان از عالمان دين اين دو عنصر را تعهّد گرفته يعني بايد سربكشند بفهمند جهان چيست (يك) و سر برآورند بفهمند انسان كيست (اين دو) آنگاه ميشود برنامههاي محلّي را در جاي خود, منطقهاي را در جاي خود, بينالمللي هم در جاي خود ترسيم كرد اين اصل اول.
اصل دوم آن است كه خداي سبحان چه در عهدين چه در قرآن كريم بشر را بيسرمايه خلق نكرد يعني جانِ خالي و نانوشته به او نداد همان طوري كه در دستگاه بدن او چيزي به نام طبيعت داد ولي طبيعت حرفي براي گفتن دارد در ناحيه جان او, فطرتي به او داد كه حرفي براي گفتن دارد نه طبيعت او خالي است و نه فطرت او تهي. طبيعت او خالي نيست يعني دستگاه روده و معده نظير تنگ خالي نيست در يك تنگ خالي شما چه عسل بريزي چه سم هر دو را ميپذيرد چون حرفي براي گفتن ندارد ولي در طبيعت در دستگاه روده و معده و دستگاه گوارش غذاي سالم بدهيد ميپذيرد ذرّهاي غذاي مسموم بدهيد بالا ميآورد اين طبيعت اين روده اين معده حرفي براي گفتن دارد يعني من اين را نميپذيرم قويتر, دقيقتر, رقيقتر و علميتر از طبيعت مسئله فطرت است حرف راست را شما به كودك بگوييد ميپذيرد خلاف بگوييد بالا ميآورد معلوم ميشود فطرت خالي نيست يك لوح نانوشته نيست عصاره دين در درون فطرت با قلم الهي نوشته شده است اين انسان ميتواند خليفة الله باشد اين انسان در قدم اول از كرامت برخوردار است چه اينكه در سورهٴ اسراء فرمود: ﴿لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ﴾ و چون كتاب برهاني است هرگز بيجهت كسي را كريم نكرده خداي سبحان اگر در سورهٴ اسراء سند كرامت انسان را امضاء كرد اين آغاز يا نيمه راه است. چرا انسان كريم است؟ سند كرامت انسان, خلافت اوست كه ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً﴾ خليفه كريم, كريم است ممكن نيست كسي جانشين كريم باشد و از كرامت طرْفي نبندد پس اگر انسان كريم شد در سورهٴ اسراء سند كرامت او, خلافت اوست كه در سورهٴ بقره بيان كرد ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً﴾ ولي هنوز پايان راه نيست خلافت را قرآن معنا ميكند «الخلافة ما هي؟» خلافت آن است كه خليفه حرف مستخلفعنه را بزند كار مستخلفعنه را بكند اگر كسي قائممقام نهادي شد و امضاي او محترم بود و به جاي او نشست و كار او را دارد ميكند بايد برنامه او را اجرا كند نه به جاي او بنشيند از طرف او امضاء بكند ولي حرف خودش را بزند كار خودش را بكند اگر چنين كرد نه تنها از خلافت برخوردار نيست يعني اگر بر خلاف خلافت كار كرد و حرف خدا را نزند حرف خودش را زد نه تنها از خلافت طرفي نميبندد از كرامت هم بيبهره است با ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ سركوب ميشود همين قرآن. كرامت انسان ذاتي او نيست به استناد خلافت اوست خليفه آن است كه از طرف خدا امضاء بكند و كار او را بكند و حرف او را بزند كسي كه ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ است حرف خودش را ميزند و كنار سفره او نشسته است ميشود ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾.
اصل سوم آن است كه چون ذات اقدس الهي بشر را با سرمايه خلق كرد اين فطرت, لوح نانوشته نيست. ما قبل از پيروزي انقلاب يك نگراني جدّي داشتيم كه براي ما دغدغه بود و نگراني جدّي. دغدغه اين بود كه جهان مثلّثي داشت بخش وسيعي از جهان را الحاد تشكيل ميداد شما ميبينيد اتحاد جماهير سوسياليستي شوروي بخشي از آسيا و بخشي از اروپا را الحاد گرفته بود وقتي نام شوروي سابق را ميبردند يعني كفر و الحاد گوشهاي از ژاپن و كشور وسيع چين هم به همين الحاد آلوده بود بخش ديگرش مسئله بودايي و هندويي و بتپرستي و براهمه و برهمنها و امثال ذلك بودند بخشي هم بخش توحيد بود كه ما مسلمانها داشتيم اعم از مسلمانهاي به معني خاص كه يهوديها و مسيحيها. اين تثليث و اين مثلّث بودن تا حدودي توان قدرت را تأمين ميكرد ما نگراني جدّيمان قبل از انقلاب اين بود كه با پيشرفت علم مسئله بودا و برهما و برهمن نميماند بتپرستي نميماند اگر با پيشرفت علم مسئله بتپرستي رخت بربست و اين چند ميليون يا چند ميليارد به سمت الحاد گرايش پيدا كنند نه به سمت توحيد ما چه كنيم؟! آن روزها تقريباً ملحدان يعني كمونيستها و هندوها و بودا و برهمن و برهماها و اينها و ما مسلمانها اضلاع سهگانه مساوي يك مثلث بوديم. نگراني اين بود كه اگر در اثر پيشرفت علم مسئله بتپرستي از موشپرستي گرفته تا چيز ديگر اينها رخت بربندد و اين گروه سنگين و فراوان به طرف الحاد بروند ما موحدان چه بكنيم؟! طولي نكشيد انقلاب اسلامي به قيام روحانيّت و مراجع و امام(رضوان الله عليه) و خونهاي پاك شهدا سامان پذيرفت بعد از چند سال اين نظام سوسياليستي قدر قدرت شوروي بدون هيچ عاملي نه جنگ بود نه انقلاب بود نه خونريزي بود نه كودتا بود مثل آدمبرفي آب شد. اين الحاد آب شد ولي بتپرستي و بودايي همچنان سر جايش محفوظ است. موشپرستي عوض نشد. اين براي چيست؟ بشر يك تكيهگاه ميخواهد منتها بيراهه ميرود يك چيزي را بايد بپرستد ولو سنگ. يك چيزي را بايد باور داشته باشد. ديديم كه هيچ عاملي آنها را متلاشي نكرد همچنان اين موشها در ابرقدرتيشان هستند با اينكه كشور صنعتي قَدَري است قبل از اينكه اين كشورهاي خاورميانه به فكر اتم باشند هند، سرزمين اسرارآميز كشور اتمي بود. آن اسرار هند كه كم نيست دانشمندان هندي، مرتاضان هندي، صنعتگران هندي، مبتكران هندي در همان نخبگان ميبينيد موشپرستي همچنان رايج است. بشر جايي ميخواهد به او تكيه كند ولو سنگ.
اصل سوم وظيفه ما عالمان دين است اين مقداري كه اينجا نشستيم در ايران و كويت و امثال ذلك اينها حاشيه در حاشيه است كار اصلي، وظيفه اصلي ما همان دو امر است يعني جهان را بشناسيم (يك) قدرمان را بفهميم (دو) كه خليفة الله هستيم بايد حرف جهاني بزنيم ما اگر حرف جهاني ميزديم پيروزي مصريها همان و تشكيل انقلاب اسلامي همان و نظام اسلامي همان ديگر كسي از جايي بلند نميشد برود مصر بگويد شما نظير ما مثلاً ـ خداي ناكرده ـ يك كشور لائيك درست كنيد. اگر ما آن هنر را ميداشتيم آن عرضه را ميداشتيم دين را دكّان قرار نميداديم نه بيراهه ميرفتيم نه راه كسي را ميبستيم، نه بازي ميكرديم نه كسي را به بازي ميگرفتيم دين را به آن معنا كه بود عرضه ميكرديم ديگر اين طور وضع تونس نبود، اين طور وضع يمن نبود، اين طور وضع كويت نبود، اين طور وضع بحرين نبود. بشر تكيهگاهي ميخواهد ولو موش، ما اگر بفهمانيم خدا هست، قيامت هست، پيغمبر هست، علي و اولاد علي هست اين ديگر به دنبال اين و آن نميرود كه.
مطلب بعدي آن است كه فرق يونان و هند را بزرگواري كه هر دو منطقه را سركشي كرد نوشت مستحضريد عالماني كه قبل از هزار سال در همين منطقه ايران وسيع زندگي ميكردند مرحوم فارابي بود، مرحوم بوعلي بود، مرحوم ابوريحان بود اينها بزرگاني قبل از هزار سال بودند بعضي هم در آستانه هزار سال ابوريحان بيروني از كساني است كه با مرحوم بوعلي مكاتبههاي عميق علمي دارد ايشان يونان را با هند بررسي ميكند ميگويد كه سرّ موفقيّت يونان و ناكامي هند اين است كه علماي يونان توانستند افرادي مثل سقراط تربيت بكنند كه در راه دين كشته بشود افلاطون تربيت كنند ارسطو تربيت كنند توحيد را حفظ بكنند در هند چنين عالمان قدري نبود به جاي توحيد، بتپرستي آمد اگر در هند هم ما سقراط ميداشتيم، افلاطون ميداشتيم، ارسطو ميداشتيم ديگر بودا و برهمن نميآمد به جاي توحيد بنشيند خودش از نزديك بررسي كرده تحقيق ماللهند را نوشته. سرّ كاميابي يونان و ناكامي هند را همين دانست هر جا انحرافي باشد اول كسي كه بايد لبه جهنم جواب بدهد ما معمّمين هستيم ما خيال كرديم باسواد شدن معصيت كبيره است و عالم شدن معصيت كبيره است يا خيال كرديم ـ خداي ناكرده ـ همين مقدار كه بلديم اين سواد است چون نرفتيم به دنبال علم كه ببينيم علم را تا كجا نفسگير است خيال كرديم اين سواد است يا خيال كرديم باسواد شدن معصيت كبيره است خب ما هم ميتوانستيم مثل ابوريحان تربيت كنيم حالا به تعبير سيدناالاستاد امام(رضوان الله عليه) مثل بوعلي كم است بله، امام ميفرمايد مثل بوعلي كم است «و هو مع أختائه الكثيرة لم يكن له كفواً احد» اين تعبير امام است دربارهٴ مرحوم بوعلي ميفرمايد ابنسينا با اشتباهات فراواني كه دارد همتا ندارد در طيّ اين هزار سال. كسي بياستاد بشود فيلسوف، بياستاد بشود منطقي، بياستاد بشود حكيم، بياستاد بشود رياضيدان، بياستاد بشود منجّم خب چنين آدمي كم است ديگر. كسي نبود كه مطالب عميق را به مرحوم بوعلي ياد بدهد كه اين در شرح حالش دارد كه من بخشي از منطق را نزد ابوعبدالله ناتلي خواندم به آن مسائل عميق كه رسيدم ديدم مقدورش نيست خودم نشستم حل كردم. بهمنيار كه شاگرد رسمي اوست در تهذيب كه نام كسي را ميبرد او هم كه خيلي غُد است ميگويد اگر حوزه علميه ميبود و عالماني بودند و كتابهاي فراواني بود وجود چنين آدمي باز هم اسم بوعلي را نميبرد وجود صاحب هذه التصانيف كالمعجز بود حالا مثل مرحوم بوعلي كسي توقّع ندارد اما بالأخره عالمان ديگر ميشد. در عصر ما همين ديروز و پريروز، وقتي ميگوييم ديروز و پريروز يعني قرن اخير، سه طلبه سه كتاب جهاني نوشتند يكي علامه اميني بود يكي علامه طباطبايي بود يكي هم مرحوم آقا سيّدمحسن حكيم آن دوره مستمسك آقاي حكيم كتاب غني و قوي است علامه اميني هم يك كتاب قدري نوشته مرحوم آقاي طباطبايي هم يك كتاب قدري نوشته هر سه طلبه بودند ديگر. ما باور كرديم باسواد شدن معصيت كبيره است ميگوييم همين مقدار بس است يا خيال كرديم همين مقدار كه بلديم اين سواد است. ما الآن بايد كاري بكنيم كه مثل سقراط و افلاطون و ارسطو اين منطقهها را ديني بكنيم نبايد منتظر بشويم كه پشت سر هم اين كشتهها تلانبار بشوند بعد ما جلساتي داشته باشيم. ما بايد كتابهاي عميق در سطوح مختلف بنويسيم هم در سطوح مبتدي هم در سطوح متوسط هم در سطوح عاليه اينكه فرمودند انجيل در كتابهاي درسي رسمي باشد هست، براي اينكه قرآن كريم قصص انبيا را پربركتتر از خود انجيل ذكر كرده شما مستحضريد در كتابهاي عهدين آن حرمتي كه بايد براي مريم(سلام الله عليها) قائل بشوند نشدند آن قداستي كه براي عيسي، آن قداستي كه براي انبيا، آن قداستي كه براي اوليا باشد نبود خدا غريق رحمت كند مرحوم كاشفالغطاء را مرحوم كاشفالغطاء ميفرمايد اگر قرآن نبود مسيحيّت و يهوديت هم رخت ميبربست براي اينكه در همين عهدين مسئله كشتيگيري خدا با يعقوب و اينها مطرح است قرآن آمده توحيد را معنا كرده انبيا را معنا كرده نبوّت را معنا كرده رسالت را معنا كرده عَذرا بودن مريم را معنا كرده مطهّره بودن او، مصطفي بودن او، منتخب بودن او را بيان كرده. مريم را با جلال و شكوه معرفي كرده عيسي را با عظمت توحيدي معرفي كرده ديگر ابنالله و تثليث و نه تثنيه عذريها را پذيرفته ﴿قَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللّهِ﴾ نه تثليث عدّهاي را پذيرفته ﴿قَالُوا إِنَّ اللّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ﴾ آمده توحيد ناب را مطرح كرده بنابراين قصّه انبياي ديگر در قرآن كريم هست و همين قرآن كريم وقتي در كتابهاي درسي آمده يعني معرفي عيسي(سلام الله عليه) معرفي موسي(سلام الله عليه) را معرفي كرده كاملاً آمده اين راه، راه خوبي است آمده ولي منتها بايد تكميل كرد.
مطلب بعدي آن است كه ما اگر بخواهيم ـ خداي ناكرده ـ دين را وسيله قرار بدهيم براي اينكه به حكومتي برسيم يا حاكم بشويم و مانند آن اين نه به جايي ميرسد نه ما به جايي ميرسيم اما اگر بخواهيم انشاءالله راه انبيا را درست بفهميم و عمل بكنيم هم بهداشت ما تأمين است هم درمان ما يعني هم ما منطقه بينالمللي را كه الآن به لطف الهي به بيداري اسلامي كامياب شدند هم اينها را از هر خطري مصون نگه ميداريم هم جلوي تهاجم بيگانهها را ميگيريم. كه اميدواريم خداي سبحان همگان را مخصوصاً مسلمانهاي بهپاخاسته مصر و تونس و يمن و بحريم و كويت و همه را در سايه عنايتهاي وليّاش حفظ بكند به آن قداست اصلي هدفشان بار يابند و شما بزرگواراني كه سعي و كوشش خالصانه داريد انشاءالله سفرتان پربركت باشد، گفتگويتان، گفتمانتان، رفتارتان، گفتارتان، نوشتارتان عالمانه و عاقلانه باشد تا خداي سبحان به محصول قلم شما سوگند ياد بكند و بفرمايد: ﴿ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ﴾ آن نوشتهاي كه خدا به او سوگند ياد كرد يقيناً به ثمر ميرسد.
من مجدّداً مقدم شما را گرامي ميداريم چون در خودم احساس خستگي ميكنم فكر ميكنم به همين مقدار كافي باشد اگر فرمايشي باشد من حاضرم گوش بدهم.
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»