به گزارش سرویس بین الملل مرکز خبر حوزه، حجت الاسلام والمسلمين بحرینی امام جمعه و مدير مرکز تعلیمات اسلامی واشنگتن طی گفتگویی این موضوع مهم را تشریح کرد که تقدیم خوانندگان ارجمند می شود:
* قبل از ورود به بحث پیرامون مهاجرت ایرانیان، بفرمایید اصولا نگاه اسلام درباره مهاجرت چگونه است؟
در قرآن و سنت، مهاجرت اهمیت خاصی دارد و در شرایطی، اسلام مهاجرت را از امور ممدوحه و واجبه می داند که انسانی برای نجات ایمان و حفظ دین و تمکن از انجام وظایف الهی و کسب علم و دانش انجام دهد و در صورتی مذموم است که هجرت برای نافرمانی خدا و تقابل با دینداری باشد که به عنوان مثال در سورۀ نساء به این موضوع اشاره شده از جمله آنجا که می فرماید: "آن کس که در راه خدا مهاجرت کند در روی زمين برخورداري های بسيار و گشايش ها خواهد يافت و هر کس که از خانه خويش بيرون آيد تا به سوی خدا و رسولش مهاجرت کند و آنگاه مرگ او را دريابد ، مزدش بر عهده خداست ،و خدا آمرزنده و مهربان است."
مهاجرت منع شرعی ندارد و بعضا واجب می شود
* با توجه به آنچه اشاره کردید، آیا می توان برداشت کرد که نگاه علمای اسلام به مهاجرت مثبت است؟
رویکرد به مهاجرت در نگاه اول مثبت و به عنوان ارزش محسوب شود و فقهای عظیم الشان شیعه هم مهاجرت را فی نفسه منفی نمی دانند و معتقدند از نظر شرعی اشکالی ندارد و حتی در بعضی موارد، یکی از انواع وجوب را هم پیدا می کند مثل کسب معارف دینی که در آیه 22 سوره توبه به آن اشاره شده. یا مهاجرت برای حفظ دینداری یا مهاجرت برای کسب علم که همه ما حدیث مشهور پیامبر اکرم (ص) را شنیده ایم که فرمودند « اُطلُبوا العِلم وَ لَو بِالصّین ». البته ظاهرا علت اینکه نام چین برده شدهU ممکن است این باشد که در آن روز از چین به عنوان دورترین نقاط جهان که مردم آن روز می توانستند به آنجاها بروند نام برده می شده و یا ممکن است علت آن باشد که در آن زمان چین به عنوان یک مهد علمی و صنعتی معروف بوده است.
البته در اسلام علاوه بر هجرت اصطلاحى، هجرت ديگرى هم داریم كه مربوط به قلب و دل است و آن، مهاجرت از گناه به طاعت است، يعنى انسان تصميم بگيرد، كه از فرمان خدا سرپيچى نكند.
* اشاره کردید که در نگاه اول مثبت است. برای دنیای بهتر و زندگی بهتر از نظر الهی فضیلت محسوب می شود یا خیر؟
سنجش عمل در پیشگاه الهی به نیت انسان سنجیده می شود، خداوند یقینا" دوست دارد که انسان به زندگی خویش توسعه دهد. اما آیا انسان برای دوست داشتن خدا به زندگی خویش توسعه می دهد یا برای دوست داشتن خویش. اگر برای خدا اینکار را انجام دهد حتماً در پیشگاه الهی دارای فضیلت است، اما اگر صرفاً نفسانی است اجرش را هم باید از نفس خویش بگیرد.
مهاجرت براى تأمين امور زندگى و يا ديگر اهداف مادى، با حذف رضایت و دوست داشتن خداوند مهاجرت جسمانى است و اگر انسان در اين راه به مقصودى دست يابد، به كمال مادى دست يافته است. در صورتى كه مهاجرت مورد نظر قرآن، انتقال جسم و روح عبودیت با هم است. به اين معنى كه جسم، مكان و جايگاه خود را عوض مى كند، و روح توجه اش به توحيد، و نگاهش به رضایت الهی و اطاعت الهی است و انتخاب مکان جدید برای اطاعت بیشتر خداوند و دوری از حرام الهی است. و بیان زیبای حضرت ختمی مرتبت (ص) که می فرمایند: «المهاجر من هجر ما حرم اللّه عليه» یعنی «مهاجر كسى است كه از حرام و گناه هجرت كند و دورى گزيند» اشاره به همین مطلب دارد.
دلایل ایرانیان برای مهاجرت
* دلایل مهاجرت ایرانیان در فضای امروزی چیست؟
آنها به دلایل متعددی اقدام به مهاجرت می کنند، اما این نکته یک حقیقت است که فضای ایران در امر مهاجرت فضای وهم آلودی است. افراد برای آیندۀ بهتر و زندگی زیباتر و برخورداری از شرایط برتر و بالاتر راه مهاجرت را برمی گزینند. اما متاسفانه اکثریت مهاجرین، مطالعه و بررسی دقیق و عقلانی نسبت به مشکلات و چالش های کمرشکن زندگی پس از مهاجرت ندارند و فقط با نگاه احساسی و کوتاه مدت اقدام به مهاجرت می کنند. برخی از مهاجرين تاب تحمل مشكلاتی را که حتی فکر آنها را قبل از مهاجرت نمی کردند ندارند و لذا زندگي شان دستخوش صدمات جبران ناپذيري مي شود که البته معمولا"این نوع مهاجرت ها خسارات دنیوی متعددی را به جا می گذارد. مهاجرین بعد از برگشت به کشور می بینید بسیاری از افراد در این توهماند که اگر اقدام به مهاجرت کنند در آزادی بی حد وحصر در ابعاد متعدد زندگی که اندازه ای برایش متصور نیست و یا در زیباترین و بهترین شرایط زندگی قرار می گیرند! آنها پس از سختی های بسیار و گاه بریدن تمام ریشه ها از کشورشان جدا شده و در صورت تحقق مهاجرت تازه متوجه می شوند که در دنیای وهم خود، مدینه فاضله ای را برای خود ترسیم کرده بودند که در حقیقت اینگونه نیست.
افرادی که با ذوق و شوق آمدند اما ...
* آیا با افرادی هم در این زمینه برخورد داشته اید؟
بله، در این سالها، بسیاری از افراد را دیده ام که برای اقامت با چه ذوق و شوقی به مهاجرت پرداخته اند، اما بعد از آمدن، به تعبیر معروف «توی ذوقشان » خورده است و آنچه که تصور و بافته ذهنی شان بوده با چهار چوب واقعیت زندگی در در کشور مقصد فرق داشته است.
بسیاری از افرادی که سختی های مهاجرت را درک کرده اند و راه مهاجرت را طی کرده اند معتقدند افراد به دلیل عدم دانستن مشقات مهاجرت در حال و هوای دیگری نسبت به مهاجرین به سر می برند. اگر کسی برای تحصیل به مهاجرت اقدام می کند، حتما خود را برای شرایط زندگی سخت مهاجرت آماده کرده است، یا اگر کسی شرایط بسیار بد اقتصادی دارد، توان تحمل در زندگی با مشقت های متفاوت مهاجرت را دارد، اما بقیه افراد معلوم نیست از پس سختی های مهاجرت به راحتی برآیند. مثلا کسی که برای خودش کار خوب یا درآمد بالایی داشته اگر اقدام به مهاجرت کند بعد از مهاجرت تازه برایش معلوم می شود که بدون مطالعه و تحقیق اقدام به این امر نموده و از نظر مادی وآرامش، خسارات جبران ناپذیری به زندگی او وارد شده است.
انگیزه های وهم آلود در مهاجرت ایرانیان به غرب
* افرادی که دارای موقعیت خوب اجتماعی در کشور هستند، بعد از مهاجرت چه شرایطی داشته اند؟
بعضی از افرادی که روزگاری در کشور خود به عنوان هنرمند و فرهیخته شناخته می شدند در پرتو مهاجرت، تنزل قابل توجه ای پیدا کرده اند و نه تنها پل های پشت سر خود را خراب کرده اند، بلکه می بینند همکاران آنها تندیس شان در دوران پیری در ایران رونمایی می شود و آنها آن جایگاه در خور شأن خویش را در کشور مهاجر ندارند و ارتقایی در این سالها برای آنها ایجاد نشده است. یا در تلویزیون می بینند که دوستانشان در سمینارهای بسیار مهم در حال جایزه دادن یا جایزه گرفتن هستند.
بنده به جهت انجام امور مذهبی، آشنایی زیادی با خانواده های مهاجران داشته ام و افراد متعددی را دیده ام که به دلائل گوناگون از مهاجرت خود ناراضی اند. افراد زیادی به دلیل سود های بانکی و مالیات جز بدهی های سنگین چیزی برای خود ندارند. بسیاری از آنها می گویند وقتی خود را با دوستان خویش در ایران مقایسه می کنند خودشان را از نظر مالی عقب تر از آنها می انگارند و احساس می کنند که در نتیجه مهاجرت ضرر کرده اند.
حتی انگیزه هایی که در امر مهاجرت داشته اند، انگیزه های وهم آلودی است. البته نمی خواهم منکر این شوم که افرادی هم در زمینه علمی و هم از نظرمادی توفیقاتی بسیار خوبی داشته اند. افرادی را می شناسم که نام جهانی هم پیدا کرده اند اما این نام و نشان ها آنها را بدلیل دوری از وطن اقناع نمی کند، اما اکثر مهاجرین سختی های زیادی را در مهاجرت خویش متحمل شده اند.
* در این میان، وضعیت مهاجران سیاسی چگونه است؟
بسیاری از کسانی که تحت عنوان مشکلات اجتماعی یا سیاسی از کشور بیرون آمده اند، در پدیده مهاجرت دچار تحقیر و سختی های عجیب و غریبی شده اند که اگر اقدام به نوشتن خاطرات واقعی خود کنند معلوم می شود که چه مشکلات و خساراتی در امرمهاجرت خویش داشته اند.
به کشوری می آیند که سنخیتی با زیست قبلی آنها ندارد
* با این وصف چرا مهاجرت می کنند؟ اگر ممکن است دلایل و مشکلات فراروی آنها را بیشتر توضیح دهید.
البته در سئوال قبل اشاره ای کردم، اما توضیح بیشتر آن این است که به خاطر پیشرفت تحصیلی فرزندان، یا قرار گرفتن در شرایط بهتر برای کار و کسب و درآمد بیشتر، یا با تخیل برخورداری از آزادی بیشتر، یا رفتن در یک رتبه بالاتر استانداردهای زندگی، یا چشم و هم چشمی، و... با دنیایی از خیالات از ایران به اروپا یا آمریکا و کانادا یا استرالیا مهاجرت می کنند. وقتی که پا به عرصه زندگی در این کشورها می گذارند اکثریت آنها متوجه می شوند بزرگترین اشتباه زندگی خویش را مرتکب شده اند و به کشوری آمده اند که سنخیتی با زیست قبلی آنها ندارد. آنها از میان کانون گرم فامیل وآشنایان، زبان و فرهنگ خویش، با در آمدهای بی حساب و کتاب و رها بودن از امور مالیاتی، و آزادی درعدم رعایت قانون جدا شده و در میان کانون خاص جامعه غربی و کار شبانه روزی قرار میگیرند. هم، زبان کشور مقصد برای اکثریت آنها مشکل است و مانند یک فرد کر و لال در جامعه غربی زندگی را شروع می کنند و هم همانند یک کودک که همه کارهای بیرونی او با رو انداختن به این وآن است باید برای احتیاجات خود عمل کنند. این گونه افراد که در ایران برای خود بیا و برویی داشته اند می بینند بسیاری از اموری که با آن مواجهند باید دیگری انجام دهد. از عدم دانستن زبان برای مقدمات گواهینامه رانندگی تا اتصال تلفن به منزل، برای بسیاری از آنها سخت و تحقیر آمیز است که بارشان بر روی دوش دیگری است. بعد از اینکه از این امور عبور می کنند، مشکلات دیگری فراروی آنها خواهد بود و آن رعایت قوانین و مقررات در کشور مورد مهاجرت است. فردی که آزادی های زیادی در قوانین و مقررات در کشور خویش داشته و به فرمول زندگی در کشور خو گرفته، از مالیات گرفته تاساختمان سازی و رانندگی و حتی زندگی عادی در خانه و آپارتمان، با شروع زندگی در خارج در حصار شدید مقررات قرار می گیرد که برای او سخت است که تا خود را وفق دهد و عدم آشنایی با مقررات جدید زندگی روزمره را با چالش های فراوان درگیر می سازد.
تفاوت های زندگی ایرانی با زندگی غربی
* مگر چه تفاوت هایی بین زندگی ایرانی و زندگی غربی وجود دارد؟
«زندگي ايراني ، زندگي خانواده محور است كه هويت تمامي افراد بر مبناي نقش آنان در خانواده تعريف مي شود.» یعنی خانواده ها بعد از گذر موانعی که عرض شد، مانعی بنام دلتنگی و غربت فراروی آنهاست زیرا زندگي ايراني، زندگي خانواده محور است كه هويت تمامي افراد بر مبناي نقش آنان در خانواده تعريف مي شود. در مدل زندگي ايراني، پدر بزرگ ، مادر بزرگ ، پدر ،مادر ، برادر و خواهر تنها به معناي نسبي كلمه در زندگي شخص نقش ندارند، بلكه كانون مهر وعاطفه ، نقطه اتكا و در بياني ديگر كليد حل مشكلات تك تك اعضاي خانواده به شمار مي آيند و اين دقيقاً عكس آن چيزي است كه در زندگي غربي وجود دارد . در زندگي غربي خانواده كاركردي فرد محور دارد و استقلال اعضاي خانواده از نكات بارز زندگي غربي است.
وضع پناهندگان سیاسی بدتر است
يكي از مشكلات مهاجرين ايراني جدايي از نهاد خانواده مي باشد. بسياري از مهاجريني كه از ايران جدا می شوند به دليل جدايي از كانون گرم خانواده خود، دچار مشكلات روحي و رواني مي شوند. و در اين زمينه، وضع كساني كه به صورت پناهنده سياسي يا اجتماعي خارج شده اند بدتر است چون به طور طبيعي آنان بازگشتي براي خود تصور نمی کنند و اين دوري با این نوع تصور، مشكلات روحي و رواني آنان را دو چندان مي كند. از طرفي، تحمل اين وضعيت و شرایط براي نوجوانان و جوانان ايراني در مقايسه با بزرگترها سخت تر است.
دچار "شوک فرهنگی" می شوند
* از نظر مشکلات فرهنگی با چه مسائلی روبرو می شوند؟
اشخاصي كه زادگاه خود را ترک و در اجتماع ديگري قرار ميگيرند، دچار انواع فشارهاي رواني، تنشها، تعارضات و مشكلات روانشناختي می شوند. بر اثر اين جابه جايي، و احساس بیگانگی فرد ميتواند به شدت دچار شوكهاي فرهنگي و رواني شود، و به نوعي بحران هويت را احساس نموده و دچار شوكهاي رواني شود. از اولين مصيبت هایی که معمولا برای افرادی که به خارج مهاجرت می کنند اتفاق ميافتد، پديده اي است كه نام آن را «شوك فرهنگي» می نامند. منظور از شوك فرهنگي آن است كه مهاجر ممكن است بين عادات، رسوم، سنن، عقايد، نظام ارزشها و باورهاي خود با فرهنگ جديد تفاوتهاي بسياري را مشاهده نمايد که گاهي این تفاوتها به اندازه اي بزرگ است كه مهاجر، مغايرت آنها را با فرهنگ قبلي خود به خوبي درك كرده و چون قادر به پذيرفتن فرهنگ جديد نيست نوعي احساس فشار به پذيرش اين فرهنگ را دارد و دچار تنش و فشار رواني بسياري می گردد. از طرفي فرهنگ جديد نيز فرد مهاجر را به آساني نمي پذيرد چرا كه از نظر او، فرهنگ مهاجر نيز متقابلاً بيگانه و مطرود به حساب ميآيد. و به خصوص با توجه به شرایط امروزی، و تبلیغات جهت دار گروه های ضد اسلامی سوءظن و بدبینی و نفرت و خشونت در مناسبات اجتماعی در رابطه با مهاجرین از بعضی کشورهای اسلامی روزافزون گردیده است. در چنين حالتي كه فرد مهاجر دچار تنش بسيار است، او سعی می کند در مجاورت مردمي كه از فرهنگ اصلي و خودي هستند سكونت داشته باشد، تا به دليل مشابهت با اين افراد، فشار رواني كمتري را تحمل كند. اتخاذ چنين تدبيري توسط فرد ميتواند به وخيم تر شدن مشكل بيانجامد، زيرا موجب ميشود فرد همچنان در محيط بسته فرهنگي جامعه خود باشد و براي هماهنگي با فرهنگ جديد تلاشي نكند.
ممکن است وادار به تغییر هویت و ارزش ها و عقاید شود
* برخی معتقد به ایجاد از خودبیگانگی در این افراد هستند. نظر شما چیست؟
بله، از خودبيگانگي مسأله مهم دیگری است كه بهداشت رواني افرادي را كه مهاجرت ميكند، در معرض خطر قرار ميدهد. بيگانگي، يعني دشواري از آگاهي يافتن از موقعيت واقعي خود در روابط اجتماعي، بدين صورت كه ممكن است فرد مهاجر نسبت به طبقه اجتماعي مسلط يا نسبت به گروههاي فرهنگي متفاوت، احساس بيگانگي نموده و موقعيت خود را نتواند در نظر بگيرد. كارل ماركس، نخستين بار، از خود بيگانگي حالتي تعريف نمود كه در آن، شخص در زندگي روزمره بخشي از وجود خود را انكار ميكند تا بتواند به بقاي خود ادامه دهد، بدين معنا كه نقش بازي نمايد. در چنين حالتي، فرد در اين نقش، از زندگي واقعي خود، جدامانده، دور ميافتد يا بيگانه ميشود.
فرد مهاجر نيز ممكن است در اثر فشار زياد، تغيير فرهنگي، اجتماعي و يا الزامها و اجبارهايي كه وجود دارند، وادار شود هويت خود را تغيير داده و ارزشها، عقايد، خودمختاري يا استقلال يا عادات خود را منكر شود. بر اثر از خودبيگانگي ممكن است فرد احساس تسلط بر سرنوشت خود را از دست داده و خود را به دست تقدير و سرنوشت بسپارد، اميال و آرزوهاي خود را منكر گردد و با اهداف واقعي خود بيگانه شود. فرد مهاجر در اثر از خودبيگانگي خود را تنها به عنوان مهرهایی مي بيند كه فقط ميتواند نسبت به رويدادها واكنش نشان دهد و توانايي ايجاد رويداد را ندارد.
به عنوان مثال، اگر فردي از يك خانواده ايراني را در نظر بگيريم، زيستن در فرهنگ غني ايران، با اصيلترين اعتقادات و ارزشها و به يك تدبير فرهنگي كه سراسر مشتمل بر آميزههاي اخلاقي است، موجب شكل پذيري فرهنگي خاص در او شده است كه مسلماً در برخورد با فرهنگ خاص غرب و فشارهاي فرهنگي و اجتماعي آن، قسمتي از ايدهها و اعتقادات خود را ناديده بگيرد، مثلاً ممنوعيت ارتباط جنسي پيش از ازدواج را در نظام ارزشهاي خود ناديده بگيرد و در اثر احساس ناتواني در تغيير ارزشهاي فرهنگ جديد، حس بيهودگي و سرانجام بيگانگي از خود را تجربه نمايد.
مشکلات فرزندان، بیشتر از والدین است
* آیا این حالت در فرزندان آنها هم وجود دارد؟
نكته قابل توجه اين كه برخلاف تصور عامه، فرزندان مهاجران بيشتر از خود آنها با مسايل هويتي مواجه ميشوند، چرا كه اگر چه آنان كمتر از والدين به فرهنگ اصلي خود وابسته اند، اما از طرف خانواده تحت فشارند كه با فرهنگ اصلي تربيت شوند و اين در حالي است كه آنها در اكثر موارد به وسيله فرهنگ جديد طرد ميشوند. چنين فرزنداني عادات فرهنگ بومي خود را در خانواده ياد ميگيرند، اما به مدرسه و دانشگاه فرهنگ جديد ميروند! به تلويزيون فرهنگ ميزبان نگاه ميكنند و دوستاني از فرهنگ بيگانه براي خود برميگزينند.
باید دید همه جانبه داشته باشیم
* آیا این وضعیت در تمام خانواده های مهاجرین وجود دارد؟
در تمام مهاجران و خانوادههاي آنان چنين حالاتي به وجود نمي آيد و بسيارند افرادي كه با فرهنگ جديد سازش و آشتي برقرارميسازند، اما آمار جامعه شناسان و متخصصين رواني حاكي از نرخ زياد بروز مشكلات متنوع در اين خانوادههاست و از آنجا كه پيشگيري اوليه در بهداشت رواني مهاجرت اقتضا ميكند كه در مرحله اول و پيش از بروز هرگونه آشفتگيهايي از مهاجرتهاي غيرضروري پرهيز کنند، شايسته است با ديد همه جانبه و وسيعتري درخصوص اين پديده تصميم بگيرد، به مصداق اين ضرب المثل كه: «هميشه پيشگيري بهتر از درمان است».
اثرات منفی مهاجرت بر روی زندگی مهاجرین
* آیا این مهاجرت اثرات منفی در زندگی مهاجرین داشته است ؟
تفاوت فرهنگي، مشکل زبان، مشکلات و درگيري هاي خانوادگي، محيط مدرسه و جامعه دوستان همگي مي تواند منشا بروز استرس و مشکلات رواني و رفتاري درخانواده و کودکان و نوجوانان بعد از مهاجرت باشد. استفاده از روش هاي ناهنجار تربيتي و بويژه اعمال خشونت در روابط با فرزندان مي تواند براي هميشه روابط والدين با فرزندان را در مهاجرت متلاشي کند. افراد در فضاي جديدي قرار مي گيرند. موقعيت اجتماعي قبل از مهاجرت فرد تنزل مي کند، اوضاع اقتصادي خانواده در حد نازل تري قرار مي گيرد. از سويي نا آشنايي با زبان و فرهنگ کشور ميزبان و...گاه احساس حقارت و شهروند درجه دوم بودن، همگي مي تواند تاثير مخربي در خانواده داشته باشد و تربيت کودکان را تحت الشعاع قرار دهد و آن را به مساله فرعي تبديل کند و همه اين ها وقتي با خشونت والدين همراه مي شود، در نهايت به متلاشي شدن روابط آن ها با کودکان مي انجامد.
آمار طلاق در ایرانیان مهاجر ، چندبرابر ایران است
من در مجموع معتقدم اثرات منفی مهاجرت در مسائل خانوادگی بیش از بقیه مشکلات است مشکل فرزندان و بیگانه شدن آنها با خانواده و مشکل اختلافات خانوادگی و منجر به طلاق که در گزارشی می خواندم که آمار طلاق در بین ایرانیان مهاجر به اروپا وآمریکا ده برابر میزان طلاق در ایران است و تاسف بار تر اینکه این رقم در میان مهاجرین به کشورهای اسکاندیناوی (سوئد و نروژ و فنلاند) به آمار بسیار مایوس کننده سه طلاق از هر چهار ازدواج می رسد يكى از جامعه شناسان ايرانى مقيم سوئد ، در تحقيقى در زمينه تأثير مهاجرت بر خانوادههاى ايرانى ، از مهاجرت به عنوان زمين لرزهاى كه بنيان بسيارى از اعتقادات و ارزشهاى اجتماعى خانوادهها را تكان داده است یاد می کند.
در اين زمينه نگاهى به خانوادههاى ايرانى مهاجر روشن می سازد كه عواملى چون تضاد فرهنگى نسل اول و دوم خانواده (پدر، مادر و فرزندان) سبب بحران هويت در بين خانوادههاى ايرانى شده است ؛ زيرا محيط رشد فرزندان عملاً با محيط رشد فرهنگى پدر و مادر خود تناسبى ندارد و علاوه بر اين ، فرزندان در فضاى خانه با يك فرهنگ و در جامعه با فرهنگى كاملاً متفاوت درگيرند .
اين بحران هويت حتى در بسيارى از موارد به زوجهاى ايرانى نيز سرايت كرده و چگونگى برخورد زن و مرد مهاجر ايرانى را به شدت تحتالشعاع قرار داده است.
برخی برای خود در ایران سنگ قبر خریده اند
* آیا عزمی در بین مهاجرین برای برگشت به ایران برای آینده زندگی خود وجود دارد؟
اکثر ایرانیان به امید بازگشت به وطن در غرب زندگی می کنند افراد زیادی رادیده ام که حتی قبر هم در ایران برای خود خریداری کرده اند و بعد از 30-40 سال زندگی در خارج به امید بازگشت به ایران هستند. البته اکثر خانواده ها که غربت را تحمل می کنند و خود را در این شرایط سخت قرار می دهند به خاطر تحصیل و پیشرفت فرزندان خویش است. اگر هم بعد از تحصیل فرزندان مانده اند دلایل متعددی دارد؛ یکی از دلایل عدم آمادگی دوری از فرزندان و نوه های خود است، چون فرزندان با فرهنگ و شرایط اینجا رشد کرده اند و به این سادگی نمی توانند با فرهنگ کار ایران جور دربیایند از طرف دیگر، خانواده ها کسب و کارشان را به این سادگی نمی توانند رها کنند و مشکلات مختلفی برای ایجاد کسب و کار در ایران دارند چون باید از صفر شروع کنند و به این سادگی با فرهنگ کار درایران و ارتباطات آن آشنا نیستند از طرفی در سیستم اینجا به انظباطاتی عادت کرده اند که به راحتی نمی توانند از آن جدا شوند.