خبرگزاری حوزه- سرویس علمی و فرهنگی/ در این شماره از امان پرونده ویژه ای نیز درباره امام و رهبری با مطالبی پیرامون شخصیت حضرت امام خمینی و مقام معظم رهبری به چشم می خورد.
تنوع مطالب، ایجاز همراه با خوش خوانی و نیز گرافیک چشم نواز مجله، از جمله ویژگی های قابل توجه و تأمل نشریه امان است.
مطالب، در تنوعی چشمگیر، هم در حوزه های فکری و هم در بخش های ادبی و هنری در موضع مهدویت، مخاطب را به خوانش فرا می خوانند.
و این اتفاقی است که اگر به شکل درست و استانداردی رخ دهد، می تواند مولفه ای شود برای جذب مخاطب حداکثری که با تمایلات مختلف و علایق متعدد، جویای مطالبی است که با ذوق و سلیقه او همخوان و همنوا باشد و مجله امان تلاش کرده است تا در این حوزه به سطحی از مقبولیت عمومی مخاطبانش دست یابد.
از بخش های خوب این شماره، فصلی است در بازخوانی رهنمودهای رهبر فرزانه انقلاب درباره نیمه شعبان که حاوی درنگ های جدی و تنبه و توجه دهی های قابل توجهی است:
«اما کسانی که در مقابل خطر، انحراف و چرب و شیرین دنیا خود را می بازند و زانوانشان سست می شود، کسانی که برای مطامع شخصی خود حاضر نیستند حرکتی که مطامع آنها را به خطر می اندازد انجام دهند، اینها چطور می توانند منتظر امام زمان به حساب آیند؟»
در بخش «معارف مهدوی»، مطلبی با عنوان «طعم شیرین حجاب» به چاپ رسیده که گفتگویی است با خانم زهرا گونزالس مسلمان آمریکایی که حاوی بخش های جالب و جذابی است.
متنی درباره مرحوم حاجی بخشی، بسیجی نام آور و پیرجبهه ها در کنار یادداشتی از حجت الاسلام پناهیان با عنوان جالب و تأمل برانگیز« ولایت ستیزی به نام عدالت» از دیگر مطالب خواندنی این شماره از مجله امان است.
در بخش «شعر مهدوی» نیز مجموعه اشعاری از شاعران نام آور و جوان کشورمان به زیور طبع آراسته شده است.
اما یکی از مطالب خواندنی این شماره از مجله امان نوشتاری است از حجت الاسلام شهاب مرادی با عنوان « بهترین رسانه، اما برای دشمن» که به موضوع واکنش متدینین رسانه ای در برابر توهین کنندگان به مقدسات اسلامی از منظری دیگر می پردازد که حاوی نکاتی بسیار تأمل برانگیز و با نگاهی بکر و بدیع است.
این نوشتار را با ذکر شعری از خانم مریم سقلاطونی از آخرین شماره مجله امان به پایان می بریم:
دست من و نگاه شما
پر کن دوباره کیل مرا ایها العزیز
آخر کجا روم به کجا ایها العزیز
رو از من شکسته مگردان که سالهاست
رو کرده ام به سوی شما ایها العزیز
جان را گرفته ام به سردست و آمدم
از کوره راههای بلا ایها العزیز
وادی به وادی آمده ام از درت مران
واکن دری به روی گدا ایها العزیز
چیزی که از بزرگی تو کم نمی شود
این کاسه را..فاوف لنا...ایها العزیز
خالی تر از دو چشم من این جان نیمه جان
محتاج یک نگاه تو یا ایها العزیز
ما، جان و مال وباختگان را رها مکن
بگذار بگذرد شب ما ایها العزیز
دستم تهی است...راه بیابان گرفته ام
دست من و نگاه شما ایها العزیز