شنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۳ |۱۲ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 14, 2024

گويا سياست وهابيت اين است كه در حرمين شريفين با كسى گفت‏وگو نكنند؛ زيرا هم از اجتماع زوار و باز شدن فضاى گفت‏وگو بيم دارند و هم از اين‏كه به خاطر سستى منطق خويش شكست بخورند، و ناچار به عقب‏نشينى شوند.

آیت الله احمد بهشتی عضو خبرگان و رییس دانشگاه قم و از اساتید فرهیخته حوزه علمیه سفرهای متعددی به سرزمین وحی داشته و در این سفرها بعضاً با شیوخ و روحانیان اهل سنت و وهابیون گعده‌های سرپایی و کوتاه داشته‌اند.

خبرگزاری حوزه به مناسبت فرارسیدن ایام حج چند خاطره از این استاد حوزه و دانشگاه در خصوص نحوه استدلال آنان و نیز بی‌پایه و اساس بدون ادعای وهابیت را منتشر می‌کند.

ماجرای فرار شیخ وهابی

 شبى در فاصله ميان نماز مغرب و عشاء در مسجدالحرام نشسته و مشغول قرائت قرآن بودم. ناگاه شيخى ريش‏حنائى از شيوخ وهابيّت، در برابر من ظاهر شد و پرسيد: «تَعرِفُ الطّبرسى؟!» آيا طبرسى را مى‏شناسى؟ من به خيال اين‏كه مقصودش صاحب تفسير مجمع‏البيان است، پاسخ دادم: «صاحب تفسير مجمع‏البيان؟» ولى او گفت: «نورى». دانستم كه مقصودش محدث نورى صاحب كتاب «فصل الخطاب فى إثبات تحريف الكتاب» است و مى‏خواهد بگويد كه ما شيعيان معتقديم كه قرآن كريم، تحريف شده است؛ حال‏آن‏كه ما چنان عقيده‏اى نداريم.

 گفتم: رواياتى كه در آن كتاب درباره تحريف قرآن نقل شده، ضعيف است و ما آن روايات را قبول نداريم.

 او دست‏ها را به سوى آسمان برداشت، و سه بار گفت: «اللّهمَّ اشهَد»! خدايا، گواه باش. و به سرعت از من فرار كرد!

 در اين وقت، مؤذّن به اذان نماز عشا پرداخت، و صفوف جماعت آماده و منظم شد. من نيز مشغول نماز شدم. پس از نماز عشا چون مى‏دانستم كه او مأموريتى دارد و خود را در ميان جمعيت، گم كرده است، تصميم گرفتم كه او را پيدا كنم و با او به گفت‏وگو بپردازم.

بعد از اندكى تفحص، او را كه در حلقه‏اى از همكارانش نزديك حِجر اسماعيل نشسته بود، پيدا كردم.

 در اين وقت به ياد اين آيه شريفه افتادم:

 «كأنَّهُم حُمُرٌ مُستنْفِرَةٌ فَرَّتْ مِن قسْوَرَةٍ»(1).

  گوئى گورخرانى وحشى‏اند كه از برابر شيرى فرار كرده‏اند.

 او را با همان ريش حنائى و درازش در ميان آن جمع، شناسائى كردم و بدون اين‏كه آيه فوق را بر زبان آورم، به او گفتم: «فَرَرْتَ»؟! فرار كردى؟

او برخاست و مثل سيخ  سرپا ايستاد و گفت: بيا باهم بحث كنيم.

او را در گوشه‏اى نشاندم و گفتم: امثال رواياتى كه راجع به تحريف قرآن در كتاب «فصل‏الخطاب» نقل شده، در روايات شما هم وجود دارد. به عنوان نمونه از عايشه نقل شده است كه آيه زير در قرآن بوده، و حذف شده است:

«الشّيخُ و الشَّيخَةُ إذا زَنَيا فارْجُمُوهُما نكالاً مِن اللّه».

هرگاه پير مرد و پير زن زنا كنند، به عنوان كيفر الهى، آن‏ها را سنگسار كنيد.

او برآشفت، و با صدائى خشن گفت: «هذا كِذبٌ» اين دروغ است.

من هم به گونه‏اى پرخاش‏آميز به او گفتم: «والّذى قُلتَهُ أَكْذَبُ» آن‏چه تو گفتى، دروغ‏تر است.

در اين وقت، همكارانش به سراغش آمدند، و به او دستور دادند كه برخيزد و از من دور شود، و از ادامه گفت‏وگو خوددارى كند.

او مدعى بود كه من حديث مزبور را به دروغ نقل كرده‏ام؛ حال آن‏كه در صحيح مسلم از قول عايشه چنين آمده است:

نَزَلَتْ آيةُ الرّجمِ و رِضاعةَ الكبيرِ عشراً و لقد كانَت فى صحيفةٍ تحتَ سريرى، فلمّا ماتَ رسول اللّه و تشاغلنا بموتِه دخلَ داجنٌ فأكلها».

آيه رجم(زناكار) و آيه «ده‏بار شير دادن به اشخاص كبير نازل شد» و آن، در صحيفه‏اى زير تخت من بود. هنگامى كه پيامبر خداصلى الله عليه وآله از دنيا رفت و ما سرگرم فقدان آن حضرت شديم، بزى داخل شد و آن را خورد».

مضمون فوق در سنن ابن ماجه و مسند احمد بن حنبل نيز آمده است.

مطابق آيه بز خورده فوق، هر زناكارى را بايد سنگسار كرد، و اگر زنى شخص كبير يا بالغى را ده مرتبه شير دهد، با او محرم مى‏شود(2).

گويا سياست وهابيت اين است كه در حرمين شريفين با كسى گفت‏وگو نكنند؛ زيرا هم از اجتماع زوار و باز شدن فضاى گفت‏وگو بيم دارند و هم از اين‏كه به خاطر سستى منطق خويش شكست بخورند، و ناچار به عقب‏نشينى شوند.

برخورد آن‏ها در حرمين شريفين، برخوردى پليسى و خشونت‏آميز است و از اين‏كه افراد را دست‏گير و محاكمه و زندانى كنند، ابائى ندارند.

بارها افرادى را بدون جرم و تقصير و تنها به جرم اين‏كه در فضاى نورانى حرمين شريفين، سخن حقى را بر زبان آورده، و نقدى بر آن‏ها وارد كرده‏اند، دست‏گير و محاكمه و بازداشت كرده‏اند.

اينان به‏گونه‏اى موضع‏گيرى مى‏كنند كه جز خودشان همه را باطل مى‏پندارند.عيب بزرگ آن‏ها مطلق‏گرائى است. به پندار آن‏ها هيچ نقطه ضعفى در عقايد و اعمال و اخلاقشان نيست. ديگران بايد خود را با آن‏ها تطبيق دهند، و آن‏ها از هرگونه خطائى مصونيت دارند.

طلاب جوانشان اين طرف و آن طرف پرسه مى‏زنند و با پخش جزواتى سعى مى‏كنند زائران حرمين شريفين را فريب دهند. در اين ميان طلاب وهابى افغانى با پخش جزوه‏هائى به زبان نيم‏بند فارسى مى‏كوشند زائران ايرانى را منحرف كنند.

از چند حاجى ايرانى سؤال مى‏كردند كه آيا عايشه را دوست دارند؟! من كه تازه به جمع آن‏ها پيوسته بودم، گفتم: ما هر مسلمانى را دوست مى‏داريم، و چون با اين جواب عقب‏نشينى نكردند، گفتم: عايشه همسر پيامبر ماست. آيا اگر كسى به شما بگويد: همسرتان را دوست دارد، عصبانى نمى‏شويد؟! اين‏جا بود كه كوتاه آمدند، و ما را رها كردند؟

اعتراف وهابی به کفر خود

شبى بعد از نماز عشا از حرم شريف نبوى خارج شدم و مشاهده كردم كه يكى از طلاب قم با يكى از طلاب وهابى در حال گفت‏وگو مى‏باشند. تصميم گرفتم كه آن‏ها را به حال خود رها كنم، و راهم را به سوى مقصد ادامه دهم؛ ولى آن روحانى قمى كه با من آشنائى داشت، از من خواست كه در گفت‏وگويشان شركت كنم، و من ناگزير به آن‏ها پيوستم.

هنگامى كه از موضوع گفت‏وگويشان آگاه شدم به آن شخص وهابى گفتم: اين بحث‏هاى مربوط به زيارت قبور و توسل تكرارى است، من از شما سؤالى دارم.

گفت: بپرسيد.

گفتم: اگر كسى با امام عادل بجنگد، چه حكمى دارد؟

گفت: اگر امام عادلى پيدا بشود!

گفتم: سؤال من همين است. اگر امام عادلى پيدا شود، و كسى با او بجنگد، چه حكمى دارد؟!

او پاسخى روشن داد، و بر كفر يا فسق آن كس صحه گذاشت.

سپس پرسيدم: آيا على‏عليه السلام امام عادل بود؟!

گفت: آرى.

گفتم: در اين صورت، كسانى كه در جنگ جمل در بصره با او جنگيدند، محكومند به كفر يا فسق.

سپس طلحه و زبير را نام بردم و از ذكر نام عايشه خوددارى كردم، و گفتم: خودت بهتر مى‏دانى كه غير از طلحه و زبير چه كسان ديگرى در جنگ بصره حضور فعالانه داشتند. من از ذكر نام آن‏ها خوددارى مى‏كنم.

در اين وقت، شخصى ديگر از طيف همان كه با ما طرف گفت‏وگو بود، از خطوط چهره‏اش معلوم بود كه هاج و واج شده، با شتاب و عصبانيت، خود را به ما رسانيد، و از وى پرسيد كه چه مى‏گويد؟ او مشغول توضيح دادن شد؛ ولى من اعلام كردم كه جواب خود را شنيده‏ام و نيازى به ادامه بحث ندارم. اين را گفتم، و از آن‏ها خداحافظى كردم.

فرار از گفت وگو با طلاب ایرانی

در يكى از سفرهاى زيارتى عمره مفرده، از آن‏جا كه كاروان ما از اساتيد دانشگاه‏ها تشكيل شده بود، گفتند: استادى فرهيخته از اساتيد دانشگاه اُمّ‏القُرى تماس گرفته و از اساتيد اين كاروان دعوت كرده كه شب مهمان او باشند. پاسخ داديم كه امشب عازم ايران خواهيم بود. توفيق حضور در مجلس ضيافت او را نداريم. اعلام كردند كه خود او مى‏خواهد به ديدن اساتيد بيايد. ما هم پذيرفتيم و او حدود يك ساعت به غروب مانده، به هتل آمد و ما خود را براى ديدار با او آماده كرديم.

واسطه‏هائى كه اسباب اين نشست را فراهم كردند، مى‏گفتند: او در عربستان موقعيتى عالى دارد و شهرت و اعتبار او در اين مملكت مانند شهرت و اعتبار استاد مطهرى در ايران است، و ما انتظار داشتيم كه بحث‏هايى عميق و جدى مطرح شود.

سرانجام او به هتل آمد و جلسه گفت‏وگو برگزار شد. براى شخص من اصل گفت‏وگو مهم بود؛ چرا كه به حكم تجربه دريافته بودم كه فايده اين گفت‏وگوها كم نيست.

بعد از تعارفات معمول و مقدماتى، او رشته سخن را به دست گرفت، و گفت: ما امروز در برابر دشمنان مشترك، احتياج به وحدت داريم. اگر مسلمانان جهان، زير پرچم «امت واحده» قرآنى جمع شوند، چنان قدرتمند خواهند شد كه تمام قدرت‏هاى شرق و غرب عالم در برابر ايشان زانو مى‏زنند و هيچ دولتى جرأت نمى‏كند كه به حريم كشورى از كشورهاى اسلامى تجاوز كند، و به چپاول و غارت‏گرى پردازد؛ ولى كشور شما و دولت و ملت شما مانع چنان وحدت مبارك و ميمونى است.

پرسيدم: چرا؟

پاسخ داد: شما در تريبون‏ها، صحابه را لعن مى‏كنيد و قلب مسلمانان ديگر را مى‏آزاريد. اين شماييد كه اسباب تفرقه و جدائى امت را فراهم مى‏كنيد. اگر دست از اين كارهايتان برداريد، وحدت امت  -كه وحدتى شكننده و اميدبخش است- تحقق پيدا مى‏كند. بياييد دست به دست هم دهيم، و دست از تفرقه‏افكنى برداريم.

گفتم: در تريبون‏هاى رسمى كشور ما، مانند تريبون‏هاى نماز جمعه و صدا و سيما و غيره، معمول نيست كه گوينده‏اى صحابه را لعن كند، بلكه اگر كسى چنين كند، با او برخورد مى‏شود. اگر چنين اتفاقى در گوشه و كنارى بيفتد، خارج از سياست جمهورى اسلامى است. وانگهى به قول معروف:

 چه خوش بى مهربانى از دوسر بى

ز يك سر مهربانى دردسر بى بارها اتفاق افتاده است كه در كشور شما آخوندهاى شما ما ايرانيان را مشرك ناميده‏اند، و ما به پاس حرمت حرمين شريفين و عشق به شهداء اسلام و ائمه بزرگوار شيعه كه در بقيع و ساير جاها مدفونند، دندان بر جگر مى‏نهيم، و شكيبائى مى‏كنيم. بارها به گوش خود شنيده‏ايم كه از تريبون نماز جمعه حرمين شريفين بدترين و زشت‏ترين نسبت‏ها را به ما داده‏ايد، و ما تحمل كرده‏ايم؛ چرا كه مى‏دانيم گوش شما آماده شنيدن هيچ‏گونه تذكر و انتقاد و اعتراضى نيست. اگر شما وحدت شيعه و سنّى را پاس مى‏داريد، چرا بنا به نوشته روزنامه‏ها در كشور عربستان، دختران شيعه، اجازه ورود به دانشكده‏هاى پزشكى ندارند، و چرا شيعيان كشورتان را از حقوق شهروندى محروم مى‏كنيد؟!

او كه پاسخى براى اين اشكالات نداشت، انتظارش اين بود كه از بيان نقاط ضعف وهابيان -كه بزرگ‏ترين عامل اختلاف و تفرقه مى‏باشند- خوددارى شود. ناگهان به جوش آمد و گفت: شما حتى مى‏گوييد: اللّهمّ العَن فلاناً اللّهمّ العن فلاناً... آيا ما هم بگوييم اللهمّ العن...؟!

معلوم نبود مقصودش كيست، و چگونه مى‏خواهد معامله‏به‏مثل كند، حال آن‏كه من به صراحت اعلام كرده بودم كه در تريبون‏هاى رسمى ايران خبرى از لعن و نفرين كسى نيست؟! مع‏ذلك، گفتم: اگر جرأت دارى، آن‏چه در دل نهفته‏اى، بر زبان بياور.

در ادامه گفت‏وگوها قرار شد با دانشگاهيانى كه بنا بود ماه مبارك رمضان به زيارت حرمين شريفين تشرّف يابند، ديدارى داشته باشد، بلكه آن‏ها را به ضيافت دعوت كند، و در خانه خويش با آن‏ها به گفت‏وگو پردازد؛ ولى بر ما معلوم شد كه او حساسيت عجيبى نسبت به حوزويان دارد؛ چرا كه اعلام كرد كه حاضر نيست با حوزويان به گفت‏وگو پردازد! و نيز معلوم شد كه بى‏جهت، او را در عربستان همتاى استاد مطهرى در ايران پنداشته‏اند؛ چرا كه از طرز صحبت كردنش فهميديم كه چندان مايه‏اى به لحاظ علمى ندارد، و همچون آخوندهاى وهابى گرفتار جمود و تعصب و يكدندگى است.

-

1) مدّثّر: 80 و 81.

2) رجوع شود به مقاله »نقد حديث بز قرآن‏خوار« به همين قلم)در فصلنامه عقل و دين، شماره اول، زمستان 87، ص 39 تا 56) ما در اين مقاله، مجعول بودن حديث عايشه را كه تنها در كتب اهل سنت آمده، و نه در كتب شيعه، ثابت كرده‏ايم.

منبع: مکتب اسلام

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha