متن مصاحبه با این محقق و پژوهشگر حوزه به شرح ذیل است:
حوزه علمیه بایستی به منظور پشتیبانی علوم انسانی تحولاتی را در خود ایجاد نماید که بتواند از این توان پشتیبانی برخوردار شود. حوزههای علمیه حتماً نیازمند تعامل با دیگر فرهنگها و تمدنها به منظور تحول هستند.
*تحول در علوم انسانی به چه معناست ؟
بحث تحول در علوم انسانی چند سالی است که بیشتر مطرح شده است. مراد از تحول در علوم انسانی این نیست که علوم انسانی رایج کنار گذاشته شود، بلکه مراد این است که علوم انسانی را به مسیر صحیح آن و بر اساس معرفت شناسی و هستی شناسی و جهان بینی که در جامعه ما و در اندیشه اسلامی و علوم اسلامی وجود دارد برگردانیم و علوم اسلامی به علوم انسانی موجود جهت دهی کند.
*تفاوت عمده علوم انسانی غربی و اسلامی از چه جهت میباشد ؟
تفاوت عمدهای که بین علوم انسانی غربی و اسلامی وجود دارد این است که در غرب مبنا انسان تلقی میشود، اما در اندیشه اسلامی انسان دو جنبه مادی و معنوی دارد و در این نگاه باید هر دو وجه رعایت شود. در واقع کلام ما این است که دانشهایی که وجود دارد باید از اندیشه اسلامی سیراب گردد و جهت دهی الهی آنها لحاظ شود و جامعه بتواند مسائل و نیازهای خود را بر این اساس برطرف و تامین کند.
*آیا تحول در علوم انسانی نیازمند پشتوانه و عقبه فکری فلسفی خاصی میباشد ؟
بله! حتماً اینگونه است. طبعاً هر گونه تحولی که بخواهد در دانش انسانی اتفاق بیفتد نیازمند زیرساختهای فلسفی و فکری به عنوان پشتوانه نظری است. تنها یک دستگاه فلسفی منسجم میتواند این مهم را نظم و انسجام منطقی بدهد. ما نیازمند آن هستیم که بر اساس منظومهای منسجم و نظاممند به سمت حل و فصل مسائل جامعه حرکت کنیم و دانش مورد نیاز جامعه را تامین کنیم و این دستگاه فکری بتواند جامعه را حرکت دهد. این نکته مهمی است که باید در چیستی و چرایی تحول لحاظ کنیم و به آن توجه داشته باشیم و بدانیم که بدون یک پشتوانه فکری و فلسفی نمیتوان از تحول سخن گفت. حتی اگر بدون یک پشتوانه فلسفی تحولی هم اتفاق بیفتد در فقدان این دستگاه فکری و فلسفی ناتمام و ناقص خواهد ماند.
*آموزههای دینی ما در طول سالها از چه نظام و مکتب فکری فلسفی سیراب میگردید ؟
آموزه های دینی ما قرنها بر اساس مکاتب فلسفی خاصی به روز و منسجم میشدند و به صورت یک دستگاه منسجم ارائه میگردید. از دوره میانی مکتب فلسفی فاضله فارابی تا مکتب برهانی سینوی و مکتب شهودی سهروردی و در نهایت بر اساس مکتب حکمت متعالیه صدرایی، این عقبه فکری تامین میگردید. در این اواخر بر اساس نیازهای علمی جامعه مکتب جدیدی توسط ملاصدرا شکل میگیرد که میتواند تبیین کننده مفاهیم جدیدی که از غرب وارد جامعه ما شده است باشد و حتی مفاهیم جدیدی را نیز خلق کند و هستی دهد. بنابراین به نظر میرسد اگر بخواهیم در دانش انسانی موجود تحولی ایجاد کنیم چارهای جز حرکت به این سمت و سو و استفاده از دستگاه فلسفی صدرایی نداریم.
*دستگاه فلسفی صداریی از لحاظ روشی چه اهمیتی در این مهم دارد ؟
از لحاظ روشی میتوان با دستگاه فکری ملاصدرا سه لایه حسی، خیالی و عقلی را به هم پیوند زد. در این دستگاه تجارب بشری و حسی پذیرفته میشود و انحصارگرایی روشی در آن وجود ندارد و میتواند از تکثر روشی بهره ببرد و جامعه را در ابعاد مختلف حسی، خیالی و عقلانی پیش ببرد و از این منظر نگاهی به این مباحث داشته باشد.
بر اساس اصولی که در حکمت متعالیه صدرایی مطرح است نمیشود دانشی از یک جامعه به جامعه دیگری بدون لحاظ مبانی و ارزشهایی که در آن نهفته است به کار گرفته شود. در حکمت متعالیه رابطه روح و بدن مطرح و برجسته میشود و بر اساس نظریه ملاصدرا بدن نسبت به روح یک حالت زمینه و قوه را دارد و بدن شرایط ظهور، روح را آماده میکند. البته روح در بقا و استمرارش مستقل از شرایط مادی عمل میکند در مبحث تحول در علوم انسانی بر اساس رابطه نفس و بدن میتوان از علوم بومی و علوم اسلامی سخن بگوییم. همان طوری که روح از بدن خلق و هستی پیدا میکند دانش و فرهنگ جامعه ما و حتی سیاست باید از بدن و جامعهای که در آن هستیم خلق و هستی پیدا کند و نمیشود از جامعه دیگری دانشی را به جامعه خودمان الصاق کنیم .
بنابراین هر جامعهای نیازمند یک دانش و اندیشهای است که مطابق بدن و سیاست طبیعی خودش خلق و هستی و قدرت پیدا کند. صدرالمتالهین در این زمنه سخنانی دارد و میتوان این مباحث را از او استفاده کرد. همان طوری که روح ادامه حرکت طبیعی یک بدن است و اصلاً معقول نیست روح فردی، روح شخص دیگری شود و هر کسی روح خاص خودش را دارد. بنابراین این روح گرچه در ابتدا هیچ وجودی ندارد اما به تدریج هم پای بدن رشد و فعلیت و صورت پیدا میکند. بر این اساس نمیشود روحی که ساخته و پرداخته یک جامعه دیگر و مناسب بدن دیگری است در یک جامعه و بدن دیگر رشد کند. لذا بر اساس فلسفه متعالیه میتوان از دانش بوم و اسلامی دفاع کرد و تبیین کرد که نباید یک جامعه، اندیشه و فرهنگش را از جامعه دیگر دریافت کند؛ چرا که فاقد تناسب لازم است. بگذریم که اگر این اخذ و اقتباس ناآگاهانه هم صورت بگیرد منجر به گسست هایی در جامعه میشود. لذا اگر بخواهیم دانش بومی داشته باشیم نیازمند فلسفهای هستیم که او را پشتیبانی کند و به نظر فلسفه متعالیه از این توان برخوردار است.
*عدم پاسخگویی علوم انسانی به نیاز جامعه کنونی معلول چیست ؟
بحث مهمتری که شاید بتوان بر اساس این دیدگاه نظری مورد توجه قرار داد این است که دانش در طول تاریخ از حوزههای علمیه برخواسته است و نقش برجسته حوزههای علمیه در این جهت قابل انکار نیست. این دانش مبتنی بر فرآیندی بوده که در جامعه شکل گرفته و جامعه را اداره میکرده است اما در صد سال اخیر نتوانسته است پا به پای جامعه پیش برود. در حال حاضر به عنوان یک اولویت اصلی و اصیل جلوه نمایی میکند و لازم است که حوزه¬های علمیه ما به این سمت و سو حرکت کند و نیاز دانشی جامعه را تامین کند و این مهم به لحاظ تئوری و نظری قابل بررسی است. رهنمودهای رهبری در جدی گرفتن فلسفه در حوزه علمیه میتواند نقش مهمی در این جهت ایفا کند. متاسفانه در حال حاضر آنچه به عنوان فلسفه در حوزه علمیه و مجامع علمی ما مطرح میشود نیازمند بررسی و تأمل بیشتری است.
متأسفانه به رغم تواناییهای فلسفه متعالیه، مدرسان این فلسفه چندان کاری به زندگی و جامعه ندارد. لذا به نظر می¬رسد نگاه مدرسان و اصحاب فلسفه هم باید متحول شود و به آن سمت و سو حرکت و نیاز جامعه جامعه علمی را برطرف کند. نباید صرفاً به مباحث ذهنی بپردازیم. البته ما معتقدیم که فلسفه صدرایی میتواند این کار را انجام دهد و در عرصه جامعه خودنمایی کند. بزرگانی مانند امام راحل، علامه طباطبایی، شهید مطهری و ... در این مسیر حرکت کردند و منشأ آثار بزرگی در جامعه شدند. لذا باید نگاهمان به فلسفه و دروس فلسفه نگاه جدید و به روزی باشد تا منشأ تحولات باشد و بتواند جامعه را از نظر علمی پشیبانی کند. اساتید حوزه¬های علمیه باید با این نگاه به فلسفه نگاه کنند. این ظرفیت در فلسفه متعالیه قرار دارد و میتواند دانش ما را متحول کند و پشتوانه دانش ما قرار بگیرد.
البته این تمام ماجرا نیست. حوزه علمیه بایستی به منظور پشتیبانی علوم انسانی تحولاتی را در خود ایجاد نماید که بتواند از این توان پشتیبانی برخوردار شود. حوزههای علمیه حتماً نیازمند تعامل با دیگر فرهنگها و تمدنها به منظور تحول هستند. ضمن این که دروس و عناوین درسی و سرفصل دروس حوزوی هم بایستی به روز شود. از سویی منابع و متون مورد نیاز نیز تأمین شود و از سوی دیگر ساختارها نیازمند اصلاح و سامان دهی مجددی است. طبعاً همراهی اساتید و دانش آموختگان حوزه علمیه در این زمینه میتواند زمینههای لازم را برای تحول فراهم آورد.
گفتگو : حمید کرمی