سرویس علمی – فرهنگی خبرگزاری حوزه، سرشت و سرنوشت ماست حرارتی که تا ابد در قلب پر دردمان، از آلام و آمال عاشوراییمان، گداخته و تافته، جدا از تاریخ و دنیا و مافیها، رنگ عشق میگیرد و نشان مانایی و جاودانگی. سرشت و سرنوشت ما با عشق به خون خدا، خاطر خطیر خدمت به خانهی آباد دلدادگی و دلسپردگی را رقم میزند. سرشت و سرنوشت ما، از جنس عاشوراست و از تبار کربلا. در قلبهای ما حرارتی است که هرگز خاموشی و خاکستری و سردی نمیپذیرد. حرارتی که با آتش یاد و نام و فکر و ذکر حسین بر میافروزد و شب ظلمت را به آفتاب رهایی و آزادی و امید مهمان میکند. سرشت و سرنوشت ما از تبار خون خداست و او که تنها او بهای انسانیت و انسان بود. ما یادگار برترین و والاترین نشانهی انسانیت و شرافتیم. ما از نسل عاشقانیم.
از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند
سخت دلبستهی این ایل و تبارم چه کنم
ما از فرات بریدهی روزهای عطش آمدهایم و رهسپار فرق شکافتهی تاریخیم. ما از نسل سلمان و از تبار عدالتیم. ما از شکوه شکست عاشقانهی نوریم در آن ظهر غریب و در آن هرم سوزان پاکبازی و رفتن. سرشت و سرنوشت ما از جنس عاشوراست و از تبار کربلا.
هزار حرف نگفته، هزار درد نهفته، از پس خاک و خاطره، با چشمانی تر و تیره، واگویهی درد پنهان و رنج بی پایان شیعه...
خورشید خونرنگی که 1400 سال پیش، برق نگاههای ایمان را از پس آسمان ابراندود غفلت و جهالت، به منصهی پیکار و جهاد و رشادت و شهادت کشاند. حدیث خون، حدیث شوق؛ حدیث سبز وسرخ باران باطراوت عشق.
هنوز هرم آهنگین صدای تو در تار و پود زمین و زمان طنینانداز است. هنوز آفتاب تبار تو از پس ابراندودی این آسمان پر غبار، هویداست. هنوز عطر یاد و نام تو در لحظه لحظه تاریخ انسانیت و خداجویی پراکنده است. هنوز مشق خط شکسته تو بر صفحه فطرت بشر، یادگار دوران جهاد و شهادت و شهامت است. هنوز نوباوگان عقل، در محضر عشق خدایی تو، به تمرین تکاپو و جهاد مشغولند.
هنوز نام تو، بر تارک آستان شرافت و بزرگی میدرخشد. خون تو خاندان عصمت را تا جاودانه تاریخ، بیمه کرد و راه تو برای همیشه روزگاران، نشانهای شد از بهر رفتن و نماندن.
خاطر خطیر خاطرات تو، در طراوت بی مثال بهارانی که آفریدی، بوی بهشت و باران را به کوچهها و خیابانهای فکر بشر، دعوت کرد و طنین کلام تو که در افق آرمان انسانیت واژههای عشق و ایثار را برشمرد، همچنان موسیقی حیات طیبه است.
یا حسین! زیارت تو نه رثا، که حماسه و رسالت بودن است. یا اباعبدالله! ذکر تو نه ماتم، که شور و شریان خون بودن در رگ زیستن است. یا حسین! عشق تو هماره ی تاریخ است. تاریخ انسان، خدا و قیامت. قیامت، قامت توست در آن ظهر غربتزده که آفتاب شاهدی بود بر رحل اقامت جهالت بر پهنه معصوم و مظلوم کربلا، وقتی تو ماندی و یک خیمه تنهایی.
یاحسین! خون تو خطیرترین خدمت بشر، به انسانیت و آرمان است و گامهای تو نوازندهی موسیقای عبودیت در راهی که تنها تو نشانه پررنگ آن بودی. تو که خلاصهی خدا بودی در هیات انسان و تمام عشق بودی بر قامت وجود. و تو بودی که عشق را آبرو بخشیدی و هستی را مستی.
یا حسین! زیارت تو دانشگاه فهم و درایت است و نام تو خلوتگه بصیرت. یاحسین! تو به ما آموختی تقوای ستیز را و تو به ما یاد دادی رفتن و جاری شدن را. ای کلمهی تاریخ! ای متنِ سبز بینهایت! نام تو بلندترین اندیشهی روزگار است، گرچه در وسعت ضیق این ماجرا نمیگنجی.
زیارت عاشورا، صحیفهی مظلومیت و معصومیت شیعیان است که در آوردگاه عبودیت، اخلاص و همدلی، رنگ نور میگیرد، نور میآشامد و دوست میدارد. دوستی با دوستان خدا و دشمنی با دشمنان خدا.
و این دوستی و دشمنی دو روی یک سکهی بازار عشق است. اینک اما این متن مقدس، از نگاه و قلم سلالهای از تبار پاکان و نیکان، یادآور رشادت فکری و مجاهدت علمی بزرگی است که چشم ما بود. جوانمردی از جنس باران، که فرو میآید و پاک میکند و میپراکند عطر صفا و نیکی و راستی و درستی را. این زیارت خلاصهی اندیشه و عشق است. از تبار مهر و شفقت و ارادت. و دیباچهای بر آنچه وجود و زندگی و شیعیان را رنگ جاودانهی معرفت میبخشد. این زیارت، حرمی است برای خلوت و میدانی برای مصاف دل با تمام آنانکه در طول تاریخ، در برابر نور و زیبایی صف برافراشتند و کردند آنچه کردند.
چه باک اگر سر یحیی بن زکریا به دست زنی بدکاره افتد تا بدان جسارت ورزد. چه باک اگر یزیدیان چونان کسی که در کوچهی تاریک، از هراس ظلمت سوت میکشد، خود را پیروز میدان مصاف با حق و نور بداند. چه باک اگر سرهای بریدهی یاران عشق، بر روی نی، به نشانهی مظلومیت و غربت، شهر به شهر و کوچه به کوچه، همچون نمادی از روزگار سفلهپرور بی کسی عشق، نمایان گردد. چه باک اگر تمام کفر و ظلمت در برابر تمام ایمان و عشق، بایستد؛ که فردا از آن ماست. و افق در امتداد گامهای ما خود را برای صبح ظهور میآراید.
اما شرح این اشتیاق و قصهی این درد و نجوای این مظلومیت، در واژه واژهی این زیارت، نهفته و نگفته است.
کلمهی طیبهی عاشورا، در زیارت منور عرفان و عبودیت، دل را به مسلخ عشق میبرد.