روزهای آخر سال؛ لحظات استقبال از فصل بهار؛ یاد درگذشتگان و ذکر بزرگان و نام و خاطره شهیدان...
آقا سید مرتضی می گفت؛ چه روزگار شگفتي! بگذار اغيار هرگز در نيابند كه اينهمه در كام ما چه شيرين است. بگذار اغيار هرگز در نيابند كه اين قلبهاي ما از چه اشتياق و شور و نشاطي مالامال است و سر ما در هواي كدامين يار خود را از پا نميشناسد.
بگذار اغيار در نيابند. آينده در كف اين بچههايي است كه از پشت ميلههاي مهد كودك، همراه با راهيان كربلا، شعار «جنگ جنگ تا پيروزي» سر ميدهند.
بگذار اغيار هرگز در نيابند و فرداي روشن ما را در حضور امروز بچههاي ما نبينند. بچههاي ما امروز در تظاهرات و هيئتها و روضهخوانيها بزرگ ميشوند و شير مادر را مخلوط با اشكهاي حسيني ميمكند و عشق حسين (ع) با جانشان آميخته ميگردد و آيندهي انقلاب را تا فرداهاي دور و حكومت جهاني عدل در سراسر كرهي زمين استمرار ميبخشند.
بگذار دشمن خود را بفريبد و از پيوند تاريخي ما با عاشورا غافل بماند. اگر امام تنها نماند اسلام هم پيروز خواهد شد، و ما اهل كوفه نيستيم كه امام را تنها بگذاريم.
بگذار دشمن هرگز در نيابد آينده در كف آن حزباللهي كوچكي است كه كفن «هيهات منا الذله» در بر كرده است و قلك پساندازش را چون نارنجكي به قلب دشمن ميكوبد.
بگذار دشمن خود را بفريبد و در انتظار از پا نشستن ما باشد. آينده از آنِ فرزندان ماست...
روزهای آخر سال؛ لحظات استقبال از فصل بهار؛ یاد درگذشتگان و ذکر بزرگان و نام و خاطره شهیدان...
اینها میوه های شیرین لحظه های پرشور و شوق آخر سالند و طعم دلتنگ اما شیدایی را تقدیم اهالی زمین و زمان می کنند.
زنده شدن دوباره زمین و بهار مهرآفرین به یادمان می آورد که کسانی بودند و هستند که بهاران عمر خویش را تقدیم بهار ما کردند و رفتند تا ما بمانیم و دوباره به میهمانی خورشید و شکوفه و باران دعوت شویم.
رفتند تا ما بمانیم و طعم آزادی و حظ استقلال و شکوه معنویت و آرامش معرفت را دریابیم.
رفتند تا ما بمانیم و ادامه دهنده راهی باشیم که برای رسیدن به مقصدش، آغاز کردیم.
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم...
شهدا رفتند و ما ماندیم؟!
نه! این پندار ماست و حقیقت چیزی جز این است.
آری به قول سید شهیدان اهل قلم «پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند ... اما حقیقت این است که ، زمان ما را با خود برده، و شهدا مانده اند»!
فَلْیُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یَشْرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالآخِرَةِ وَمَن یُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَیُقْتَلْ أَو یَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا (سوره النساء)
پس باید کسانى که زندگى دنیا را به آخرت سودا مىکنند در راه خدابجنگند و هر کس در راه خدا بجنگد و کشته یا پیروز شود به زودى پاداشى بزرگ به او خواهیم داد.
خوب که گوش بسپاری به صدای زمان و نوای زمین از دل این روزهای سرد و سیمانی، دل انگیز آوایی عرفانی، تو را می خواند؛ قرنهاست كه فرياد «هل من ناصر» سيدالشهدا(ع) پهنهي زمان را پيموده است و چون نفخات حياتبخش روح القدس بر هر زمين مردهاي كه گذشته است آن را به حيات عشق بارور ساخته و اينچنين، همهي تاريخ تو گويي روزي بيش نيست و آن روز عاشوراست.
راهيان كربلا را بنگر و به ياد آر ورقپارههاي تقويم تاريخ را كه ميگويد هزار و سيصد و چهل و پنج سال است كه از عاشورا ميگذرد. و تو از خود ميپرسي: پس اينهمه شور و اشتياق و اينهمه شتاب در اين راهيان شيدايي كربلا از چيست؟
اينان آنچنان مشتاقانه به جبههها ميپيوندند كه تو گويي هنوز كاروان سال ٦١ هجري قمري به بيابان پردرد و بلاي كربلا نرسيده است. مگر آنان سر مبارك امام شهيد را بر فراز نيزه نديدهاند؟ اما نه، از عاشوراي سال ٦١ هجري قمري، ديگر زمان از عاشورا نگذشته است و همهي روزها عاشوراست. زمان بر امتحان من و تو ميگردد تا ببينند كه چون صداي «هل من ناصر» امام عشق برخيزد چه ميكنيم...
آری؛ روزهای آخر سال؛ لحظات استقبال از فصل بهار؛ یاد درگذشتگان و ذکر بزرگان و نام و خاطره شهیدان...
اینها میوه های شیرین لحظه های پرشور و شوق آخر سالند و طعم دلتنگ اما شیدایی را تقدیم اهالی زمین و زمان می کنند.
زنده شدن دوباره زمین و بهار مهرآفرین به یادمان می آورد که کسانی بودند و هستند که بهاران عمر خویش را تقدیم بهار ما کردند و رفتند تا ما بمانیم و دوباره به میهمانی خورشید و شکوفه و باران دعوت شویم.
باشد که قدر این دعوت و ارزش این یادگارهای ناب و تابناک را بدانیم و ادامه دهنده راه نوراین و منش معرفتی و سلوک عرفانی آن عزیزان سفر کرده باشیم و بمانیم. امید...!
می روم مادر که اینک کربلا می خوانَدَم
از دیار دور یار آشنا می خوانَدَم
مهلت چون و چرایی نیست مادر، الوداع!
زان که آن جانانه بی چون و چرا می خواندم
وای من گر در طریق عشق کوتاهی کنم
خاصه وقتی یار با بانگ رسا می خواندم
بانگ «هل من ناصر» از کوی جماران می رسد
در طریق عاشقی روح خدا می خواندم
می روم آنجا که مشتاقانه با حلقوم خون
جاودانْ تاریخ ساز کربلا می خواندم
ذو الجناح رزم را گاه سحر زین می کنم
می روم آنجا که نای نینوا می خواندم
یا علی گویان سرود لاتَخَف سر می دهم
کز نجف آنک علیّ مرتضی می خواندم
هیمه ی سردم که کانون شرر می جویدم
آیه ی دردم که قانون شفا می خواندم
باطل السحر طلسمات شبان تیره ام
بامدادان آفتاب هر کجا می خواندم
من سرود سرخ ایثارم که با آهنگ غم
گور خاموش شهیدان بی صدا می خواندم