تو چه کرده ای که عمری ز پی ات دویده ام من
به خدا قسم که با تو به خدا رسیده ام
در این لحظه های ترد و بی طراوت که از هرم نگاههای آن مادر خمیده بال، صوت محزون فرشته های خدا هم در این ملک بی یار و شهر اشباح الرجال شنیده نمی شود، می توان از خانه ای گفت؛ کاهگلین و ظروفی سفالین و کودکانی غمین و مردی حزین و زنی شوق آئین که در پهنای غم و هرم دردش، جای جای تاریخ شیعه از رحلت قیام غیور امت رسول، خونین و مجروح است.
زهرا، تنهای تنهای تنها، در دفاع از ولی خدا و با قد خمیده و روی نیلی و دردی جانکاه، ایستاد و شکسته اما روسپید، به دیدار پدر شتافت.
زهرا، صاحب همان دستان پینه بسته ایست که آسیاب می چرخاند و گندم آرد می کند؛ زهرا صاحب همان بخششی است که از پولک زیبای لباس عروسی، رخشی درخشان به سوی صحرای قطع تعلق در راه خدا آفرید و به نیازمندش بخشید، زهرا صاحب همان حیا و عفت سترگی است که روی از نابینا می پوشاند، زهرا مهر آب در دل حیات طیبه لولاک است که اگر نبود نه رسولی بود و نه امامی،
زهرا وحی است از برای حجت خدا و حجت است از بهر عقل و عشق که در توأمانِ صبر و سکوت، قرن های سیمانی آن ملک مرگ آلودة بی پدر را به دنیای دنی بخشید و رخ برکشید مخفی شد.
رمز رمز شیعه و راز راز خدا در خفای پرتجلی این بانوی آسمانی و زمینی نهفته و نگفته ماند تا شیعه متحیر و سرگشته و محزون بماند که «چرا مخفی است قبر فاطمه»!
آری؛ در این خفا، سری هویداست که اهل نظر در اقصی نقاط تاریخ عرفان می دانند، وقتی ظلمی بینظیر در تاریخ رخ دهد جزایی بینظیر می طلبد و وقتی ماه از سنگ زمان و زمانة نامردمانِ سایه سود نیلی شد، آسمانی ابراندود، سرنوشت هماره و حتمی و مکتوم و محتوم آن جماعت رجیم است. نیست؟
باری؛ در این لحظه های ترد و بی طراوت که از هرم نگاههای آن مادر خمیده بال، صوت محزون فرشته های خدا هم در این ملک بی یار و شهر اشباح الرجال شنیده نمی شود می توان نالة غربت سر داد و بر ضریح مجروح آن مادر مظلومه گریست و نگریست که امت بی هویت «کردند آنچه کردند»!
آری؛ می توان از خانه ای گفت کاهگلین و ظروفی سفالین و کودکانی غمین و مردی حزین و زنی شوق آئین که در پهنای غم و هرم دردش، جای جای تاریخ شیعه از رحلت قیام غیور امت رسول، خونین و مجروح است.
و...زهرا، تنهای تنهای تنها، در دفاع از ولی خدا و با قد خمیده و روی نیلی و دردی جانکاه، ایستاد و شکسته اما روسپید، به دیدار پدر شتافت.
چه شکسته ایستادی؛ چه شکسته تر پریدی...!
به طواف عاشقان حرم خدا رسیدی