این روزها اما جمع پریشان کشورهای اسلامی و درد و مصیبتی که از در و دیوار بر مسلمانان جهان آوار می شود حسی غریبتر و دردی عمیق تر بر روح و جانشان فروآورده.
گوشه گوشه جهان اسلام در خون و جنگ و ماتم و مصیبت، می سوزد و در خود می پیچید و هرچه بر این اوضاع وخیم و نگران کننده و دردآلود می گذرد استغاثه برای آمدن او که منجی همه انسانها و صاحب زمان و امید آلام مسلمانان است بیشتر و بیشتر می شود.
در این روزها و به مناسبت این وقایع دلخراش و ماتم ساز و انسان سوز، یاد و نام حجت حق و امید مستضعفان و بقیة الله در زمین و آسمان، هرچه بیشتر در دل و دیده همه آزادیخواهان و منجی گرایان عالم بارقه های امید و انتظار می سازد و شکوفه دادرسی را در باغ بی برگی روزها و شبهای دیجورشان می شکوفاند.
به این سو و آنسوی جهان اسلام و دیار مسلمانان که نظری بیفکنی اوج درد و مصیبت را و عمق جانکاهی وضعیت را حس خواهی کرد.
از مصر تا لبنان، از بحرین تا عراق و از اینجا تا آنجا؛ همه جا از نفیر گلوله و خونهای به ناحق بر زمین ریخته، گلگون است.
این روزها که مردم مسلمان مصر در دهشتناک ترین دوران حیاتشان، کابوس بازگشت دیکتاتوری را با کشتار جمعی مردم در خیابانها، تجربه می کنند، این روزها که مردم مظلوم و رنج کشیده و آواره سوریه هر لحظه منتظر حمله دژخیمانه غرب به سرکردگی رژیم پلید صهیونیستی و آمریکای خبیث هستند، این روزها که مردم مظلوم بحرین در غربت و تنهایی، تنها با خون و فریادشان، داد آزادی و استقلال سرداده اند، و این روزها که لبنان مظلوم در میان بمب های دشمنان انسانیت، خاکش به خون مردمان بی گناه گلگون می شود... آری در این روزهای پر سوز و وحشت زده، وقت است که رو به سوی کعبه دلهای منتظران و امید آخرین مسلمانان کنیم و او را بطلبیم که فرج همه ما و همه جهانیان در آمدن اوست.
آه مولای من!
کیست که بداند و بفهمد و یارای درک و دریافت غمی را داشته باشد که تو در این دوران خونین، به دل داری و بار مصیبتی که بر دوش می کشی!
مولای غریب من!
هرجا که مسلمانی و مظلومی، زیر بار ظلمی، بی تاب می شود و قطره اشکی از گونه معصوم کودک بی پناهی بر زمین می چکد، این قلب توست که جریحه دار و مغموم، بی دل و مضطرب، به امید فرجت پر می کشد و بیقرار آمدن می شود تا جهان به لطف قدومت یکبار دیگر روی عدالت و جلوه آرامش ببیند و پر از عدل و داد شود همانطور که مملو از ظلم و جور شده.
آری؛ جمعه ها یکی پس از دیگری و بازهم غم غربت و درد تنهایی.
و اینها نشانه های روشن و مداوم شیعیانند در دوران آخرالزمان.
آنگاه که گردباد مصائب و دردها دربرشان می گیرد و به هرجا و هرچیز که می نگرند جای خالی او را و نیاز ظهور و حضورش را حس می کنند.
چه سالها که گذشت و بهار منتظر است
بهار ِ زخمی ِ پشت حصار منتظر است
چه سروها که به دست ِ تبر شهید شدند
شقایق ِ دل ِ ما ، داغدار منتظر است
از این لباس سیاه عزا ، دلش پوسید
سحر مگر برسد ، شام ِ تار منتظر است
بهانه گیر شدند و به گریه افتادند
ستاره کشت خودش را ، سه تار منتظر است
چه قدر پنجره باز است رو به سوی امید
چه قدر دلشده ی بیقرار منتظر است
مگر به مقصد ِ خورشید رو بگرداند
در ایستگاه ِ تغزّل ، قطار منتظر است
کویر شد دل عشّاق و آسمان خشکید
بیا که عشق ببارد ، بهار منتظر است