یاد یار در سرمای این بهار، دل را جلا می بخشد و روح را تعالی می دهد.
عروج مومن در لحظه های راز و نیازش با معبود بی نیاز، خاصه وقتی در پهنه عشق ولایت و در غم شیرین فراق و هجر مولای آخر الزمان، رنگی سبز و سرخ به خود می گیرد، عروجی نورانی و ربانی است.
منتظر آن حیات دلها و حقیقت ایمان؛ منتظر انسان کامل و حقیقت هستی تا بیاید و جهان را از نور منیر و شور مستنیر و نیر اعظم خویش منور سازد و دنیا را آنچنان از عدل و داد آکنده سازد که اینک از ظلم و جور ابراندود و بی بنیاد شده است.
و این خود حقیقتی است نوید روزگار بهتر برای انسان و هستی تا در نور حق ذوب شود و در راه عشق قدم بگذارد.
و انتظار این فرج و گشایش هم از مجرا و مجلای همین حقیقت سرچشمه می گیرد و به همین دلیل است که انتظار فرج را در احادیث و بیانات معصومین(ع) می توان بازکننده گره و یکی از فرج های حقیقی بشر دانست.
امام السجّاد (ع) می فرماید:
اِنتِظارُ الفَرَجِ مِن أعظَمِ الفَرَجِ .
انتظار فرج خود از بزرگترين گشايشهاست
منبع: الاحتجاج 2/154
و حضرت رسول الله (ص) چنین بیان می فرماید که:
أفضَلُ العِبادَتِ انتِظارُ الفَرَجِ .
برترين عبادت انتظار فرج است
منبع: كمال الدين 1/287
و در این انتظار حقیقت صبر و بصیرت و امید و حرکتی نهفته و هویداست که به فرج نهایی و وصال آخرین منتهی می گردد و زمینه را برای تجلی مظهر حق و نور عشق حضرت صاحب الزمان(عج) فراهم می سازد.
اما براستی امت آخرالزمانی یار، چه وظایفی را برعهده دارد و چه مصایبی و مشکلات و خطراتی او را تهدید می کند؟
در بیانی از حضرت امام الصادق (ع) به اساس این مقاومت و پایداری اشاره شده است.
آنجا که حضرت می فرماید:
إنَّ لِصاحِبِ هذَا الأمرِ غَيبَتاً ، فَليَتَّقِ اللهَ عَبدٌ وَ ليَتَمَسَّك بِدينِهِ .
همانا صاحب اين امر را غيبتي باشد . از اين رو بنده بايد از خدا پروا پيشه كند و به دين خويش تمسك جويد .
منبع: الكافي335/1
آری؛ پروای از حضرت حق و پناه بردن و آویختن در حبل المتین دین، تنها راه مصون سازی دل و دیده از فتن آخرالزمان است.
اما بیان زیبا و نورانی و هدایتگر دیگری از حضرت رَسُولُ اللّهِ - صلي الله عليه وآله – در این باره وارد شده است که در آن حضرت می فرمایند:
ثَلاثَةٌ أخافُهُنَّ عَلي اُمتَّي: ألضَّلالَةُ بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ، وَ مُضِلاّتُ الْفِتَنِ، وَ شَهْوَةُ الْبَطْنِ وَ الْفَرْجِ.
«بحارالأنوار، ج 10، ص 368، ح 15»
در سه چيز براي امّت خود احساس خطر مي كنم: گمراهي، بعد از آن كه هدايت و معرفت پيدا كرده باشند. گمراهي ها و لغزش هاي به وجود آمده از فتنه ها. مشتهيات شكم، و آرزوهاي نفساني و شهوت پرستي.
و این بیان نورانی و عرفانی ترجمان دیگری است از همان نیاز اساسی و عنصر اصلی در صیانت از ایمان مومن در آخرالزمان فتنه خو؛ اینکه برای حفظ نور هدایت و حراست از ایمان و رستگاری، از گمراهی ها و لغزندگی هایی که ریشه در شکم پرستی و آزمندی انسان دارد، بر حذر باشیم و راه دل را از مسیر عشق حق برویم از کجراهة هوی و هوس.
باری؛ در روزگار غیبت و در وادی انتظار، دلتنگی و شوق دیدار یار همواره همراه منتظران است و
در رگ جانشان خون امید جاری می سازد و نور انتظار می پراکند.
و ما دلتنگ دیدار یاریم؛ یاری سراپا خوبی و محبت و ایثار و ایمان. یاری که جبران همه نداشتن ها و فقدانهای ماست. یاری که مرهم همه زخمها و سوزها ما در این عصر دلتنگی و درماندگی است.
یار غایب از نظر که به خدا می سپارمش!
دلم برای تو تنگ است ای سرا پاخوب
دلم برای تو تنگ است مثل تنگ غروب
چه لحظه های غریبی که بی تو میگذرند
چه روزگارعجیبی است بی تو ای محبوب
چقدربی تو به غربت شکست خاطرخاک
نیامدی وعطش درعطش زبانه کشید
نیامدی وزمین شعله شعله درتب شد
نشست خاطرآیینه ها به آه ملال
شکست خلوت آدینه ها به زمزم اشک
چقدر بی تو به حسرت دلم لبالب شد
نسیم نرگسی از گلشنی نمی خیزد
که تا به دامنش اندوه من بیامیزد
کسی کجاست غریب آشنا در این غربت؟
که از تبسم او روزگار تازه شود
و از شمیم نفس های اوغزل خیزد
تمام ثانیه ها بی تو میرود غمناک
ولحظه ها همه بی مهر تو غروب آلود
دلم هوای تو کرده است ای سخاوت محض
دلم هوای تو کرده است ای حلاوت وصل
دلم هوای تو کرده است باتمامت عشق
دلم هوای تو کرده است با تمام وجود
تودرکدام دیاری توبا کدام بهار؟
تودر کجای زمینی چه دیر شد دیدار
نشان کوی تو پرسیم از کدامین یار؟
زمین کویر تب آلوده ایست طوفان خیز
زمان خزان غم انگیز بی تو در تکرار!
بیا که مژده وصلت زمان به رقص آرد
بیا و داغ دل از خاطرزمین بردار!
*شعر: محمدرضا سلیمی