به گزارش خبرگزاری حوزه از اصفهان، حضرت آیت الله مظاهری، در پیامی به مراسم افتتاحیۀ نخستین هفتۀ فرهنگی هنری اشراق( ويژۀ ارائه و معرّفی آثار هنرمندان حوزههای علمیۀ سراسر کشور)،با تاکید براینکه، هنری که صرفاً از خیال و تخیّل برخیزد و به حسّ برسد، توانِ ابلاغ پیام غیب به شهادت را ندارد، اظهارداشتند: تا وقتی که هنرمند در تختهبندِ امیال و شهوات و مادیّات گرفتار و اسیر باشد، نه هیچگاه امکانِ طوافِ در فضای عالم قدس را خواهد یافت و نه توانِ به تصویر کشیدنِ حقایق عالم هستی را از سرچشمۀ عقل برای دیگران پیدا خواهد کرد.
متن کامل پیام این مرجع تقلید در ادامه تقدیم خوانندگان محترم می گردد.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم
الحمدلله الجميل الذی يُحبُ الجمال و الصلوة علی نبيّه و آله معادنِ الکمال
اینک که نخستین هفتۀ فرهنگی هنری اشراق بهمنظور ارائه و معرّفی آثار هنرمندان حوزههای علمیۀ سراسر کشور، در شهر هنرپرور اصفهان تشکیل میگردد، ضمن اظهار مسرّت از این اقدام فرهنگی، هم از برگزارکنندگان این برنامه مخصوصاً دفتر تبلیغات اسلامی و هم از طلاّب عزیز هنرمندی که در ادای رسالت بزرگِ خود یعنی «دعوت بهسوی خداوند» از قالب هنر -که باعث ماندگاری و نفوذ عمیق پیام است- بهره بردهاند، تقدیر و تشکّر مینمایم.
در موضوع هنر و استفاده از آن برای تبلیغ رسالات الهی، باید به چند نکتۀ مهم توجّه شود:
1) هنر یک کمال وجودی است و تنها وقتی آموزنده خواهد بود که از سرچشمۀ عقل نشأت بگیرد و در مقصد حسّ فرود آید تا به اینوسیله، چشمگیر و گوشنواز و دلپذیر گردد.
هنری که صرفاً از خیال و مخیّله برخیزد و به حسّ برسد، توانِ ابلاغ پیام غیب به شهادت را ندارد، چراکه موجود طبیعی، وقتی قدرت صعود و نیل به فراطبیعی را پیدا میکند که هنرمندِ اشراقی، از بارگاه رفیع عقل، رهتوشهای برای او فراهم آورد تا بتواند بهوسیلۀ آن، از زندان طبیعت رها شود و توانِ پرواز از این دامگه حادثه را به سوی باغ ملکوت پیدا کند
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک چند روزي قفسی ساختهاند از بدنم
بنابراین هنر، رسالتی جز زیباکردن زندگی انسان ندارد و از اینرو هنرمند، مسئوليتي سنگین را بر دوش میکشد، زیرا اگر هنرمندی بتواند در تجربۀ معنوی خود، جهتِ زندگی دیگران را مشخّص نماید و مرتبۀ والا و اعلایی از حقایق عالم هستی را به مرتبۀ مادیّتِ چشم و گوش و حسِّ انسان تنزّل دهد، در اینصورت، ما پدیدۀ مبارک و خجستهای به نام «هنر معنوی و اشراقی» را تجربه خواهیم کرد.
2) اکنون سؤال اساسی آن است که هنرمند برای نیل به رتبۀ هنر معنوی و قدسی چه باید بکند؟ پاسخ آن است که هنرمند برای دستیابی به هنر اشراقی باید «چشمِ اشراقیِ» خود را بگشاید و گشوده شدن چشم اشراقی، متوقّف و مستلزم آن است که هنرمند، از خود بمیرد و در خدا فانی شود و به مصداق «مُوتُوا قَبْلَ أَنْ تَمُوتُوا» از عالم مادّه و کثَرات طبیعت، بیرون رود تا بتواند قدرتِ دریدنِ حجابِ چهرۀ جان را پیدا کند.
حجاب چهره جان میشود غبار تنم
خوشا دمی که از آن چهره، پرده برفکنم
چنین قفس نه سزای چو من، خوش الحانیست
روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم
و معلوم است تا وقتی که هنرمند در تختهبندِ امیال و شهوات و مادیّات گرفتار و اسیر باشد، نه هیچگاه امکانِ طوافِ در فضای عالم قدس را خواهد یافت و نه توانِ به تصویر کشیدنِ حقایق عالم هستی را از سرچشمۀ عقل برای دیگران پیدا خواهد کرد
چگونه طوف کنم در فضای عالم قدس که در سراچۀ ترکیب، تخته بند تنم
امّا اگر چشم مشرقی و اشراقی هنرمند، بيدار و باز شود، وجهِ آنچنانی و حقیقی اشیاء را نظاره خواهد کرد و به رتبۀ قرآنی «و أَرِنا مَناسِكَنا وَ تُبْ عَلَيْنا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحيمُ» و به منزلتِ نبوی «الهی اَرنا الأشياءَ كما هي» دست خواهد یافت.
به این ترتیب باید گفت: شرط ظهور معنویّت و قدسیّت در هنر، آن است که ملکوت، در زندگی هنرمند تحقّق یابد و روح و جان او، به حیات طیّبه، زنده و پاینده گردد: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ».
«حیاتِ طیّبه» مقامِ آدمیّت است که جز از طریق رهاشدن از طبیعت و اتّصال به ذات اقدس الهی، ممکن نمیگردد:
اگر این درندهخویی ز طبیعتت بمیرد
همه عمر زنده باشی به روانِ آدمیّت
رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند
بنگر که تا چه حد است مکانِ آدمیّت
طیرانِ مرغ دیدی تو ز پایبند شهوت
به در آی تا ببینی طیران آدمیّت
اگر چنین تحقّق مبارکی در ذهن و زبان و روح و جان و زندگی و مرام هنرمند، رخ دهد، او چنان رابطهای با هستی پیدا خواهد کرد که همۀ موجودات و حقایق، سرِّ تکوین خود را به وی خواهند گفت و در این صورت، هنرمند بهخوبی خواهد دانست که «معنا» را باید در کدام «صورت» و «محتوا» را در کدام قالب و «ماهيّت» را در کدام «شکل» براي ديگران متجلّي سازد و به اين ترتيب، هنر معنوي و اشراقي را پديد آوَرَد.
3) اکنون که حقيقتِ هنر و پديدۀ هنرِ معنوي و اشراقي و رسالت خطيرِ هنرمندانِ ديني و شرط اساسي دستيابي و نيل به هنر قدسي، به اجمال، بيان گرديد، روشن ميشود که هنر معنوي و معقول، هرگز به فريب مخاطب نميانديشد و از گزندِ فريبکاري، مصون و محفوظ است.
هنرمندي که از دايرۀ هنر خيالي و تخيّلي و حسّي خارج نشده است، ممکن است به دام نفسِ مسوِّله بيفتد و از اين کژراهۀ خطرناک به نيرنگ و فريب مخاطبان دست يازد: «قالَ بَصُرْتُ بِما لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُها وَ كَذلِكَ سَوَّلَتْ لي نَفْسي»، اين همان حرکتي بود که سامري انجام داد و موجب فريب و انحراف بسياري از مردمان شد و اساساً تسويل و فريب آن است که تابلويي دورغين که ظاهر آن محبوب و زيبا و باطن آن منفور و زشت است، در تخيّل هنرمند غير متعهّد، جلوه مينمايد و او همان هنر کاذب و شيطاني را در برابر حسّ ديگران قرار ميدهد و به اين وسيله آنان را ميفريبد و به جاي رشد و ارتقاء عقل و خرد و انديشۀ مخاطبان، گرايش آنان به ماديّت و طبيعت را تحريک ميکند و در نتيجه، به جاي آنکه جامعه را به سوي عقلانيّت سوق ميدهد، فضاي تخيّلهاي بيهوده و تلفکنندۀ عمر و وقت بشري را در جامعه، حاکم ميسازد و بدين ترتيب، خيانتي بزرگ به انسان را رقم ميزند.
امروز ابعاد و بخشهاي گوناگون هنر در جوامع انساني و حتّي با کمال تأسّف در جامعۀ ما، مبتلا به چنين بيماري رنجآور و بزرگي است.
4) اينک که شما طلّاب و روحانيّون عزيز خواستهايد تا با ابزار هنر، آموزهها و تعاليم ديني و معارف عقيدتي و مذهبي را به جامعه خصوصاً به نسل جوان و نوجوان و کودکان، منتقل نماييد، بايد به اين نکتۀ مهم، عطف توجّه خاص داشته باشيد که اگرچه هنر، از مؤثرترين و کارآمدترين ابزارها براي انتقال مفاهيم و پيامها به مخاطبان است، امّا به همان ميزان هم خطير و در معرض آسيبهاي جدّي است.
هنري که هنرمندِ آن هنوز در پايبندي اميال و شهوات نفساني اعمّ از لذّت، قدرت و ثروت اسير باشد، به مرزهاي قدسيّت و معنويّت نخواهد رسيد و او توانِ نشان دادن راه زندگي به ديگران را نخواهد داشت، بلکه چهبسا به جاي راهنمايي، سبب انحراف و اغوا و فريب و تسويل ديگران خواهد شد.
هنري که از پايگاه و بارگاه رفيع عقل و خرد و انديشه برنخاسته باشد و فقط در محدودۀ تخيّلات هنرمند گرفتار باشد، نميتواند کمکي به ارتقاي عقلانيّت و خردورزي در جامعه و نسلِ تکاملطلب جوان بنمايد و فقط احساسات و عواطف و هيجانات زودگذر و مقطعي و بيپايۀ آنان را تحريک ميکند و هيچ بنيان مرصوص و محکمي را پي نخواهد ريخت.
هنري که مرزهاي ديني، عقيدتي و ملّي، ميهني را به نام هنر بشکند و از حدود الهي عبور کند، از پايگاه جهالت برخاسته است چرا که «تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ يُبَيِّنُها لِقَوْمٍ يَعْلَمُون» و البتّه اين هنر نه تنها به مخاطبان بلکه بيش و پيش از آن به خودِ هنرمند، صدمه و لطمه خواهد زد: «وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ».
بنابراين همۀ هنرمندان به ويژه کساني که در صدد ارائه جلوههاي هنري از معارف والاي ديني هستند بايد بکوشند تا اين جهاتِ با اهميّت را چه از حيث نظري و علمي و چه از بُعد عملي، به درستي مراعات نمايند تا هم رسالتِ خطير خود در جهتدهي به زندگيِ مخاطبان و نشان دادن حقايقِ عالم هستي به آنان را ايفاء نمايند و هم در خدمت به دين و ديانت و عقل و عقلانيّت، توفيق داشته باشند.
از خداوندِ جميلِ ذوالجلال، معرفت هرچه بيشتر و نيّت هرچه خالصانهتر و تلاش هرچه بيشتر را براي شما عزيزان در اين امر مهم مسألت ميکنم.