چهارشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۳ |۹ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 11, 2024
شهید مطهری

یکی از مهمترین منابع فرهنگ و اندیشه نظام مقدس جمهوری اسلامی، آثار ارزشمند استاد شهید مرتضی مطهری(ره) است

خبرگزاری حوزه/ یکی از مهمترین منابع فرهنگ و اندیشه نظام مقدس جمهوری اسلامی، آثار ارزشمند استاد شهید مرتضی مطهری(ره) است. بازخوانی اصول حاکم بر اندیشه و آثار آن اسلام شناس والامقام، به ویژه در سالی که رویکرد نظری به مبانی فرهنگی اهمیت دوچندان یافته، برای شناخت مسیر و تحقق برنامه ها ضروری است.

یکی از مهمترین منابع فرهنگ و اندیشه نظام مقدس جمهوری اسلامی، آثار ارزشمند استاد شهید مرتضی مطهری(ره) است. بازخوانی اصول حاکم بر اندیشه و آثار آن اسلام شناس والامقام، به ویژه در سالی که رویکرد نظری به مبانی فرهنگی اهمیت دوچندان یافته، برای شناخت مسیر و تحقق برنامه ها ضروری است.

یکی از مهمترین ابعاد و مبانی انسان شناسی و بلکه خمیرمایه و اساس شخصیت انسان و انسانیت او را «فطرت» تشکیل می دهد. مسلماً اصل فطرت جایگاه ویژه ای در اندیشه استاد مطهری داشته است تا جایی که یک کتاب مستقل را به آن اختصاص داده و در آثار مختلف خود نیز به آن پرداخته اند؛ در کتاب انسان و ایمان، فطرت را «ام المسائل» (مطهری، 1377، ج‏2، ص 63) و در جامعه و تاریخ «ام المعارف» نامیده و با حساسیت کم نظیری چنین فرموده اند:

درباره فطرت زياد سخن گفته مي‏شود، اما كمتر به عمق و ژرفاي آن و ابعاد وسيعي كه دربرمي‏گيرد توجه مي‏شود. غالباً مي‏بينيم كه افرادي دم از فطرت مي‏زنند، ولي چون درست به ابعاد گسترده آن توجه ندارند نظرياتي كه‏ در نهايت امر انتخاب مي‏كنند بر ضد اين اصل است. (همان، ج‏2، ص 480)

مفهوم فطرت

در آغاز بحث فطرت نیز همچون بسیاری از مباحث لازم است که مفهوم و معنای آن مورد بررسی قرار گیرد؛ با توجه به موارد استعمال، به نظر می رسد عرب ریشه فطر را در جایی به کار می برد که معنای «آغاز و ابتکار بدون پیشینه» مراد باشد. (همان، ج‏13، ص 786) بنابر این هر چیزی که اکتسابی نباشد و ریشه در خلقت و آفرینش انسان داشته باشد، امری فطری دانسته می شود. (همان، ج‏13، ص 580)

بر اساس دیدگاه اسلام در مورد انسان، تمام کمالات و نورانیت هایی که ممکن است انسان بیابد، در سرشت او به ودیعه نهاده شده و از خارج به او دیکته نمی شود و به اصطلاح فلسفى، مايه اصلى ابعاد انسانى انسان - اعم از اخلاقى، مذهبى، فلسفى، هنرى، فنى، عشقى - صورت نوعيه انسانيه و مبدأ فصل او و نفس ناطقه اوست كه با عوامل خلقت تكون مى يابد... نفس ناطقه نخست بالقوه است و تدريجا به فعليت مى رسد. (همان، ج‏2، ص 400)

این خمیرمایه دارای استعدادهایی است که در همه افراد بشر با شدّت و ضعفهایی وجود دارد. (همان، ج‏15، ص 146) و جالب آن است که همین استعدادها مبنای احکام و دستورات دینی برای کمال فرد و جامعه است؛ این جلوه ای است از جامعیت و واقع¬گرایی دین اسلام. (همان، ج‏25، ص 243)

فطرت: آغاز حرکت

ویژگی مهم و متفاوت انسان نسبت به سایر موجودات آن است که هر موجودی از همان آغاز آفرینش، همان است که باید باشد و نمی تواند چیز دیگری شود؛ مثلاً یک کبوتر، نه امکان عقاب شدن دارد و نه خفاش؛ یا یک دانه سیب نه می تواند گلابی شود و نه حنظل. اما در مورد انسان قضیه متفاوت است.

نوزاد انسان با فطرت انسانی متولد می شود و بر اساس رشد و تربیت مناسب زمینه انسان کامل شدن را دارد و در صورت عدم توجه و پی گیری استعدادهای انسانی، تبدیل به موجودی فاسد و منحرف خواهد شد. بنابر این فطرت را باید خمیر مایه ای برای آغاز حرکت انسان دانست. انسان آن چيزى نيست كه آفريده شده است، بلكه آن چيزى است كه خودش بخواهد باشد، آن چيزى است كه مجموع عوامل تربيتى و از آن جمله اراده و انتخاب خودش او را می سازد. (همان، ج‏2، ص 314) همچنین باید توجه داشت که انسان در این مسیر تکامل باید از برخی منافع و نیازهای حیوانی خود چشم بپوشد و نمی تواند همچون سایر موجودات، بر اساس شهوات و منافع موقّت و ظاهری اقدام کند و انتظار انسان شدن را داشته باشد. (همان، ج‏3، ص 468)

و در این میان باز هم نقش دین و هماهنگی آن با فطرت مشخص می شود که از دیدگاه قرآن، مسیر تکاملی فرد و جامعه یک مسیر مشخص، هدفدار و یگانه است: «وَ أَنَّ هذا صِراطي‏ مُسْتَقيماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبيلِهِ ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» (انعام/153)

يكى خط است از اول تا به آخر                     بر او خلق خدا جمله مسافر

اين كه قرآن با اصرار زياد، دين را يكى مى داند و فقط به يك شاهراه قائل است و اختلاف شرايع و قوانين را مربوط به خطوط فرعى مى داند، مبتنى بر اين اصل فلسفى است. (همان، ج‏3، ص 161)

فطریّات انسان

یکی از ابعاد مهم انسان شناسی که قبلاً نیز مورد اشاره قرار گرفت بینشها و گرایشهای انسان است. در بحث فطرت نیز استاد مطهری این دو محور را مورد بررسی قرار داده اند.

در مرحله بینش و آگاهی، تأکید می¬کنند که جوهر ذات انسان علم حضوری به خویش و آگاهی اولیه و فطری است که در همان مرحلة «ثم أنشأناه خلقاً آخر» (مؤمنون/14) تکوّن میابد و همراه با «من» آگاهی به خود، نیز شکل می¬گیرد. این مرحله، عجیب¬ترین لحظة آفرینش است که مادة ناخودآگاه به جوهر روحی خودآگاه تبدیل می¬شود و مسیر رشد و تکامل خود را با هدایت الهی پیش می¬برد. (همان، ج‏2، ص 309)

و در ناحیة گرایشها نیز در دو بخش تمایلات جسمی (مانند میل به آب و غذا و استراحت) و تمایلات روحی بحث می¬کنند. مسلماً تمایلات فطری جسمی (که با حیوانات مشترک است) بهتر است غریزه نامیده شود؛ اما فطریات روحی ریشه در فطرت خاصّ بشر دارد و باید مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد، مانند علاقه به فرزند، برتری طلبی، حقيقت خواهى، حقيقت جويى، علاقه به علم، دانايى و كشف حقايق، هنر و زيبايى، خلّاقيّت و فنّانيّت و ابداع و آفرينندگى، و از همه بالاتر آنچه كه ما آن را «عشق و پرستش» مى‏ناميم‏.

وجه تمایز این دو دسته را می¬توان «خودمحوری» دانست، یعنی آنها که با محوریّت «خود» و منافع حیوانی انسان شکل می¬گیرد را از آنهایی که به سمت ارزشهای انسانی و کمالات معنوی سوق می¬دهد جدا می¬کند.

در همین زمینه تقسیم زیبایی در کتاب فطرت مطرح شده و «گرایشهای مقدّس» به پنج زیرشاخه تقسیم شده است: 1. حقیقت جویی 2. خیر و فضیلت 3. زیبایی دوستی 4. خلاقیت و ابداع 5. عشق و پرستش.

این تقسیمات، گرچه در ناحیه افراد بشر مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است، اما وقتی در سطح کلان و اجتماعی نیزدر نظرگرفته شود، جامعه بشری را دارای بینشها و گرایشهای خاصی معرفی می¬کند.

نقش فطرت در تکامل جامعه

یکی از مهمترین نتایجی که از اصل فطرت گرفته می¬شود توضیح تحولات اجتماعی و پیش¬بینی سیر تکاملی جامعه بشری است. کسانی که از این اصل دور و غافل باشند برای توجیه حوادث و وقایع دنبال دست آویزهایی همچون تضاد و تکامل و اقتصاد و کنجکاوی و غیره خواهند بود و با هیچ¬یک نمی¬توانند حقیقت مسأله را تحلیل و کشف کنند، چون به حقیقت «انسان» توجه نداشته¬اند.

اما با در نظر گرفتن «اصل فطرت» مسأله حالت بسیار منطقی و طبیعی به خود می¬گیرد. جامعه از آحاد انسانی که همگی دارای ویژگی¬ها و خصائص مشخص فطری هستند تشکیل شده است. اگر فطرت را بخوبی بشناسیم و گرایشهای فطری انسان را لحاظ کنیم، آنگاه سیر تحول و تکامل جوامع نیز برای ما حل خواهد شد.

پس ريشه تكامل در درون فطرت انسان است... مقتضيات يعني چه؟ چرا مقتضيات خاص در زندگي زنبور عسل وجود ندارد؟ آنها هم سازمانها و تشكيلات دارند چرا اين مقتضيات در آنجا وجود ندارد؟... كليد حل مشكل در همان مسأله فطرت است. (همان، ج‏13، ص 793)

این تحلیل ثمرات بسیار مهمی دارد که حتی در مباحث سیاسی اجتماعی بروز پیدا می کند. استاد مطهری در سلسله مباحث پیرامون انقلاب اسلامی با استفاده از همین اصل چند نکته را استفاده می کنند:

اولا انسان داراى نوعى روانشناسى مقدم بر جامعه شناسى است.

ثانيا انسان در ذات خود دو قطبى آفريده شده است.

ثالثا انسان داراى اراده آزاد و انتخابگر است و همين آزادى و انتخاب، تفاوت ميان انسانها را از زمين تا آسمان كرده است.

رابعا نهادهاى اجتماعى انسان از نوعى استقلال برخوردارند و هيچكدام تقدم و اولويت مطلق بر ديگرى ندارد و به طور نسبى گاهى پيشرفت يك نهاد موجب انحطاط ديگرى مي¬شود. (همان، ج‏24، ص 360 و باقی نصرآبادی ص130)

فطرت واحد، فرهنگ واحد

یکی دیگر از ثمرات عجیب و جالب اصل فطرت، مسأله فرهنگ اصیل انسانی است.

این سؤال همیشه در بین اصحاب فرهنگ و دست اندرکاران فرهنگ عمومی بوده و هست که آیا یک فرهنگ واحد داریم یا فرهنگهای متعدد و متفاوت؟ به عبارت دیگر فرهنگ، ماهيت قومى، ملى يا طبقاتى دارد و آنچه وجود دارد و يا در آينده وجود خواهد يافت فرهنگها است یا فرهنگ یکسان بشر؟

بازهم نقش مؤثر و کلیدی «اصل فطرت» نمایان می¬شود و بر اساس آن می¬توانیم به صراحت ادعا کنیم که جدا از برخی آداب و رسوم قومی و منطقه¬ای، اصول حاکم بر فرهنگ بشری واحد و هماهنگ است و با در دست داشتن مؤلفه¬های اساسی فطرت، می¬توان شناختی قوی و عمیق از فطرت بشری پیدا کرد، بدون آن که زحمت سالها تحقیق میدانی و مطالعات تاریخی و گزارشهای بین المللی لازم باشد. استاد مطهری در کتاب انسان و ایمان تصریح می¬کنند که اسلام به حكم اين كه در جهان¬بينى¬اش قائل به فطرت يگانه است، هم طرفدار ايدئولوژى يگانه است و هم طرفدار فرهنگ يگانه. (مطهری، ج‏2، ص 62)

فطرت عقل یا فطرت دل؟

یکی از زیباترین ابعاد اندیشه شهید مطهری هماهنگی و همراهی فلسفه و عرفان در آثار آن بزرگمرد است. در بحث آگاهی های فطرت و خداشناسی فطری بسیاری از علما و حکما، آگاهی انسان به خداوند را به عنوان یک ویژگی ذاتی و فطری می دانند منتها با این تقریر که عقل انسان با اندک توجه به خلقت و نظم و عظمت آن، به وجود خالق حکیم و علیم پی می برد و نیازی به استدلال بر وجود خدا ندارد.

اما ذوق عرفانی استاد مطهری موجب شده است که ایشان عنوان جدید «فطرت دل» را برای این ویژگی درونی انسان مطرح کنند و جذبه درونی انسانها به سوی خداوند را از نوع کششها و جاذبه های معنوی بدانند. (همان، ج‏26، ص 74)

چندين هزار ذره سراسيمه مى دوند              در آفتاب و غافل از آن كافتاب چيست

آن نقطه اصلى كه راه اهل عرفان را از راه فلاسفه جدا مى كند همين جا است. عرفا از آنجا كه به نيروى عشق فطرى ايمان و اعتقاد دارند و در تقويت اين نيرو مى كوشند، معتقدند كه كانون احساسات عالى الهى قلبى را بايد تقويت كرد و موانع رشد و توسعه آنرا بايد از ميان برد، و به اصطلاح بايد قلب را تصفيه كرد و آنگاه با مركب نيرومند و راهوار و سبكبال عشق بسوى خدا پرواز نمود. اما فلاسفه و متكلمين از راه عقل و فكر و استدلال مى خواهند شاهد مقصود و گمشده و مطلوب خود را كشف كنند. (همان، ج‏6، ص 936)

بنابر این توضیحات، بر خلاف نظرات سخیفی همچون محوریت غرایز حیوانی که فروید مطرح می کرد و دیگران نیز به صورتهای متفاوتی آن را تلقّی و ترویج می کنند، دین و حس دینی که عبارت از مجموعه گرایشهای مقدس و ماورائی انسانها نسبت به مبدأ هستی و خداوند یگانه است ریشه فطری می یابد: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ الله الَّتي‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ الله ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُون‏.» (روم/ 30) (همان، ج‏3، ص 514 و ج‏25، ص 537)

نقش مهم انبیا در این میان، زنده کردن این حسّ در دل انسانها و توجه دادن آنها به اقتضائات صحیح آن و زدودن پیرایه های شرک و خرافه از میان امتهاست، نه این که بخواهند الفبای خداشناسی و اعتقاد به خالق را به آنها بیاموزند. لیستأدوهم میثاق فطرته... همچنین با تزکیه نفوس و تهذیب اخلاق والای انسانی، موانع عقل و فطرت از پیش پا برداشته می شود نظیر خدمتی که یک طبیب حاذق برای برگرداندن سلامتی به بیمار خود انجام می دهد. (همان، ج‏21، ص 375)

یک سؤال مهم

جای این سؤال هست که اگر گرایش به خدا فطرى است چرا همه افراد بشر به اين بحث علاقه نشان نمي¬دهند؟ چرا هر اندازه كه علم و تمدن پيش مي¬رود و بشر سرگرميهاى جدید و واقعى پيدا مى كند از حرارتش نسبت به اين بحث كاسته مي¬شود؟ استاد مطهری در چندین بخش از آثار خود به این موضوع پرداخته و این موارد را به عنوان مهمترین عوامل ذکر می¬کنند (همان، ج‏1، ص 479 و ج‏4، ص 54 و ج‏16، ص 442 و ج‏21، ص 461 و ج‏24، ص 377):

1.       نارسایی برخی مفاهیم ناقص

2.       اشتباهات کلیسا

3.       القائات محیط

4.       تمایل انسان به غرایز و شهوات.

انسانها گرچه ذاتاً طالب سعادت و تکاملند اما به هر اندازه که گرایش آنها از عقلانیت به سوی شهوات و غرایز میل پیدا کند، تشخیص راه سعادت دشوارتر و اقدامات منطبق بر مصلحت ابدی و قوی در آنها کمتر می شود. (همان، ج‏22، ص 144)

تأثیر فطرت یا محیط؟

یکی از مسائل مهمی که نسل حاضر بیش از گذشته با آن دست به گریبان است، تأثیر سنگین و همه جانبه محیط و جامعه اطراف ما بر خلقیات، تمایلات و نظرات ماست. هنگامی که بحث از فطرت و تأثیر عمیق و اصیل آن به میان می¬آید، نخستین اشکالی که به ذهن جوانان می¬رسد آن است که این سخنان مربوط به محیطی سالم و عاری از این همه القائات و تأثیرات است و اگر خود شهید مطهری و انسانهای پاکی نظیر ایشان، در چنین شرائطی قرار می¬گرفتند، معلوم نبود همین نظرات را می¬داشتند.

استاد مطهری (ره) گرچه این تأثیرات را منتفی نمی¬دانند، لکن ریشه و خاستگاه امور فطری را هم اینقدر ضعیف و متأثر از محیط به حساب نمی¬آورند. در تمثیلی که در کتاب فلسفه تاریخ آورده اند، تأثیر محیط را همانند جویها و راههایی می¬دانند که آب یک چشمه را چگونه هدایت کند و چه سمت و سویی را برای آن هموار سازد؛ اما جوشش و محتوای اصلی از آن چشمه است نه از جوی و دشت. اصل تمایلات فطری هم در انسان هست ولى اين كه اين ميل¬ها چگونه بايد هدايت شود به جامعه مربوط است. (همان، ج‏15، ص 145)

انسان فطری و انسان مکتسب

یکی از اصول معارف اسلامی که مورد اشاره استاد مطهری قرار می گیرد آن است که هر فرزندی که از انسانها متولد می شود، دارای ویژگی¬های یکسان و استعدادهای خاص بشری است. این ویژگی¬ها موجب می¬شود که او را «انسان فطری» بنامیم. فطری بودن انسانیت در اختیار ما نیست، و موجب تقدیر و ستایش نیز نخواهد بود.

اما اگر در طول زندگی و حیات دنیوی هم توانست آن ارزشها را حفظ کند و رشد دهد، آنگاه شایسته عنوان «انسان مکتسب» خواهد بود. عنوان واقعی انسان که شایسته مدح و ثواب و خلیفه اللهی است و همه هستی برای خدمت به او آفریده شده است.

و متأسفانه اگر نتوانست ارزش خود را نگه¬دارد و فریب جاذبه های نفسانی و عوامل شیطانی را خورد، آنگاه است که تعبیر «انسان مسخ شده» بر او اطلاق می¬گردد. حیوانی واقعی در ظاهری انسانی. (همان، ج‏13، ص 491)

فطرت فرعون

تعبیر عجیب و تأمل برانگیزی است، فطرت فرعون؟

آری در دیدگاه اسلام و با در نظر گرفتن «اصل فطرت» هر انسانی از فطریات پاک و الهی برخوردار است. چنین نیست که در جریان ظلم و تعدّی، فقط طبقات محروم و مستضعف جامعه تحت ستم ظالمان قرار بگیرند، و چنین نیست که نمود و تبلور ظلم را فقط در حوادث خونین و غمبار مشاهد کنیم؛ بلکه اگر این اصل اساسی را در نظر داشته باشیم می¬فهمیم که قبل از آن که تازیانه ظلم فرعون بر سر بنی اسرائیل فرود آید و شمشیر او خون بی¬گناهان را بریزد، انسان فطری و معصومی که درون فرعون است به زنجیر کشیده شده و ندای هدایتگر او در زندان نفسانیات و شهوات فرعون خفه گشته، آنگاه زمینه برای ظلم و تجاوز و تعدّی در عالم خارج مهیا شده است. (همان، ج‏24، ص 145)

نفی فطرت در مارکسیسم

همچنان که فلسفه اسلامی و معارف الهی بر پذیرش «اصل فطرت» مبتنی است، فلسفه های مادی از جمله مارکسیسم نیز بر «نفی اصل فطرت» استوار هستند. در این نوع نگرش، انسان موجودی است نه خوب و نه بد، هرچه در انسانها می¬بینید از بیرون به آنها تحمیل شده، همه اموری که جزء مؤلفه¬های غریزی و فطری انسان شمرده شد ناشی از جبر محیط و تأثیر عواملی همچون تاریخ، اقتصاد و عادتهای قومی و منطقه¬ای است.

در این نوع انسان¬شناسی، انسان همچون نواری خالی است که هرچه به او تحویل داده شود می¬پذیرد و عیناً همان را تحویل می¬دهد. البته واضح است که این نگاه ممکن است مسئولیت متولیان امور فرهنگی تربیتی را بیشتر و نقش آنان در رشد انسانها را پررنگتر کند، اما نادیده گرفتن شخصیت و ذاتیات انسان، جفای بزرگی است که تأثیر عمیقی در سایر عرصه¬ها به جا می¬گذارد. (همان، ج‏3، ص 417)

تغییر فطرت: رشد یا مسخ

آخرین موضوع مهمی که در زمینه فطرت باید مطرح شود مسأله «مسخ» است. تعبیر مسخ در جایی به کار می¬رود که ماهیت و حقیقت چیزی دگرگون و عوض شود، و غالباً تنزل در هویت و صفات وجودی نیز در آن مطرح است. موجودی که مسخ می¬شود از حقیقتی که داشته فاصله می¬گیرد و دارای صفات و خصوصیاتی می¬شود که موجودی پست و مادون او، دارا بوده است.

حال جای این سؤال وجود دارد که مسخ در انسان چگونه اتفاق می¬افتد؟ در منظومه فکری استاد مطهری (ره) که بر پایه اصل فطرت بنا شده، مسأله مسخ به راحتی قابل فهم و توجیه است؛ انسان دارای صفات ذاتی و فطری است اما با اختیار و اراده¬ای که به او داده شده می¬تواند مطابق آنها عمل کند یا مخالف آنها. هر چه انسان آن صفات را رشد بدهد، صورت ملكوتى انسانى خودش را رشد داده، يعنى همان طور كه جسم انسانی دارد روح و باطنش هم واقعاً انسان خواهد بود. ولى ممكن است درست در جهت عكس باشد، يعنى بر ضد فطرت خودش رفتار كند.

جالب است که استاد مطهری با اشاره به معنی و مفهوم مسخ، منکران فطرت و روح بشری را به چالش می¬کشند، چرا که تا وقتی چیزی دارای اقتضائات خاص نباشد، تعبیر مسخ در مورد او صحیح نیست؛ مثلاً هیچگاه نمی¬گویند این دیوار مسخ شد، گچ یا سنگ مسخ شد. (همان، ج‏15، ص 148)

استفاده تفسیری که از این موضوع می¬شود مسألة «مسخ» در امم گذشته و «حشر انسان به صورت حیوان» است؛ در هر دو مورد استاد مطهری به باطن حقیقی گنهکاران توجه می¬دهند که وقتی انسانی با گناه و سرکشی و دوری از انسانیت حقیقی (که همان عبودیت و بندگی خدای متعال است) خود را به خلق و خوی حیوانی ملوّث کرد، فطرت الهی و نورانی او مسخ شده و به صورت حیوانی، اعمال و رفتار او را راهبری می¬کند. پس اگر به اذن الهی و ارادة ولیّ خدا، گنهکاران مسخ شدند نباید تصور کرد که پیامبر آنها را عوض کرده بلکه خودشان قبلاً مسخ شده بودند و اعجاز پیامبر، تجسّم فطرت و تغییر بدن به شکلی متناسب با روح افراد است.

یا در قرآن کریم که سخن از افواج قیامت می¬شود (نبأ/18) در حقیقت بروز و ظهور واقعیت وجودی انسانهاست که این چنین هولناک اتفاق می¬افتد. (همان، ج‏23، ص 105)

و اما این که آیا می¬توان فطرت را رشد هم داد؟ پاسخ مثبت است، زیرا چنانکه قبلاً مطرح شد، فطریات انسان به صورت اقتضاء و گرایش در انسان قرار گرفته نه به صورت فعلیت تام و حصول نتایج کامل. بنایر این با توجه و حرکت در مسیر آنها می¬توان به گرایشات عالی انسانی قوت بخشید و به تعبیر بهتر: انسانیت خود را ارتقا داد. (همان، ج‏15، ص 149)

منابع:

1.باقی نصرآبادی، علی، سیری در اندیشه های اجتماعی شهید آیت الله مطهری، قم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول، 1377

2.مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، تهران، صدرا، 1377

سیدمحسن طباطبایی

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha