چندین بار توسط رژیم پهلوی دستگیر و زندانی شده است، نفس گرم او در مسجد اعظم و مسجد بالاسر هنوز در گوش مستمعان او طنین انداز است.
حجت الاسلام و المسلمین محمد صادق واعظ از مریدان امام خمینی(ره) پس از سالها وعظ و خطابه اکنون با کوله باری از تجربه و خاطره به علت کهولت سن دیگر قادر به ابراز آن خطابه های آتشین نیست.
خبرنگار خبرگزاری «حوزه»، در یک روز نسبتا گرم خردادی خاطرات تلخ و شیرین و تجربیات این پیشکسوت منبر و خطابه را به گفت و گو نشست.
* خود را معرفی کرده و اجمالی از سال های دوران تحصیل خود در حوزه را بیان کنید.
محمد صادقی واعظ، متولد 1317 هستم. در زمان حیات آیت الله العظمی بروجردی (ره) وارد حوزه علمیه قم شدم. ادبیات: (مغنی، سیوطی و..) را نزد محسن جهانگیری فرا گرفتم. مُطوّل را نزد مرحوم آقا شیخ مصطفی اعتمادی تلمّذ نموده و لمعتَین را نزد مرحوم آیت الله ستوده اراکی تعلیم دیدم. کفایتین را نزد آیت الله شیخ محمد باقر سلطانی و مرحوم مجاهدی که این دو در زمان مرحوم آیت الله العظمی بروجردی (ره) از اساتید مبرّز کفایۀ الاصول بودند. خارج فقه و خارج اصول را نیز نزد حضرت آیت الله بروجردی شاگردی کردم.
زمانی که درس مرحوم آیت الله العظمی بروجردی می رفتم، آن را تقریر کرده، به معظم له تقدیم نمودم. وقتی خواستم مرخص شوم، به من گفتند: مطلب را خوب درک کردی؛ بعد 15 یا 20 تومان به عنوان جایزه به من دادند.
مرحوم علامه طباطبایی (ره) در مدرسه آیت الله حجت (ره) فلسفه تدریس می کردند و بنده نیز در درس ایشان شرکت داشتم. در بحث فلسفه، شاگردان معدودی داشتند و بنده منظومه حکمت را نزد ایشان فرا گرفتم. البته در درس تفسیر علامه نیز حضور داشتم. لازم است عنوان کنم کتاب قوانین الاصول را نزد امام موسی صدر تلمّذ نمودم.
* با توجه به تجربه ده ها سال تبلیغ، اهل منبر و خطابه چگونه پا در این عرصه بگذارند؟
اولین قدم اهل منبر و مبلّغ این است استاد داشته باشند و با راهنمایی استاد در این مسیر قدم نهند؛ ضمن این که باید از مقدمات علوم نیز برخوردار باشند.
در مرحلۀ بعد شیوه وارد شدن به مباحث و خارج شدن و ذکر مصیبت را به نحو شایسته انجام دهند این موارد هم حتماً نیازمند راهنماییهای استاد است.
قبل از انقلاب در عرصۀ منبر، بالاتر از مرحوم فلسفی کسی نبود. آن مرحوم در سخنرانی ید طولایی داشت؛ هرچند راشد یزدی نیز منبریِ خوبی بودند، مرحوم فلسفی در مباحث خود نمایشی از موضوعات را ارئه می داد؛ موضوع، شاهد مثال، داستان تاریخی و....، تاریخ را به گونه ای بیان می کرد که شنونده خود را در متن آن می دید. مثلاً اگر واقعه أُحد را بیان می کرد، طوری عنوان می کرد که شنونده خود را در همان فضای جنگ اُحد تصور می کرد.
اگر گوینده به این شیوه عمل کند به خوبی خواهد توانست مستمعین را جذب نماید. بنده به منبری های جوان گفته ام؛ اگر می خواهید ببینید منبر شما خوب بوده یا نه، بعد از سخنرانی نگاه کنید آیا مردم از سخنان شما چیزی به یاد دارند یا نه؟
متأسفانه برخی از گوینده ها در هنگام صحبت، آسمان را مخاطب قرار می دهند؛ اما اگر مردم را مخاطب قرار دهند و مردم هم سخنان او را به خاطر داشته باشند، معلوم می شود مخاطب منبر، مردم بوده اند.
* مردم به چه مباحثی بیشتر توجه دارند؟
بهترین مباحث همان سیرۀ گفتاری و رفتاری اهل بیت علیهم السلام است؛ مباحث اخلاقی نیز باید مطرح شود، چون جامعه همیشه به مباحث اخلاقی نیاز دارد. مبلّغین مباحث حُسن خلق و پرهیز از گناهان را از متن آیات و روایات استخراج نموده و به مردم ارائه دهند؛ از وقایع و داستان های آموزنده که در روایات شریف بیان شده استفاده نمایند؛ از بهترین مباحث، تاریخ اسلام و اخلاق اسلامی است.
آن چیزی که عموم مردم و گویندگان به آن نیاز دارند، مباحث اخلاقی است؛ امروزه شاهد هستیم افراد با مختصر بگومگویی با یکدیگر گلاویز شده و از الفاظ رکیک نسبت به هم استفاده می کنند؛ یا بعد از تصادف رانندگی نسبت به یکدیگر پرخاشگری می کنند. این مسایل نشان از کمبود اخلاق افراد دارد، بنابراین روحانیون در منابر خود مردم را به حُسن خُلق و گذشت توصیه کنند.
* چه عواملی باعث جذابیت منبرهای قدیم بود؟
در گذشته افرادی بودند که منابر آن ها جذابیت خاصی نداشت؛ اما مرحوم فلسفی با شیوه های خاصی منبر را اداره میکرد، باعث جذب شنوندگان می شد، تا جایی که شخصیتی مانند مرحوم آیت الله العظمی بروجردی (ره) از فلسفی برای سخنرانی دعوت میکرد، مرحوم فلسفی در قم در دو زمان منبر می رفت؛ شب در صحن بزرگ حضرت معصومه سلام الله علیها (قسمت شرقی) ، به طوری که در زمان سخنرانی او صحن پر از جمعیت می شد و روزها نیز در منزل آیت الله العظمی بروجردی (ره).
* مراجع تقلید از اهل منبر چه انتظاری داشتند؟
مراجع گذشته از اهل منبر این انتظار را داشتند؛ وعاظ موضوع بحث را از متن آیات قرآن کریم و روایات شریف اخذ نموده و از پراکنده گویی اجتناب کرده و اهل سیاست بازی نباشند؛ از اهل منبر خواستار بیان مطالب اخلاقی در منابر بودند.
* چرا برخی از اهل منبر در سخنرانی و خطابه موفق نیستند؟
متأسفانه برخی نمی توانند جذاب سخنرانی کنند؛ البته جذابیت در سخنرانی را نمی توان به صورت تصنّعی ایجاد کرد؛ جذابیت در صحبت، نوعی کمال است که لطف خدا را طلب می کند. همه دوست دارند زیبا باشند؛ اما زیبایی در یَد قدرت خداست. خداوند یکی را زیبا و یکی را زشت می آفریند. گویندۀ خوب بودن نیز در برخی موارد از ذاتیات افراد است. برخی افراد نیز با اینکه مطالعه زیاد دارند، اما نمی توانند در سخنرانی های خود جذابیت ایجاد کنند، یا حضور ذهن زیادی در ارائه مطالب ندارند.
* از ارتباط خود با حضرت امام (ره) بفرمایید و این که چگونه از سوی رژیم شاه دستگیر شدید؟
به امام(ره) علاقۀ زیادی داشتم؛ ایشان دو یا سه بار به منزل بنده آمدند. چون مرا به خاطر سخنرانی در حمایت از امام(ره) در مسجد اعظم قم دستگیر کردند. شبی بعد از منبر مسجد اعظم که در حال عبور از گذر خان بودم، مأموران رژیم پهلوی مرا دستگیر کرده و شبانه به زندان قزل قلعه تهران منتقل کردند. ابتدا 17شبانه روز در سلول انفرادی قرار داشتم. در همان زمان 12نفر از خطبای کشور را نیز بازداشت کرده و در سلول های انفرادی جای داده بودند؛ امثال مرحوم علی حجتی کرمانی، شهید ربّانی املشی، صفدری خرم آبادی، واعظ طبسی تولیت آستان امام رضا(ع)، مرحوم شهید دستغیب و ...؛ بعد از 17روز همه ما را به قسمت کمیته منتقل کردند؛ کمیته سالن بزرگی بود که قبل از قراردادن افراد در زندان عمومی شهربانی کل کشور به آنجا منتقل می شوند. ما 12نفر دو ماه در سالن کمیته زندانی بودیم. مرحوم آیت الله سید احمد خوانساری که در مسجد سید عزیزالله نماز اقامه می کرد و از جریان زندانی شدن خطبای سراسر کشور خبردار شدند، به بازاری های تهران گفته بودند، به غیرت شما می گنجد این افراد غذای زندان بخورند؟؛ بعد از آن بازاری های تهران هر روز برای ما غذا می آوردند و ما یک روز غذای زندان نخوردیم.
* آیا برنامه ای با سایر خطبا در زندان داشتنید؟
بله روایت می خواندیم و به مشاعره می پرداختیم.
* شهر قم چگونه از امام(ره) حمایت کردند؟
روزی رژیم، حضرت امام را دستگیر کردند؛ شخصی به نام عبدالله اشعری سرِ بازار بر بالای بلندی فریاد می زد: زنده باد آیت الله خمینی، مرگ بر شاه! هر چه قدر پلیس تهدید می کرد که اگر ادامه دهی به تو شلیک می کنم. او می گفت: بزن! نامرد هستی اگر نزنی؛ خون من که از خون علی اکبر امام حسین(ع) رنگین تر نیست؛ در این بین مأمور رژیم گلوله ای به سمت وی شلیک کرد و عبدالله اشعری به عنوان اولین شهید انقلاب قم به درجه رفیع شهادت نائل آمد. این مسأله باعث شد قیام مردم قم شروع شود. قم اولین شهری است که در حمایت از امام(ره) قیام کرد.
* دیدار با امام(ره) در مسجد أعظم قم
بعد از اینکه از زندان آزاد شدم؛ از طرف امام(ره) زنگ زدند امام می خواهد به دیدار شما بیاید. گفتم: وقتی ایشان را دستگیر کردند، به مردم گفته ام که امام(ره) آزاد خواهد شد و همۀ اجتماع کنندگان مسجد أعظم قم منتظر شما هستند؛ قرار گذاشتیم شب جمعه حضرت امام(ره) به مسجد أعظم قم آمده و با مردم دیدار کنند. دو شب قبل در مسجد أعظم به مردم اطلاع دادم امام شب جمعه به مجلس تشریف می آورند؛ هر کس به مسجد می آید دست خالی نیاید و با خود شیرینی نیز بیاورد؛ کسبه اطراف بازار خان می گفتند: ما هر چه شیرینی داشتیم، فروختیم. همۀ مردم شیرینی به دست در شب جمعه به مسجد اعظم آمدند. یادم هست مرحوم آیت الله گلپایگانی را نیز دعوت کردم و ایشان نیز تشریف آوردند. در منبر هم قضیه شهید عبدالله اشعری را بیان کردم. وقتی این قضیه را عنوان می کردم، دیدم امام اشک می ریختند و با دستمال اشک های خود را پاک می کردند.
* سفرهای تبلیغی شما چگونه بود؟
بنده بیشتر مناطق ایران برای تبلیغ مسافرت کردم. بیشتر از همه جا در تهران سخنرانی داشته ام. در تهران میزبان ما آقا سید موسی خلخالی و یا آیت الله طاهری شیرازی بودند؛ در سطح شهر، در شمیرانات و در حرم عبدالعظیم حسنی، همچنین در مساجد بازار تهران منبر رفتهام.
در زمان نخست وزیری عباس هویدا بنده در مسجد شاه (طلاسازان بازار تهران) منبر می رفتم و آقای مناقبی نیز در مسجد بزازها منبر می رفت. مسجد بزازها روبروی مسجد جامع تهران قرار داشت. شبی مشغول سخنرانی بودم، دیدم نخست وزیر وارد مسجد شد. با اینکه او را شناختم، اما نامی از وی نبردم تا اینکه یکی از ساواکی هایی که منبر نشسته بود کاغذی به من داد اعلام کنید؛ نخست وزیر آمده. گفتم: خوشحالم که آمدن نخست وزیر موجب می شود تا همه مردم توجه بیشتری به مجالس عزاداری کنند. خداوند به همه عزاداران سید الشهداء اجر و پاداش جزیل بدهد؛ دیگر از نخست وزیر و شاه چیزی نگفتم.
* محجبه شدن دو دختر بی حجاب یک سرهنگ
یکی دیگر از خاطرات بنده؛ در ماه رمضان در تهران منبر داشتم، موضوع صحبت مسأله حجاب بود. بلندگوی مسجد مُشرِف به خانه سرهنگی قرار داشت که دو دخترش بدحجاب بودند. در بین سخنرانی مثالی زدم که میوۀ انار تا زمانی بسته است، دانه های آن محفوظ بوده و کسی کاری به آن ندارد؛ اما هنگامی که پوست میوۀ انار شکافت و تَرَک برداشت و خندید، هر گنجشک و حیوانی آمده و به آن نوک می زنند. بعد گفتم: دختران و بانوان! اگر حجاب داشته باشید کسی با شما کاری ندارد؛ اما وقتی بدحجاب شوید، هزاران خطر در مسیر شما قرار دارد. صدای من در بیرون مسجد پخش می شد. یکی از روزها وقتی از منبر پائین آمدم، سرهنگی نزدم آمده و سلام کرد؛ دستم را بوسید و گفت؛ ماشین دارید؟. گفتم: خیر. گفت: من شما را می رسانم و یک عرضی هم دارم؛ در مسیری که می رفتیم، گفت: شما به گردن من حق حیات دارید!. گفتم چطور؟. گفت: دو دختر بد حجاب دارم هر چه به آنها نصیحت می کردم حجاب را رعایت کنید حرفم را قبول نمی کردند؛ اما از طریق بلندگوی مسجد صدای شما را شنیدند و دیروز به من گفتند: بابا! برویم بازار!. گفتم: برای چه منظور؟. جواب دادند: می خواهیم چادر بخریم!. اثر تبلیغ و منبر شما باعث شد تا دو دختر من چادری و با حجاب شوند.
روز بعد بالای منبر گفتم: اگر من هیچ خدمتی نکرده باشم مگر اینکه دو نفر بدحجاب توسط روایات اهل بیت(ع) محجّبه شوند، همین در پروندۀ عمل من باشد برای من بس است.
* مرحوم طیّب و روضۀ حضرت قاسم
مرحوم طیّب حاج رضایی، معروف به حُرّ امام حسین(ع) تکیه ای در میدان مولوی برپا می کرد. خاطرم هست؛ شب ششم محرم، شب حضرت قاسم(ع) بود با ماشین از کنار تکیه مرحوم طیّب رد می شدم؛ چند تا لات که رفقای طیب بودند، جلوی مرا گرفته و گفتند: باید در تکیه طیّب نیم ساعت صحبت کنی بعد بروی!. گفتم: جایی قول داده ام. اما گفتند: اینجا تکیه طیّب است باید بیایی؛ بعد خود مرحوم طیّب آمد. بعد از سلام گفت: لطف بفرمایید در تکیه منبر بروید. قبول کرده و نیم ساعت سخنرانی کردم. وقتی روضه حضرت قاسم(ع) را می خواندم شانه های مرحوم طیب بر اثر گریه تکان می خورد.
* اهل منبر برای تأثیر کلامشان باید چه مقدماتی را قبل از منبر باید مراعات کرده و انجام دهند؟
طلاب ابتدا باید خود را متخلّق به اخلاق اسلامی کرده و به آن چه می گویند، عمل کنند؛ منبری باید حتماً استاد دیده و دست پروردۀ استاد باشد. همان گونه که هر حرفه و فنّی نیازمند استاد است، منبر نیز به استاد نیاز دارد و در ادامۀ مسیر نیز می تواند از شیوه های جذاب در ارائۀ منبر بهره ببرد.
* در برخی از شهرها و روستاها برخی مداحان به سخنرانی کردن نیز روی آورده اند؛ این مسأله را چگونه ارزیابی می کنید؟
این مسأله به خاطر این است که منبری ها در منابر خود، کم می گذارند؛ برخی اهل منبر وظیفۀ خود را انجام نمی دهند.
* با توجه به تجربۀ حضرتعالی، طلاب جوان چگونه می توانند یک منبری موفق شوند؟
طلاب جوان ابتدا باید در موضوعات مختلف دینی مطالعاتی عمیق داشته باشند از کتاب «سفینۀ البحار» غفلت نکنند. مرحوم میرزا محمد تقی اشراقی قمی، منبری معروف قم در هر سفر تبلیغی، کتاب «سفینۀ البحار» را با خود همراه داشت. کسی که این کتاب را داشته باشد، انگار کتابخانه ای را به همراه دارد؛ همۀ گمشده ها در کتاب مذکور موجود است؛ هم اخلاق، هم تاریخ، هم شرح حال پیامبر(ص) و حضرات معصومین علیهم السلام را می توان در آن پیدا کرد.
* همان طور که مستحضرید، صدا و سیمای جمهوری اسلامی برنامه هایی به صورت مستقیم یا غیر مستقیم در پخش منابر وعاظ معروف ارائه می دهد؛ برای پیشبرد این عمل چه راهکاری را پیشنهاد می کنید؟.
ارائۀ این برنامه ها بسیار سازنده است؛ اما پیشنهادی نیز به صدا و سیما دارم صدا و سیما باید هر هفته دو یا سه سخنرانی از مرحوم فلسفی را پخش کند؛ چون مرحوم فلسفی، استاد این فنّ بود و مردم از سخنرانی های او می توانند استفاده کنند؛ بسیاری از مطالبی که آن مرحوم در منابر بیان می کرد، مطالبی هستند که با گذشت زمان نیز کهنه نمی شود؛ زیرا مردم در همۀ زمان ها به مسائل اخلاقی و تربیتی و... نیاز دارند و استاد ما نیز از این موضوعات در منبر خود استفاده می کرد. مرحوم فلسفی هم روشن و هم مورد قبول عموم مردم صحبت می کردند.
* با توجه به تجارب تبلیغی شما، وضعیت تبلیغ امروز را چگونه ارزیابی می کنید؟
باید عرض کنم، سطح خطابه و خطیب، نسبت به گذشته کمی پایین آمده است؛ بنده از منابر تهران خبر دقیقی ندارم؛ اما در قم غیر از دو یا سه مورد خطیب توانا، منبری قوی وجود ندارد. باید گوینده پروری را به صورت عمومی بین طلاب رواج داد. در گذشته در هر شهری یک یا چند خطیب قوی وجود داشت. وقتی به اصفهان می رفتیم، خطبای معروفی داشتند؛ اما اکنون، یا ما چنین خطبایی را نمی شناسیم و یا در حدّ منبری قوی نیستند. مثلاً در شهر رشت خطیب مشهوری به نام مرحوم حسن حجتی وجود داشت که به فلسفی شمال معروف بود یا مرحوم حسام رشتی روضه خوان فوق العاده ای بود.
بعد از شهر تهران، بیشترین منبرهایم در شمال بود. در زمان مرحوم آیت الله ضیابری، یک ماه رمضان در مسجد جامع رشت منبر رفتم. همچنین در شهر آمل نیز منبرهای زیادی رفته ام.
مرحوم فلسفی به من لطف زیادی داشتند؛ روزی به وی گفتم، می خواهم در شهر تنکابن منبر بروم. مرحوم فلسفی تلگرافی به ابوالفضل علامه ای که از شاگردان آیت الله حائری بود؛ البته وی مکلّا بوده و محضر ازدواج داشت زدند و بنده را معرفی کردند.
وقتی به تنکابن رسیدم در منزل امام جماعت شهر ساکن شدم. در آن جا متوجه شدم آیت الله العظمی نوری همدانی و آیت الله العظمی جوادی آملی نیز منبر دارند. روز اول منبر من، مردم با تردید نگاه می کردند اما از روز دوم پای منبرم نشستند. در بین صحبت هم گفتم: «سؤال از شما و پاسخ از ما»؛ این امر باعث شد تا مردم رغبت بیشتری به منبرم داشته باشند.
زمانی که در منزل امام جماعت ساکن بودم، تلگراف مرحوم فلسفی به دست آقای علامه ای رسیده بود. روزی از منبر پایین آمده و نشسته بودم، دیدم پیرمردی با عصا بالای سرم ایستاده. گفت: آقای صادقی شما هستید؟. گفتم: بله. گفت: دو روز است که من به دنبال شما می گردم؛ اگر شما را پیدا نمی کردم، آقای فلسفی از من ناراحت می شدند. بعد وسایل مرا از منزل امام جماعت برداشته و به منزل خود برد.
* همان گونه که اطلاع دارید، مؤسسات تخصصی تبلیغ زیر نظر مرکز مدیریت حوزه علمیه قم راه اندازی شده و طلاب مستعد را با روش های نوین و سنتیِ تبلیغ، آموزش می دهند؛ نظر شما دربارۀ چنین مؤسساتی چیست؟
بهترین راه برای منبری شدن، آماده کردنِ کاغذ، قلم، فرمول و...، نیست؛ مؤسسات تخصصی برای این که بتوانند مبلّغ بپرورانند، باید از مبلّغان باتجربه و متبحّر، سبک خروج و ورود به روضه را بیاورند و منتقل کنند و فقط به یاد دادن تئوری اکتفا نکنند.
* آیا تجربیات تبلیغی خود را به صورت کتاب چاپ کرده اید؟
بله. تألیفاتی هم داشته ام.
* اسامی تألیفات را بفرمایید.
«بیست سخنرانی پیرامون حماسه سازان عاشورا» (متن سخنرانی در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها)، «بیست سخنرانی پیرامون حضرت صاحب الزمان علیه السلام» (متن سخنرانی در حرم امام رضا علیه السلام). کتابی هم مشغول تحریر آن هستم که سخنرانی های مسجد أعظم بوده و پیرامون «فدک» می باشد و در دست چاپ است.
لازم به ذکر است که سبک نوشتاری کتاب ها با سبک منبر تدوین یافته است.
اولین کتابی که مرحوم فلسفی نوشت
اولین کتاب مرحوم فلسفی، کتاب «کودک» بود. البته بنده باعث شدم تا آن مرحوم این کتاب را بنویسد. روزی به وی گفتم: انسان که عمر ابدی ندارد؛ چند کتاب بنویس تا مردم از آن استفاده کنند. گفت: چه بنویسم؟. جواب دادم: همان مطالبی که در سخنرانی های خود ایراد می کنید را بنویسید. روزی کتاب «کودک» را به من داد و گفت: بخوان ببین چگونه است.
کتاب را در فرصت مناسب خواندم و متوجه شدم این گفتار آقای فلسفی نیست. از وی از نوشتار کتاب سؤال کرد. گفتم: خیلی بد نوشته اید!. پرسید: چرا؟. جواب دادم: من سخنرانیِ شما را در این کتاب می خواستم و شما قلم فرسایی کرده اید. من متن سخنرانی شما را می خواهم که چاپ شود؛ ای کاش این کار را می کردید. حرف مرا قبول کرد، بنده نیز در کتاب های خود، متن سخنرانی هایم را ارائه داده ام؛ یعنی هیچ گونه قلم فرسایی نکرده ام. (از ورود به بحث، بحث اصلی و روضه)؛ حتی سبک روضه هایم را در کتاب ارائه داده ام.
برخی از وعاظ معروف امروز می گفتند: ما برای این به مجلس شما می آمدیم که سبک ورود، سبک خروج و سبک روضۀ شما را در منبر فرا بگیریم.
یکی از وعاظ می گفت: فراز و نشیب و آرامش شما را در منبر عملاً یاد گرفته ام.
بنده نسبت به برخی از اهل منبر گِله دارم و آن این که برخی از سخنرانان بدون روضه منبر را تمام کرده و روضه نمی خوانند؛ منبر بدون روضه أبتر است.
* از چه منابعی برای روضه استفاده می کنید؟
کتاب های مرحوم شیخ عباس قمی، بهترین روضه و صحیح ترین مقتل را ارائه می دهد. کتاب هایی مانند: منتهی الأمال، نفَس المهموم و بیت الأحزان بهترین روضه را انعکاس داده اند. البته روضه هم مثل سخنرانی نیاز به سبک ورود و روش خاص خود را دارد، گوینده، باید آن را برای شنونده به بهترین وجه بیان کند. گاهی سخنران با یک بیت شعر مجلس را به اوج می رساند؛ گاهی هم گوینده ای هر قدر سعی می کند نمی تواند مجلس را به شور بیاورد.
اهل منبر باید سبک خواندن روضه را بلد باشند و از مطالبی که بر روی شنونده اثر می گذارد، بهره ببرند.
* از خاطرات خود بگویید.
رئیس زرتشتیان در مجلس عزای امام حسین
در یزد منزل حاج شعبانعلی نقدی منبر می رفتم. روز عاشورا بود و من روضۀ حضرت علی اصغر علیه السلام را خواندم. وقتی از منبر پایین آمدم، صاحب مجلس گفت: امروز ناهار همین جا مهمان سیدالشهداء علیه السلام باشید. در اتاقی نشسته بودم و فردی با کلاه شاپو نیز در کنارم قرار داشت. حاج شعبانعلی به من گفت: این فرد رئیس زرتشتیان یزد است!. از او سؤال کردم: مگر شما در مجلس امام حسینِ(ع) ما شرکت می کنید؟!. گفت: امام حسینِ شما؟!؛ امام حسینِ کلّ بشریت است!؛ همۀ عالَم فدای امام حسین!. بعد از گفتن این جملات سرِ خود را به دیوار گذاشت و شروع به گریه کردن کرد؛ با گریۀ او و افراد حاضر، دوباره مجلس، کربلایی شد.
رئیس زرتشتیان دربارۀ شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام می گفت: اگر امام حسین علیه السلام را در کربلا شهید نمی کردند، شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام برای مظلومیت امام(ع)کفایت می کرد و برای عالَم اثبات می شد که لشکر یزید، چه دیوهای وحشی ای بودند.
* مطلبی هم دربارۀ اخلاص در منبر بفرمایید.
بنده نزدیک به شصت سالی است منبر می روم به یاد ندارم به خاطر پول با کسی حرف زده باشم؛ چه یک منبر و چه چند منبر باشد. سفارش من به همۀ اهل منبر این است برای پول، منبر نروند؛ چون منبری که از قرآن و روایات اهل بیت علیهم السلام است با پول قابل خرید و فروش نیست. ما باید وظیفۀ خود را انجام دهیم؛ مردم نیز وظیفه ای دارند که انجام خواهند داد.
* به طلابی که نسبت به تبلیغ کم توجه هستند، چه توصیه ای دارید؟
اگر طلبه ای قادر است تبلیغ برود و نمی رود، جفا می کند؛ هم به خود و هم به دیگران. زکات علم نشر آن است تا مردم از آن استفاده کرده و با عمل به آن در مسیر زندگی بهره مند شوند. این افراد فردای قیامت جواب پیامبر اکرم(ص)و حضرات معصومین علیهم السلام را چه خواهند داد؟.
اگر کسی با عذر موجّه قادر نیست منبر برود، با کلاسداری و...، احکام شرعی، معلومات خود را نشر دهد.
منبری که در آمل نیمه کاره شد!
در یک سال ماه رمضان با آیت الله العظمی جوادی آملی در آمل منبر می رفتیم؛ سالی بود که محمد بخارایی، منصور را به هلاکت رسانده بود و در همان مسجدی که منبر می رفتم، فرماندار مجلس فاتحه ای برای منصور اعلام کرد. من آن شب منبر نرفتم و شخصی را به عنوان مراقب قرار دادم تا به من خبر دهد، هر وقت مجلس آن ها تمام شد و رفتند، من منبر بروم.
در بین راه که به مسجد می رفتم، به فرماندار برخورد کردم؛ بعد از این که سرش را تکان داد، گفت: عجب، نیامدی مجلس!؛ گفتم: ساعت کار من الان است. نیمه شب به من خبر دادند می خواهند تو را دستگیر کرده و زندانی کنند. مردم از درِ فرعی مسجد ماشینی را مهیا کرده و شبانه به تهران آمدم. این واقعه در هجدهم ماه رمضان اتفاق افتاد و نتوانستم بقیۀ ایام ماه را منبر بروم.
از فرصتی که در اختیار خبرگزاری حوزه قرار دادید، سپاسگزارم.