پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳ |۱۷ رمضان ۱۴۴۵ | Mar 28, 2024
تشییع شهید بصیری پور

حوزه/ مادر، در حالی که فرزند شهید و رعنایش را در تابوت می‌بیند، آخرین بوسه را بر لب های فرزند شهیدش می‌زند و زیر لب با زینب کبری(س) زمزمه می کند و آخرین خداحافظی را با مرتضای شهیدش می‌کند ...

به گزارش خبرگزاری«حوزه» از بیرجند، امروز آسمان دل مردم خراسان جنوبی به ویژه بیرجند ابری بود، مردم از کوچه پس کوچه‌های شهر خود را رسانده بودند تا مرتضای شهید را به خانه ابدیش بدرقه کنند و اشک‌های طاهای سه ساله که دل حاضران را آب کرده بود.

کوچه‌ها و خیابان های اطراف مصلای بیرجند پر از جمعیت مردمی بود که امروز عزادار از دست دادن یکی از جوانان رشید اسلام بودند و بر سر و سینه زنان، آقا مرتضای عزیز را بدرقه کردند.

نگاه به پیکر پاک شهید که می‌اندازی، انگار در خوابی عمیق فرو رفته است بر لبهایش تبسم است گویا در آخرین لحظات عمرش شخصی به ملاقات با او آمده است.

خوشا به حالت مرتضی، تو رفتی تا با رفتنت ثابت کنی هنوز جوانان دهه 60 در جبهه‌های حق علیه باطل حضور دارند، هنوز جوانان دهه 60 بر خلاف نظریه برخی از افراد، مانند خورشید می‌درخشند و تو رفتی تا ثابت کنی برای دفاع از حریم حرم، از هر کجای کشور که باشی، از استانی محروم هم که باشی می توانی و حاضری عمه سادات را یاری کنی.

عکس هایت را که نظاره می‌کردم تصویری از شهید حججی دیدم، گویا در زمان آموزشی با شهید حججی هم دوره بودی، در تصویر هر دو لبخند بر لب داشتید. به این فکر فرو رفتم که بعد از رفتن شهید محسن حججی چه روزهای سختی برتو گذشته، چه لحظات سختی را از غم دوری دوستت تحمل کردی، و امروز که به او رسیدی، غرق شادی هستی ...

عجب شبی در خاک آرام می‌گیری، شبی که مصادف با شهادت حضرت موسی بن جعفر(ع) است. مرتضای شهید، تنها درخواستمان از تو این است به یاد ما باشی، برای حال دلمان دعا کن، این روزها که آلودگی های زندگی و شهر زیاد شده است، دعا کن بارِ گناه کمتری از این دنیا به سر بریم.

عقل پرسید که دشوارتر از مردن چیست، عشق فرمود فراق از همه دشوارتر است؛ بگذشت در فراق تو شب‌های بی شمار هرشب به این امید که فردا ببینمت.

و به راستی زبان حال همسر شهید مدافع حرم در شب گذشته که برای آخرین لحظه دیدار با همسرش بوده، ایگونه بوده است

قرار زندگی ام... دیشب را به یاد روزهای آشنایی از لحظه های شروع همسفری با تو نخوابیدم، دیشب در تاریخ زندگانی ام ثبت می شود، تنها شب و آخرین شبی که تو را داشتم.

با خودم که فکر می‌کنم می بینم تنها در همین 5 سال و نیم چقدر وابسته تو شده ام، امروز و دیشب دلم بی قرارتر از قبل است، تو اینک در مقابلم هستی، اما چرا سکوت کرده ای و آرام چشمهایت را بسته‌ای. اگر طاها بزرگ شود و به مدرسه برود، بچه‌های دیگر پیش او از پدرانشان تعریف کنند، جواب پسرت را چگونه پاسخ دهم؟

مرتضای شهیدم کاش همه بدانند این آرامش و امنیت را مدیون حس غیرت و دین خواهی تو و یاران سفرکرده ات هستیم...کاش برخی ها که با دیده ....نگاه می کنند بدانند تو هم عاشق زن و زندگی بودی، اما بین ماندن و رفتن، رفتن را انتخاب کردی.

و شاید دیشب که پیکرت برای آخرین بار در خانه بود تنها دیدار و حضور نماینده حضرت آقا در خانه و سخنان ایشان من، طاها و پدر و مادرت را آرام کرد.

همه شهر متأثر هستند

نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی در دیدار از خانواده نخستین شهید مدافع حرم در خراسان جنوبی اظهار داشت: شهادت توفیقی است که نصیب این خانواده شده و خانواده شهید تنها نبوده و همه شهر نسبت به این مسئله متأثر هستند.

حجت الاسلام والمسلمین عبادی با اشاره به اینکه شهدا سربازان امام زمان(عج) هستند و به مقابله با ستیز می‌روند، گفت: از شهدا انتظار شفاعت داریم که شافع ما باشند.

خانواده با توفیق خراسان جنوبی

وی خطاب به خانواده شهید مرتضی بصیری‌پور افزود: خانواده با توفیقی بودید که نخستین شهید حرم در استان به نام خانواده شما ثبت شد.

حجت الاسلام والمسلمین عبادی خاطرنشان کرد: نتیجه این توفیقات مقدماتی دارد که این شایستگی برای این شهیدان ثبت می‌شود و این یک اتفاق نیست بلکه یک فرمول است.

بعد از سه بار ثبت نام توفیق پیدا کرد

پدر شهید مرتضی بصیری‌پور نیز گفت: پسرم با عشق  علاقه وارد سپاه شد و علاقه زیادی برای رفتن به سوریه و مقابله با استکبار داشت که بعد از سه بار ثبت‌نام توفیق حضور یافت.

وی با اشاره به اینکه مرتضی بسیار ولایی بود و هر زمانی که کسی نسبت به مقام ولایت موضع‌گیری منفی می‌کرد، سریع موضع گرفته و دفاع می‌نمود، تصریح کرد: فرزند شهیدم همه را سفارش به حرکت در خط رهبری می‌کرد و می‌گفت هر چه مقام معظم رهبری بگویند باید اجرا شود.

از نگرانی‌های رهبری ناراحت بود

پدر شهید مرتضی بصیری‌پور ادامه داد: مرتضی تمام سخنرانی‌های رهبری را گوش می‌کرد و در برخی از جمله‌ها که مقام معظم رهبری اظهار نگرانی می‌کردند ناراحت می‌شد و همه را توصیه می‌نمود که هیچ‌گاه از خط ولایت منحرف نشوید.

در امروز دلم بیشتر هوایت کرده

اما اگر طاها قدری بزرگ تر بود که بیشتر می‌توانست تو را درک کند، قطعا امروز در مراسم تشییعت این سخنان را واگویه می‌کرد، پدر امروز دلم بیشتر هوایت کرده، بگذار برای ناآرامی هایم چند بار بگویم، بابا، بابا، بابا

وقتی می گویم بابا قوت قلب می گیرم. وقتی می گویم بابا انگار همه را دارم بابای مهربانم، امروز طاهایت بیشتر از همیشه دلش برایت تنگ شده است.

باباي خوبم حال و هوای خانه بد جور بوی تو را گرفته، باباي خوبم دیشب که تو آمدی انگار همه چیز را داشتم. وقتی می گویم بابا، انگار همه را دارم، باباي مهربانم طاهایت بی تاب است.

باباي شهيدم، ای کاش هیچ وقت از خانه نروی، من و مادر بی تو، تنهایی برایمان سخت است، تو با اسلحه رفتی ایستادی تا آخر، ایستادی تا آجر از آجر حرم عمه سادات تکان نخورد، من و مادرم می ایستیم چادر را محکمتر می گیریم و برادرم قلم عِلم بر انگشتانش می فشارد تا با معرفت از کشور و اسلام دفاع کنیم .

نجوای مادر با فرزند شهید

مادر، در حالی که  فرزند شهید و رعنایش را در تابوت می‌بیند، آخرین بوسه را بر لب های فرزند شهیدش می‌زند، و زیر لب با زینب کبری(س) زمزمه می کند و آخرین خداحافظی را با مرتضای شهیدش می‌کند.

لحظات آخر وداع سخت ترین لحظات برای مادر است، فرزندم تو را به حضرت زهرا(س) تو را به خانم زینب کبری(س) می‌سپارم مادر... برای من دوریت سخت است، مادر بی تو من چه کنم، دیگر کی انتظار بکشم از در بیایی و من قد رعنایت را نظاره کنم..

بانوان هر کدام زیر لب نوحه علی اکبرم حسین سر داده و او را یاد می کردند ، و من به یاد چاووشی هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله می افتادم، انگار بوی غربت شام به مشام می‌رسید...

درحالی که طاهای سه ساله نزدیک تابوت پدر نشسته و به عکس پدر نظاره می کند و مداح نوحه سرایی می‌کند، پرچم بارگاه حضرت زینب(س) وارد مجلس می‌شود، عجیب حال هوایی در بین جمعیت حاضر به پا شده، هرکس در دل بغضی دارد، وقتی به همسر شهید نگاه می کنم، در چهره اش صبر می‌بینم، او امروز همسر اولین شهید مدافع حرم در استان است و از امروز باید برای فرزند سه ساله خود هم پدر و هم مادر باشد، او از امروز باید در نبود همسر، زینب وار صبر پیشه کند، همان طور که با مرتضایش وعده کرده بود، که مانع رفتنش به سوریه نشود و صبر را پیشه می کند.

مرتضای شهید امروز درحالی که تو را در خانه ابدیت می‌برند، فرزند سه ساله ات دوست دارد در کنارت باشد، تا سر بر زانوانت بگذارد، شاید آن روز بابا آب داد، برایش هیچ معنایی نداشته باشد و شاید همه فرزندان شهدا سخت ترین روز زندگیشان همان روزی بود که بابا را مشق کردند.

لبیک یا زینب

انتهای پیام/

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha