جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳ |۹ شوال ۱۴۴۵ | Apr 19, 2024
حضرت زینب

حوزه/ عقیله بنی هاشم علیها السلام  در سال پنج هجرت متولد و درسال ۶۱ (هق) همراه با نهضت حسینی شدند در این مدت ۵۵ سال از عمر با برکت توفیق استثنایی برایش حاصل شد که توانست محضر شش تن از معصوم ((رسول الله(ص) و حضرت فاطمه(س) امام علی، امام حسن، امام حسین، امام سجاد را درک وکمالاتی را در این مدت در خود  ذخیره نماید .

به گزارش خبرگزاری حوزه،  حجت الاسلام والمسلمین سید محمد تقی قادری از اساتید موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) به مناسبت وفات عقیله بنی هاشم حضرت زینب کبری(س) در نوشتاری آورده است:

پانزدهم رجب سال۶۲(هق) سال روز رحلت حضرت زینب سلام الله علیها است وهنگامی که دربرابر این بانوی ملکوتی قرار می گیریم ودر مقام معرفت وشناخت شخصیت این بانوی آسمانی قرار می گیریم چند پرسش برای ما مطرح می شود یکی از پر سش های کلیدی این است راز درخشش زینب کبرا (سلام الله علیها) درچیست؟ که در واقعه عاشورا و نهصت حسینی  در طول شهادت سیدالشهدا علیه السلام ودر عرض شهدا کربلا وعلت مبقیه نهضت قرار گرفت؟.

در پاسخ به این پرسش باید گفت: عقیله بنی هاشم علیها السلام  درسال پنج هجرت متولد و درسال ۶۱ (هق) همراه با نهضت حسینی شدند دراین مدت ۵۵ سال از عمر بابرکت توفیق استثنایی برایش حاصل شد که توانست محضر شش تن ازمعصوم ((رسول الله(ص) وحضرت فاطمه(س) امام علی، امام حسن، امام حسین، امام سجاد را درک وکمالاتی را دراین مدت درخود  ذخیره نماید ولی واقعه عاشورا زمینه ای را فراهم کرد  که در هر مرحله از ده مرحله نهضت حسینی  بعدی از کمالات آن حضرت آشکار و شناخته شود تا آن حضرت درکنار امام سجاد(ع) علت مبقیه واقعه شوند.

‌ اولین مرحله از نهضت حسینی؛ ۲۷رجب سال ۶۰(ه ق) و هجرت امام به جانب مکه است که به دلیل قداست سازی که ازسقیفه تا سال شصت  به مدت پنجاه سال نسبت به مقام ((خلیفه)) انجام گرفته بود واورا نه خلیفه الرسول بلکه خلیفه الله می پنداشتندو کمتر کسی بود بتواند به خودش جرءت بد هد دربرابر خلیفه هرچند یزید باشد به مخالفت بر خیزد درچنین شرایط سخت وپیجیده سیاسی زینب سلام الله علیها با ((بصیرت باطنی)) خود حق را از باطل شناخت و برخلاف همه مردم مدینه به ویژه ۷۰۰تن از صحابه پیامبر که درتشخیص آن وامانده بودند تاواقعه حره (۱) که طرف یزید را بگیرند که به زور خواهان بیعت مخالفین است ویا طرف امام حسین(ع)که مخالف باچنین بیعتی است درچنین شرایطی زینب (ع) 
بی درنگ کنار امام زمانش قرار گرفت وهمان موضع را برگزید که سید الشهدا بر گزیده بود.

   دومین مرحله از نهضت؛ سوم شعبان تا هشتم ذی حجه سال شصت  یعنی به مدت چهارماه وده روز است که امام حسین علیه السلام که از مدینه به مکه هجرت کردند ومذا کرات ورایز نی های فشرده ای از طریق خواص وشخصیت هایی چون محمد حنفیه؛ عبدالله جعفر؛ عبدالله بن عباس؛ عبدالله بن عمر با حضرت سید الشهدا درجهت تاخیر نهضت و یا نرفتن به کوفه انجام می گرفت(۲) در چنین شرایط بسیار بسیار پیچیده بعد دیگر ازابعاد وجود حضرت زینب (س) یعنی  ((زمان شناسی)) متجلی شد؛ وی همانند حضرت ابوالفضل(ع) بدون هیچ پیشنهادی همان زمان را برگزید که امام علیه السلام برگزیده بود.

 سومین مرحله از نهضت؛ هشتم ذی حجه سال ۶۰(ه ق) خروج ازمکه تا دوم محرم سال۶۱  ورسیدن به کربلا یعنی به مدت ۲۴ روز است ، یعنی هرچند ازهنگام خروج امام (ع)  ۶۰۰ نفر همراه باامام شدند (۳)ولی  باشنیدن مرگ مسلم بن عقیل  ریزش ها شروع شد وهمین همراهان ازامام فاصله گرفتند چون راهی جز شهادت وتحمل سختی ها باقی نمانده بود درچنین آزمون سخت بعد دیگر ازابعاد وجودی زینب سلام الله علیها یعنی (( تکلیف گرایی)) هرچند به قیمت جان وفرزند باشد متجلی شد.

 چهارمین مرحله از نهصت؛ پس از استقرار درکربلا است یعنی هرچند پیش از واقعه حضرت زینب سلا م الله علیهابه عنوان بانوی عارفه شناخته شده بود ولی ازدوم محرم الحرام سال ۶۱ واستقراردر کربلا بعد ((عارفانه وعاشقانه)) و حالت((انقطاع)) حضرت در اوج تجلی قرار گرفت به گونه ای که فاطمه بنت الحسین می گوید:((اما عمتی زینب فانها لم تزل قائمة فی تلک اللیلة ، ای العاشرة من المحرم فی محرابها))؛ عمه ام زینب در شب دهم محرم تا به صبح در محراب عبادتش به نماز ایستاده بود))   (۴)  وحضرت امام زین العابدین (ع ) می فرماید: ((عمه ام زینب در تمام طول مسافرت از کوفه به شام نمازهای واجب و نوافلش را ایستاده می خواند و در یکی از منازل، دیدم نشسته می خواند، علت این کار را پرسیدم. پاسخ داد: به خاطر شدت گرسنگی و ضعف ، سه شبانه روز است که دیگر نمی توانم ایستاده نماز بخوانم (زیرا حضرت غذای خود را بین کودکان تقسیم می کرد) به خاطر اینکه دشمن به هر کدام از ما، در شبانه روز فقط یک قرص نان می داد.)) (۵)
واین حالت عارفانه وانقطاع آنچنان کانون توجه حضرت سیدالشهدا قرار می گیرد بااین که خود در آستانه شهادت قرار داشت خطاب به آن حضرت می گوید : «یَا اُختَاه ، لَا تَنسِینِی فِی نَافِلَة الَّلیل؛ خواهرم در نماز شب مرا فراموش مکن.»(۶)ولی بی توجه به همه مصائبی که به وی رو خواهد آورد آنچه برایش مهم بود حفظ جان امام بود ازهمین رو درگزارش آمده است :((نیمه شب عاشورا، ابا عبدالله الحسین (علیه‌السّلام) از خیمه خارج شد تا به بررسی تپه‌ها و گردنه‌های اطراف بپردازد. در این هنگام نافع امام (علیه‌السّلام) را دید و آهسته امام (علیه‌السّلام) به دنبال ایشان به راه افتاد. امام (علیه‌السّلام) متوجه حضور نافع شدند پس از او پرسیدند: «چرا از خیمه بیرون آمدی؟» نافع گفت: «ای فرزند رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم)! خروج شما از خیمه‌گاه به طرف این سپاه طغیانگر، مرا به وحشت‌ انداخته است.» امام (علیه‌السّلام) فرمود: «من از خیمه بیرون آمدم تا پیش از حمله فردا، از این تپه‌ها و بلندی‌ها و پستی‌ها بازدید کنم.» پس از انجام بازرسی، حضرت (علیه‌السّلام) به سوی خیمه برگشتند.ایشان در حالی که دست نافع را گرفته بود به او فرمود: «آیا نمی‌خواهی در این شب تار از بین دو کوه بگذری و جان خودت را نجات دهی؟» نافع خود را به روی قدم‌های امام (علیه‌السّلام)‌ انداخت، و در حالی که بر آن بوسه می‌زد گفت: «انّ سیفی بالفٍ و فرسی مثله، فوالله الّذی منّ بک علیّ لا فارقتک حتّی یکلا عن فریٍ و جریٍ؛ شمشیری دارم که به هزار درهم می‌ارزد و اسبی دارم که به همین‌اندازه می‌ارزد، پس به آن خدایی که بر من به حضور در رکاب شما منت نهاد سوگند، هرگز تا هنگامی که شمشیرم به کار آید از شما جدا نمی‌شوم.» پس از آن گفتگو امام (علیه‌السّلام) به اردوگاه برگشتند و وارد خیمه خواهرش زینب(سلام‌الله‌علیها) شدند. نافع بن هلال نیز در کنار خیمه به انتظار امام (علیه‌السّلام) نشسته بود. در این هنگام نافع شنید که حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) به امام (علیه‌السّلام) عرض کرد: «آیا شما یارانتان را آزموده‌اید؟ از این نگرانم که آنان نیز به ما پشت کنند و در هنگامه درگیری شما را تسلیم دشمن کنند»؛ امام (علیه‌السّلام) در پاسخ فرمود: «و الله لقد بلوتهم فما وجدت فیهم الا الاشوس الاقعس یستانسون بالمنیّة دونی، استیناس الطّفل الی محالب امّه؛ به خدا سوگند، این‌ها را امتحان کرده‌ام پس آنان را مردانی یافتم که سینه سپر کرده‌اند، به گونه‌ای که مرگ را به گوشه چشمانشان می‌نگرند و به مرگ در راه من چنان شیرخواره به سینه مادرش انس دارند.»
نافع با شنیدن این سخن گریان شده نزد حبیب بن مظاهر رفت و داستان گفت و گوی امام (علیه‌السّلام) و خواهرش را برای او بازگفت. حبیب گفت: «به خدا سوگند، اگر منتظر امر امام (علیه‌السّلام) نبودم، همین حالا با این شمشیرم به سپاه دشمن حمله‌ور می‌شدم» نافع به حبیب گفت: «من نزد خواهرشان بوده‌ام! گمان می‌کنم باید خاطر بانوان حرم را از وفاداری خود آسوده سازیم. آیا می‌توانی یارانت را جمع کنی تا نزد آن‌ها رفته خیالشان را آسوده کنیم؟» «حبیب» از جای برخاست و فرمود: «ای یاران مردانگی! ‌ای شیران! چون شیران شرزه از خیمه‌گاهتان به در آیید» .
حبیب به نزدیک حرم اهل بیت (علیه‌السّلام) رسیده و فریاد زد: «ای حریم رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) ! این شمشیرهای جوانان و جوانمردان شماست که به غلاف نخواهد رفت تا این که گردن بدخواهان شما را بزند. این نیزه‌های پسران شماست، سوگند یاد کرده‌اند که آن را تنها در سینه کسانی که از دعوتتان سر بر تافته‌اند فرو دبرند)(۷.‌) 

ششمین مرحله ازنهضت؛ بعد ازظهر عاشورا است  درحالی که امام(ع) به شهادت رسیدند وسپاه دشمن تنها پنا هگاه بازماندگان واقعه که خیمه ها بود به آتش کشیدند وآنان برای نجات خویش فرار کرده بودند زینب به عنوان ((نایب الامام)) ظاهرشد ومدیریت واقعه را به دست گرفت نخست بازماندگان واقعه را در خیمه نیم سوخته ای جمع کرد وفردای روز عاشورا به جانب بدن مثله شده سیدالشهدا علیه السلام رفت ولی به گونه ای با آن مواجه شد که همه را به شگفتی وا داشت نخست دستش را زیر بدن قرار داد وبه سمت آسمان گرفت وفرمود:
(( الهی تقبل منی هذاالقربان :خداوندا! این قربانی راازماقبول کن)) سپس خطاب به رسول الله(ص) فرمود: وامحمّداه، این حسین است که عریان (روی خاک افتاده) و باد صبا خاک بیابان را بر بدنش می‎پاشد. اوست که به دست زنازادگان کشته شده است. آه ای اباعبدالله چه غصه‎ای و چه مصیبتی در شهادت تو، گویا امروز جدّم رسول‌خداˆ از دنیا رفته است. ای یاران محمّد، اینان خاندان مصطفی هستند که همانند اسیران آنان را می‎برند».
این سخنان، دل‌های سنگدلان و کوه‎های استوار را آب می‌کرد راوی می‎گوید: به خدا قسم زینب با گریه خود، هر دوست و دشمن را به گریه انداخت.)) (۸)

هفتمین مرحله ازنهضت؛ روز دوازدهم است که  بعد ((ولایتمداری)) حضرت زینب (س)  متجلی وظاهرشد، چرا که تمام تلاشش را براین گذاشت تارسیدن به شام حضرت امام سجاد علیه السلام که بقیه السلف و ذخیره واقعه بوده است  آسیب نبیند ازهمین رو درروز دواز دهم محرم وبه هنگام خروج از کربلا وقتی می بیند امام سجاد علیه السلام بادیدن مثله شده حضرت سیدالشهدا  دارد قالب تهی می کند  خودش را به امام  رساندوخطاب به امام سجاد فرمود: این چه حالی است از تو می بینم ، ای یادگار جد و پدر و بردارم چرا با جان خود بازی می کنی ؟! امام سجاد در پاسخ فرمود: چگونه جزع و بی تابی نکنم در حالی که می بینم سرور و برادران و عموها و پسر عموها و اهل خود را در خون خویش طپیده ، و عریان و برهنه بوده جامه هایشان را از بدن بیرون آورده اند، بدون اینکه کفن شده یا دفن گردیده باشند، احدی بالای سرشان نبوده و بشری نزدیکشان نمی شود گویا ایشان از خاندان دلیم و خزر می باشند؟!
حضرت زینب سلام الله علیها فرمود: آنچه می بینی ترا به جزع نیاورد، به خدا سوگند این عهد و پیمانی بوده که رسول خدا صلی الله علیه و آله با جد امیرالمومنین علیه السلام وپدر سید الشهداء و عمویت حضرت مجتبی علیه السلام ، و خداوند متعال نیز گرفته است ایشان در بین اهل آسمان ها معروف و مشهورند که این اعضاء قلم شده را جمع کرده و دفن نموده و این ابدان و اجسام خون آلود را به خاک سپرده و در این سرزمین برای قبر پدرت سید الشهداء نشانه ای نصب کرده که اثرش هیچ گاه کهنه و مندرس نشده و گذشت شب و روز آن را محو نمی کند، و بسیاری از رهبران کفر و الحاد و ابناء ضلالت وگمراهی سعی در نابود کردن آن می نمایند ولی به جای اینکه رسم و نشانه آن از بین رود ظاهرتر و آشکارتر می گردد)) (۹) وبازگو کردن حدیث ام ایمن جان امام (ع) را حفظ نمود.

هشتمین مرحله نهضت ‌؛روز سیزدهم محرم است که بازماندگان واقعه عاشورا وارد کوفه شدند  شهر که به فرمان عبید الله چراغانی واذین بندی شده بودو تمام مردم کوفه برای دیدن اسراء به مرکز شه آمده بودند زینب  ازفرصت به دست آمده بدوت فوت وقت، بعد دیگر ازکمالاتش که (( سخنوری دراوج فصاحت وبلاغت)) بود متجلی ساخت وبه روشنگری ورساندن پیام شهدای کربلا به مردم کوفه که انگشت حیرت به دندان گرفته بودند پرداخت خطبه ای که راوی آن بشیربن خزیم اسدی در توصیفش می گوید:

او به مردم کوفه اشاره نمود که ساکت شوند؛ پس نفسها در سینه حبس شد و زنگهای شتران از حرکت بازایستاددر چنین اجتماعی که سیل انسانها در آن موج می زد، فضا پر از غوغا و تنش بود، تنها بااشاره حضرت زینب مهر خاموشی بر لبان زده و در انسانها و حیوانات و جمادات تصرف نمود. سپس با آن روح قوی و نفس مطمئنه خویش بر اوضاع مسلط شد. وخطاب به آنان گفت : ((شکر می کنم و بر پدرم حضرت محمد (صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم)و خاندان پاک و برگزیده ی او درود می فرستم"
اما بعد،ای اهل کوفه! ای مردم فریبکار و خیانت پیشه! ! آیا گریه می کنید؟ چشمه های اشکتان خشک نگردد و ناله هایتان فروکش نکند.مثل شما مثل آن زنی است که پس از آن که پشمش را با قدرت می ریسد دوباره آن را باز کرده و پنبه می کند، شما نیز عهد و پیمانتان را با یکدگر می شکنیدای کوفیان! آیا در میان شما کسی هم هست که خود پسند و نا پاک و پیمان شکن و پر کینه و عشوه گر و متملق و تحقیر شده ی دشمنان و یا مانند سبزی روییده در منجلاب و همانند زیوری در گورستانها نباشد؟

 بدانید و آگاه باشید که بد توشه ای برای آخرت خود پیش فرستاده اید، چرا که دچار خشم و غضب اللهی شده و تا ابد در عذاب خواهید ماند.آیا گریه می کنید و ناله سر می دهید؟آری به خدا سوگند که باید بسیار گریه کنید و کم بخندید (که این حق شماست )، زیرا چنان در ننگ و عار و رسوایی و بدنامی فرو رفته اید که بعد از این هرگز نمی توانید با هیچ شوینده ای آن را پاک کنید!

و کدام حرمت او را شکستید؟جنایتی مرتکب شدید، زشت و ناپسند و بسیار سخت، جنایتی ظلمانی و ستکارانه، جنایتی شوم و کریه به پهنای زمین و به گنجایش آسمان.آیا تعجب می کنید که آسمان خون می بارد، در حالی که عذاب آخرت سخت تر استو کسی هم یاریتان نمی کند؟این فرصت اندک شما را (برای کاستن از عذاب ) به تکاپو نیندازد که شتاب شما موجب شتاب خداوند در عذابتان نمی شود و از اینکه خونخواهی او از بین برود، نمس ترسد (خونخواهی خداوند پابرجاست) و همانا پروردگار شما در کمین است)۱۰)

راوی می گوید: ((به خدا سوگند در آن روز مردم را دیدم که حیران و سرگردان می گریستند و (از شدت پشیمانی ) دست در دهان خود کرده و آن را می گزیدند و نیز پیر مردی را دیدم که کنارم ایستاده بود و جنان می گریست که محاسنش خیس شده بود و در همانحال می گفت:پدر و مادرم به فدای شما که پیرانتان بهترین پیران و جوانانتان بهترین جوانان و زنانتان بهترین زنان و نسلتان بهترین نسل هاست، که نه خوار می شوند و نه شکست می پذیرند.)(۱۱)

وچون این خطابه کاملا ارتجالی وبدون مطالعه  آمادگی قبلی ونیز بدون امادگی روحی وجسمی ودر فضای کاملا امنیتی وپلیسی دربالا ترین سقف از فصاحت وبلاغت ایرادشد بود که قطعا جزازراه کرامت نبود امام سجاد علیه السلام در تو صیف عمه اش فرمود: (أَنْتِ بِحَمْدِ اللَّهِ عَالِمَةٌ غَیْرُ مُعَلَّمَةٍ فَهِمَةٌ غَیْرُ مُفَهَّمَة‏: ای عمه الحمد لله بانوی دانشمندی هستی  که تعلیم ندیده ‌؛ وت فهمیده ای هستی که بشری تورا تفهیم ننموده است  (۱۲)‏

 نهمین مرحله ازنهضت؛ به هنگام ورود به دار الاماره ومواجهه با فرمانده جرم وجنایت عبید الله بن زیاد است که به قصد خرد کردن شخصیت بازماندگان واقعه آنان را به این مجلس رسمی آورده بود ولی (( موقعیت شناسی)) حضرت زینب به گونه ای بوده است نتیجه عکس داد واورا کاملا خرد کرد تاجایی که تصمیم به قتل زینب(س) گرفت چراکه در گزارش آمده است: به هنگام ورود به دارالاماره زینب سلام الله علیها در گوشه ای در وسط زنان وکودکان نشست، عبید الله پرسید:

«این زن که خود را کنار کشیده  و دیگر زنان گردش جمع شده‌اندکیست؟» زینب پاسخ نگفت. عبیدالله سؤال خود را تکرار کرد. یکی از کنیزان گفت: «او زینب (سلام‌الله‌علیها) دختر فاطمه (سلام‌الله‌علیها) دختر پیامبر اسلام (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) است.»
                                                 
عبیدالله رو به زینب کرد و گفت: «ستایش خدا را که شما خانواده را رسوا ساخت و کشت و نشان داد که آنچه می‌گفتید دروغی بیش نبود.» الحمدْ للهِ الذی فَضَحَکُم وَ قَتَلَکُمْ و اکذَبَ اُحدوثَتَکُم))
 زینب پاسخ داد وگفت:«ستایش خدا را که ما را به واسطه پیامبر خود (که از خاندان ماست) گرامی داشت و از پلیدی پاک گردانید. جز فاسق، رسوا نمی‌شود و جز بدکار، دروغ نمی‌گوید، و بدکار ما نیستیم بلکه دیگرانند (یعنی تو و پیروانت هستید) و ستایش مخصوص خداست.: اِنما یُفتَضِحُ الفاسِقُ و یُکذِبُ الفاجِرُ و هْوَ غَیرُنا و الحمدُ للهِ.)) ابن زیاده مقابل حضرت کم آورده بود گفت:(( دیدی خدا با خاندانت چه کرد؟!))   
حضرت زینب پاسخ داد مارایت الا جمیلا: جز زیبایی ندیدم! آنان کسانی بودند که خدا مقدّر ساخته بود کشته شوند و آنهانیز اطاعت  کرده و به سوی آرامگاه خود شتافتند و بزودی خداوند تو و آنان را (در روز رستاخیز) با هم روبرو می‌کند و آنان از تو، به درگاه خدا شکایت و دادخواهی خواهند کرد، اینک بنگر که آن روز چه کسی پیروز خواهد شد، مادرت به عزایت بنشیند ای پسر مرجانه)).  
ابن زیاد از این جملات صریح و تند زینب کبری (سلام‌الله‌علیها) بسیار خشمگین شد و  تصمیم به کشتن زینب را گرفت ولی یکی از حاضران به نام «عمرو بن حُرَیث» گفت: «امیر! این یک زن است و کسی زن را به خاطر سخنانش مؤاخذه نمی‌کند.»  
ابن زیاد بار دیگر خطاب به زینب (سلام‌الله‌علیها) گفت: «خداوند دلم را با کشته شدن برادر نافرمانت حسین و خاندان و لشکر سرکش او شفا داد.»

 زینب (سلام‌الله‌علیها) کوتاه نیامد وفرمود: «به خدا قسم مهتر مرا کشتی، نهال مرا قطع کردی و ریشه مرا در آوردی، اگر این کار مایه شفای توست، همانا شفا یافته‌ای.»

طعنه ابن زیاد  که تحت تاثیر شیوایی کلام زینب قرارگرفته بود با خشم گفت:  «این هم مثل پدرش علی سخن‌پرداز است؛ به جان خودم پدرت نیز شاعر بود و سخن به سجع می‌گفت.» زینب فرمود: «زن را با سجع‌گویی چه کار؟حالا چه وقت سجع گفتن است؟)(۱۳)دهمین مرحله از نهضت؛ به هنگام ورود بازماندگان به کاخ سبز معاویه بن ابی سفیان و مواجهه شدن با فرمانده اصلی جرم وجنایت یزیدبن معاویه است کسی که به هیچ وجه حاضر به شنیدن سخن منتقد ومخالف نبود وهرکس اعتراض می کرد همان لحظه دستور  می داد که گردن بزنند،  زینب سلام الله علیها بی اعتنا به چنین تهدید هایی  یک تنه ودرقامت ((قهرمان بی بدیل))  با شجاعت ((محمدیه، علویه، فاطمیه،، حسنیه، حسینه))ظاهر شد درحالی که یزیدچوب خیزران برلب و ندان سر سید الشهدا علیه السلام می زد زینب سلام الله علیها ازجا برخاست  فضای سنگین امنیتی وپلیسی  را شکست وتازیانه سخن را برسر یز ید فرود آورد وخطاب به وی فرمود:( الحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آله اجمعین. صدق الله کذلک یقول: «ثم کان عاقبة الذین اساءا السوی ان کذبوا بآیات الله و کانوا بها یستهزؤون» (سورة روم، آیة ۱۰).
چ ملکنا سلطاننا، فمهلا مهلا، انیست قول الله عزوجل: «و لا یحسبن الذین کفروا انما نملی لهم خیر لانفسهم انما نملی لهم لیزدادوا اثما و لهم عذاب مهین» (سوره ‌آل عمران، آیة ۱۷۸).

امن العدل یابن الطلقاء تخدیرک اماء ک و نساءک و سوقک بنات رسول الله سبایا؟! قد هتکت ستورهن، و ابدیت وجوهَهُنَّ، تحدوبهن الاعداء من بلد الی بلد، و یستشرفهن اهل المنازل و المناهل، و یتصفح وجوههن القریب و البعید، و الدنی و الشریف، لیس معهن من رجالهن ولی، و لا من هماتهن حمی، و کیف ترتجی مراقبة من لفظ فوه اکباد الاذکیاء، و نبت لحمد بدماء الشهداء؟! و کیف یستظل فی ظللنا اهل البیت من نظر الینا بالشنف و الشنآن و الإحن و الاضغان؟! ثم تقول غیر متاثم و لامستعظم: فاهلوا استهلوا فرحا. ثم قالوا: یا یزید لا تشل۰۰
زینب دختر علی بن ابی طالب ـ علیه السّلام ـ برخاست و گفت: «سپاس خدای را که پروردگار جهانیان است و درود خدا بر پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و همه خاندان او باد.
راست گفت خدای سبحان که فرمود: سزای کسانی که مرتکب کار زشت شدند زشتی است، آنان که آیات خدا را تکذیب کردند و به آن ها استهزاء نمودند. 
ای یزید آیا گمان می بری این که اطراف زمین و ‌آفاق آسمان را بر ما تنگ گرفتی و راه چاره را بر ما بستی که ما را به مانند کنیزان به اسیری برند، ما نزد خدا خوار و تو سربلند گشته و دارای مقام و منزلت شده ای، پس خود را بزرگ پنداشته به خود بالیدی، شادمان و مسرور گشتی که دیدی دنیا چند روزی به کام تو شده و کارها بر وفق مراد تو می چرخد، و حکومتی که حق ما بود در اختیار تو قرار گرفته است، آرام باش، آهسته تر.
 آیا فراموش کرده این قول خداوند متعال را گمان نکنند آنان که کافر گشته اند این که ما آنها را مهلت می دهیم به نفع و خیر آنان است، بلکه ایشان را مهلت می دهیم تا گناه بیشتر کنند و آنان را عذابی باشد دردناک»

آیا این از عدالت است، ای فرزند بردگان آزاد شده [بردگان آزاد شده ی رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله] ، که تو، زنان و کنیزگان خود را پشت پرده نگه داری ولی دختران رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ اسیر باشند؟ پرده حشمت و حرمت ایشان را هتک کنی و صورتهایشان را بگشایی، دشمنان آنان را شهر به شهر ببرند، بومی و غریب چشم بدانها دوزند و نزدیک و دور و وضیع و شریف چهرة آنان را بنگرند در حالی که از مردان و پرستاران ایشان کسی با ایشان نبوده و چگونه امید می رود که مراقبت و نگهبانی ما کند کسی که جگر آزادگان را جویده و از دهان بیرون افکنده است، و گوشتش به خون شهیدان نمو کرده است. (کنایه از این که از فرزند هند جگر خوار چه توقع می توان داشت) چگونه به دشمنی با ما نشتابد آن کسی که کینه ما را از بدر و احد در دل دارد و همیشه با دیدة بغض و عداوت در ما می نگرد. آن گاه بدون آن که خود را گناهکار بدانی و مرتکب امری عظیم بشماری این شعر می خوانی:فاهلوا و استهلوا فرحاً ثم قالوا یا یزید لا تشل ۰۰)) (۱۴)

*منابع

۱-تاریخ طبری  ج ۵ ص۲۷۹و۲۸۰
۲-لهوف ص۲۶ طبقات ترجمه امام حسین
 ص۶۱ بحار ج ۴۴ ص۳۶۵

۳-مروج الذهب ج ص

 ۴-عوالم العلوم، ج۱۱، ص۹۵۴

۵-همان.
 ۶-، همان

۷- مقتل الحسین مقرم ص، ۲۱۸

۸-همان، ص۳۰۷

۹- کامل الزیارات ص ۲۶۱

۱۰- الاحتجاج  ج۲، ص۱۰۹

۱۱-همان

۱۲-بحار، ج، ۴۵،ص۱۹۹

۱۳- لهوف ص۶۷، ارشاد ج۲، ص۱۱۵

۱۴- الا حتجاج، ج۲، ص۱۲۲ وبحار، ج۴۵، ص۱۳۴

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha