جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳ |۹ شوال ۱۴۴۵ | Apr 19, 2024
آیه تطهیر

حوزه/ عبدالرحمن أبوسنینة پژوهشگر و فعال رسانه‌ای فلسطینی در یادداشتی که در اختیار خبرگزاری حوزه قرار داده، نقش اهل‌بیت در تکامل معنوی بشر را واکاوی کرده و مامت اهل بیت را ضامن تکامل معنوی بشریت دانست.

به گزارش گروه ترجمه سرویس بین‌الملل خبرگزاری، عبدالرحمن أبوسنینة پژوهشگر و فعال رسانه‌ای فلسطینی در یادداشتی که در اختیار خبرگزاری حوزه قرار داده، نقش اهل‌بیت در تکامل معنوی بشر را واکاوی کرده است. ترجمه یادداشت وی به این شرح است:

مکتب اهل‌بیت(ع) تبلور اسلام ناب محمدی است، زیرا بزرگان و پیشاهنگان آن به دنبال دلیل بوده و روح حاکم بر حوزه‌های علمیه آن سرشار از برهان‌پذیری با تکیه بر عقل و وحی است. اما از صدر اسلام دشمنان انسانیت با جهت‌دهی اسرائیلیان به دنبال پوشاندن حقیقت و تحریف راه و مسیر خاتم پیامبران(ص) هستند تا جایی که آثار پیامبر را تحریف کرده، تدوین آثار کسی که از روی هوس سخن نمی‌گوید(لا ینطق عن الهوی) را جرم انگاشته و در آخرین ساعات عمرش، او را هذیان‌گو خواندند تا مردم وصیت‌هایش را نپذیرند. و اگر نبود عنایت الهی،  راهبری حکیمانه امامان اهل‌بیت(ع) و تلاش‌های عالمان پرهیزگار و مجتهدان والامقام در دوران غیبت کبری، دین خدا از بین رفته بود.

جایگاه والای امامت در اندیشه شیعه

شیعه بر این باور است که امامت جایگاهی الهی است و به مقتضای این آیه شریفه است که می‌فرماید: «اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ».[۱]امام همواره امام است، چه اینکه زمام امور سیاسی به دستش باشد و چه نباشد؛ اما در همان هنگام که زمام امور سیاسی به دستش نیست، به تعبیر امیرالمؤمنین علی‌بن‌أبی طالب(ع) نمی‌تواند افسار آن را رها کرده و کاملا بی‌تفاوت باشد، چرا که در خطبه سوم نهج البلاغه می‎‌خوانیم: خدا از عالمان پیمان گرفت که در برابر گردن‌کشی ظالمان و پایمال شدن حقوق مظلومان بی‌تفاوت نباشند.[۲]

آیت‌الله جعفر سبحانی نیز امامت را به «رهبری فراگیر از  جانب خدا»[۳] معرفی کرده و آن را یکی از اصول دین نزد شیعیان دانسته است. همچنین شیعیان امامت را استمرار وظایف پیامبری می‌دانند و روشن است که این مقام شایستگی‌هایی را لازم دارد که هیچ شخصی جز با عنایت خاص خداوند نمی‌تواند آن شایستگی‌ها را به دست آورده و جانشین پیامبر در علم به اصول و فروع و عدالت و عصمت و راهبری حکیمانه و دیگر شئون شود.[۴]

نگاهی عقلایی برای اثبات امامت

همه آنچه در گستره هستی است، به معنای واقعی کلمه، ملک خدا و برای خداست. پس او جل و علا می‌تواند در ملکش تصرف کرده و از آنجایی که ویژگی‌های همه اجزای عالم و موجودات را می‌داند، حق دارد برای هرکس که خواست، حق ولایت و رهبری بر همه مردم یا برخی از  آنها را قرار دهد: «قل أغیر الله أبغی ربا وهو رب کل شیء»[۵] و «"إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هَٰذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذِی حَرَّمَهَا وَلَهُ کُلُّ شَیْءٍ».[۶] در این زمینه آیات بسیاری وجود دارد که معنای خالقیت و ربوبیت گسترده خدا را تبیین می‌کند و در مرتبه بعد اینکه: «إِنِ الْحُکْمُ إِلا لِلَّهِ»[۷]. حق  حکم و حاکمیت برای خداست و  هیچ کس  به جز او حق حکم گذاری و حاکمیت ندارد.[۸]

اگر بخواهیم منطقی و بر اساس استقراء تاریخی فکر کنیم، رسول خدا دین را از تحریف محافظت می‌کرد و بر اصول و فروعی که مسلمانان از او فرا می‌گرفتند، نظارت می‌کرد تا گام‌های‌شان در این مسیر نلغزد. هچنین قرآن را تفسیر کرده و در برابر حملات تشکیکی دشمنان اسلام به ویژه یهود نسبت به قرآن می‌ایستاد و اختلافات و نزاع‌ها را چه در زمینه سیاست یا غیر آن (مانند غزوه حدیبیه)، رفع می‌کرد. بنابراین، رحلت پیامبر خلأ بزرگی در این زمینه‌ها ایجاد می‌کرد که شریعت اسلام را در برابر سه احتمال قرار می‌داد:

۱. شریعت‌گذار هیچ اهتمامی برای پر کردن این خلأها ندارد. این احتمال، اساسا باطل است، چرا که اگر این خلأها باقی بماند، دین و شریعت از بین می‌رود.

۲. برخی بر این باورند که امت اسلام به واسطه تلاش‌های پیامبر(ص) به جایگاهی رسیده است که می‌تواند با اتکا بر داشته‌های خود این خلأها را پر کند. اما تاریخ گواه بطلان این احتمال است و با کمترین درنگی روشن می‌شود امت به این بلوغ نرسیده که کمبودهایی که با فقدان نبی اکرم(ص) به وجود می‌آید را برطرف کند و جبران این کمبودها در تفسیر و احکام و تشکیکات و شبهات و جلوگیری از انحراف، از امت ساخته نیست. اما در زمینه پاسخگویی به مسائل و موضوعات جدید، شریعت اسلامی راه خودش را به طریق تدریجی طی می‌کند، چرا که حوادث و نیازهای اجتماعی در دوران رسول خدا(ص) سؤالاتی را ایجاد کرده و پاسخ‌هایی را می‌طلبیده است. مشخص است که چنین روندی پس از رحلت اندوهناک او نیز ادامه دارد ولی میراثی که از او (ص) برای مسلمانان باقی ماده است، برای پاسخ‌گویی به مسائل جدید کافی نیست. در نتیجه، خلأ بزرگی در این زمینه پس از رحلت پیامبر(ص) ایجاد شد و از طرف دیگر یهودیان با طرح پرسش‌ها و شبهاتی افکار امت را به هم ریخته و تاریخ گویای این واقعیت است که جمعیت بسیاری از عالمان یهودی و دیگر ادیان مانند کعب‌الاحبار، تمیم الداری، وهب‌بن‌منبه، عبدالله‌بن‌سلام و جمعی از شعوبیه در میان مسلمانان وارد شده و اسرائیلیات و افسانه‌ها و خرافات را در میان احادیث نبوی قرار دادند و این احادیث ناسره  تا همین امروز بر فکر مسلمانان سایه افکنده است.

۳. احتمال سوم این است که آورنده دین، همه معارف و احکامی که به واسطه وحی به آنها دست پیدا کرده و همه آنچه امت پس از او به آن احتیاج دارند را  نزد شخصیتی گرانمایه قرار داده که شایستگی این مقام و مرتبت را داشته و می‌تواند خلأ ایجاد شده پس از رحلت پیامبر(ص) را جبران کند. پس از بطلان دو احتمال اول، راه چاره‌ای جز پذیرش این احتمال باقی نمی‌ماند که انسانی ویژه وجود داشته باشد که شایستگی‌هایی همچون شایستگی‌های پیامبر را داشته و عالم به دین و شریعت باشد و بتواند جامعه را تکامل بخشیده و به لحاظ روحی و معنوی آن را ارتفا بخشد. آیا با این وجود رواست که خداوند این مسئله ضروری در زندگی بشریت را فروگذاشته باشد؟ چه زیباست جملاتی که امامان اهل‌بیت در فلسفه وجود جانشین پیامبر(ٌص) برای تکامل بشر گفته‌اند. امام علی(ع) می‌گوید: «اللهم بلی لا تخلو الأرض من قائم لله بحجة، إما ظاهرا مشهورا، وإما خائفا مغمورا، لئلا تبطل حجج الله و بیناته».[۹] امام صادق نیز می‌گوید: «إن الأرض لا تخلو إلا وفیها إمام، کیما إن زاد المؤمنون شیئا ردهم، وإذا نقصوا شیئا أتمه لهم».[۱۰] این سخنان امامان اهل‌بیت نشان می‌دهد که هدف از پیامبری پیامبر می‌طلبد که پس از او امامی نیز باشد که در همه امور جانشین او باشد، مگر رسالت و صاحب شریعت بودن که قرآن بر انحصاری بودن آن برای پیامبر دلالت دارد. ابن‌سینا نیز می‌گوید: جانشینی با نص درست‌تر است، چرا که به تشتت و درگیری و اختلاف منجر نمی‌شود.[۱۱] همچنین درباره لزوم نصب امام از سوی پیامبر(ص) می‌گوید: وجود شخصی مانند پیامبر قابل تکرار در همه زمان‌ها نیست و این استعداد صرفا در تعداد اندکی از مزاج‌ها قرار می‌گیرد.[۱۲]پس چاره‌ای نیست که پیامبر برای باقی ماندن سنت و شریعت و رعایت مصالح انسانی، تدبیر مهمی کند.[۱۳]

اصل امامت مختص به امت حضرت محمد(ص) نیست

در حالی که بسیاری از مسلمانان اصل امامت را به لحاظ نظری در ردیف فروع دین و احکامی مانند طهارت و گرفتن ناخن قرار می‌دهند، قرآن ما را به جایگاه بزرگ خلافت اللهی رهنمون می‌سازد: «وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنّی جَاعِلٌ فِی الأرْضِ خَلِیفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدّسُ لَکَ قَالَ إِنّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ». [۱۴]

قرآن به این مسئله اشاره می‌کند که خلیفه الهی بر روی زمین قرار داشته و در همه زمان‌ها وجود دارد. دلیل آن هم «جَاعِلٌ» است که جمله اسمیه و خبر است و از آنجایی که به صورت اسم فاعل است، به معنی مضارع بوده و دوام و استمرار را می‌رساند. علاوه بر اینکه همانگونه که راغب اصفهانی می‌گوید، «جعل» در لغت کاربردهای گوناگونی دارد که یکی از آنها گردیدن این چیز به صورتی غیر از صورت قبلی آن است.[۱۵] این مطلب مورد تأکید مفسرانی مانند فخررازی در تفسیر کبیر[۱۶] و آلوسی در روح‌المعانی[۱۷] نیز قرار گرفته است. همچنین هنگامی که این «جعل» در کنار سایر مواردی که این واژه در قرآن به کار رفته قرار می‌گیرد، مشخص می‌شود که معنای آن سنت الهی است، مانند: «جَعَلَ لَکُم مِمَّا خَلَقَ ظِلالاً» و «وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِیهِنَّ نُوراً».

 از طرف دیگر، این مقام خلیفه بودن برای همه انسان‌ها نیست و مانند این نیست که می‌گوید: «هُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ فِی الأرْضِ فَمَن کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ»[۱۸]، بلکه مقصود از خلیفه، انسانی ویژه  است و این با قرینه قرار دادن آیات بعدی روشن می‌شود که بر اساس آن آیات، این موجود زمینی به واسطه تعلیم مستقیم همه اسماء از جانب خدا  (وَعَلَّمَ آدَمَ الأسْمَاءَ کُلَّهَا)  واسطه بین خداوند متعالی و ملائکه شده است: «یَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَائِهِمْ». روشن است که همه انسان‌ها از جمله کسانی که خداوند درباره آنها می‌فرماید: «أُولَئِکَ کَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»[۱۹]، نمی‌توانند مصداق آن آیه باشند. بنابراین، این آبه بر استمرار خلافت الهی دلالت می‌کند اما اینکه این خلیفه در هر زمانی کیست، بحث دیگری است.[۲۰]

از آیات دیگری که بر اصل امامت دلالت می‌کند، آنجایی است که خداوند متعالی به حضرت ابراهیم(ع) می‌گوید: «إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً» و واژه «جاعل» در دو مسئله خلافت و امامت  به کار رفته است که مشخص می‌شود که خلافت و امامت دو روی یک سکه هستند؛ خلافت از جانب خدا و امامت برای مردم. در واقع خلیفه الهی، امام مردم است: «وإذ ابتلی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنّ قَال إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَمِن ذُرِّیَّتِی قَالَ لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ»[۲۱]. بنابراین، امامت عهدی از جانب خداست که به هیچ ستمگری نمی‌رسد و همین معنای عصمت است که در برخی از ذریه حضرت ابراهیم قرار داشت و او نیز پس از مقام نبوت و خلیل خدا بودن، به مقام امامت نیز رسید.[۲۲]

امامت اهل‌بیت امتداد مسیر پیامبران

در این فرصت اندک، از میان آیات فراوانی که بر امامت اهل‌بیت(ع) دلالت می‌کند، به آیه‌ای پر اهمیت اشاره می‌کنیم. علت اهمیت این آیه نیز این است که مطابق مضمون آیه، دین خاتم به واسطه امامت به گونه‌ای که کامل شد که کافرانی که به دنبال دسیسه علیه اسلام بودند، ناامید شدند. پس از بیان این آیه نیز سخن را با مروری بر حادثه‌ای غدیر که به این آیه مرتبط است، پایان می‌بخشیم.

«الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِین کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْیَوْم أَکْمَلْت لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُم نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَام دِینًا».[۲۳]

این آیه از حادثه‌ای خبر می‌دهد که دو نتیجه از خود باقی گذاشت. اول اینکه موجب ناامیدی کافران برای از بین بردن اسلام شد. دوم هم اینکه موجب کامل‌تر شدن دین و تمام کردن نعمت‌های الهی بر مسلمانان شد. همچنین اینکه که خدا اسلام را به عنوان دین الهی جاودانه برگزید. حال باید ببینیم که این روز چه روزی است و چه حادثه‌ای در آن اتفاق افتاده است؟

احادیث فراوانی از طریق شیعه و سنی درباره شأن نزول این آیه به دست ما رسیده است که نشان می‌دهد این آیه در هجدم ماه ذی‌الحجه سال حجة‌الوداع و در جریان حادثه غدیر خم نازل شده است. در این روز و در میان جمعیت انبوهی از مسلمان پیامبر(ص)، علی(ع) را به عنوان امام و سرپرست مسلمانان پس از خودشان برگزیدند. این مسئله به طریق قاطع در روایات شیعه وجود داشته و دیگر فرقه‌های مسلمان نیز به صورت متواتر آن را نقل کرده‌اند. تأمل در مسئله امامت و نقش کلیدی و مهم آن در حفظ و استمرار اسلام، دو نتیجه پیش گفته را آشکار کرد، چرا که اعلام امامت علی(ع) و مشخص شدن سرنوشت راهبری جامعه اسلامی پس از پیامبر(ص) کافران را در یأس و ناامیدی شدیدی فرو برد، زیرا همه تلاش‌ها و نقشه‌های آنان بر ضد اسلام را نابود کرد و  آخرین امیدشان که پیامبر(ص) پسری ندارد که مطابق سنت‌های رایج عرب جانشین او شود پس می‌توانند به این دل خوش باشند که پس از او نوبت به ترک‌تازی آنها می‌رسد، این امید نیز با انتصاب حضرت علی(ع) به عنوان امام مسلمان پس از پیامبر، نقش بر آب شد. از طرف دیگر، دین اسلام که اصول و فروعش مشخص شده بود، با مشخص شدن مسئله زعامت و امامت به اوج خود رسید، چرا که رهبری همچون علی(ع) با ویژگی‌های خاصش می‌تواند تفسیر درستی از کتاب و سنت ارائه کرده و دیدگاه درستش معیاری برای بازشناختن حق از باطل باشد. با این حساب، دین از خطر تحریف و تغییر مصون می‌ماند  و اینگونه نعمت الهی  برای مسلمانان تمام شده و بدون شک التزام به آن، رضایت الهی را در پی دارد.

با این تدبیری که در در غدیر خم و به دست پیامبر(ص) اجرا شد، اسلام از کید کافران مصون ماند و ترس و نگرانی مسلمانان برطرف شد. نگرانی باقی مانده نیز بابت عملکرد خود مسلمانان است که این نعمت بزرگ را با کفران از دست دهند. سنت الهی نیز اینگونه بوده که نعمتی را که به فرد یا گروهی عنایت کند، در صورت کفران و فراهم کردن اسباب زوال، از آنها بازمی‌ستاند: «ذٰلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّرًا نِّعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَیٰ قَوْمٍ حَتَّیٰ یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ».[۲۴]جمله «فلا تخشوهم واخشون» در آیه اکمال دین نیز اشاره به این واقعیت است.

غدیر به فراموشی سپرده شده

«یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ». ابن ماجه در کتاب «سنن»اش و حاکم نیشابوری در مستدرک آن از براء‌بن‌عازب نقل می‌کنند که گفت: با پیامبر خدا(ص) از حج باز می‌گشتیم که در میانه راه در منزلگاهی ایستاد و دستور برپایی نماز جماعت داده و دست علی را گرفت و گفت: «ألست أولی بالمؤمنین من أنفسهم؟" قالوا: بلی قال: "ألست أولی بکل مؤمن من نفسه؟" قالوا: بلی. قال: "فهذا ولی من أنا مولاه، اللّه وال من والاه اللّه عاد من عاداه».

یکی از واکنش‌ها به این حادثه‌ بسیار با اهمیت که به شکل متواتر در مصادر اسلامی آمده و جمعی صد هزار نفره از صحابه در آن حضور داشته‌اند، منع تدوین سنت نبوی است. این حادثه ذهن هر پژوهشگری را به خود مشغول می‌کند که این اجتماع صد هزار نفره از صحابه چه معنایی می‌تواند داشته باشد. این سؤال ذهن مرا نیز از زمانی که تحصیل می‌کردم، به خود مشغول کرده بود و با جستجو در کتاب‌های عالمان اهل‌سنت و پرسش از آنها تلاش می‌کردم پاسخی بیابم ولی متأسفانه جواب‌ها قانع کننده نبود و از عظمت حرکت نبوی و آن جمع بزرگ می‌کاست. جواب‌هایی از این قبیل که «تلک أمة قد خلت لها ما کسبت ولکم ما کسبتم» و هیچ لزومی برای نبش قبر حوادث تاریخی نیست. یعنی ما باید از تحریف تاریخ چشم بپوشیم و آن را نادیده بگیریم، به صرف اینکه زمان گذشته است، همانگونه که امروز برخی از عرب‌های صهیونیست‌زده در صدد تبرئه اسرائیلیان و یهودیان معاصر برآمده و می‌خواهند ستم‌ها و چپاولگری آنها و خیانت‌هایشان برای چند پاره کردن سرزمین‌های عربی‌اسلامی را نادیده بگیرند.

تواتر حدیث غدیر

از زمخشری در حق علی(ع) نقل شده است که: «چه بگویم در حق کسی که دشمنانش از روی کینه و حسد و دوستانش به علت ترس، فضائلش را مخفی کردند ولی با این حال حال فضائلش شرق و غرب عالم را پر کرده است». به حق که او راست گفته و علی‌رغم همه تلاش‌ها برای فراموش این حادثه، الفاظ و معانی این حدیث به صورت متواتر نقل شده است و تلاش‌هایی که برای تحریف در معنای حدیث صورت گرفته نیز با واکنش عالمان مذهب اهل‌بیت مواجه شده و از آن جلوگیری شده است. از آنجایی که من دوره‌ای در میان صوفیان زندگی کرده و فیلم مستندی از آنها تهیه کرده‌ام، از بزرگان آنها پرسیدم که که چرا با وجود اینکه سلسله‌شان در ذکر و مسائل اخلاقی را به اهل‌بیت می‌رسانند، حادثه غدیر را انکار می‌کنند؟ در بهترین حالت جوابشان این بود که امیرالمؤمنین علی‌بن‌ابی‌طالب امامت باطنی دارد، یعنی اینکه علی امام مسلمانان پس از پیامبر خداست و امامت او امامت باطنی است ولی حکومت ظاهری نیست.

تبلور اوج انسانیت در انسان کامل

چند سال پیش، با جوانان چپ‌گرا معاشرت داشتم و هنگامی که در رشته فیلمنامه‌نویسی در دانشگاه درس می‌خواندم، با بسیاری از دانشجویان پوچ‌گرا رو به رو می‌شدم. برخی از آنها در مسئله خاتمیت پیامبر (ص) و انقطاع وحی اشکال کرده و معتقد بودند که اگر به واقع ادعای وحی و پیامبری صحیح است، در زمان کنونی نیاز به پیامبری هدایت‌گر بیشتر است. در همه این موارد به این نتیجه می‌رسیدم که این اشکال درست آنها فقط در نظریه امامت شیعه پاسخ مناسبی می‌یابد. اسلام شیعی است که ارتباط با آسمان و مبدأ اعلی را حفظ کرده و فلاسفه و متفکران شیعه این واقعیت را به اشکال گوناگون تبیین کرده‌اند، یعنی از روز نصب حضرت علی(ع) در روز غدیر تا امام  دوازدهم حضرت مهدی، همواره بشریت را رهبری الهی هدایت می‌کند که از جانب خدا مورد تأیید بوده است. دینی که با ولایت علی(ع) کامل شد، تا آخرالزمان باقی خواهد ماند و همواره امامان اهل‌بیت زمامدار آن هستند و این مسیر امامت ادامه داشته تا نوبت به حضرت مهدی حجت‌بن‌الحسن رسیده است و اگر لطف الهی ایجاب کرده که او از نگاه‌ها پنهان بماند اما همچنان حاضر بوده و نگهبان انسانیت است. به همین دلیل، شیعه معتقد است که زعامت در طول زمان و مرجعیت علمی حق منحصر به فرد امام معصوم است و هنگامی که اوضاع مناسب باشد، امام معصوم زمام امور را در دست می‌گیرد اما هنگامی که شرایط برای زعامت مستقیم مساعد نباشد، امام به طور غیر مستقیم و آشکار مسئولیت‌هایش را انجام می‌دهد تا در حرکت بشریت خللی ایجاد نشده و زمینه برای اقامه حکومت عدل الهی فراهم شود.[۲۵]

در آیات قرآن نیز استمرار وحی و ارتباط همیشگی با آسمان مورد اشاره قرار گرفته است: «تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن کُلِّ أَمْرٍ».[۲۶] بنابراین استمرار  وحی حداقل هر ساله است و هیچکس پس از رحلت پیامبر شبیه او نیست، مگر اولیای معصوم او و در میان ادیان و مذاهب دنیا فقط شیعه است که ارتباط با وحی و آسمان را همچنان بر‎‌قرار می‌داند. در روایات اهل‌بیت(ع) هم آمده است: «إنما یأتی بالأمر من الله تعالی فی لیالی القدر إلی النبی والی الأوصیاء افعل کذا وکذا». در یکی از زیارت‌های امام حسین که از امام صادق رسیده است هم می‌خوانیم: «إرادة الرب تهبط إلیکم وتصدر من بیوتکم».

اللهم عرفنی نفسک فإنک إن لم تعرفنی نفسک لم أعرف رسولک, اللهم عرفنی رسولک فإن لم تعرفنی رسولک لم أعرف حجتک, اللهم عرفنی حجتک فإن لم تعرفنی حجتک ضللت عن دینی.

عبدالرحمن أبوسنینة پژوهشگر و فعال رسانه‌ای فلسطینی

 

[۱] . سوره انعام، آیه ۱۲۴.

[۲]. المهاجر، جعفر،  التاریخ السری للإمامة،ص ۷ .

[۳] . العاملی، حسن محمد مکی، محاضرات آیة الله جعفر سبحانی، منشورات المرکز العالمی للدراسات الاسلامیة، قم المقدسة ص ۸ ، جلد۴.

[۴] . همان، ص ۱۷.

[۵] . سوره انعام، آیه  ۱۶۴.

[۶] . سوره نمل، آیه ۹۱.

[۷] . آیه ۴۰، سوره یوسف.

[۸] . المؤمن القمی، محمد، الولایة الإلهیة الإسلامیة ص۱۸.

[۹] . نهج البلاغة، حکمت ۱۴۷.

[۱۰] . الکلینی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق، أصول الکافی ،ج۱،ص۱۷۸.

[۱۱] . الشفاء، الإلهیات، المقالة العاشرة، الفصل الخامس، ۵۶۴.

[۱۲] . الشفاء، ج۲، الفن الثالث عشر فی الالهیات، المقالة العاشرة، الفصل الثالث، ۵۵۸.

[۱۳] . العاملی، حسن محمد مکی، محاضرات آیة الله جعفر سبحانی، من بدایة الجزء الرابع – ص۴۵ بتصرف.

[۱۴] . سوره بقره، آیه ۳۰.

[۱۵] . المفردات فی غریب القرآن، ص ۹۴، مادّة (جعل).

[۱۶] . التفسیر الکبیر، ج ۲، ص ۱۶۵.

[۱۷] . روح المعانی، ج ۱، ص ۲۲۰.

[۱۸] . سوره فاطر، آیه ۳۹.

[۱۹] . سوره اعراف، آیه ۱۷۹.

[۲۰] . برگرفته از سایت اینترنتی آیت‌الله سید کمال الحیدری.

[۲۱] . سوره بقره، آیه ۱۲۴.

[۲۲] . الصباغ، سالم، الامامة فی القرآن، فصل اول، ص۵۰.

[۲۳] . سوره مائده، آیه ۳.

[۲۴] . سوره انفال، آیه ۵۳.

[۲۵] . ربانی گلپایگانی،  دروس فی الشیعة والتشیع، ص ۱۷۱ – ۱۷۳ .

[۲۶] . سوره قدر، آیه ۴.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha