جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳ |۹ شوال ۱۴۴۵ | Apr 19, 2024
علامه جعفری و سروش

حوزه/ در آستانه برگزاری آئین بزرگداشت علامه، عبدالکریم سروش به اتفاق اکبر گنجی و ماشاالله شمس الواعظین، به منزل استاد رفته و به ایشان گفته‌اند: «برگزاری این نکوداشت، پیش پرداخت حاکمیت برای وابسته کردن شماست و نیکوترین عمل در آن روز، این است که به محض حضور در تریبون، درباره لزوم بسط ید آقای منتظری و... صحبت کنید!».

به گزارشخبرگزاری ‌حوزه، در صفحه مجازی محمدرضا کائینی(روزنامه‌نگار و پژوهش‌گر) آمده است:

در آغازین ماه‌های تحصیل علوم قدیمه، خبر آمد که علامه محمد تقی جعفری بنا دارند در منزل خویش «منطق مظفر» درس گویند.با خامی و بلندپروازی مالوفِ آن دوره، در موعد مقرر بدان جا شتافتم.استاد اما در آغاز با کلامی، امثال این نگارنده را از تعجیل برحذر داشت و گفت: «آقایانی که هنوز مغنی اللبیب را آغاز نکرده‌اند، در درس شرکت نکنند!» توصیه‌ای که به گوش نگرفتم و از قضا، توانستم درس را نیز فهم کنم! از همان سربند، با ایشان ارتباطی صمیمانه یافتم، که تا پایان حیات آن بزرگوار تداوم داشت.

القصه، در یکی از روزهای تابستان سال هفتاد و شش و در بلبشوی مطبوعاتی پس از دوم خرداد، جملاتی از قلم ِادب‌فرونهاده‌ی آنکه چندی است متاع «رویای رسولانه» را به دکان خویش آورده، خواندم به این مضامین: «من آقای جعفری را یک فرد عادی می‌دانم و معتقدم جامعه فرهنگی ما که به نقد آثار وی نپرداخت، متضرر شد و...»

طبیعی بود که پس از خواندن این عبارات، به جست وجو برآیم که ماجرا چیست؟ و معلومم گشت در آستانه برگزاری آئین بزرگداشت علامه، عبدالکریم سروش به اتفاق اکبر گنجی و ماشاالله شمس الواعظین، به منزل استاد رفته و به ایشان گفته‌اند: «برگزاری این نکوداشت، پیش پرداخت حاکمیت برای وابسته کردن شماست و نیکوترین عمل در آن روز، این است که به محض حضور در تریبون، درباره لزوم بسط ید آقای منتظری و... صحبت کنید!» بدیهی بود که استاد از پذیرش این خواسته سرباز زده و جلسه با ناکامی سروش و همراهانش پایان گرفته بود. چندی بعد، خبر این دیدار در "کیهان هوایی" درج و سخنان هتاک در واکنش بدان بیان گشت.

از شما چه پنهان که راقم در آن دوره، درک نمی‌کرد که سروش با کوله باری از وهن تفقه و متولیان آن، از چه روی باید پی جوی بسط ید منتظری باشد؟ اما امروزه با فرو افتادن بسا پرده‌ها، حتی کودکان کوچه نیز به سر آن واقفند!

به هر روی، پس از شنیدن ماجرا، در تماسی تلفنی با استاد، از صحت و سقم داستان پرسیدم. چند بار با لحنی محکم گفتند: «قطعی است» با خام اندیشی ژورنالیستی خود، سوال کردم: «پس چرا پاسخ نمی‌دهید؟» پاسخ داد: «او با جواب گویی من، بزرگ می‌شود، باید از کنار ماجرا گذشت!» این زمان بگذشت و چند ماه بعد، استاد به جوار رحمت حق بار یافت و تشییع پرشکوه وی در تهران و مشهد، جلوه‌هایی دیدنی از محبوبیت او در میان مردم را نمایان ساخت. هتاک که مجموعاً آغاز و انجام ماجرا را به ضرر خویش یافته بود، در صدد جبران مافات برآمد و خواست در محفل نکوداشت سالگرد استاد در تبریز سخن بگوید که با اعتراض علاقه مندان، سخنرانی وی لغو شد!

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha