پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۳ |۱ ذیقعدهٔ ۱۴۴۵ | May 9, 2024
یادداشت

حوزه/ در این میدان نامتوازن، یک یقین ابراهیمی، صلابت موسوی، دم عیسوی، ایمان محمدی و شجاعت علوی(ع)، لازم بود، تا در گردونه مبارزه پا به عرصه گذارد و با علم الیقین، حق الیقین و عین الیقین عَلم مبارزه را به دوش کشد، تا به اهل عالم این مطلع: « إنْ کانَ دینُ مُحَمَّدٍ لَمْ یَسْتَقِمْ إلاّ بِقَتْلی یا سُیُوفُ خُذِینی؛ اگر دین محمد جز با کشته‌شدنم پایدار نمی‌ماند، پس ای شمشیرها مرا دریابید.» را به اهل عالم بشناساند.

خبرگزاری حوزه | در مفاهیم عقل و عشق، یک نوع بحث فلسفی و عرفانی تبادر است که به فراوانی و چیره دستی به آن ها پرداخته اند، اما در این نوشتار، تلألویی از یک عقل کامل، یک عشق باز واقعی، از یک حقیقت محض، انتخاب ناب، اتفاقی جان سوز و ... را به بضاعت صفیر دل هایم... .
آن درّ دانه پر مهر رسالت، برای تثبیت دین الله، استمرار رسالت رسول الله(ص)، بقای امامت و وصایت ولی الله(ع)، حق طلبی و مبارزه با مفاسد دوران، به چالش کشیدن حکومت ظلم، جور، طاغوت و ... در مسیری پر التهاب، با معرفتی از عقل خالص و عشقی از سویدای دل، رگی پر غیرت، خونی غلیان و آمیخته به اشک، با یارانی از جان شسته، خانواده ای پر مهر و محبت پا به عرصه نابرابری مبارزه می نهد... .

در این میدان نامتوازن، یک یقین ابراهیمی، صلابت موسوی، دم عیسوی، ایمان محمدی و شجاعت علوی(ع)، لازم بود، تا در گردونه مبارزه پا به عرصه گذارد و با علم الیقین، حق الیقین و عین الیقین عَلم مبارزه را به دوش کشد، تا به اهل عالم این مطلع: « إنْ کانَ دینُ مُحَمَّدٍ لَمْ یَسْتَقِمْ إلاّ بِقَتْلی یا سُیُوفُ خُذِینی؛ اگر دین محمد جز با کشته‌شدنم پایدار نمی‌ماند، پس ای شمشیرها مرا دریابید.» را به اهل عالم بشناساند.

همه عصاره واره در وجود نازنین شخص شخیص حسین فاطمه(ع) به نشانه ایم، که افتخار آفرینش جان جانان، ذکر ذاکران، عشق عاشقان، سوک سالکان، آرام بخش دل های محزونان، شمع فروزان و همیشه تابان محافل شیعیان، محبان، پیروان و... نام آور باشد.

عقل، که کنترل و مهار کننده هر درخواستی است و دیگر قوا را مستبصر می باشد، در مات و مبهوت فرویده، که چگونه عشق درون پر احساس والایی حسین(ع) را مجاب کند، که دیگربار در دنیای دنی قیامتی بر پا نشود و ملکوتیان را به ماتم و زمینیان را به سوگ ننشاند.

از دیگر سو، عشق که مبدأ حبّ الله و حبّ النفس، دنیا و زیبایی هایش، هستی و نیستی، اهل الله اهلش، آزادی و اسرایش، جنگ و وحشتش و ... در گلاویزی هم معناست و در یک نکته، حبّ و بغضش را تعبیرند، که خداوند می فرماید: « وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبّاً لِلّهِ»؛ اما کسانی که ایمان به خدا آورده اند، عشق و علاقه بیشتری به او دارند. در کارزار پر التهاب پا می نهد.

آن آزادمرد تربیت یافته از مهر پیامبر مهربانی(ص)، وقار پدر خوبی ها، دامن مادر پاکی ها را بایستی در سخن: « کُل خَیر فِی بابِ الحُسین(ع)» شناخت، که چگونه همه فضیلت ها، ارزش ها و منزلت های عقل و عشق را به روح و جانش تفسیر کرد... .

هم چنین در کربلا سلطان عشق/ چون روان گردید بر میدان عشق

عقل آمد راه او را سخت بست/ عشق آمد از دو کَونش رخت بست

عقل برهان گفت و استدلال بافت/ عشق مستی کرد و استقلال یافت

عقل راهش از ره قانون گرفت/ عشق کامش بر نشان خون گرفت

عقل گفت: این عزم بی هنگام چیست؟/ عشق گفت: این حرف را هنگام چیست؟

عقل گفتا: چون کسی با این عیال/ عشق گفت: از جمله باید انفصال

عقل گفتا: با بلا نتوان ستیز/ عشق گفتا: زین بلا نتوان گریز

چون عشق از بحر وحدت مست شد/ عقل با عشق آمد و هم دست شد

حجت الاسلام مصطفوی

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha