یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ |۱۹ شوال ۱۴۴۵ | Apr 28, 2024
کهکشان

حوزه/ بیان قرآن کریم در مورد «هفت آسمان» را چطور می‌توان با علم نوین نجوم تطبیق داد؟! آیا امکان دارد کوه‌هایی از یخ در آسمان باشد؟ مقصود از هفت آسمان و هفت زمین در قرآن چیست؟

به گزارش خبرگزاری حوزه، ماه مبارک رمضان، بهار قرآن است، در این ماه برای انس و الفت قلب ها با این هدیه الهی، به بررسی شبهات قرآنی در شماره های گوناگون خواهیم پرداخت.

پرسش:

بیان قرآن کریم در مورد «هفت آسمان» را چطور می‌توان با علم نوین نجوم تطبیق داد؟!

پاسخ اجمالی:

سیّد قطب در این باره می‌نویسد: «هیچ ضرورتی برای تطبیق نصوص دینی بر یافته‌های علمی نیست؛ زیرا دانش ما به هستی احاطه ندارد تا قاطعانه بگوییم که این کشف علمی، همان است که قرآن می‌گوید. پس به هیچ روی صحیح نیست که میان کشفیات علم و آموزه‌های قرآنی تطبیق دهیم؛ مگر روزی فرا رسد که انسان به طور قطعی بر اسرار هستی احاطه یابد، و آن روز چه دور است!»...


پاسخ تفصیلی:

هفت آسمان برین

ظاهر آیه «الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقاً مَا تَرَی فِی خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِنْ تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَی مِنْ فُطُورٍ . ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ کَرَّتَیْنِ یَنقَلِبْ إِلَیْکَ الْبَصَرُ خَاسِئاً وَ هُوَ حَسِیرٌ . وَ لَقَدْ زَیَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْیَا بِمَصَابِیحَ»(۱) نشان می‌دهد که آسمان‌های هفت‌گانه فضاهایی است که برخی بر روی دیگری قرار دارد و زمین را از هر طرف احاطه کرده است: «وَ بَنَیْنَا فَوْقَکُمْ سَبْعاً شِدَاداً»(۲)؛ چرا که بالا بودن نسبت به جسم کروی (زمین) به معنای احاطه همه سویه است.

افزون بر این، آسمان دنیا (فضای گسترده‌ای که زمین را احاطه کرده) همان است که به زیور ستارگان آراسته شده است: «أَفَلَمْ یَنْظُرُوا إِلَی السَّمَاءِ فَوْقَهُمْ کَیْفَ بَنَیْنَاهَا وَ زَیَّنَّاهَا»(۳)؛ (مگر به آسمان بالای سرشان ننگریسته اند که چگونه آن را ساخته و زینتش داده ایم؟).

از ظاهر این آیه بر می‌آید که گویا این فضای گسترده (با همه ستارگان درخشانش) آسمان دنیاست و در پس آن، شش فضای پهناور دیگر هست که در آنها زندگی جریان دارد، لیکن کسی جز آفریننده حکیم از آنها خبر ندارد؛ چرا که «وَ مَا أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلاً»(۴)؛ (و به شما از دانش، جز اندکی داده نشده است).

افزون بر این، علم هنوز در آغاز راه است و مجهولات فراوانی فراروی آن قرار دارد.

آری، هر روز بیش از پیش روشن می‌شود که یافته‌های دانش بشری با همه پیشرفتش، نسبت به نایافته‌ها بسیار اندک است و هر اندازه هم رشد کند، حجم کشفیاتش نسبت به مجهولاتش کم تر می‌شود؛ زیرا هر پرده‌ای از روی اسرار عظمت و گستردگی هستی کنار رود، عظمت آن بیش از پیش نمایان می‌شود و چه بسا این روند تا بی‌نهایت ادامه یابد؛ بویژه آنکه هستی هماره در حال گسترش است:

«وَ السَّمَاءَ بَنَیْنَاهَا بِأَیْیدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ».(۵)

این در حالی است که برخی از مفسّران به سختی تلاش کرده اند تا میان یافته‌های علمی و آموزه‌های دینی سازگاری ایجاد کنند؛ بی‌آنکه بدان نیاز باشد و شاید بهتر باشد که صبر کرد تا روزی این مجهولات کشف شود.

سیّد قطب در این باره می‌نویسد: «هیچ ضرورتی برای تطبیق نصوص دینی بر یافته‌های علمی نیست؛ زیرا دانش ما به هستی احاطه ندارد تا قاطعانه بگوییم که این کشف علمی، همان است که قرآن می‌گوید. پس به هیچ روی صحیح نیست که میان کشفیات علم و آموزه‌های قرآنی تطبیق دهیم؛ مگر روزی فرا رسد که انسان به طور قطعی بر اسرار هستی احاطه یابد، و آن روز چه دور است!».(۶)

مثلاً برخی از مفسران پیشین تلاش کردند تا مسئله هفت آسمان را که در قرآن آمده است، بر فرضیه بطلمیوس درباره افلاک که آنها را مدار ستارگان می‌پنداشت، تطبیق دهند(۷)، لیکن تلاشی بی‌فایده و نافرجام بود؛ زیرا فرضیه مذکور، تعداد افلاک را نه عدد می‌پنداشت و این مفسران، عرش و کرسی را بر هفت آسمان افزودند تا تعداد آنها نیز به نُه فلک برسد و به زعم آنان، میان قرآن و فرضیه‌ای که بنیادش صرفاً بر حدس و گمان بود، تطابق حاصل شود!

شبهات قرآنی | تطبیق قرآن بر یافته‌های علم نجوم در عصر جدید

امّا دانشمندان جدید تلاش کرده اند هفت آسمان را بر نظریه جدید کوپرنیک درباره افلاک تطبیق دهند که در آن، خورشید هسته منظومه شمسی است و دیگر کرات (از جمله زمین و ماه) به دور آن می‌چرخند.

آنان گمان برده اند که مراد از آسمان‌های هفت‌گانه، کرات آسمانی است که به دور خورشید می‌چرخند و از زمین دیده می‌شوند. بنابر فرضیه کوپرنیک، هفت آسمانِ مورد بحث قرآن، همان اجرامی است که در فضا حرکت می‌کنند (هرچند که بهتر است آنها را اجرام آسمانی نام نهاد نه آسمانها).

طنطاوی در این باره می‌نویسد: «نظریه کوپرنیک محصول دانش بشر امروز درباره آسمانهاست و در مقایسه با دیدگاه عالمان اسکندرانی دیروز، نیک آشکار می‌شود که عظمت خداوند در این زمان تجلّی یافته است؛ از این رو آنچه در انجیل برنابا آمده (که مبتنی بر دانش عالمان اسکندرانی است) نسبت به کشف نوینی که با قرآن سازگار است، ارزش خود را از دست داده است».(۸)

وی با افتخار تمام می‌افزاید: «اینکه کشف جدید کوپرنیک موافق با آموزه‌های اسلام است، معجزه نوینی در زمان ماست». آن گاه اشکالات وارد بر این برداشت را پاسخ می‌دهد؛ از جمله در پاسخ به اینکه «در قرآن، سخن از هفت آسمان است، در حالی که منظومه شمسی دارای ده فلک است» می‌نویسد: «عدد هفت در این آیه برای حصر نیست و به این دلیل، هفت آسمان و هزار آسمان با هم فرقی ندارد؛ زیرا همه آنها فعل پروردگار است که بر زیبایی و کمال او دلالت دارد... مقصود، این نیست که قرآن تابع تحقیقات علمی باشد؛ زیرا ممکن است این دیدگاه هم مانند فرضیه بطلمیوس ابطال شود؛ از این رو قرآن بالاتر از همه کشفیات انسان است و بیان این سازگاری برای انس مؤمنان با دانش روز است تا به صرف مخالفت آن با ظواهر قرآن، از علم نگریزند».(۹)

سیّد هبة الدین شهرستانی که عالِم سترگ زمانه خویش در بغداد بود، به گونه‌ای دیگر تلاش کرده است میان قرآن و علم روز در مسئله هفت آسمان تطبیق دهد. او برای هر سیاره‌ای که به دور خورشید گردش می‌کند، زمینی فرض کرده و جوّ پیرامون آن را آسمان آن کره دانسته است. براساس این فرض، هفت زمین و هفت آسمان وجود دارد. وی تصریح می‌کند که این فرضیه با نجوم اسلامی و کوپرنیکی سازگار است و برداشت و تصور خود در این باره را به حدیثی از امام هشتم(علیه السلام) مستند می‌کند که در بحث زمین‌های هفت‌گانه خواهد آمد.(۱۰)

مرحوم بلاغی بر این باور است که هفت آسمان با هیئت قدیم و جدید سازگار است. بدین صورت که آسمان‌های هفت‌گانه، همان سیارات و افلاک هفت‌گانه هیئت قدیم و فلک ثوابت، کرسی است که در آیه «وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَوَاتِ وَ الاَرْضَ»(۱۱) ذکر شده و فلک اطلس که به زعم آنان اداره کننده امور دیگر افلاک بوده، عرش است که در آیه «رَبُّ السَّمَوَاتِ السَّبْعِ وَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ»(۱۲) آمده است. امّا سازگاری آن با هیئت نوین بدین شرح است که هفت آسمان شامل پنج سیاره از سیّارات بعلاوه سیاره زمین و ستاره فلکان می‌شود و عرش، سیاره نپتون و کرسی نیز اورانوس است و خورشید هم مرکز افلاک است. ماه نیز تابع زمین و جزئی از آن و به همین دلیل، بخشی از فلک زمین است.(۱۳)

وی می‌افزاید: انطباق حرکات محسوس بر هر یک از هیئت‌های قدیم و جدید، امری ممکن است، لیکن این امکان نیز وجود دارد که تحقیقات دانشمندان در هیئت، به نظریه‌های نوینی بینجامد که مآلا وضعیت‌های سوم و چهارمی را در پی داشته باشد. از این رو نمی‌توان قاطعانه به این کشفیات ایمان آورد؛ مگر آنکه مشاهده شود یا وحی به صحت یکی از آنها تصریح کند و به هر حال، حکمت الهی مستلزم این است که این مطلب صریحاً در قرآن بیان نشود.(۱۴)

باری، ما بر این باوریم که دیدگاه علامه طباطبایی از دیگر دیدگاهها بهتر است.

وی در این باره می‌گوید: «از ظاهر آیات استفاده می‌شود که آسمان دنیا همان جهان ستارگانی است که بالای سرِ ماست و آسمان‌های هفت‌گانه، فضاهای بر روی هم است که نزدیک ترین آنها به ما همین عالم ستارگان است، ولی در قرآن درباره شش آسمان باقیمانده چیزی جز اینکه آنها بر روی هم قرار دارند، نیامده است و مقصود از اجرام آسمانی (چه منظومه شمسی یا هر منظومه دیگر) هفت آسمان نیست. و اینکه در قرآن کریم جایگاه فرشتگان، آسمانها ذکر شده است که از آنجا بر زمین نازل می‌شوند و از زمین به آنجا باز می‌گردند و یا اینکه آسمانها را دارای درهایی دانسته است که هنگام نزول برکات باز می‌شود، همگی بیانگر وجود نوعی ارتباط میان عوالم فرشتگان و آسمان‌های هفت‌گانه است، لیکن نه به سان تعلق آنها به جسمانیّات؛ زیرا فرشتگان دارای عوالم ملکوتی مترتب برهم هستند که از آن عوالم به هفت آسمان تعبیر شده است و آثار آن عوالم به لحاظ برتری و فراگیری، به این آسمانها نسبت داده شده است و این نوعی تسامح در تعبیر است که با هدف نزدیک کردن مطالب به ذهن‌های بسیط از آن استفاده شده است».(۱۵)

«جیمز آرتور»، روان شناس فنلاندی مقیم انگلیس تصویری از هفت آسمان به دست داده که تا حدودی به انگاره ما از این مسئله می‌ماند. وی بر این باور است که کره زمین در میان فضایی که از هر سو آن را احاطه کرده، واقع است. پیرامون زمین را کراتی فرا گرفته که بر روی هم قرار دارند و هفت طبقه را تشکیل می‌دهند و هر طبقه‌ای دارای دو لایه بالا و پایین است که آکنده از حیات است. مجموعه این طبقات، جهان بزرگی را می‌سازد که ما در میانه آن - که کره زمین باشد - زندگی می‌کنیم و فضاهای هفت‌گانه بر روی هم، کره ما را احاطه کرده اند و می‌توان از آنها به هفت آسمان نیز تعبیر کرد؛ چرا که آنها بالای سرِ ما قرار دارند.

وی این آسمان‌های هفت‌گانه را در کتابش «الکون المنشور» این گونه ترسیم کرده است که زمین در وسط قرار دارد و هفت طبقه که هفت آسمان برین هستند، آن را احاطه کرده اند. در این ترسیم، جهان بزرگتر به شکل کوشک‌هایی بر روی هم است که حیات در آن کاملاً جریان دارد؛ چرا که حرکت آن به سوی بالا و پایین و به شکل خطوط منحنی ترسیم شده است و برآمدگی‌های کوچک، نشانگر حیات بر روی کره زمین است. امّا نقطه‌های روی آن نشان دهنده حیات اثیری است و ملاحظه می‌شود که این حیات، نه تنها بر روی سطوح، که در فضاهای میانی نیز وجود دارد.(۱۶)

پاسخ به چند پرسش

در این باره چند پرسش مطرح است که بدانها پاسخ داده می‌شود:

۱. کرات شناگر

خداوند می‌فرماید: «وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ فِی فَلَکِ یَسْبَحُونَ»(۱۷)؛ (و اوست آن کسی که شب و روز و خورشید و ماه را پدید آورده است هر کدام از این دو در مداری [معین] شناورند).

نیز می‌فرماید: «لَا الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَهَا أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لَا اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ»(۱۸)؛ (نه خورشید را سِزَد که به ماه رسد، و نه شب بر روز پیشی جوید، و هر کدام در سپهری شناورند).

شبهات قرآنی | تطبیق قرآن بر یافته‌های علم نجوم در عصر جدید

پرسش این است که آیا تعبیر به «فلک» در این آیات بیانگر فرضیه بطلمیوس است؟ خیر؛ زیرا «فلک» یک واژه کهن عربی است که بر هر شیء حلقوی و گِرد اطلاق می‌شود. ابن فارس می‌گوید: «فاء و لام و کاف اصلی است صحیح(۱۹) که بر گِرد بودن چیزی دلالت می‌کند مانند «فَلْکَةُ المِغزل»؛ (دوک نخریسی) از این رو هرگاه پستان زن که گِرد است، بر آید، عرب می‌گوید: «فَلَک ثدیُ المرأة». و «فلک السَّماء» نیز به این معناست».(۲۰)

همان گونه که آسمان گرد است، حتّی در شکل ظاهری اش، پس هر چیزی که در فضای آن در گردش است، در یک مسیر دایره‌ای حرکت می‌کند و به همین دلیل استعاره این لفظ درست است. دلیل استعاره بودن این لفظ آن است که درباره شب و روز نیز به کار رفته است. بدین معنا که هر پدیده‌ای دارای بستری ویژه و نظام‌مند است که از آن تجاوز نمی‌کند.

۲. راه‌های بالاسر

در قرآن کریم آمده است: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَکُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ وَ مَا کُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِینَ»(۲۱)؛ (و به راستی [ما] بالای سر شما هفت راه [آسمانی] آفریدیم و از [کار] آفرینش غافل نبوده ایم). آیا «طرائق» در این آیه همان مدارهای هیئت بطلمیوسی است؟ هرگز! بلکه مقصود از طرائق، بسترهای انجام امور عالم در حوزه تدبیر و تقدیر است که جایگاه آن مجاری در آسمانهاست.

«طرائق» جمع «طریقه» و به معنای مذهب و مشرب فکری و عقیدتی است و در قرآن هم فقط به همین معنا آمده است، نه راه‌هایی که در آن پیاده راه می‌روند.

خداوند از قول جنیان این گونه نقل می‌کند: «وَ أَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَ مِنَّا دُونَ ذَلِکَ کُنَّا طَرَائِقَ قِدَداً».(۲۲)«طرائق قداد» یعنی راه‌های گوناگون.

«وَ یَذْهَبَا بِطَرِیقَتِکُمُ الْمُثْلَی»(۲۳)؛ یعنی روش استوار و بهتر.

«إِذْ یَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِیقَةً إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا یَوْماً»(۲۴)؛ مقصود از یوم در این آیه، روز محشر است. مجرمان در آن روز با صدای آهسته از یکدیگر می‌پرسند که چه مدت در دنیا توقف کرده اند؟ که برخی پاسخ دهند: ده روز، ولی عاقل ترین و آگاه ترین آنها پاسخ می‌دهد: توقفشان فقط یک روز بود.

«وَ أَنْ لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ لاَسْقَیْنَاهُمْ مَاءً غَدَقاً»(۲۵)؛ یعنی راه درست و حق.

پس مقصود از طرائق در آیه‌ای که در صدر بحث ذکر شد، راه‌های تدبیر و اداره امور عالم هستی است که در آسمانها تصمیم گیری می‌شود؛ آنجا که فرشتگان تدبیرگر و تصمیم‌گیر مستقرند(۲۶): «یُدَبِّرُ الاَمْرَ مِنْ السَّمَاءِ إِلَی الاَرْضِ»(۲۷)، «وَ فِی السَّمَاءِ رِزْقُکُمْ وَ مَا تُوعَدُونَ»(۲۸)؛ یعنی برآورد روزی شما و هر آنچه برای شما تقدیر شده است. «ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ یُدَبِّرُ الاَمْرَ»(۲۹)، «وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَ مَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ».(۳۰)

پس در آسمان تدبیر می‌شود و سپس بر زمین نازل می‌گردد: «وَ مَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ»(۳۱)، «تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ».(۳۲) از این رو در ادامه می‌فرماید: «وَ مَا کُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِینَ».(۳۳) علامه طباطبایی می‌نویسد: یعنی ارتباط ما با شما قطع نشده و همواره مراقب شمایانیم و امور شما را تدبیر می‌کنیم.

پس این طریقه‌های هفت‌گانه برای آن است که فرشتگانِ آسمان در کار تقدیر و تدبیر و تنزیل از آنها استفاده کنند.

۳. آسمان مشبّک

لفظ «حُبُک» در آیه «وَ السَّمَاءِ ذَاتِ الْحُبُکِ»(۳۴)؛ سوگند به آسمان مشبّک، جمع «حبیکه» و به معنای راه بر گرفته است. راغب می‌نویسد: برخی تصور کرده اند که این واژه به معنای راه‌های محسوسی است که ستارگان و کهکشانها در آن حرکت می‌کنند و برخی هم بر این باورند که به معنای راه‌های معقولی است که به کمک بصیرت ادراک می‌شود.

شیخ طوسی در تبیان درباره «حبک» چنین می‌نویسد: «حبک چین و شکن‌هایی است که بر اثر وزش نسیم، در سطح آب به وجود می‌آید؛ مانند چین و شکن‌هایی که در موهای مجعّد دیده می‌شود. از این رو به موی مجعّد و چین و شکن دار، حبک گفته می‌شود که مفردش حباک و حبیکه است.

زهیر به هنگام وصف یک باغ، معنای اخیر را اراده کرده است:

مکلّلٌ باُصول النَجْم تَنْسِجُهُ *** ریحٌ خریقٌ لضاحی مائه حُبْکٌ

این بوستان، گیاهانی لطیف و رنگارنگ دارد که به تاجی جواهر نشان می‌ماند و هنگامی که باد شدیدی بر آنها می وزد، به آب زن‌ها می ماند که بادی شدید بر آن می وزد و بر سطح آن چین و شکن‌هایی ایجاد می کند.

مقصود زهیر از نجم، گیاه نرم است و تأثیر باد در رشد گیاهان را به بافتن تشبیه کرده است که گویا تاجی جواهر نشان است که باد آن را درست کرده است و باد را به «خریق» وصف کرده که به معنای شدید است. سپس آب زن‌ها را که در آن باغ جاری است، این گونه وصف می‌کند که نسیمی بر آن وزیده و در سطح آن هم چین و شکن‌هایی به وجود آورده است که آن هم منظره‌ای شعف انگیز است.

بنابراین اگر حبک به معنای چین و شکن باشد، اشاره به آینه گردان نور بر سطح دریاست که منظره‌ای دلکش دارد.

۴. هفت آسمان تو در تو

«أَلَمْ تَرَوْا کَیْفَ خَلَقَ اللهُ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقاً»(۳۵)؛ (مگر نمی‌بینید که چگونه خدا هفت آسمان را تو در تو آفریده است؟).

در این آیه همه انسانها مخاطبند؛ بویژه امت‌های نادان پیشین که درباره تو در تو بودن آسمانها چیزی نمی‌دانستند. حال پرسش این است که چرا خداوند این مطلب غامض را با چنین مردمانی در میان گذاشته است؟(۳۶)

این پرسش درباره دو آیه ذیل نیز مطرح است:

«أَفَلَمْ یَنْظُرُوا إِلَی السَّمَاءِ فَوْقَهُمْ کَیْفَ بَنَیْنَاهَا وَ زَیَّنَّاهَا وَ مَا لَهَا مِنْ فُرُوجٍ»(۳۷)؛ (مگر به آسمان بالای سرشان ننگریسته اند که چگونه آن را ساخته و زینت داده ایم و هیچ گونه شکافی ندارد؟).

«الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقاً مَا تَرَی فِی خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِنْ تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَی مِنْ فُطُورٍ»(۳۸)؛ (همو که هفت آسمان را بر فراز هم آفرید. در آفرینش خداوند بخشایشگر هیچ گونه اختلافی نمی‌بینی. باز بنگر، آیا هیچ کاستی می‌بینی!).

پاسخ: این پرسش معطوف به این که «طباق» را به «دارنده طبقات» تفسیر کنیم که مشهور مفسران بر همین باور بوده اند؛ چرا که ایشان هفت آسمان را بسان گنبدهایی بر فراز هم پنداشته اند.(۳۹) لیکن طباق صرفاً به معنای سازگاری و همسانی در آفرینش و استواری است؛ زیرا در آیه تصریح می‌شود که «هیچ گونه اختلاف و نقصانی در آفرینش خداوند نمی‌بینی»؛ یعنی همه هستی از نظر صُنع و استواری، همسان است.

شبهات قرآنی | تطبیق قرآن بر یافته‌های علم نجوم در عصر جدید

در این آیه معنای همبستگی و پیوستگی کامل اشراب و از آن انسجام و هماهنگی در آفرینش اراده شده است؛ به دلیل جمله «و ما لها من فروج» که فروج به معنای شکاف و گسیختگی است. نیز معنای فروج در «ما لها من فروج»، گسل‌هایی است که سبب جدایی اجزای یک شیء می‌شود و با نظم آن در تضاد است. این مطلب بغرنجی نیست که نیازمند تأمّل و درنگ باشد، بلکه هر انسانی در هر سطحی از علم و آگاهی، اگر در نظم آسمانها و زمین دقت کند، آن را در می‌یابد.

۵. آسمانِ آکنده از بُرج

«وَ السَّمَاءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ»(۴۰)؛ (سوگند به آسمانی که دارای برج‌های بسیار است).

«وَ لَقَدْ جَعَلْنَا فِی السَّمَاءِ بُرُوجاً وَ زَیَّنَّاهَا لِلنَّاظِرِینَ»(۴۱)؛ (و به یقین، ما در آسمان برج‌هایی قرار دادیم و آن را برای تماشاگران آراستیم).

«تَبَارَکَ الَّذِی جَعَلَ فِی السَّمَاءِ بُرُوجاً وَ جَعَلَ فِیهَا سِرَاجاً وَ قَمَراً مُنِیراً»(۴۲)؛ (فرخنده است خدایی که در آسمان برج‌هایی نهاد و در آن چراغی روشن و ماهی تابان آفرید).

آیا بروج به همان معنایی است که عالمان نجوم و هیئت درباره برج‌های دوازده گانه تصور می‌کنند و برای هر یک شکلی رسم می‌کنند تا بدین وسیله ستارگان را رصد کنند؟

پاسخ: این است که بروج در اینجا به معنای ستارگان است و این نامگذاری از باب تشبیه به کاخ‌های فخیم و چشم نواز و دیوارهای بلند است؛ زیرا سراج را که به معنای خورشید تابان است، بر ماه تابان عطف کرده است و هیچ ربطی به شکل‌های فلکی دوازده گانه ندارد.

برج در لغت به معنای دژ و کاخ و هر ساختمان بلند و استوانه‌ای شکل است و ستارگان هم به سبب نورافشانی، دایره وار به نظر می‌رسند و به اعتبار درخشندگی، به حباب‌هایی می‌مانند که بر صفحه آسمان شناور و زینت بخش آنند و به این اعتبار که کمینگاهی برای نگهبانی از آسمان هستند و به دلیل آیه «وَ حَفِظْنَاهَا مِنْ کُلِّ شَیْطَانٍ رَجِیمٍ»(۴۳) دژهای محکم و استوار و غیر قابل نفوذی هستند. پس نامگذاری آنها به بروج، صرفاً به لحاظ جوانب سه گانه‌ای است که ذکر شد.

ناگفته نماند که بسیاری از مفسران در تفسیر این آیه دچار خلط شده و پنداشته اند که بروج به معنای منازلی است که عالمان هیئت برای خورشید و ماه ترسیم کرده اند.(۴۴)

علامه طباطبایی هم اگرچه در تفسیر سوره حجر و فرقان دیدگاه مشهور را پذیرفته است، لیکن در تفسیر سوره بروج از آن برگشته و گفته است: «بروج جمع برج و به معنای امر آشکار است، لیکن غالباً به معنای کاخ بلند و بنای مرتفعی است که بر فراز دیوارهای شهر ساخته می‌شود و در آیه هم به همین معناست. پس مراد از بروج، جایگاه ستارگان در آسمان است... و بدین سان روشن می‌شود که تفسیر بروج در سه آیه پیشین به برج‌های دوازده گانه‌ای که در دانش نجوم مصطلح است، تفسیری ناصواب است».(۴۵)

شیخ محمّد عبده در این باره می‌نویسد: «تفسیر بروج به ستارگان، برج‌های فلکی و کاخها از باب تشبیه است و بی‌گمان ستارگان، بناهای ارجمند و سترگی هستند. به همین دلیل اطلاق بروج بر آنها از باب تشبیه، درست است؛ زیرا آنها نیز شبیه دژها و کاخ‌هایی هستند که در زمین ساخته می‌شود».(۴۶)

۶. کوه‌هایی از ابرِ یخ زده

«أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللهَ یُزْجِی سَحَاباً ثُمَّ یُؤَلِّفُ بَیْنَهُ ثُمَّ یَجْعَلُهُ رُکَاماً فَتَرَی الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلَالِهِ وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ جِبَالٍ فِیهَا مِنْ بَرَدٍ فَیُصِیبُ بِهِ مَنْ یَشَاءُ وَ یَصْرِفُهُ عَنْ مَنْ یَشَاءُ یَکَادُ سَنَا بَرْقِهِ یَذْهَبُ بِالاَبْصَارِ»(۴۷)؛ (آیا ندانسته‌ای که خدا [ست که] ابر را به آرامی می‌راند، سپس میان [اجزاءِ] آن پیوند می‌دهد، آن گاه آن را متراکم می‌سازد، پس دانه‌های باران را می‌بینی که از میان آن بیرون می‌آید، و [خداست که] از آسمان از کوه‌هایی [از ابر یخ زده] که در آنجاست تگرگی فرو می‌ریزد و هر که را بخواهد بدان گزند می‌رساند و آن را از هر که بخواهد باز می‌دارد. نزدیک است روشنی برقش چشمها را ببرد).

در اینجا سؤال از معنای جبال و تگرگ است که آیا امکان دارد کوه‌هایی از یخ در آسمان باشد؟

بیشتر مفسران پیشین به راحتی از کنار این واژه‌ها گذشته اند! البته برخی از آنان این کلمات را بر معنای ظاهری حمل کرده اند؛ مثلاً صاحب مجمع البیان می‌گوید: «در آسمان کوه‌هایی از یخ هست که باران از آنها نازل می‌شود؛ همان سان که بر اثر ذوب انبوه برفها، آب از کوهها جاری می‌شود».(۴۸)

شبهات قرآنی | تطبیق قرآن بر یافته‌های علم نجوم در عصر جدید

حسن، جبّایی، مجاهد، کلبی و بیشتر مفسران گفته اند: مقصود از آسمانها، سایبان و از جبال، کوههاست. سپس افزوده اند که خداوند در آسمان کوه‌هایی از تگرگ آفریده؛ همان گونه که کوه‌هایی صخره‌ای در زمین آفریده است. آلوسی می‌گوید: «دلیل قاطع عقلی نداریم که دیدگاه مفسران پیشین را نفی و رد کند؛ از این رو جایز است آیه را بر ظاهرش باقی بگذاریم، آن گونه که پیشینیان گفته اند».(۴۹)

سید مرتضی می‌گوید: «همه مفسران بر این باورند که خداوند متعال در آسمان کوه‌هایی از تگرگ دارد و برخی هم گفته اند تعداد آن کوهها به اندازه کوه‌های روی زمین است».

ابو مسلم بن بحر اصفهانی در میان مفسران پیشین دیدگاهی جداگانه و تأویلی عجیب دارد و آن اینکه جبال یعنی همه تگرگ‌هایی که خدا آفریده است، و هر جسم سخت و سنگ مانند، نوعی از جبال است؛ چرا که خداوند درباره آفرینش امتها گفته است: «وَ اتَّقُوا الَّذِی خَلَقَکُمْ وَ الْجِبِلَّةَ الاَوَّلِینَ»(۵۰)؛ (و از [نافرمانی] کسی که شما و اقوام پیشین را آفرید بپرهیزید). همچنین معروف است که می‌گویند: «فلان مجبول علی کذا»؛ یعنی فلانی بر فلان ویژگی، مجبول و سرشته است.

لیکن سیّد مرتضی بر وی اشکال کرده است که در این صورت باید تگرگ، جبال نامیده شود؛ چرا که تگرگ نیز همانند کوهها، سنگ مانند و سخت آفریده شده است! از این رو دیدگاه بحر ناصواب است؛ زیرا گرچه جبال در اصل، مشتق از «جَبْل» است، ولی جبال جمع و نام یک هیئت مخصوص است. از این رو هیچ عالم لغوی نمی‌گوید: هر جسمی که اجزای آن به هم پیوسته باشد (چه سنگ مانند باشد یا نه) جَبَل نام دارد، بلکه آنان لفظ جبل را صرفاً بر اجسام خاصی اطلاق می‌کنند...

همان گونه که واژه دابّه را که در اصل، مشتق از «دبیب» و به معنای مطلق جنبنده است، صرفاً بر برخی از جنبندگان اطلاق می‌کنند نه هر موجود متحرّکی.

وی ادامه می‌دهد که شایسته است در اینجا آسمان به معنای ابرهایی باشد که بالای سر ماست؛ زیرا آسمانِ خانه به معنای بلندی آن است. واژه کوهها نیز برای تشبیه است؛ زیرا میان عرب رایج است که توده‌های ابر را به کوه و شتر تشبیه می‌کنند. بنابراین گویا این آیه می‌خواهد بگوید که خداوند از توده‌های ابر که شبیه کوه است، تگرگ می‌باراند.

وی می‌افزاید: بنابراین تفسیر، «مِنْ» اوّل و دوم برای ابتدای غایت و «مِنْ» سوم، زاید است و تقدیر کلام چنین است: خداوند از کوه‌هایی (توده‌های ابر) در آسمان تگرگ را نازل می‌کند. با این وصف، حرف «من» مانند «ما فی الدار من رجل»؛ (هیج کس در خانه نیست)، «کم أعطیته من درهم»؛ (چه درهم‌های فراوانی را به او دادم!) و «ما لک عندی من حقّ»؛ (هیچ حقّی بر من نداری) است.

سپس می‌افزاید: با این توضیحات، مفعول بی واسطه‌ای برای «یُنَزِّلُ» درست شد، ولی طبق بقیه تأویل‌های پیشین، مفعول ندارد.(۵۱)

دیدگاه سیّد مرتضی، درصورتی که «من» در جمله مثبت نمی‌آمد، بجا بود، اما ابن هشام می‌نویسد: «من» در صورتی زاید است که پیش از آن، نفی یا نهی و یا استفهام باشد؛ اگرچه ادیبان کوفه این شرط را قبول ندارند و برای اثبات دیدگاهشان به قول عربها که می‌گویند: «قد کان مِن مطر» و به شعر عمر بن ابی ربیعه استدلال کرده اند که می‌گوید:

وینمی لها حبّها عندنا *** فما قال من کاشح لم یَضِرّ

محبت او در دل رو به رشد است و سخنان کاشح از محبت ما به او نمی‌کاهد؛ یعنی سخنان کاشح از سرِ دشمنی است و از این رو ضرری ندارد.

ابن هشام می‌افزاید: ابوعلی فارسی درباره آیه «وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ جِبَالٍ فِیهَا مِنْ بَرَدٍ» گفته است: رواست که «من» اوّل و دوم، زاید باشد و مفهوم این سخن این است که وی زاید بودن «من» را در کلام مثبت جایز می‌داند.(۵۲)

زمخشری بر این باور است که «من» اوّل برای ابتدای غایت، دوم برای تبعیض و سوم برای بیان است. یا اینکه اوّل و دوم برای ابتدای غایت و سوم برای تبعیض است.(۵۳) از این رو معنای آیه بنا بر فرض اوّل چنین است: «خداوند از آسمان، بخشی از ابرها را که تگرگ باشد، فرو می‌فرستد» و براساس فرض دوم بدین قرار است:

«خداوند از آسمان از ابرهایی که در آنجاست، بخشی از تگرگها را می‌باراند».

بنابراین مفعول به، در تقدیر است و «من» زاید نیست.

دیدگاه زمخشری از دیگر دیدگاهها درست تر است؛ زیرا در تقدیر گرفتن برخی از اجزای کلام در میان عربها امری رایج است؛ بویژه آنگاه که معنای کلام بر فرض حذف چیزی از آن، معلوم باشد؛ همان سان که در این آیه چنین است. ابن مالک می‌گوید: می‌توان چیزی را که معلوم است، حذف کرد، امّا باید توجه داشت که زاید بودن «من» در کلام مثبت، به فرض وجود آن در کلام عرب، برخلاف قاعده است که حمل قرآن بر آن جایز نیست.

بنابراین معنای آیه چنین است: «خداوند متعال از کوه‌هایی که در آسمان است، آبی فرو می‌فرستد» و مراد از کوهها، ابرهای متراکم است که مهم ترین نوع ابرهاست؛ زیرا گاهی ارتفاع آنها به ۱۵ تا ۲۰ کیلومتر می‌رسد. در نتیجه به لایه‌های فوقانی جو می‌رسد که بسیار سرد است؛ به گونه‌ای که سرمای آنجا از ۶۰ تا ۷۰ درجه زیر صفر در نوسان است و بدین سان تگرگ در بالاترین نقطه این ابرها تشکیل می‌شود.

حرف «من» در «مِنْ بَرَد» بیانگر تشکیل شدن ابرهای کوه پیکر است؛ ولو به اعتبار قله‌های آنها باشد که تگرگ در آنجا شکل می‌گیرد.

از نظر علمی، مشهور آن است که تشکیل تگرگ در بالای ابرهای متراکم موجب جدا شدن بارهای منفی الکتریکی می‌شود و هنگامی که تگرگ بر ابرهای طبقات پایین تر می‌بارد که حرارت آنها بالای صفر است، سبب ذوب شدن یا میعان آنها می‌شود و در نتیجه موجب جدا شدن بارهای مثبت الکتریکی می‌گردد و هنگامی که هوا در عرصه‌های پایین نمی‌تواند بار منفی بالا را تخلیه کند، تخلیه بار الکتریکی به صورت برق جلوه می‌کند.

تخلیه بار ناشی از حرارتی شدید و ناگهانی است که برق آن را ایجاد می‌کند؛ به این صورت که هوا ناگهان کشش پیدا می‌کند و بر اثر این کشش ناگهانی، از هم جدا و موجب رعد می‌شود. صدای مهیب رعد، فرآیندی طبیعی است که بر اثر بازتاب مستمر صدای اصلی رعد در عرصه‌های پایین تر جو به وجود می‌آید.(۵۴)

بدین سان تناسب فراز اخیر آیه که می‌فرماید: «یَکَادُ سَنَا بَرْقِهِ یَذْهَبُ بِالاَبْصَارِ» و همچنین سخن گفتن درباره ابرهای گرانبار با بقیه آن روشن می‌شود؛ زیرا برقِ ناشی از این ابرهای متراکم، سنگین و کوه پیکر است.

سیّد قطب در این باره می‌نویسد: قدرت خداوند ابرها را جا به جا می‌کند، سپس آنها را درهم آمیخته و توده‌ای عظیم پدید می‌آورد و هر گاه سنگین شد، باران شدید از آن فرو می‌بارد؛ در حالی که به صورت کوهی عظیم و متراکم است... کوه سان بودن ابرهایش از هر کسی برای مسافران هواپیما آن گاه که بر فراز ابرها یا میان آنها در پروازند، قابل لمس است؛ زیرا منظره ابرها از نظر بزرگی، داشتن پرتگاهها، پستی‌ها و بلندیها حقیقتاً به کوه‌های واقعی می‌ماند و تعبیر قرآن در این آیه حقیقتی را ترسیم می‌کند که انسانها تا پیش از سوار شدن بر هواپیما و پرواز بر فراز ابرها آن را نمی‌دانستند(۵۵)، بلکه این منظره در دشت‌های وسیع از دور قابل مشاهده است.

۷. هفت زمین

«اللهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ مِنَ الاَرْضِ مِثْلَهُنَّ»(۵۶)؛ (خدا همان کسی است که هفت آسمان و همانند آن هفت زمین را آفرید).

معنای همانندی چیست؟ آیا به معنای استحکام و استواری است یا تعداد آن مقصود است؟ بر فرض دوم، ماهیّت آن چیست؟

واژه «ارض» در قرآن کریم مفرد به کار رفته است، جز در این آیه که گرچه «ارض» لفظاً مفرد است، لیکن از واژه «مثلهنّ» برداشت می‌شود که هفت کره زمین وجود دارد، همان سان که این تلقّی در حدیث نیز آمده و بر سر زبانها افتاده است.

شبهات قرآنی | تطبیق قرآن بر یافته‌های علم نجوم در عصر جدید

تفاسیر متعدّدی برای تعدّد زمین وجود دارد که در پی می‌آید:

۱. هفت قارّه.

۲. هفت لایه بودن پوسته زمین.(۵۷)

۳. هفت سیاره در حال گردش که یکی از آنها کره زمین است و محیط همه آنها با پوششی از اتمسفر احاطه شده است.

۴. از پسِ هر آسمانی که بالای کره زمین است، یک کره زمین هست که بالای آن نیز یک آسمان است، تا به هفت زمین و آسمان می‌رسد که در نتیجه هفت آسمان و زمین داریم.(۵۸)

تقسیمات زمین

پیشینیان بخش‌های قابل سکونت کره زمین را که ۴۱ درصد کلّ آن است، از نظر طول جغرافیایی به هفت منطقه تقسیم کرده اند. دانشمندان عصرهای بعد دو تقسیم دیگر را برای زمین پیشنهاد کردند: نخست آنکه زمین را بر اساس آب و هوای طبیعی به هفت منطقه تقسیم کردند: یک منطقه استوایی، دو منطقه حارّه تا ۲۳ و نیم درجه عرض جغرافیایی در شمال و جنوب خط استوا، دو منطقه اعتدالی پس از خط میل اعظم تا دو مدار خط قطبی و دو منطقه دیگر به نام قطب شمال و قطب جنوب.

دوم اینکه زمین را بر اساس قاره‌ها به هفت قارّه تقسیم کردند که پنج قارّه آن معروف و دو قارّه دیگر به نام قطب شمال و قطب جنوب، پوشیده از برف است.

سه احتمال

مرحوم بلاغی می‌گوید: درباره آیه «وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ» سه احتمال دارد:

۱. زمین مانند آسمانها دارای هفت طبقه باشد؛ البته به اعتبار اختلاف طبقات زمین از نظر آثار و شگفتیها.

۲. زمین هفت بخش مهم باشد؛ مانند آسیا، اروپا، آفریقا، آمریکای شمالی، آمریکای جنوبی، استرالیا و بخشی که هنوز کشف نشده است یا حوادث دریایی آن را به کلی از بین برده است یا کاملاً از بین نرفته؛ بلکه بقایای آن که همان جزایر کوچک باشد، باقی است. یا اینکه در زیر قطب جنوب قرار دارد، همان گونه که برخی بر این باورند.

۳. مراد از همسانی زمین با آسمانها، کره‌ای دیگر غیر از زمین هاست، بلکه از نوع زمین، هم نیست. بنابراین مراد از مثل، خود سیارات در شکل و هیئت جدیدی است یا مراد سیارات قابل سکونت است که هنوز کشف نشده اند.(۵۹)

زمین‌های بی‌شمار

طنطاوی در تفسیر این آیه بر این باور رفته که مراد این است که خداوند مانند آسمانها، هفت زمین آفریده است، ولی این عدد برای حصر نیست؛ زیرا اگر کسی بگوید: «دو رأس اسب تیز تک دارم که تو و برادرت بر آنها سوار می‌شوید»، به این معنا نیست که فقط دو اسب داشته باشد، بلکه ممکن است هزار و یک رأس اسب داشته باشد. این آیه هم شبیه این مثال است. دانشمندان هیئت و نجوم می‌گویند:

کمترین تعداد کرات زمینی که به دور خورشید می‌گردند و ما آنها را ستاره می‌نامیم، تقریباً سیصد میلیون است. البته آنان در حال حاضر توانسته اند این تعداد را کشف کنند. سخن این دانشمندان ظن آور است؛ زیرا هیچ یک از آنان ادعا نکرده که این ستارگان را دیده است؛ جز روان شناسان که هر گاه از ایشان پرسیده شده گفتند کرات قابل سکونت، غیرقابل شمارش است و ساکنان کره زمین در مقایسه با ساکنان آنها مانند مورچه‌ای در مقایسه با یک انسان است. مؤید این ادعا اعتراف گالیله است؛ چرا که روح وی را پس از مرگش احضار کردند و این مطلب را از وی پرسیدند.(۶۰)

مراغی نیز پس از نقل این مطلب، از ابن مسعود نقل می‌کند که پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: «نسبت آسمانها، زمین‌های هفت‌گانه و هر آنچه در آنها و میان آنهاست به کرسی، همانند نسبت یک حلقه به صحرایی پهناور است».(۶۱)

ابن کثیر روایاتی نقل کرده که قابل سکونت بودن زمین‌های هفت‌گانه را تأیید می‌کند و پیامبرانی مانند ابراهیم، موسی، عیسی و محمّد(صلی الله علیه وآله) به سوی آنها گسیل داده شده اند و عالمان تفسیر نیز بر این پندار رفته اند که سند این احادیث، صحیح است.(۶۲)

همچنین دیگر مفسران، روایات دیگری در این باب آورده اند که شباهت آنها به روایات اسرائیلی بیشتر است و درست و نادرست در میان آنها وجود دارد.(۶۳)

در حدیث زینب عطر فروش از پیامبر نقل شده است که این هفت زمین در زیر کره زمین قرار دارد که ما بر روی آن زندگی می‌کنیم. این زمینها بر روی هم قرار دارد و نسبت هر یک به دیگری مانند حلقه‌ای است که در صحرایی انداخته شود، تا به زمین هفتم می‌رسد و همه آنها بر پشت خروسی قرار دارد که دو بال دارد و بال هایش از مشرق تا مغرب است و دو پایش در مرزهای آن! و این خروس بر روی صخره‌ای قرار دارد و صخره هم بر پشت نهنگی و آن هم بر روی دریای تاریکی و دریا هم بر روی هوا و هوا هم بر روی شبنم... .(۶۴)

از امام رضا(علیه السلام) در این باره روایت شده است که فرمود: «کره ما، زمینِ دنیا و آسمانِ آن، آسمان دنیاست و زمین دوم بالاتر از آسمان دنیاست و آسمان دوم بالای آن است و زمین سوم بر روی آسمان دوم است و آسمان سوم، بالای آن است که گنبدی شکل است و عرش پروردگار بر بالای آسمان هفتم است... و زمین زیرپای ما یکی از آن هفت کره است که زمینِ دنیاست و شش زمین دیگر بالاتر از ماست».(۶۵)

شبهات قرآنی | تطبیق قرآن بر یافته‌های علم نجوم در عصر جدید

از امام علی(علیه السلام) نقل شده است که فرمود: «ستارگان آسمان، شهرهایی مانند شهرهای زمین دارند که توسط ستونی از نور که طول آن، مسافت دویست و پنجاه سال است، به هم متصل می‌شوند. فاصله آسمانها از یکدیگر مسافتی معادل پانصد سال است و میان این ستارگان و آسمان دنیا دریاهایی است که باد آن را متلاطم می‌کند و از این روست که اندازه ستاره‌ها با هم فرق دارد و برخی کوچک و برخی بزرگ به نظر می‌رسد؛ در حالی که اندازه آنها همسان است».(۶۶)

لیکن به ظن غالب، همه یا بیشتر این روایات، افسانه‌های اسرائیلی است که با اسنادی جعلی وارد حوزه تفسیر و حدیث شده است.

دیدگاه مؤلّف درباره «مثلهنّ»

در قرآن تصریح نشده است که هفت کره زمین وجود دارد و حتّی اشاره‌ای در این باره نداریم، جز در آیه مورد بحث که موهم همانندی عددی آسمانها و زمین است، امّا واژه «ارض» به صورت مفرد، در کنار «سماوات» که جمع است، در قرآن تکرار شده است و احتمال همانندی عددی را نیز از میان می‌برد.

-«الْحَمْدُ للهِ فَاطِرِ السَّمَوَاتِ وَ الاَرْضِ...»(۶۷)؛ (سپاس خدای را که پدید آورنده آسمانها و زمین است....).

- «إِنَّ اللهَ یُمْسِکُ السَّمَوَاتِ وَ الاَرْضَ أَنْ تَزُولَا...»(۶۸)؛ (همانا خداوند آسمانها و زمین را نگاه می‌دارد تا نیفتد....).

-«للهِ الَّذِی یُخْرِجُ الْخَبْءَ فِی السَّمَوَاتِ وَ الاَرْضِ...»(۶۹)؛ (خدایی که نهان را از آسمانها و زمین بیرون می‌آورد....).

- «أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللهَ سَخَّرَ لَکُمْ مَا فِی السَّمَوَاتِ وَ مَا فِی الاَرْضِ...»(۷۰)؛ (آیا ندانسته اید که خدا آنچه را که در آسمانها و زمین است، مسخّر شما ساخته است؟....).

- «وَ لَهُ مَنْ فِی السَّمَوَاتِ وَ الاَرْضِ کُلٌّ لَهُ قَانِتُونَ»(۷۱)؛ (و هر که در آسمانها و زمین است، از آنِ اوست؛ همه او را گردن نهاده اند....).

- «وَ یَوْمَ یُنفَخُ فِی الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّمَوَاتِ وَ مَنْ فِی الاَرْضِ»(۷۲)؛ (و روزی که در صور دمیده شود، پس هر که در آسمانها و هر که در زمین است، به هراس افتد....).
- «لَهُ مَقَالِیدُ السَّمَوَاتِ وَ الاَرْضِ»(۷۳)؛ (کلیدهای آسمان و زمین از آنِ اوست....).

-«وَ مِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّمَوَاتِ وَ الاَرْضِ وَ مَا بَثَّ فِیهِمَا مِنْ دَابَّةٍ»(۷۴)؛ (و آفرینش آسمانها و زمین و آنچه از انواع جنبنده در میان آن دو پراکنده است، از نشانه‌های قدرت اوست).

-«سُبْحَانَ رَبِّ السَّمَوَاتِ وَ الاَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ ...»(۷۵)؛ (پروردگار آسمانها و زمین و پروردگار عرش، از آنچه وصف می‌کنند منزه است....).

- «تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الاَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ ...»(۷۶)؛ (آسمان‌های هفت‌گانه و زمین و هر کس که در آنهاست، او را تسبیح می‌گویند ...).

-«قُلْ أَئِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الاَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَندَاداً ذَلِکَ رَبُّ الْعَالَمِینَ . وَ جَعَلَ فِیهَا رَوَاسِیَ مِنْ فَوْقِهَا وَ بَارَکَ فِیهَا وَ قَدَّرَ فِیهَا أَقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ سَوَاءً لِلسَّائِلِینَ . ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّمَاءِ وَ هِیَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَ لِلاَرْضِ ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ . فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِی یَوْمَیْنِ وَ أَوْحَی فِی کُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا...»(۷۷)؛ (بگو آیا این شمایید که واقعاً به آن کسی که زمین را در دو هنگام آفرید،... سپس آهنگ آسمان کرد، و آن بخاری بود. پس به آن و به زمین فرمود خواه یا ناخواه بیایید. آن دو گفتند فرمان پذیر آمدیم. پس آنها را به صورت هفت آسمان، در دو هنگام مقرر داشت و در هر آسمانی کار مربوط به آن را وحی فرمود...).

حدوداً در دویست آیه از قرآن «ارض» به صورت مفرد در کنار «سماوات» به صورت جمع آمده است.

کاش می‌شد فهمید که چگونه ممکن است همجواری زمینی مفرد و آسمان جمع با این حجم عظیم از تکرار این معنا را افاده کند که زمین هم مثل آسمان از نظر تعداد همانند باشد!؟ بویژه در آیاتی که سخن از آفرینش در میان است، توجیه یک زمین و هفت آسمان چیست؟

افزون بر اینکه لام در «وَ مِن الاَرْضِ مِثْلَهُنَّ» برای عهد خارجی است؛ یعنی همان زمینی که نزد مخاطبان عرب زبان آن روز، دیر آشنا بود و آنان هم چیزی بیش از همین مطلب که زمین همان است که بر روی آن زندگی می‌کنیم، نمی‌دانستند.(۷۸)

ما بر این باوریم که معنای همسانی آسمان و زمین، تشابه آن دو در آفرینش است، نه تعداد.

علاوه بر این اگر از تعبیر «و من الأرض مِثْلَهُنَّ» تعداد اراده شده باشد، معنایش این است که کره زمین هفت منطقه آباد دارد و مقصود از زمین‌های هفت‌گانه که در دعاها و در احادیث آمده و ورد زبان عارفان شده، همین معناست.

اطلاق «زمین» بر مناطق آبادِ آن در لغت، رایج و در قرآن نیز آمده است؛ مثلاً خداوند درباره مفسدان می‌فرماید: «أَوْ یُنفَوْا مِنَ الاَرْضِ»(۷۹)؛ (یا از آن سرزمین تبعید گردند). فقیهان واژه «ارض» را در این آیه به مناطق آباد تفسیر کرده اند.

همچنین واژه «ارض» در قرآن در مطلق زمین (اعم از آباد و بایر) به کار رفته است؛ مانند «وَ آیَةٌ لَهُمُ الاَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْنَاهَا»(۸۰)؛ و زمین مرده که آن را زنده کردیم، برای آنان یک برهان است.

باری، آیه «اللهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ مِنَ الاَرْضِ مِثْلَهُنَّ» کاملاً ظهور دارد که هفت آسمان هست؛ چراکه سماوات نکره است و نیز کاملاً ظهور دارد که زمین یکی بیشتر نیست؛ زیرا ارض، معرفه آمده است. و همانندی (که از واژه مثلهن استفاده می‌شود) به این معناست که آسمان و زمین از نظر آفرینش و ابداع، همانندند و بر فرض که اراده عدد شده باشد، به معنای مناطق آباد زمین است؛ چرا که در آیه آمده است: «وَ مِنَ الاَرْضِ ...»؛ یعنی همین کره زمین دارای هفت منطقه آباد است؛ و الّا اگر از «مثلهن» هفت کره مانند کره زمین اراده شده بود، شایسته بود به جای «الأرض»، «سبع الأرضین» می‌آمد؛ همان سان که درباره سماوات این گونه تعبیر کرد؛ چرا که این تعبیر، هم گزیده تر بود و هم معنای هفت زمین را کاملاً به مخاطب می‌فهماند.

۸. غروبگاه گِل آلود

خداوند متعال درباره ذوالقرنین می‌فرماید: «حَتَّی إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَةٍ»(۸۱)؛ (تا آنگاه که به غروبگاه خورشید رسید، به نظرش آمد که خورشید در چشمه‌ای گل آلود و سیاه غروب می‌کند). «الحمأ» گل گندیده‌ای است که رنگش به سیاهی گراییده و در زیر آب‌های راکد رسوب می‌کند و یا در کنار آنهاست... و «حمأ مسنون» گِلی است که از آن بویی متعفّن می‌آید.(۸۲) «عین حامیة» هم قرائت شده که به معنای چشمه آب گرم است.

مفسران گفته اند: ذوالقرنین آهنگ سرزمین‌های مغرب زمین کرد و از راهی رفت که به گمانش او را به آنجا می‌رساند تا اینکه به اقصای مغرب رسید؛ به گونه‌ای که نتوانست به راه خود ادامه دهد و بر ساحل دریای آتلانتیک توقف کرد. آنجا این گونه دریافت که خورشید در دریایی متلاطم و با رنگ سبز مایل به سیاه، غروب می‌کند. آن زمانها اقیانوس اطلس به «دریای ظلمات» شهره بود. ذوالقرنین از آنجا به کشورهای تونس و مراکش رفت تا به دریای مدیترانه رسید و این بار نیز چنین به نظرش آمد که آنجا غروبگاه خورشید است. رنگ دریا، آبی مایل به سیاهی و در همان حال، پر آب و ناپیدا کرانه بود.(۸۳)

سیّد قطب می‌گوید: ارجح آن است که گفته شود ذوالقرنین کنار ریزشگاه یکی از رودخانه‌ها بود(۸۴)؛ همانجا که گیاهان فراوانی می‌روید و اطراف آنها گل لغزنده‌ای (حَمَأ) وجود دارد؛ با تالاب‌هایی که گویا چشمه‌های آب هستند... و مشاهده کرد که خورشید همانجا غروب می‌کند: «وَجَدَها تَغْرُبُ فی عَیْنٍ حَمِئَةٍ»(۸۵)؛ (به نظرش آمد که [خورشید] در چشمه‌ای گِل آلود و سیاه غروب می‌کند).

ما در این کتاب درباره ذوالقرنین سخن خواهیم گفت و به نظر ما قول نزدیک به واقع، آن است که وی همان کورُش هخامنشی است. وی در مسیر فتوحاتش در غرب آسیای صغیر، به منطقه‌ای به نام اَیونیّه رسید که مشرف بر تنگه داردانل و دریای اژه(۸۶) است. این منطقه دارای جزایر و شبه جزیره‌هایی در نزدیکی ساحل است. هنگامی که کورُش در ساحل دریای اژه بود، دریافت که ساحل این دریا پُرچین و شکن است. همانجا که آب دریا وارد خشکی می‌شود؛ نظیر خلیج هرمس و مندریس بزرگ و کوچک... خلیج از مسیر ۱۲۰ کیلومتر در دل دریا نفوذ کرده است و کوههای بللوری از شرق به غرب آن را احاطه کرده اند به گونه‌ای که شکل چشمه به خود گرفته است و رود «غدیس» با آب‌های گل آلود و همراه با موادّ مذاب آتشفشانی و خاک سرخ، از فراز فلات آناتولی به آن می‌ریزد... هنگامی که کورُش نزد «سارد» در نزدیکی ازمیر فرود آمد، با دقّت در خورشید نگریست و دریافت که در این خلیج که کاملاً شبیه یک چشمه بود، غروب کرد... و سرخی غروب با گِل سرخ و سیاهی که از رودخانه غدیس به خلیج ازمیر می‌ریخت، درآمیخت... شاید این همان چشمه گل آلود و تیره رنگی باشد که در قرآن از آن یاد شده است.(۸۷)(۸۸)

پی نوشت ها:

(۱). سوره ملک، آیات ۳ ـ ۵.

(۲). سوره نبأ، آیه ۱۲: «و بر فرازِ شما هفت ]آسمان[ استوار بنا کردیم».

(۳). سوره ق، آیه ۶.

(۴). سوره اسراء، آیه ۸۵.

(۵). سوره ذاریات، آیه ۴۷.

(۶). فی ظلال القرآن، ۲۸ / ۱۵۲.

(۷). بطلمیوس و پیروان وی بر این پندار بودند که زمین مرکز عالم است و ماه، عطارد، زهره، خورشید، مرّیخ، مشتری و زُحل سیّاراتی هستند که در مدارهایی به نام «افلاک» (که به ترتیب مذکور بر روی هم قرار دارند) پیرامون زمین حرکت می کنند و هر یک از آنها در مداری خاص از غرب به شرق (بر خلاف حرکت زمین که از شرق به غرب است) برگرد این کره خاکی می چرخند و حرکت این افلاک، متأثر از تحریک فلک نهم است که نزد آنان «فلک الافلاک» یا «فلک اطلس» نام داشت؛ چرا که هیچ ستاره ای در آن نیست و همه ستارگان ثابت یا «ثوابت» در فلک هشتم متمرکزند. اینها افلاک نُه گانه ای است که از نظر آنان به صورت پوست پیاز، بر کره زمین احاطه دارند. در انجیل برنابا از قول مسیح(علیه السلام) نقل شده که آسمانها نه عددند و فاصله آنها از هم مسافتی معادل پانصد سال است. وقتی ترجمه فلسفه یونان به دانشمندان مسلمان رسید، مطمئن شدند که نُه آسمان وجود دارد و برخی نیز پنداشتند که آسمانها هفت عددند و کرسی، فلک ثوابت است و عرش، فلک الأفلاک آنهاست. شگفت آنکه ابن عربی تحت تأثیر این فرضیه قرار گرفته و آن را حقیقت پنداشته و معارف اشراقی خویش را براساس آن پی ریزی کرده است (ر.ک: الفتوحات المکّیّة، ۳ / ۴۱۶ و ۴۳۳، باب ۳۷۱، فصل سوم؛ فصوص الحکم، ۱ / ۷۵، فصّ ادریسی). همچنین شیخ بهاء الدین عاملی در کتاب «تشریح الافلاک» متأثر از فرضیه بطلمیوس است. امّا دیدگاه دانشمند معتزلی، ابوالحسن علی بن عیسی رمّانی در تفسیر آیه مورد بحث، لطیف است؛ زیرا وی بر این باور است که آسمان های هفت گانه، نه تنها با افلاک بطلمیوسی تطابق ندارد، بلکه تفسیر مذکور بر خلاف صریح این آیه است. (ر.ک: التبیان فی تفسیر القرآن، ۱ / ۱۲۷)

(۸). تفسیر جواهر، ۱ / ۴۹، چاپ دوم.

(۹). همان، ص ۵۰ ـ ۵۱، با تصرّف و تلخیص.

(۱۰). هیأت واسلام، ص ۱۷۷ ـ ۱۷۹.

(۱۱). سوره بقره، آیه ۲۵۵.

(۱۲). سوره مومنون، آیه ۸۶.

(۱۳). الهدی إلی دین المصطفی، ۲ / ۷.

(۱۴). همان، ص ۶.

(۱۵). المیزان، ۱۷ / ۳۹۲ ـ ۳۹۳.

(۱۶). ر.ک: جیمز آرتور، «علی حافّة العالم الأثیری» ترجمه أحمد فهمی أبو الخیر، چاپ سوم، ص ۱۹۹ که به ضمیمه «الکون المنشور» چاپ شده است.

(۱۷). سوره انبیاء، آیه ۳۳.

(۱۸). سوره یس، آیه ۴۰.

(۱۹). یعنی دارای اصل عربی است و از زبان دیگری گرفته نشده است.

(۲۰). معجم مقاییس اللغة، ۴ / ۴۵۲ ـ ۴۵۳.

(۲۱). سوره مومنون، آیه ۱۷.

(۲۲). سوره جن، آیه ۱۱: «و از میان ما برخی درستکارند و برخی غیر آن، و ما فرقه هایی گوناگونیم».

(۲۳). سوره طه، آیه ۶۳: «و آیین والای شما را براندازند».

(۲۴). سوره طه، آیه ۱۰۴: «آنگاه که نیک آیین ترین آنان گوید: جز یک روز، بیش نمانده اید».

(۲۵). سوره جن، آیه ۱۶: «و اگر [مردم] در راه راست پایداری ورزند، قطعاً آب گوارایی بدیشان نوشانیم».

(۲۶). سوره نازعات، آیه ۵؛ سوره ذاریات، آیه ۴.

(۲۷). سوره سجده، آیه ۵.

(۲۸). سوره ذاریات ۲۲.

(۲۹). سوره یونس، آیه ۳.

(۳۰). سوره حجر، آیه ۲۱.

(۳۱). سوره مریم، آیه ۶۴.

(۳۲). سوره قدر، آیه ۴.

(۳۳). ر.ک: المیزان، ۱۵ / ۲۱.

(۳۴). سوره ذاریات، آیه ۷.

(۳۵). سوره نوح، آیه ۱۵.

(۳۶). ضمناً این آیه در سوره نوح است که بیانگر سخن وی به قومش می باشد.

(۳۷). سوره ق، آیه ۶.

(۳۸). سوره ملک، آیه ۳.

(۳۹). ر.ک: مجمع البیان، ۱۰ / ۳۲۲ و ۳۶۳ ذیل آیه پیشین از سوره ملک و سوره نوح؛ آلوسی، روح المعانی، ۲۹ / ۶ و ۷۵؛ تفسیر مراغی، ۲۹ / ۶ و ۸۵.

(۴۰). سوره بروج، آیه ۱.

(۴۱). سوره حجر، آیه ۱۶.

(۴۲). سوره فرقان، آیه ۶۱.

(۴۳). سوره حجر، آیه ۱۷.

(۴۴). تفسیر قمی، ۱ / ۳۷۳؛ المیزان، ۱۲ / ۱۴۳ و ۱۵۴؛ تفسیر ابن کثیر، ۲ / ۵۴۸؛ روح المعانی، ۱۴ / ۲۰.

(۴۵). المیزان، ۲۰ / ۳۶۸.

(۴۶). محمّد عبده، تفسیر جزء عمّ، ص ۵۷.

(۴۷). سوره نور، آیه ۴۳.

(۴۸). مجمع البیان، ۷ / ۱۴۸.

(۴۹). روح المعانی، ۱۸ / ۱۷۲؛ ر.ک: التفسیر الکبیر، ۲۴ / ۱۴.

(۵۰). سوره شعرا، آیه ۱۸۴.

(۵۱). سید مرتضی علم الهدی، الأمالی، ۲ / ۳۰۴ ـ ۳۰۶.

(۵۲). مغنی اللّبیب، حرف میم، ۱ / ۳۲۵.

(۵۳). الکشاف، ۳ / ۲۴۶.

(۵۴). برای آگاهی بیشتر ر.ک: التمهید فی علوم القرآن، ۶ / ۱۴۲.

(۵۵). فی ظلال القرآن، ۱۸ / ۱۰۹ ـ ۱۱۰ (مجلّد ۶).

(۵۶). سوره طلاق، آیه ۱۲.

(۵۷). ر.ک: المیزان، ۱۹ / ۳۷۸؛ تفسیر نمونه، ۲۴ / ۲۶۱.

(۵۸). ر.ک: هیأت و اسلام، ص ۱۷۹؛ المیزان، ۱۹ / ۳۷۹ ـ ۳۸۰.

(۵۹). الهدی إلی دین المصطفی، ۲ / ۸ ـ ۷.

(۶۰). تفسیر جواهر، ۲۴ / ۱۹۵.

(۶۱). تفسیر مراغی، ۲۸ / ۱۵۱.

(۶۲). تفسیر ابن کثیر، ۴ / ۳۸۵.

(۶۳). ر.ک: الدرّ المنثور، ۸ / ۲۱۰ ـ ۲۱۲؛ جامع البیان، ۲۸ / ۹۹.

(۶۴). عبدعلی جمعة الحویزی، نور الثقلین، ۵ / ۳۶۴ ـ ۳۶۵.

(۶۵). تفسیر البرهان، ۸ / ۴۶.

(۶۶). بحارالانوار، ۵۵ / ۹۰ ـ ۹۱.

(۶۷). سوره فاطر، آیه ۱.

(۶۸). سوره فاطر، آیه ۴۱.

(۶۹). سوره نمل، آیه ۲۵.

(۷۰). سوره لقمان، آیه ۲۰.

(۷۱). سوره روم، آیه ۲۶.

(۷۲). سوره نمل، آیه ۸۷.

(۷۳). سوره زمر، آیه ۶۳.

(۷۴). سوره شوری، آیه ۲۹.

(۷۵). سوره زخرف، آیه ۸۲.

(۷۶). سوره اسراء، آیه ۴۴.

(۷۷). سوره فصلت، آیات ۹ - ۱۲.

(۷۸). حتّی انسان های این عصر هم چیزی به نام زمین، غیر از همین کره ای که بر روی آن زندگی می کنیم، نمی شناسند. افزون بر اینکه «ارض» مانند نام دیگر سیّارگان، عَلَم شخص برای همین سیّاره است و مانند «سماء»، اسم جنس عام نیست؛ از این رو گفته اند که هر آنچه بالای سر توست، آسمان است و هر آنچه زیر پای توست، زمین نام دارد! و می فرماید: (وَ الاَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ) (سوره الرحمان، آیه ۱۰)؛ و زمین را زیر پای مردمان نهاد.

(۷۹). سوره مائده، آیه ۳۳.

(۸۰). سوره یس، آیه ۳۳.

(۸۱). سوره کهف، آیه ۸۶.

(۸۲). خداوند می فرماید: (إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإ مَسْنُونٍ)، سوره حجر، آیه ۲۸؛ ر.ک: آیات ۲۶ و ۳۳ از همان سوره.

(۸۳). ر.ک: تفسیر مراغی، ۱۶ / ۱۶. واژه «حمئة» به معنای دریای پر آب و ناپیدا کرانه است.

(۸۴). یکی از معانی عین، ریزشگاه آب قنات است.

(۸۵). فی ظلال القرآن، ۱۶ / ۶ (مجلّد ۵، ص ۴۰۹).

(۸۶). امروزه دریای اژه بخشی از سواحل ترکیه فعلی و در کناره دریای مدیترانه است.

(۸۷). مفاهیم جغرافیة، ۲۴۳ ـ ۲۴۴.

(۸۸). برگرفته از کتاب: نقد شبهات پیرامون قرآن کریم، معرفت، محمدهادی، مترجمان: حکیم باشی، حسن، رستمی، علی اکبر، علیزاده، میرزا، خرقانی، حسن، مؤسسه فرهنگی تمهید، چاپ دوم، ۱۳۸۸، ص ۴۰۲ الی ۴۲۵.

منبع: آیین رحمت - دفتر آیت الله العظمی مکارم شیرازی

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha