سه‌شنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۲ |۹ رمضان ۱۴۴۵ | Mar 19, 2024
مسئولان

حوزه/ در حکومت اسلامی مثلاً به هنگام تقسیم اموال عمومی، انصاف حاکم به این صورت است که همه افراد را به طور یکسان نگریسته و اموال و امکانات را به گونه ای مساوی بین مسلمانان تقسیم نماید.

به گزارش خبرگزاری حوزه، «آئین کشورداری از دیدگاه امام علی (علیه السلام) » کتابی است به قلم مرحوم آیت الله العظمی محمد فاضل لنکرانی (ره) که حوزه نیوز در شماره های مختلف، مباحث خواندنی این کتاب را تقدیم نگاه شما علاقمندان خواهد کرد.

مفهوم انصاف با خدا

در زندگی عادی و روزمرّه کسانی هستند که با وجود برخورداری از سلامت جسم و روح، و نداشتن هر گونه ناراحتی، به ارزش این نعمت بزرگ فکر نمی کنند و قدر این موهبت الهی را نمی دانند.

این که می گویند: انسان تا وقتی سالم است، قدر سلامت را نمی داند، از همین جا مایه می گیرد؛ چون به راستی وقتی انسان دندان های سالمی دارد و غذای روزانه اش را به راحتی و بدون کم ترین مشکلی می خورد، این دندان ها چنان کار خود را طبیعی و ساده انجام می دهند که انسان هنگام جویدن لقمه ها اصلاً شاید لحظه ای هم به وجود نعمتی همچون دندان هایی که در دهان دارد، فکر نکند، یا وقتی پاهای سالمی دارد و به راحتی از این سو به آن سو می رود و فعالیت و جنبوجوش دارد، شاید در طول ساعت ها راه پیمایی حتی یک لحظه هم از ذهنش نگذرد که داشتن پای سالم چه نعمت عظیمی است. اما همین که سلامت یکی از دندان هایش به هم خورد و در عصب آن درد و ناراحتی راه یافت، آن گاه گویی دنیا در نظرش سیاه می شود.

دیگر مسأله فقط این نیست که نمی تواند به آسودگی غذا بخورد، بلکه شدت درد، او را زمین گیر می کند و در یک گوشه می نشاند و از انجام هر کاری بازش می دارد، تا جایی که بر اثر دندان درد، انسان احساس می کند گوش هایش هم خوب نمی شنود، چشم هایش هم خوب نمی بیند و اصلاً مغزش هم خوب کار نمی کند. فقط از درد به خود می پیچد و تازه به یاد می آورد که چه نعمت شگفتی به نام دندان در دهانش وجود داشته که قبلاً متوجه آنها بوده و کمتر به ارزش وجودی شان فکر می کرده است. یا وقتی پاهایش صدمه می بیند و دیگر قدرت حرکت و راه رفتن را از دست می دهد و ناچار می شود از جنبوجوش و فعالیت دست بردارد و در یک گوشه بنشیند، آن وقت تازه می فهمد که وجود دو پای سالم چه نعمت ارزنده ای بوده است!

همین مختصر اشاره را بگیرید و بقیه را پیش خودتان حساب کنید. هریک از نعمت هایی را که امروز دارید، در نظر بگیرید و آن گاه روزی را مجسم کنید که خدای نکرده این نعمت به کلی از بین برود، یا حتی مختصر اختلال و لطمه ای پیدا کند. آن وقت حساب کنید که در اثر همین امر کوچک، چه مشکلات بزرگ و ویران کننده ای در زندگی شما ـ چه از نظر جسمی و چه از نظر روحی و معنوی ـ پیدا خواهد شد و چطور شما را از ادامه مسیر طبیعی زندگی باز خواهد داشت.

این جاست که مسأله انصاف کردن با خدا مطرح می شود. یک قسمت از انصاف کردن با خدا، به جا آوردن شکر نعمت های اوست، و برای این کار نیز راه اصلی همانا اجرای دستورات و مقرّرات خداوندی است. آیا انصاف است که انسان با وجود این همه نعمت ها و مواهب بی شمار که خداوند به او ارزانی داشته است، باز هم ناسپاسی کند و در برابر مقررات خدا، به تمرّد و سرپیچی دست بزند؟ آن هم مقرراتی که به صورتی بسیار مختصر و ساده وضع شده و تازه در این مقررات هم سعادت و رستگاری خود همین انسان ها مورد نظر بوده است؛ وگرنه خداوند چه احتیاجی به ما دارد و برایش چه فرقی می کند که ما موجودات ضعیف و ناچیز، مقرّرات او را انجام بدهیم یا خیر؟

نکته قابل توجّه این که گاهی ما انسان ها آن مقدار که در مقابل سایر افراد انسانی احساس شرم و حیا و حق شناسی و شکرگزاری داریم، در برابر خداوند همان مقدار را هم به جا نمی آوریم؛ مثلاً اگر کسی احسان مختصری درباره ما روا دارد و در لحظه کوتاهی از زندگی مان کار کوچکی برایمان انجام دهد، در مقابل او احساس قدردانی و حق شناسی می کنیم تا جایی که گاه می گوییم وظیفه اخلاقی ایجاب می کند که این احسان را تا پایان عمر فراموش نکنیم و هر جا توانستیم، برای جبران و قدردانی آن تلاش کنیم. امّا چطور است که در مقابل این همه احسان هایی که از ناحیه خداوند نسبت به ما ارزانی شده و این همه مواهب و عنایات و الطاف الهی که سراسر زندگی مان را از هر طرف پوشانده است، وظیفه اخلاقی احساس نمی کنیم؟

چرا خود را موظف به حق شناسی و شکرگزاری از خدا ـ که همانا اجرای دستورات او برای خوشبختی و رستگاری خودمان است ـ نمی دانیم؟ آن هم دستوراتی که از یک سو بسیار ساده بوده و به آسانی انجام پذیر است، و از سوی دیگر هیچ نفعی برای خداوند ندارد و انجام و عدم انجامش در پیش گاه کبریایی او یکسان است و تازه نفع آنها تمام و کمال به خود ما بر می گردد و فقط در راه تکامل و تعامل انسانی خودمان نقش دارد.

از این بیان نتیجه می گیریم که هرگونه کفران نعمت در مقابل عنایات و الطاف الهی و هر نوع مخالفت و نافرمانی از دستورات خداوند، نوعی بی انصافی نسبت به ساحت قدس الهی است.

مفهوم انصاف با مردم

انصاف در رابطه با مردم، یعنی این که حقّ هر کسی همان گونه که هست ادا شود و حقوق هر انسانی به طور کامل و به گونه ای مساوی رعایت گردد.

حاکم در مقام حکومت، از دو جهت بایستی با مردم با انصاف رفتار کند؛ نخست در رابطه با خود (چه در مسائل حکومتی و چه در مسائل شخصی) و دیگری در رابطه با خویشان، دوستان و کسانی که به وی نزدیک ترند.

در حکومت اسلامی مثلاً به هنگام تقسیم اموال عمومی، انصاف حاکم به این صورت است که همه افراد را به طور یکسان نگریسته و اموال و امکانات را به گونه ای مساوی بین مسلمانان تقسیم نماید.

در حالات شخصی نیز اگر حاکم، به طور مثال، همسایه یکی از رعایا بود، حق ندارد به مقتضای همسایگی چیزی را به او تحمیل کند. اگر می خواهد جنسی را به او بفروشد یا از او خریداری کند، حقّ تحمیل ندارد و نباید جنس خود را به گران ترین قیمت بدهد و جنس او را با ارزان ترین قیمت بگیرد. در هر دومورد بایدآنچه راکه عدل وحقّ وانصاف حکم می کند به اجرا درآورد.

وظیفه استاندار در رابطه با نزدیکان و بستگان

تا این جا دو مورد از موارد انصاف با مردم را مطرح کردیم. مورد سوم در رابطه با بستگان و نزدیکان حاکم است. حاکم نبایستی اجازه بدهد که نزدیکان وی به اتکای این که از طرف حاکم حمایت می شوند، نسبت به مردم بی انصافی کنند؛ زیرا طبعاً هر کسی نسبت به بستگان و نزدیکان خود، به خصوص نسبت به اهل خانه و فرزندانش علاقه خاصی دارد که گاهی ممکن است به طرفداری از آنها یا جهت گیری به سود آنها کشیده شود.

حاکم نبایستی چنین باشد و اگر چنین وضعی پیش آمد و او شاهد بی انصافی نزدیکانش نسبت به دیگران بود، عدل و انصاف اقتضا می کند که از پایمال شدن حقوق مردم جلوگیری نماید.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha