یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ |۱۹ شوال ۱۴۴۵ | Apr 28, 2024
کد خبر: 900890
۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۹ - ۰۹:۲۶
شهادت امام علی علیه السلام

حوزه/ شاعران آیینی دارالعباده یزد به مناسبت شهادت حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) به مرثیه سرایی پرداختند و اشعار خود را در فضای مجازی به اشتراک گذاشتند.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری«حوزه» از یزد، جمعی از شاعران آیینی استان یزد به مناسبت شهادت امیرالمؤمنین علی(ع) اشعار خود را در سوگ مولایشان در فضای مجازی انجمن شعر اوج هنر به اشتراک گذاشتند.

عبدالوهاب صادقی فیروزآبادی متخلص به «صادق» شاعری از شهرستان میبد سرود:

جاهلان مطلق و خود اجتهاد
بوده بااصل ولایت در عناد

بی بصیرت مارقین کور دل
خشک و سرد و تلخ و اندیشه جماد

تیغ جهل و کینه شان، آمد فرود
بر  نماد نور حق و عدل و داد

او ولی است و وصی است و علی(ع)
واجد اعلی ترین آداب باد

از غدیر، آن فره بر سر، مرتضی است
مؤمنان را، میر و سرور، مرتضی است

قول حق، جان پیمبر، مرتضی است
با  پیمبر، چون  برادر، مرتضی است

گنج حکمت، گاه  منبر، مرتضی است
ذوالفقارش همچو تندر، مرتضی است

مطلع خورشید خاور،  مرتضی است
شافع  صحرای محشر، مرتضی است

در کساء، اهل مطهر، مرتضی است
هم طرازشان کوثر، مرتضی است

حیدر و صدیق اکبر، مرتضی است
آفتاب فتح خیبر، مرتضی  است

همسر زهرای اطهر(س) مرتضی است
درخور دخت پیمبر،مرتضی است

کعبه تا محراب او، یک مکتب است
در سه جبهه، بوده در جنگ و جهاد

دیده ی خورشید، مانندش ندید
مادر گیتی چنان  شیری، نزاد

«صادق»از اعجاز نام بو تراب
سر به هرخاکی، به پای او نهاد

* سنگ نخلستان

سید فضل الله طباطبایی ندوشن متخلص به امید و صاحب کتاب شعر لحظه های سبز  سروده است:

گاه ذوق شاعری گل می کند 
طفل احساسم تکامل می کند 
می شوم مفتون صهبای ولا
جرعه نوشی از سبوی مرتضی (ع)
می کنم همداستانی با کمیت 
می سرایم شروه ای از اهل بیت (ع)
قطره ای از موج اقیانوس را
از شعاع آسمان فانوس را
جذوه ای از آتش طور علی (ع)
جرعه ای از سعی مشکور علی (ع)
گرچه شعرم برگ سبزی بیش نیست
شاعری میسور این درویش نیست
تا شوم مست ولایت یا علی (ع)
در نی ام پیچد نوایت یا علی (ع)
زمزم طبع مرا جاری نما
برگ سبزم را خریداری نما
بر سرم دستی بکش یا مرتضی (ع )
قرص عشقی از تنورت کن عطا
یا علی (ع) چاه دلم را ماه کن
غربت یلدایی ام  کوتاه کن
تا نگردم در کف طوفان اسیر
جان زهرا (ع) دست فکرم را بگیر
تا نگاه آسمان طوفانی است
بر زمین موج بلا ارزانی است
شعر هایم چشمه موقوفه است
باز هم مدیون چاه کوفه است
کاش بودم از کبوترهای چاه
نیمه شبها می شدم غرق نگاه
آفتابش سایه می شد بر سرم
آسمان می گشت تسخیر پرم
کاش بودم سنگ نخلستان او
شاهد غمهای جاری از گلو
گاه حتّی کمتر از سنگ سیاه
می شود دلهای خالی تر  ز آه
جان مولا ما نمک پرورده ایم 
داغدار ماه سیلی خورده ایم
بال پروازی بده مرجان ما
تا در خشان تر  شود مرجان ما 
یا علی (ع) ! شیرازه ام زهرایی است
فطرتم سرخ است و عاشورایی است
رزق من گردان زره بر تن کنم
ذکر آل الله را جوشن کنم
غرق طوفانم  ز  موجم وارهان
باز هم تا ساحلی ایمن رسان
ساحل سبز شعور اهل بیت (ع)
افتخار همنوایی با کمیت

*لیله القدر علی 

سید علی میری رکن آبادی در در سوگ شهادت امام علی(ع)مرثیه ای سرود:


هم به سامان می رسد جان پریشان با علی 
هم نمی افتد ز پا هر کس که گوید یا علی 
دلفریبی می کند دنیا و سیلی می خورد 
رویگردان است از دنیا و ما فیها علی(ع) 
دارد اقیانوس را در دیده ی دریایی اش 
می دهد گستردگی را بر دل دریا علی(ع)
بوسه بر خاکش زند جبریل  و می نازد که من 
خوانده ام در گوش هستی لافتی الا علی
این علی با این بزرگی می رود از این زمین
فزت بر لب دارد و لبخند بر لب ها علی 
هدمت والله ارکان الهدی را بشنوید 
می کشاند اشک را تا عالم بالا علی(ع)
لیله القدر علی امشب به پایان می رسد 
می شود از کوفه راحت از همین فردا علی
قدر نشناسان زمین را بی علی می خواستند  
می کند قرآن ناطق، قدر را معنا، علی 
کوفه بر تنهایی خود بعد از این بر سر بزن
بعد از این غربت نمی ماند دگر تنها علی 
دردهای زینب از جان علی گیرد رمق 
درد مظلومی نیاندازد اگر از پا علی
تیغ با شق القمر کردن علی را می کشد 
یا نه، از جان شسته دست از  دوری زهرا علی
آسمان شهر بارانی ست طفلان نوحه خوان 
جام در دست اند و باشد ذکرشان بابا، علی 
مجتبی چندی به محراب پدر خورشید باش
تا رود  آرامتر از  شهر پرغوغا علی 
کم نمی گردد از این مظلومی آل عبا 
گفت این را با حسین و زینب و سقا علی 

*تعزیه

مرثیه ای منتخب  از سید فضل الله طباطبایی ندوشن در کتاب آبی احساس اثر شاعر
 

بارانِ مرگِ عاطفه ، از سر گرفته بود
کودک ، هنوز دامنِ مادر گرفته بود

مِه می شد از گلویِ غریبانه اش بلند
طفلِ دلش بهانه ی حیدر(ع) گرفته بود

تا یاد داشت کوبه ی در  بی صدا نبود
آن حلقه بوسه از کفِ باور گرفته بود

مثلِ همیشه کومه لبالب از انتظار
امّا فلک ، رویّه ی دیگر گرفته بود

آن کس که عطرِ یادِ پدر ، در سلام داشت
شاید  ز  چشمِ حادثه ، ساغر گرفته بود

وقتی شنید : " قد قُتل المرتضی " ؛ دلش
پشتِ هجومِ واهمه ، سنگر گرفته بود

در منتهای بارشِ یک کوفه بی کسی
چتری  ز جنسِ تعزیه  بر سر گرفته بود

آن ناشناسِ تا ابدیّت پر  از " امید"
گویا نگاهِ سبزش  از او برگرفته بود

انتهای پیام/313/47

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha