به گزارش خبرگزاری حوزه، «مثال های زیبای قرآن»، کتابی است از آیت الله العظمی مکارم شیرازی که به مثال های مختلف قرآن در موضوعان گوناگون پرداخته و حوزه نیوز مطالب کاربردی این کتاب را در شماره های مختلف تقدیم نگاه شما قرآن دوستان خواهد کرد.
* فصل شانزدهم
- پانزدهمین مثال: بلد طیّب
دورنمای بحث
این آیه شریفه ـ که بلافاصله پس از مثال چهاردهم ذکر شده ـ در واقع ادامه همان بحث معاد است؛ و پاسخ به سؤال مقدّری است که شاید در ذهن بعضی ها تداعی کند. شرح آن در صفحات بعد خواهد آمد.
اشاره ای به مثال گذشته
در مثال چهاردهم (آیه ۵۷ سوره اعراف) خداوند متعال با یک بیان زیبا، هم دلیلی بر مبدأ و اصل توحید ارائه فرمودند و هم استدلالی به اصل معاد و جهان رستاخیز.
ذکر حرکت بادها، جمع شدن ابرهای سنگین، نزول باران، دوباره زنده شدن زمین های مرده، فراهم آمدن انواع میوه ها، گلها و درختان، دلیل محکمی بر توحید و خداشناسی بود؛ دلیل محکمی که اگر هیچ دلیلی جز این نبود، برای اثبات وجود خداوند کفایت می کرد. بی شک با آمدن فصل زمستان آثار مرگ سراسر باغ را فرا می گیرد؛ باغی با درختان افسرده و بی روح؛ ولی پس از مدّتی به هنگام بهار حیات جدیدی در باغ دیده می شود؛ با انواع درختان سرسبز، گلهای مختلف، بوته های گوناگون، گیاهان متفاوت، میوه های ترش و شیرین با رنگهای متنوّع و... که روح انسان را طراوت می بخشد.
این طبیعت شگفت، دلیل محکمی بر اثبات وجود خداوند قادر مطلق است، که اگر انسان تنها به برگ سبزی از نشاط طبیعت بیندیشد، برای شناخت حضرت حق کافی است.
برگی که بر اساس گفته دانشمندان، اگر از عرض برش زده شود، دارای هفت طبقه است، که هر طبقه آن دارای ساختمان مخصوص و وظیفه ویژه ای است. با کمی دقّت خطوط ریزی بر روی این برگ ظریف مشاهده می شود که بسان شبکه لوله کشی یک شهرک می باشد که وظیفه آب رسانی و تغذیه قسمتهای مختلف برگ را به عهده دارد. چه قدرتی این طبقات هفتگانه را با ظرافت زیبا آفریده است؟! چه خالق حکیمی این شبکه عظیم و دقیق لوله کشی را در درون این برگ طرّاحی کرده است؟! از این رو، نه تنها «برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتری است معرفت کردگار»، بلکه اگر به دقّت تمام، ساختمان و وظیفه و فواید آن بررسی شود، بی نهایت کتاب از معرفت کردگار صورت می گیرد. بنابراین، صدر آیه دلالت بر توحید و ذیل آیه (کَذلِکَ نُخْرِجُ الْمَوْتی) به مسأله معاد رهنمون است.
شرح و تفسیر مثال پانزدهم
همان گونه که گذشت این آیه شریفه پاسخ به سؤال مقدّری است که ممکن است بعد از توجّه به آیه گذشته مطرح شود که: اگر آب باران یکی است و زمین ها هم یکسان، و همه زمین ها از آب باران استفاده می کنند، پس چرا در بعضی از زمین ها گل و گیاه و میوه می روید و در بعضی دیگر خار و خاشاک پدید می آید؟ اگر باران وحی الهی بر همه دلها و قلبها یکسان می بارد و همه قلبها در مسیر باران رحمت الهی هستند؛ پس چگونه بعضی از قلبها هدایت و مصداق «بلد طیّب» می گردند و بعضی از دلها گمراه و مصداق «بلد خبث» قرار می گیرند؟
آیه شریفه در صدد پاسخ به این پرسش برآمده، می فرماید: «وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِاِذْنِ رَبِّهِ» سرزمین پاکیزه و شیرین؛ بستر مناسب و لایق، به فرمان پروردگار، گیاهان مناسب و خوبی را می رویاند. دلهای پاک و قلبهای آماده انسانها نیز بر اثر وحی الهی، میوه های شیرین اخلاص و صفا را پرورش می دهند.
«وَ الَّذی خَبُثَ لایَخْرُجُ اِلاّ نَکِداً» ولی سرزمین خشکیده و شوره زار؛ خاکهای نالایق و غیر مستعد، جز گیاهان هرزه و بی ارزش، محصولی ندارد!
«نکد» در لغت عرب به معنای انسان بخیل و خسیس است؛ همان انسانی که در اصطلاح، می گویند «نم پس نمی دهد!» این نوع گیاهان را ـ که در شوره زار می روید ـ «نکد» نامیده اند؛ زیرا همان گونه که انسان بخیل به کسی خیر و فایده ای نمی بخشد، این نوع سرزمین ها نیز بی خاصیّت و فاقد ارزشند.
«کَذلِکَ نُصَرِّفُ الآیاتِ لِقَوْم یَشْکُرُونَ» آیات قرآن را با عبارات گوناگون حتّی با مثلهای بسیار ساده برای مردم بیان می کنیم تا با استفاده از آن، مردمی سپاسگزار باشند. بنابراین، نه بر باران رحمت الهی اشکال وارد است و نه بر وحی آسمانی؛ چه این که این دو رحمت الهی به گونه مساوی، زمین ها و دلها را فرا می گیرند، بلکه اگر اشکالی وجود دارد از خود زمین و دل است؛ زیرا بعضی از زمینها استعداد پرورش گیاه را ندارند و محصول آنها خار است. به همین گونه، قلب بعضی از انسانها استعداد هدایت شدن را ندارند و خود را بی نیاز از وحی می پندارند.
این مثل برای چه کسانی است؟
در این مورد بین مفسّران گفتگوست؛ بسیاری از مفسّران بر این عقیده اند که این آیه درباره مؤمنان و کفّار است؛ یعنی وحی الهی در این آیه به باران تشبیه شده است و دلهای بنی آدم به زمینهایی که باران بر آن می بارد. بنابراین، باران وحی الهی بر زمین هر دلی می بارد؛ لکن آن کسانی از باران وحی الهی بهره مند می شوند و مصداق «بلد طیب» می گردند که دارای دلی پاک و پاکیزه باشند. آن گاه میوه این سرزمینهای پاک، اخلاق خوب، ایمان بالا، شوق به اولیاءاللّه، اخلاص در عمل، عمل به وظیفه و... می باشد؛ ولی در مقابل، دل و قلب کفّار ـ که بسان زمین آلوده و کثیفی است ـ از این باران وحی بی بهره است.
پیام های آیه
۱ـ فاعلیّت فاعل و قابلیّت هر دو لازم است!
آیه شریفه و دیگر آیات به این مطلب مهم اشاره دارند که: برای رسیدن به کمال دو چیز لازم است:
الف ـ فاعلیّت فاعل؛
ب ـ قابلیّت قابل.
یعنی برای رسیدن به کمال هم عوامل و اسباب ترقّی لازم است و هم زمینه های ترقّی؛ بنابراین، تنها فاعلیّت فاعل (باران) کفایت نمی کند، بلکه قابلیّت قابل (آمادگی و لیاقت زمین) نیز لازم است؛ چه این که اگر صدها سال باران بر زمین شوره زار ببارد، یک گل هم به بار نخواهد نشست.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) همان گونه که سلمان و اباذر و دیگر مسلمانان را به اسلام دعوت کرد؛ ابوجهل و ابولهب و دیگر کفّار را نیز به اسلام فراخواند؛ ولی قلب پاک و پاکیزه سلمان و اباذر آماده دریافت حق و سبب رویش نهال ایمان شد. در صورتی که همان گفتار پیامبر (صلی الله علیه وآله) بر قلب شوره زار ابوجهل و ابولهب تأثیر نگذاشت و سبب رویش بخل و کینه در وجود آنها شد.
۲ـ قرآن و وحی برای کفّار نتیجه معکوس می دهد!
گاهی آیات قرآن نه تنها سبب هدایت نمی شود، بلکه باعث ضلالت افراد می گردد؛ یعنی انسانهای بدطینت و کافران نه تنها از شنیدن آن بهره ای نمی برند، بلکه با شنیدن آن بر گمراهی و ضلالت آنها افزوده می شود.
این مطلب در آیاتی از قرآن مجید، از جمله در آیه ۱۲۴ و ۱۲۵ سوره توبه ذکر شده است «وَاِذا ما اُنزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ اَیُّکُمْ زادَتْهُ هذِهِ ایماناً فَامَّا الَّذینَ آمَنُوا فَزادَتْهُمْ ایماناً وَ هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ وَ اَمَّا الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً اِلی رِجْسِهِمْ وَ ماتُوا وَ هُمْ کافِرونَ».
هنگامی که سوره ای نازل می شود، منافقین به یکدیگر می گویند: آیا این سوره، ایمان شما را افزون ساخت؟! [به آنها بگو:] امّا کسانی که ایمان آورده اند، بر ایمانشان افزوده شده است و آنها [به فضل و رحمت الهی] خوشحالند و امّا آنها که در دلهایشان بیماری است، پلیدی بر پلیدیشان افزوده شده، از دنیا رفتند در حالی که کافر بودند.
سؤال: چگونه ممکن است قرآن مجید با آیات نورانیش، سبب گمراهی بعضی شود؟
پاسخ: قرآن مجید همانند چراغی است که اگر در دست دانشمندی باشد، در پرتو نور آن به اکتشافات و اختراعات تازه ای دست می یابد و سبب پیشرفت آن می گردد، ولی اگر دزدی بدان دست یابد، سبب سنگین تر شدن جرم و گناهش می شود، زیرا دزدها با چراغ، کالای با ارزش تری را به سرقت می برند.
«چو دزدی با چراغ آید *** گزیده تر برد کالا»
در اینجا بر چراغ اشکالی نیست؛ چه این که استفاده از آن، بستگی به قابلیّت ها و ظرفیّت ها دارد. باران نازل می شود، زمین شیرین و مستعد، گل می رویاند؛ ولی در زمین شوره زار نه تنها گل نمی روید، بلکه خارهای آن بیشتر می گردد. در حالی که طبیعت باران برای هر دو زمین یکسان است.
«فَزادَتْهُمْ رِجْساً اِلی رِجْسِهِمْ» هر آیه ای نازل می شد با آن به مخالفت برمی خاستند و به پلیدی و دشمنی آنان افزوده می شد؛ بنابراین، تعجّبی ندارد اگر بگوییم آیات قرآن برای انسانهای گمراه، سبب گمراهی بیشتر می شود!
مردم سه دسته اند
در توضیح مطلب مذکور (گوناگونی ظرفیّت و قابلیّت ها) شایسته است به کلام امیرالمؤمنین (علیه السلام) ـ که خطاب به کمیل بیان فرموده است ـ تمسّک بجوییم؛ کمیل بن زیاد می گوید: حضرت علی (علیه السلام) روزی مرا فراخوانده، به سوی قبرستان کوفه برد. هنگامی که به صحرا رسیدیم، آن حضرت آه پر دردی کشید و فرمود: «یا کُمَیْلُ بْنَ زیاد اِنَّ هذِهِ الْقُلُوبَ اَوعِیَةٌ فَخَیْرُها اَوْعاها» دلها و روح انسانها همچون ظرف هستند بهترین قلبها، آن است که با ظرفیّت تر (دریادل) باشد.
به عنوان مثال، افراد در استفاده باران متفاوتند:
یکی به اندازه دریاچه ای از آب باران استفاده می کند؛ زیرا ظرفیّتش وسیع است. دیگری به اندازه یک استکان؛ چون بیش از این ظرفیّت ندارد و چه بسا فرد دیگر، اصلا استفاده ای نبرد؛ چون ظرف خود را وارونه قرار داده است. در این مثال، روشن است که اشکال و تبعیضی از ناحیه فیض خدا نیست، بلکه از ناحیه ظرفیتها و قابلیّتهای انسانهاست؛ سپس حضرت امیر (علیه السلام) خطاب به کمیل فرمودند: «فَاحْفَظْ عَنّی مااَقُولُ لَکَ: اَلنّاسُ ثَلاثَةٌ: فَعالِمٌ رَبَّانِیٌ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلی سَبیل نَجاة وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ»
کمیل! آنچه برایت می گویم، به خاطر بسپار و نسبت به آن محافظت کن. مردم به سه دسته اند: [مواظب باش ببین که از کدام گروه به شمار می آیی!]
۱ـ گروه اوّل، علما و دانشمندان الهی هستند که مربّی مردمند [دانشمندانی که هم خود راه حقیقت را طی می کنند و هم دیگران را رهنمون هستند].
۲ـ کسانی که خود، فاقد دانشند، ولی در سایه نور دانش دانشمندان حرکت می کنند و در پی تحصیل علم هستند.
۳ـ انسان های احمقی که نه خود راه را می دانند و نه از رهروان، راه را می پرسند. آدمهای احمق بی سر و پایی که نه خود عالمند و نه بر علم عالم تکیه می زنند!
حضرت (علیه السلام) با بیان چهار ویژگی، ماهیّت گروه سوّم را روشن می سازد:
الف ـ اَتْباعُ کُلِّ ناعِق: به دنبال هر صدایی حرکت می کنند و پای هر پرچمی سینه می زنند و هدف خاصّی ندارند.
ب ـ یَمیلُونَ مَعَ کُلِّ ریح: آنان نان را به نرخ روز می خورند، و مانند آفتاب گردان به هر طرفی که باد بوزد، همانند کسانی که در عصر پیامبر (صلی الله علیه وآله) در زیر پرچم آن حضرت جنگیدند و در دوران امامت حضرت علی (علیه السلام) به سراغ معاویه رفته، برای او شمشیر زدند! و اگر عمرشان کفاف می کرد، حتماً در سایه پرچم یزید به سر می بردند؛ چه این که در آن روز، باد بدان سو میوزید!
ج ـ لَمْ یَسْتَضیئُوا بِنُورِ العِلْمِ: آنان از نور علم بهره ای نبرده اند تا با آن راه را بیابند.
د ـ وَلَمْ یَلْجَؤُوا اِلی رُکْن وَثِیق: آنها نه تنها فاقد علم و دانشند، بلکه به ستون محکم علم دانشمندان هم تکیه نزده اند.(۱)
گروه سوّم ـ که انسانهای کم ظرفیّت و خطرناکی هستند ـ بنابر آیه شریفه، مصداق «وَالَّذی خَبُثَ» شناخته شده اند؛ ولی گروه اوّل و دوّم مصداق «بلد طیّب».
قابلیّت، اکتسابی یا جبری؟
آیا قابلیّت قابل ـ که شرط کمال است ـ اکتسابی است یا جبری؟ به عبارت دیگر، آیا خداوند بعضی از انسانها را با استعداد و پر ظرفیّت آفریده است و بعضی دیگر را نالایق و کم ظرفیّت؟
قابلیّت قابل، اکتسابی و تحصیلی است نه جبری؛ چه این که اگر قائل به جبر شویم، آن کسی که زمین دل او شوره زار است و به جای گُل، خار و به جای میوه اخلاص، ریا می رویاند، بر او گناهی نیست و نباید مجازات شود و بر این اساس، برنامه پیامبران نیز بیهوده می گردد.
از این رو، هر انسانی که تلاش و کوشش بیشتری در راه کسب تقوا و معرفت الهی کند، قلب و دلش آمادگی بیشتری برای پذیرش وحی الهی و آیات قرآنی خواهد داشت.
همان گونه که آیه قرآن این مطلب را مورد تأکید قرار داده، می فرماید: «لَقَدْ خَلَقْنَا الاِْنْسانَ فی اَحْسَنِ تَقْوِیم» ما انسان را در بهترین صورت و نظام آفریدیم.(۱۸)
بنابر آیه شریفه، در خلقت انسانها هیچ تفاوتی صورت نگرفته است؛ هدایت و ضلالت بسته به خود آنهاست. و حتّی شیطان هم خبیث آفریده نشده است؛ به همین جهت او نیز در صف ملائکه قرار داشت و شش هزار سال به عبارت و پرستش خداوند مشغول بود.(۱۹)
آری، مردم با هم تفاوت دارند؛ امّا نه تفاوت بد و خوب، بلکه در بدو خلقت گروهی خوب و گروه دیگر خوبتر آفریده شده اند. از این رو، پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)فرموده است: «اَلنّاسُ معادِنُ کَمَعادِنِ الذَّهَبِ وَ الفِضَّةِ» (۲۰) مردم بسان معدن و شیء گرانسنگ هستند؛ عدّه ای همانند طلا، باارزش تر و عدّه دیگر، همانند نقره ارزشمند هستند (یکی باارزش و دیگری باارزش تر).
در نتیجه هیچ انسانی، شقی، پست و خبیث آفریده نشده است و قابلیّت قابل اکتسابی است نه جبری. باران به هنگام نزول بسیار شفاف و زلال است؛ ولی هنگام برخورد به زمین های آلوده و کثیف، آلودگی کسب می کند. امّا هنگام برخورد با زمین های پاک، به همان صورت اصلی و فطریش باقی می ماند.
لذا محیط های آلوده، کتابهای منحرف، مفاهیم های فاسد، دوستان ناباب و خانواده ناسالم همچون زمین آلوده، قلب پاک سرشت انسان را تیره و تار می کند.
جوانان عزیز! امیدهای آینده اسلام و انقلاب و کشور!
خداوند شما را همچون قطره های زلال و شفّاف باران، پاک آفریده است. سعی کنید این پاکی را حفظ کنید و از معاشرت با دوستان بد بپرهیزید که گاهی رفیق بد سبب تغییر سرنوشت انسان می گردد.
از دید اسلام، نه تنها انجام گناه، معصیت دارد، بلکه حضور در مجلس گناه نیز گناه محسوب می شود؛ یعنی اگر انسان در مجلس گناه حاضر شود؛ اگرچه خود مرتکب گناه نشود، ولی چنانچه ناظر بر گناه باشد، گنهکار است؛ چون محیط آلوده باعث آلودگی می شود و کم کم زشتی گناه از نظر انسان ناپدید می شود و آهسته آهسته انسان را به سوی گناه سوق می دهد؛ همان گونه که انسانهای معتاد به موادّ مخدّر نیز بدین ترتیب به دام اعتیاد گرفتار می شوند. بنابراین، باید در حفظ پاکی کوشا باشیم و سرزمین دل خویش را هر چه بیشتر مهیّا کنیم تا نهایت استفاده را از باران رحمت الهی ببریم.
پی نوشت ها:
۱۷- اعجاز قرآن شاخه های مختلفی دارد که یکی از آن، اعجاز علمی است؛ برای توضیح بیشتر به تفسیر پیام قرآن، جلد ۸، صفحه ۱۱۳ به بعد ر.ک.
۱۸- سوره طه، آیه ۲۵.
۱۹- سوره شرح، آیه ۱ و دیگر آیاتی از قبیل: سوره نحل آیه ۱۰۶ و سوره زمر، آیه ۲۲.
۲۰- آن عالم نامه را خوانده بود و به پشت کتابها انداخته بود به همین جهت توریه کرد و گفت: نامه ات را انداختم. او منظورش این بود که نامه را به پشت کتابها انداختم؛ ولی نویسنده نامه تصوّر کرد که آن عالم نامه را نخوانده، گم کرده است.