شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳ |۱۸ شوال ۱۴۴۵ | Apr 27, 2024
مادر شهید

حوزه/ مادر شهید به محض رؤیت عکس ترمیم شده و بزرگ پسرش که با ابتکار هنرمندان بر تار و پود تابلو فرش، نقش گرفته بود توجهش از جمع ما گرفته شد و با بوسه ای بر تصویر پسر، آرام آرام شروع به گریه و نجوای با عزیز دلش نمود.

به گزارش خبرگزاری حوزه، زنگ در را که زدیم، خواهر شهید به پیشوازمان آمد و لحظاتی بعد، پا به حیاطی کوچک گذاشتیم که نهال یک گل یاس در باغچه اش سر برآورده و نجیبانه بر دیواره ی آجری آن تکیه داده بود.

به رسم دیدار تمامی خانواده های معظم شهدا، عکس بزرگ شهید به عنوان هدیه از جنس تابلو فرش همراهمان بود که در همان حیاط، خواهر شهید با دیدن تصویر برادر، آن را غرق بوسه کرد.

چند "یا الله" بلند گفتیم و وارد منزل شهید شدیم. روی طاقچه اتاق، درست بالای سر مادر شهید، عکس رنگ و رو رفته و قدیمی پسری جوان، خودنمایی می کرد.

تخت مادر با آن چشمان کم سو، دقیقاً مقابل تصویری از جوان رعنایی با ریش و سبیلی تازه روئیده خودنمایی می کرد؛ به نظر می‌رسید قاب عکس به نحوی بر روی طاقچه قرار داده شده که مادر به راحتی بتواند چشم در چشم با پسرش درد و دل کند و این حکایت دلدادگی هر روز اوست با پسری که برای راه و فدا شدن در راه حضرت حق به جبهه ها رفت.

چشمان پیرزن کم سو و عکس پسر، سیاه و سفید و کوچک از آن مدل عکس هایی بود که قدیم ها بیشتر در عکاسی ها می گرفتیم و پس از یک سری روتوش و دستکاری از دیدن آن ذوق زده می شدیم.

وارد خانه کوچک شهید که شدیم مادر به سختی توانست از جای خود نیم خیز شود. خواهر شهید برای ورود تعارفمان کرد و اولین نفری که از گروه دیدار، وارد شد سریع خودش را کنار مادر شهید رساند و خواهش کرد در جای خودش راحت باشد. او نیز این گونه بود اما بسی آرام تر از همه مایی که میهمان آن خانه باصفا بودیم؛ آرامشی از جنس ایمان و معرفت.

مادر شهید با وجود دردهایی که در هر حرکت با گفتن آهی خودنمایی می کرد از دیدن میهمانان بسی خوشحال شد که این مهم البته از تغییر چهره و باز شدن گره ابروان و لبخندش کاملاً هویدا بود.

شوق مادر به شکلی بود که معلوم بود روزها و ماهها تنهایی را تجربه کرده و شهید تنها پسرش بوده. اسم مادر رقیه سادات بود. این را از روی فرمی که همراه نماینده بنیاد شهید بود فهمیدیم. مادر تک پسری که خون پاکش پای درخت اسلام و انقلاب ریخت تا به برکت این خون ها و به تعبیر رهبر عزیزمان، نظام جمهوری اسلامی ایران امروز به درختی تناور و مقاوم در برابر همه فشارها تبدیل شود.

در دیدار با مادر و خانواده شهید، عکس بزرگ این شهید نوجوان، خاطرات دور مربوط به ۳۰ سال پیش را زنده می کرد، آن جا که مادر شهید به محض رؤیت عکس ترمیم شده و بزرگ پسرش که با ابتکار هنرمندان بر تار و پود تابلو فرش، نقش گرفته بود توجهش از جمع ما گرفته شد و با بوسه ای بر تصویر پسرآرام آرام شروع به گریه و نجوا کرد. آن آرامش ابتدایی این بار به تلاطمی درونش مبدل گشت که نمی توانست آرام بماند.

حقیقتاً باور نمی کردیم ارزشمند ترین هدیه برای مادر شهید، همان تصویر جوان آسمانی شده اش باشد، چه آن که در بسیاری از دیدارها به عینه می دیدیم که مادران و پدران شهدا تا آخر دیدار یا در حال لبخند و گفت‌وگو با تصویر شهیدشان بودند و یا محو تماشای دلبندشان.

با این حال قصه مادر همیشه متفاوت تر است؛ مهر مادری این جا نیز خود را نشان می داد و این نگاه های عاشقانه ومهربانه به نقطه عطف دیدار ما با این خانواده صبور و عزیز شهید بدل گشت.

سید محمدمهدی موسوی

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha