پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۳ |۱ ذیقعدهٔ ۱۴۴۵ | May 9, 2024
عباس خامه‌یار، رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در لبنان

حوزه/ فعال بین المللی گفت: بر خلاف تمام جنگ های روانی که علیه کشور و انقلاب اسلامی راه افتاده، جایگاه جمهوری اسلامی در میان کشورهای اسلامی شگفت انگیز است و ناظر به دستاوردهای ارزشمند دفاع مقدس از جایگاه رفیعی برخوردار است.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری حوزه، عباس خامه یار در نشست گرامیداشت هفته دفاع مقدس که در دانشگاه ادیان و مذاهب برگزار شد، ضمن اشاره به هجمه های بی وقفه استکبار جهانی علیه فرهنگ دفاع مقدس بر اهمیت بازسازی، بازنویسی فرهنگ دفاع مقدس تاکید نمود و اظهار داشت: صیانت از مرزهای آرمانی فرهنگ دفاع مقدس از جمله مولفه هایی است که باید مورد توجه قرار گیرد.

معاون فرهنگی اجتماعی دانشگاه ادیان و مذاهب با بیان اینکه ایده وحدت اسلامی در قرن ۱۹ میلادی شکل گرفت تاکید کرد: برای آسیب شناسی یک پروژه، بررسی پیشینه و سیر حرکتی آن در طول تاریخ ضرورتی غیرقابل انکار است. مسئله وحدت اسلامی نیز از این قاعده مستثنی  نیست. بررسی رویکردهای مختلفی که نسبت به این مسئله در طول تاریخ وجود داشته و اثراتی که هریک بر امت اسلامی گذاشته است، در صورت بندی ایده‌ای مطلوب و کارا از وحدت اسلامی، بسیار موثر خواهد بود.

وحدت اسلامی از چه زمانی برای امت اسلامی تبدیل به مسئله و دغدغه شد؟

وی گفت: حتما ما یک مشکل و چالشی در جهان اسلام داشته‌ایم، یک حالت واگرایی وجود داشته که اینقدر ما به این سمت حرکت کردیم. احساس نیاز به یک گفتگوی متقابل وجود داشته. بنابراین ما یک چالشی داشتیم که این ضرورت را برای دو طرف به وجود آورده است. ابتدا باید ببینیم که این گفتگو و این تبادل فکری با چه عللی و در چه شرایطی و با چه هدفی در گذشته انجام شده

قبل از این تاریخ هم، پس از دوران صفویه که جنگ‌های مذهبی صفوی ـ عثمانی به اوج خود رسیده بود و علمای طرفین هم دست به تکفیر و تفسیق یکدیگر زده ادیبات تفرقه‌افکنانه‌ای را خلق کرده و نشر دادند، تا درآمد و ندای وحدت شیعه و سنی سر داد و علمای را جمع کرد و… ولی به نتیجه‌ای نرسید.

اینطور که من تحقیق کردم از سده ۱۳ هجری یعنی ۱۹ میلادی بحث وحدت یا همسازگری اسلامی مطرح بود. یک عنوانی هم داشت: اتحاد اسلام. آن موقع پان اسلامیسم مطرح بود. شبیه پان ترکیسم و پان عربیسم. اگر با فرهنگ امروزین خواسته باشیم همسانی کنیم با واژه اسلام گرایی مترادف است. البته خیلی ابا داشتند که عنوان پان اسلامیسم را به کار ببرند. واژه خوبی برای اسلام گرایان نبود ولی بعد عادی شد و تبدیل به یک مطالبه عمومی نخبگان و علما شد. جنبش اتحاد  اسلام همزمان با جنبش اتحاد اسلاو و اتحاد ژرمن در اروپا پدید آمد اما با آن دو جنبش تفاوت ماهوی داشت هدف، رهایی جهان اسلام و سرزمین‌های اسلامی از سیطره اقتصادی، و سیاسی و نظامی اروپا بود.

 تعاریفی از وحدت اسلامی

دکتر خامه یار ادامه داد: مقبولترین و شاید وجیه‌ترین تعریف از وحدت و تقریب که معمولترین آن نیز می‌باشد، وحدت پیروان مذاهب اسلامی، به معنای هم زیستی هواخواهانه آنان نسبت به یکدیگر است، به عبارتی دیگر…. همدلی و همسازگری و همگرایی اسلامی است.

لازمه این تعریف این است که مسلمانان در مذاهب مختلف پیروان سایر مذاهب را به عنوان مسلمان به رسمیت بشناسند و دست به تکفیر آنان نزنند. براساس این تعریف، پیروان مذاهب اسلامی با حفظ  تأکید بر هویت مذهبی خود در کنار یکدیگر قرار می‌گیرند. و این برگردان همان تعریفی است که داعیه داران اتحاد اسلام، از «وحدت اسلامی» به معنای «اتحاد بین مذاهب» داشتند.

تعریف دیگری از وحدت اسلامی، درآمدن تمامی مسلمانان به یکی از مذاهب اسلامی است، ایجاد وحدت اسلامی با تک مذهبی ساختن مسلمانان. عده‌ای دانسته یا ندانسته این جنبش را نهضت تبدیل همه مذاهب به یک مذهب می‌دانستند. یعنی اینکه ما بیاییم همه مذاهب را در یک مذهب ترکیب کنیم و مذهب واحد ایجاد کنیم. در تاریخ معاصر ما، احسان طبری اندیشه اتحاد اسلام را به عنوان بازگرداندن ۷۲ ملت تفسیر می‌کرد. بازگرداندن ۷۲ ملت به یک ملت واحدِ محمدی. با همان آداب و رسومِ یک مذهب. در کتاب «فروپاشی نظام سنتی و زایش سرمایه داری در ایران» به این مسئله تاکید دارد که منظور همان ایجاد یک مذهب واحد است. این باور ناشی از یک نوع خلط رایج بین «اتحاد بین مذاهب» و «وحدت مذاهب» است.

عمر بن عبدالعزیز هشتمین خلیفة اموی، و یاووز سلیم نهمین سلطان عثمانی، دو نمونة برجسته در تاریخ اسلام از عملکرد دو دیدگاه متفاوت نسبت به «اتحاد اسلام» می‌باشند که بی‌تردید، درنگ و تأمل در این دو راه متفاوت وحدت اسلامی، برای درک تفاوت دو تعبیر «اتحاد بین المذاهب» و «وحدت مذاهب» را رهگشا می‌تواند باشد. عمربن عبدالعزیز سیاستش در قبال پیروان مذاهب اسلامی را به معنای یکسان سازی مذهبی مسلمانان تعبیر می‌کرد. یعنی معتقد به «وحدت مذاهب» بود. عمر بن عبدالعزیز، وحدت‌گرا بود حتی با خوارج. از گذشته هم تبری می‌جست. اما برعکس سلیم ـ و قبل از او اسماعیل اول صفوی که تعصب زیادی داشتند و به دنبال چیره ساختن مذهب خود بر سایر مذاهب بودند. در زمان عمر ابن عبدالعزیز هنوز مذاهب اسلامی ـ جزء خوارج که آنها هم هنوز به شکل یک مذهب مدون دارای عقاید وفقه مستقل نبودند ـ شکل نگرفته بود. مذاهب اسلامی از ابتدای قرن دوم هجری به وجود آمدند ـ ابوحنیفه، مالک، شافعی، احمد بن حنبل و…. در قرن دوم و ابتدای قرن سوم فعالیت علمی داشتند.

  • وحدت اسلامی در تعریفی دیگر، به خلق مذهبی جدید، برآمده از مذاهب موجود می‌انجامد. مذهبی مبتنی بر جمع مشترکات و تفریق اختلافات مذاهب.
  • یک تعریف دیگری هم هست که تمامی مذاهب را انکار می‌ کند. یعنی اسلام بلا مذهب.

نکته بسیار مهمی که مطرح است مبنای تعریف اول از وحدت است که همچنان امروز هم بین اهل سنت و هم بین خود ما مطرح است. همان عبارت زیبا و مشهور «قاعدة طلایی المنار» از سیدرشید رضا، شاگرد مشهور شیخ محمدعبده، از رهبران بزرگ جنبش اتحاد اسلام ـ که از فرط توجه و تأکید حسن البناء بنیانگذار جماعت اخوان المسلمین به آن، بعنوان قاعدة مبنایی، گاه به وی منسوب می‌گردد، می‌توان شعار این هر دو تعریف و در حقیقت شعار راهبردی وحدت و تقریب ـ شمرد. «نتعاون فیما اتفقنا فیه (علیه) و یعذر بعضنا بعضاً فیما اختلفنا فیه: بر آنچه اتفاق نظر داریم همکاری می‌نماییم، و در آنچه اختلاف داریم، یکدیگر را معذور می‌داریم.»

جمعیت اخوان المسلمین همیشه به عنوان معتدل ترین و میانه رو ترین جریان اسلامی اهل سنت که به تشیع و انقلاب اسلامی نزدیک است شناخته می شود، تفکر تقریبی آنها بر همین قاعده طلایی المنار استوار است. هم شیخ محمد غزالی روی این قاعده تاکید داشت و هم تمامی دبیران کل یا مرشدان جنبش اخوان المسلمین که  طی یک قرن گذشته جانشین مرحوم حسن البنا شدند .

رجال جنبش «اتحاد اسلام» مانند سیدجمال الدین، محمد نامق کمال، و شیخ محمد عبده ورجال «دارالتقریب» از باورمندان به این تعریف هستند. در زمانة ما هم بیشتر داعیه‌داران وحدت و تقریب، این تعریف را دنبال می‌کنند. اما برخی‌ها، نگاه ابزاری دارند. یعنی مصلحت جویانه و براساس شرایط روز و شرایط سیاسی، دعوت به وحدت می‌کنند. ولی دعوتی که از دل بر نمی‌خیزد، لاجرم بر دل نمی‌نشیند.

در دوره صفویه و عثمانی «تجزیه فرهنگ مذهبی» نهادینه شد

دکتر خامه یار ادامه داد: در دوره صفویه و عثمانی «تجزیه فرهنگ مذهبی» نهادینه شد. این تجزیه خیلی عمیق تر از آن بود که تلاش‌های همسازگرایانه عصر «جنبش اتحاد اسلام» و در امتداد آن «عصر بیداری اسلامی» یا زمانة ما به راحتی قادر به ترمیم آن باشد. در اواخر حکومت عثمانی سلطان عبدالحمید دوم، سیاست راهبردی اتحاد اسلام را در پیش گرفت. از آغاز سلطنتش روی بحث خلافت، سیاست‌های اتحاد اسلامی را پیش گرفت. بعد از درگذشت مرحوم سید جمال الدین اسد آبادی تا زمان خلع سلطنت، به این آرمان وفادار بود. سلطان عبدالحمید دوم از آغاز سلطنت و به تعبیری خلافت، سیاست‌های «اتحاد اسلامی» را پیش گرفت و پس از فوت سیدجمال‌الدین تا زمان خلع از سلطنت (۱۳۲۷ ـ ۱۹۱۸) به آرمان جنبش اتحاد اسلام که مهمترین آن را می‌توان اتحاد مسلمانان، استعمار ستیزی، اصلاحات و خلافت اسلامی، نام برد وفادار ماند. البته با قرائتی که خود از آن داشت. تردیدی در این نیست که سیاست‌های اتحاد اسلامی سلطان، در راستای تأمین منافع امپراطوری عثمانی، به ویژه مصونیت آن به اجرا در می‌آمد. در آن دوران از سوی همه علمای اهل سنت و بزرگان شیعه تفاوتی میان منافع امپراطوری عثمانی و منافع جهان اسلام وجود نداشت. لذا غالب‌ علمای نجف به شدت از آستانه حمایت می‌کردند. علمای نجف علیرغم اینکه احساس می‌کردند که یک جفایی از سوی خلفای عثمانی به آنها روا داشته ولی سردمدار جنبش اتحاد جهان اسلام بودند و نقش بزرگی در ضرورت نگه داشتن مرزهای یک پارچگی عثمانیها داشتند. این نکته حائز اهمیت بسیاری است.

صدور حکم جهاد شیعیان در حمایت از عثمانی ها

وی افزود: علمای شیعه حکم جهاد دادند. اطلاعیه مشترک و بیانیه‌های مشترکی دادند. البته عبدالحمید هم به مذاهب آزادی عمل بیشتری می‌داد. مدارا می‌کرد. تفاهم داشت. پست اداری و قضایی در حوزه امپراطوری را به خود شیعیان می‌داد. کتاب‌ها و منابع تشیع از قبیل «ینابیع المّوده» اثر شیخ سلیمان بلخ قندوزی را منتشر می‌کرد. عزاداری‌های شهدای کربلا در آن موقع آزاد شد درحالی که زمان نادر افشار اینها ممنوع بود.

یک ملاقات دوستانه با آخوند ملا محمد کاظم خراسانی داشت که آن موقع مرجع تقلید شیعیان بود. علاوه بر میرزا ابوطالب مجتهد زنجانی (متوفی ۱۳۲۹ هـ.ق) که از دیرگاه با اندیشه‌های سیدجمال آشنا بود، علمای دیگری چون ملا محمد فاضل شربیانی (بعد از درگذشت میرزای شیرازی)، آقا نجفی از علمای بزرگ اصفهان و…. برخی‌ها بر لزوم اتحاد بیش دو دولت اسلام یعنی ایران و عثمانی تأکید داشتند. عبدالحمید دوم، خود را پیش و بیش از آنکه سلطان عثمانی بداند، خلیفة مسلمین می‌شمرد. او باور داشت همیشه عنوان «امیرالمؤمنینی» می‌بایست مقدم بیاید. و عنوان پادشاه عثمانی می‌بایست در مرتبه دوم قرار گیرد . او علاقه داشت که اسلامبول یا آستانه، در میان مسلمانان به نام «دارالخلاقه» خوانده شود.

مهمترین و بارزترین سیاست‌های راهبردی سلطان عبدالحمید در رویاروی با معضلات و تهدیدهای متعدد درونی و بیرونی، پیوند زدن میان خلافت عثمانی با جنبش اتحاد اسلام بود، احسان ثریا سیرما، پژوهشگر معاصر ترکیه بر این باور است که از آنجایی که سلطان عبدالحمید تنها امید نجات دولت عثمانی را که داشت تکه تکه می‌شد و تمامی اروپا به آن چشم داشت، در اتحاد مسلمانان می‌دید، تکاپوی دینی ـ سیاسی خاص خود را به اجرا در آورد. هدف او از این سیاست جدید، پیوند دادن تمامی مسلمانان خارج از آناطولی به خود بود و می‌خواست آنان را در مقابل امپریالیزم جهانی متحد نماید. «برای انجام این خواسته او از صفت خلافت خود بهره می‌جست، سیاست «پان اسلام» وی همین است. سلطان کم و بیش در زدن چنین پیوندی کامیاب شد و اقدامات مهمی در راستای اجرای سیاست راهبردی «اتحاد اسلامی» انجام داد. او در این راستا در صدد بر آمد طرح رسمی کردن زبان عربی در کنار زبان ترکی را به اجرا درآورد، که با مخالفت و مقاومت پان ترک‌ها مواجه شد. همچنین مراکز آموزش مذهبی، فرهنگی و تبلیغات دینی داخل و خارج را گسترش داد. مانند تأسیس دانشگاه حمیدیه پکن. طرح اصلاح آموزش دینی از تدابیر او بود.

شیخ محمد عبده از این طرح حمایت و همکاری می‌کند و نامه‌هایی با عناوینی چون «حضرت ظل اللهی» جناب خلافت پناهی،‌ حامی حقیقی امت اسلامی، امیرالمؤمنین،برای سلطان عبدالحمید می‌نویسد. شیخ محمد عبده می‌نویسد: در میان مسلمانان، هر فرد با وجدانی، حفاظت از دولت عثمانی را، پس از ایمان به الله و رسولش، در بنیان‌های ایمان دینی، سومین اصل می‌پذیرد. نکته مهم این است که سلطان عبدالحمید دوم (و چند سلطان پیش از او) و خلافت عثمانی در این دوران، بیشتر از سوی جریان‌هایی از دنیای اهل سنت و بویژه سرزمین‌های عربی، تهدید می‌شد تا دنیای شیعیان. بویژه از طرف سلفی‌ها و وهابیت تهدید می شد. نه ایرانیان و ساکنان صحراها بودند که سلطه عثمانی را در عراق تهدید می‌کردند. و اینها مورد حمایت استعمار غرب هم قرار می‌گرفته اند.

نام سید جمال با جنبش اتحاد اسلام و بیدارگران و اصلاح طبان برجسته پیوند خورده است

دکتر خامه یار بیان کرد: جمال الدین اسدآبادی (متوفای ۱۳۵۱ ق (احتمالاً ۱۳۱۴ قمر / ۱۲۷۵ شمسی)) و محمد عبده (متوفای ۱۳۲۳) از رهبران نسل اول تجدد خواهان اسلامی هستند و وحدت اسلامی را یکی از مهمترین اهداف آرمان خود می‌شمردند و تلاش فراوانی برای وحدت شیعه و سنی بخرج دادند. جنبش وحدت اسلامی در آن زمان بیش از آنکه ماهیتی صرفاً مذهبی (کلامی و فقهی) داشته باشد برخوردار از جوهره‌ای سیاسی ـ فرهنگی بود هر چند سیدجمال الدین رهبر مذهبی بود. اما هدف اولیه شان هدف سیاسی بود. آنها می‌خواستند به نفوذ و سلطة غرب بر جهان اسلام پایان بخشند.

مسئله همسازگرایی در جهان اسلام از نیمة دوم سدة ۱۲ ه ـ ق/۱۸م به بعد به شیوه‌ای روشن‌تر در پیوند با استعمار غرب قابل بررسی است. بهر حال، بی‌تردید سیدجمال الدین، برجسته ترین چهرة جنبش وحدت اسلامی در دوران جوشش این جنبش است (نیمة دوم سدة سیزدهم و نیمه اول سدة چهاردهم است) نام وی با جنبش اتحاد اسلام و بیدارگران و اصلاح طبان برجسته پیوند خورده است. می‌توان گفت از شکل‌گیری دولت صفوی تا پایان عصر قاجار.هیچ اندیشه‌گر ایرانی، همانند سید توجه و علاقه جهان اسلام را به خود جلب نکرده است. نویسندگان و بزرگان زیاد درباره او نوشته‌اند. شیخ محمد عبده یار و یاور سید که خود از پرآوازه‌ترین رجال جنبش اتحاد اسلام است می‌گوید: «…. او گوهری است که گوهر شناس نمی‌تواند بهایی برای او بیندیشد…».

 رساله «اتحاد اسلام»در شمار مهمترین و جالب توجه‌ترین ادبیات مکتوب اتحاد اسلامی است

وی ادامه داد: در میان میراث مکتوب اتحاد اسلام، یا نهضت بیداری و وحدت اسلامی آن دوران می‌توان گفت، رساله «اتحاد اسلام» اثر مشهور ابوالحسن میرزا شیخ الرئیس قاجار، در شمار مهمترین و جالب توجه‌ترین ادبیات مکتوب اتحاد اسلامی است. متنی است علمی ـ کاربردی که موجب غنای ادبیات مکتوب وحدت اسلامی شده است.

جایگاه علمی و اجتماعی مؤلف به عنوان عالمی شیعی و شاهزاده‌ای ایرانی بر اهمیت این تألیف افزوده است. او با سید در استانبول همراه با سلطان عبدالحمید به عضویت انجمن اتحاد اسلام در می‌آید. در مساجد و مدارس سخنرانی می‌کند و مورد حمایت سفارت عثمانی در ایران قرار می‌گیرد.

رساله اتحاد اسلام برای وحدت اسلامی را که طرح می‌دهد، و شاید بهترین رسالة فارسی است که راه اصلاح مسائل اسلامی را در قرن ۱۹ نشان داده است.و در کاهش ناهمسازگرایی مسلمانان و تلطیف فضای میان پیروان مذاهب اسلامی به ویژه میان اتباع ایران و عثمانی بی‌تأثیر نبوده است. وی با صراحت مفهوم اتحاد اسلام را بازگو می‌کند: «شاید بعضی گمان می‌کنند که بنده می‌خواهم عقاید راسخه شعب مختلفه اسلام را متحد کنم، پر واضح است که این امری است صعب المنال و در اعلی درجة اشکال، تبدیل معتقدات ثابته مشکل‌تر از نزع روح است و قابض الارواح دیگری است: «ولکل امه اجل» بدیهی است مقصود نه این است که شیعه سنی شود یا سنی راه تشیع گیرد: «لکل وِجَهة هو مُوّلیها». شیخ الرئیس، خلافت سلطان عبدالحمید دوم را محور طرح وحدت اسلامی معرفی کرده و به سوی او دعوت می‌کند و صریحاً اعلام کرد که وظیفة همه مسلمانان این است که «خلیفة عثمانی» را مرکز دنیای اسلام بدانند…. و علمای مقیم عتبات را به این امر توجه داد.

 سرنوشت ایده وحدت اسلامی داشت، پس از فروپاشی خلافت عثمانی

دکتر خامه یار افزود: در سال ۱۹۲۴، آتاتورک خلافت را به طور کلی ملغی و خلیفة وقت و وابستگان او را از ترکیه اخراج کرد. و کشورش را لائیک اعلام کرد و بخش عمده‌ای از مسلمانان برای نخستین بار پس از ۱۳۴۰ سال خود را بی‌خلیفة می‌دیدند.شانزده تن از علمای الازهر به این بهانه که کل ترک‌ها بیش از ۲% مسلمانان را تشکیل نمی‌دهند، تصمیم لغو خلافت را محکوم و غیرقابل قبول اعلام کردند و با این استدلال که «من مات و لیس فی عنقه بیعه مات میتة الجاهلیة» باقی گذاشتن مسلمانان و جهان اسلام را بدون خلیفه مجاز ندانستند. نهضت اخوان المسلمین، محصول یکی از دوره‌های پیچیدة تاریخ و تنها ۴ سال پس از فروپاشی دولت عثمانی یعنی در سال ۱۹۲۸ تشکیل شد.

اوضاع جهان اسلام هم به لحاظ سیاسی و هم فکری دچار آشفتگی شدیدی بود.  در این فضا نهایتا آن حرکت حسن البنا آغاز شد و برای ایجاد یک موج یا ایجاد یک مقاومت در برابر موج تجددخواهی (خیلی با تحفظ می‌گویم) یا گسترش فساد از منظر اخوان، اینها یک حرکت هایی را شروع کردند، یک جمعی را آغاز کردند. اینکه اخوان المسلمین نامگذاری شد علتش این بودکه می‌گفتند ما با چه عنوانی حرکت کنیم، تحت چه تشکلی؟ با چه نامی؟ گفتند ما همه مسلمانیم، برادریم پس بگذاریم “اخوان المسلمین ” .

یعنی حرکت به این شکل از اسکندریه مصر شروع شد. چون بافت مردم مصر بافت مذهبی بود به شدت این فکر رواج پیدا کرد. برنامه‌های مختلف، مراکز مختلف در شهرهای مختلفی ایجاد شد و بعد منجر شد که اینها به سمت پایتخت ( قاهره ) بیایند و مرکزیتشان را در قاهره متمرکز کنند. مهم ترین پایه اندیشه اخوان المسلمین در این شرایط که بحث مدنظر ما هم هست، تاکیدشان بر وحدت و تقریب بین مذاهب اسلامی و پرهیز از هرگونه اختلاف فرقه‌ای است که از اصول ثابت و محکمات اخوان به شمار می‌رفت. ردپایی از تمایلات و آثار فرقه گرایی مذهبی در هیچ یک از نوشته‌های رهبران اخوان وجود نداشت. قاعده طلایی المنار که مورد تاکید حسن البنا بود هم چنان به عنوان قاعده اصلی هست و معیار موفقیت سایر تشکلات اسلامی اهل سنتی که به عنوان جریان‌های تاثیر گذار بعد از اخوان یا در خود اخوان مطرح شد معیارشان دوری از اندیشه وحدت گرایانه حسن البنا و مرشدهای بعدی اخوان بود. حسن البنا هنگام زیارت خانه خدا در حج ۱۹۴۸ با آیت الله کاشانی دیدار کرد و میان آن دو تفاهم و اتفاق نظر حاصل شد. علاقه اخوان المسلمین به برخی رهبران حرکت اسلامی ایران از جمله آیت الله کاشانی به حدی بود که گفته میشود ایشان از سوی برخی اخوانی‌های مصری نامزد رهبری اخوان شده بود. نواب صفوی هم روابط بسیار نزدیکی با اخوانی‌ها داشت.

نقش مسئله فلسطین در گردآمدن امت اسلامی

وی گفت: همواره موضوع فلسطین به عنوان “قدس الاقداس” مسلمانان عامل همگرایی ما با جهان اهل سنت بوده. یعنی اگر فلسطین امروز وجود نداشت ما تیر خلاص هم فکری و هم سازی مذهبی را داشتیم. مسئله قدس از ابتدا وجود داشت. این سوال مهمی است. امام قبل از ۱۹۶۷ که جنگ شش روزه است و قبل از اینکه جولان، سینا، مسجد الاقصی، کرانه غربی که اعراب همه اینها را در جنگ شش روزه واگذار کرد، یعنی سال ۴۲ در مدرسه فیضیه در سخنرانی معروفشان در عصر عاشورا  ۱۸ بار نام اسرائیل را در سخنرانی یک ساعته شان به کار بردند. آن سخنرانی برعلیه دیکتاتوری و استبداد داخلی و نظام شاهنشاهی بود. اصلا بحث خارج نبود ولی امام از همان آغاز، نهضت ضد استبدادی و ضد دیکتاتوری خودشان را به مسئله ضداستعماری و ضداسرائیلی و استعمار،  گره می‌زنند. ۱۸ بار نام اسرائیل را به کار می‌برند و ۱۵ بار نام شاه را. در سالیان اخیر  تقریباً همه پایگاه‌های تقریب بخاطر فضای اسلام هراسی، شیعه هراسی و ایران هراسی که ایجاد شد و گسل سیاسی تبدیل به گسل مذهبی شد، از دست رفت و فقط  ” قدس ” ماند و الان این محور موضوع بسیار مهم وعامل اساسی  همگرایی ما با جهان اهل سنت است.

تاثیر انقلاب اسلامی بر روابط وحدت آمیز امت اسلامی

دکتر خامه یار خاطر نشان کرد: نقش انقلاب اسلامی در این امر بسیار حیاتی است. با پیروزی انقلاب اسلامی، انقلابیون ایرانی صفحه جدیدی در روابط خود با جهان تسنن گشودند و به نظریات و اندیشه‌های وحدت جویانه خود عینیت بخشیدند.  و در این راستا گام‌های بسیار بلندی برداشتند. مثلا در نخستین سال پیروزی انقلاب امام در پیامی به مناسبت حج، حجاج ایرانی و شیعیان سایر کشورها را به شرکت در جماعات اهل سنت ترغیب می‌کنند و آنان را از برگزاری نمازهای جماعت موازی بر حذر می‌دارند. همچنین در بخشی از این پیام می‌فرمایند: «در وقوفین متابعت از حکم قضات اهل سنت تسنن لازم و مجاز است اگرچه قطع به خلاف داشته باشید.» بسیاری از صاحب نظران وتحلیلگران اهل سنت همچون فهمی هویدی فتوای فوق را به مثابه انقلابی در روابط شیعه و سنی می‌دانند.

بسیاری از شخصیت های تأثیر گذار  اهل سنت، به انقلاب اسلامی اقبال نشان داده و از رویکرد وحدت گرایانه آن استقبال کردند. شیخ محمد غزالی، راشد الغنوشی، ابراهیم المصری، فتحی یکن، شیخ سعید شعبان، امام بخاری، کلیم صدیقی و… از جمله این شخصیت‌ها هستند.

چگونگی استمرار فعالیتهای دارالتقریب مصر پس از پیروزی انقلاب اسلامی

وی گفت: دارالتقریب مصر در پی ملاقات نمایندگان چهار گروه معروف اهل سنت و نمایندگان دو گروه شیعه امامیه و زیدیه پایه ریزی شد و بیانیه‌ای به این شرح منتشر کرد: «اجتماع کنندگان در این موارد به توافق رسیدند که فرد مسلمان کسی است که به خداوند یگانه و به محمد ص پیامبر و فرستاده او که پیامبری پس از او نیست، و به قرآن کتاب آسمانی و به کعبه قبله گاه و خانه مستور و به ارکان شناخته شده پنج گانه و ایمان به معاد و به عمل به فروع دین اعتقاد کامل داشته باشد . این ارکان مورد اتفاق نمایندگان مذاهب معروف چهارگانه اهل سنت و نمایندگان مذاهب دوگانه شیعه امامیه و زیدیه قرار گرفته است.»

در این نهاد علاوه بر عضویت شیخ بزرگ الازهر و مرجع عظیم الشان وقت و مفتی بزرگوار امام عبدالمجید سلیم و امام مصطفی عبدالرزاق و شیخ محمود شلتوت، حسن البنا و شیخ محمدتقی قمی نیز عضویت و نقشی برجسته داشتند. عضویت این دو مدخلی برای ارتباطات بعدی دو جنبش شد. بعد به آقای بروجردی خبر داده شد و بعدا ایشان تأیید و همراهی کرد.

شیخ محمدتقی قمی یک جوان عربی دان بود که توسط قوام السلطنه به مصر فرستاده شد. او از سال ۱۳۲۴ ماموریت داشت بحث تقریب را به سرانجام برساند. قضیه این بود که بعد از استفراغ یکی از حجاج ایرانی در مسجدالحرام به نام ابوطالب یزدی و گردن زدن او توسط حکومت سعودی سه سال حج شیعیان تعطیل شد. در پی این اتفاق قوام السلطنه به فکر بازسازی روابط باعربستان افتاد. البته اول “رجال التقریب” شکل گرفت و بعد اسم آن به ” دارالتقریب ” تبدیل شد. گفته می‌شود که کلمه تقریب نیز ابتکار حسن البنا بود. فراز و نشیب دارالتقریب بستگی به روابط سیاسی ایران و مصر داشت. در زمان جمال عبدالناصر این روابط به هم خورد و خلل هایی در تقریب به وجود امد. اما در زمان انور سادات بهتر شد. اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی، تحولات بزرگی در این مقوله ایجاد شد.

جالب است که امام خمینی(ره)  هیچگاه واژه “تقریب” را به کار نبردند . نگاه امام به تقریب یک نگاه کاملاً  مردمی و به تعبیر عرب‌ها  “جماهیری” بود. یعنی همان نگاهی که ایشان  به اسرائیل داشتند :  اسرائیل را  “غده سرطانی” می‌نامیدند، مفهوم غده سرطانی برای عموم مردم کاملا آشنا وقابل فهم وهضم است . یک بیماری هولناک و خبیثی است که باید از بین برود. یعنی راه مداوا و معالجه اش از بین بردنش است. یا تعبیری که اگر هر مسلمانی یک سطل آب به اسرائیل بریزد اسرائیل غرق می‌شود. یعنی تماماً مفاهیم مردمی یا مردم فهم مورد استفاده امام بوده است. به نظر می‌رسد و بر اساس فهم و برداشت بنده، امام رویکرد نخبگانی به وحدت ندارند. من کلمه تقریب را در سخنان امام نیافتم. آن چیزی که ایشان مدنظر داشتند؛ یک حرکت جهادی فراگیرِ مردمی است. این نگاه مبتنی بر تحقق مصالح عالیة امت اسلام بود. ایشان شعارهای مردمی بزرگی را مطرح کردند  تا همة توده‌ها، درگیر وحدت شوند. همچون آزادی قدس، مبارزه با صهیونیزم و… اصولاً قبل از امام، تقریب، عمدتا یک بحث سیاسی نبود. آن زمان بیشتر  یک بحث فکری بود. بحث مشترکات ما واهل سنت بود. بحث پاسخگویی به ابهامات بود، المراجعات علامه شرف الدین را ملاحظه بفرمایید. در کنفرانس اخیر وحدت،  متولیان، به این نتیجه رسیدند  که اساساً  ما دیگر از این مقوله  عبور کرده‌ایم.

ما طی سی سال از برگزاری کنفرانس‌های تقریبی و وحدت، همه حرف‌های همگرایی مان را با اهل سنت زده‌ایم، مشترکات فقهی، مشترکات اعتقادی، قبله و کتابِ واحد، پروردگار واحد، همه اینها  به تفصیل بحث شده است. در حال حاضر اختلافات بیشتر اختلافات سیاسی است تا اختلافات مذهبی. این اختلافات سیاسی است که زمامداران به دنبال آن هستند که به دان رنگ مذهبی بدهند. یعنی نوعی تبدیل گسل سیاسی به گسل‌های مذهبی.

دوره های تاریخی تعاملات فکری و فرهنگی شیعیان ایرانی با نخبگان جهان اسلام

معاون فرهنگی اجتماعی دانشگاه افزود: می توان به سه دوره اشاره کرد: اولین دوره، دوره قبل از شکل گیری اسلام سیاسی است. یعنی دوره صفویه و عثمانی. در این دوره روابط بیشتر متاثر از موضع گیری‌های دولت‌های رسمی است. اما دوره دوم دوره‌ای است که اسلام سیاسی شکل میگیرد. در این دوره هم شخصیت‌های فرهنگی دوطرف وارد تبادلات فرهنگی میشوند و هم نهادهای مذهبی. دوره سوم مربوط به بعد از انقلاب اسلامی ایران است. در این دوره ارتباطات بیشتر تقویت میشود. در این دوره ارتباطات ما با جهان اسلام نهادی تر و سازمان یافته تر شده و در حوزهای فردی هم ارتباطات شخصیت‌های ما با شخصیت‌های جهان اسلام قوی تر شده است.

نهادها و سازمانهای فعال در عرصه وحدت

وی گفت: در اینجا باید هم به نهادهای رسمی و هم نهادهای غیر رسمی – اعم از حوزوی یا دانشگاهی و یا مردمی – اشاره کرد. این تعاملات فکری و فرهنگی در دوره بعد از انقلاب بهتر شد. دارالتقریب مصر بود که با مرجعیت قم قبل از انقلاب همکاری تنگاتنگی داشت. ندوه العلمای هند بود که باز با  قم همکاری داشت. بعد از انقلاب مجمع الفقه جده که برآمده از سازمان تعاون اسلامی یا سازمان کنفرانس اسلامی بود با جمهوری اسلامی ارتباط وسیعی داشت، بخصوص با مجمع تقریب مذاهب و شخص آیت‌الله تسخیری. همچنین نهادهای علمی فرهنگی جهان اسلام با سازمان فرهنگ وارتباطات اسلامی و رایزنی‌ها و نمایندگی های فرهنگی ما تعامل داشتند. در این زمینه میتوان به آیسیسکو اشاره داشت، اتحادیه جهانی علمای مسلمین که توسط شیخ یوسف قرضاوی به وجود آمد، وقبل از ان جماعت اسلامی هند و پاکستان، نهضت العلمای اندونزی، همه این‌ها طی سالیان دراز به نحوی با نهادهای داخل کشورمان تعامل قابل توجهی  داشتند. اما قبل از انقلاب سرآمد این همکاری ها، همکاری جنبش اخوان المسلمین بود با فدائیان اسلام و شخص شهید نواب صفوی که به قاهره رفت و سخنرانی معروفی در جمع دانشجویان دانشگاه  قاهره انجام داد. آنجا به دانشجویان شیعه توصیه می‌کرد که به جنبش اخوان المسلمین بپیوندند .

شخصیت‌های مطرحی که در تبادلات فکری با جهان اسلام فعال بودند

دکتر خامه یار بیان کرد: ما شخصیت‌های بسیاری داشتیم که به این امر همت می‌گماردند ولی هریک از منظری و جنبه‌ای خاص. مثلا سیدجمال الدین به دنبال  اتحاد اسلامی و تحت پرچم خلافت عثمانی بود. آیت الله کاشانی، شهید نواب صفوی، آیت الله طالقانی و میرزا خلیل کمره‌ای بحث قدس شریف را محور تعاملات خود با جهان اهل سنت قرار داده بودند و به دنبال یک جنبش ضدصهیونیسم بودند. آیت الله بروجردی و شیخ محمدتقی قمی مسئله تقریب مذاهب را محور تعاملات خود قرار داده بودند. امام خمینی «ره» به دنبال اسلام انقلابی و گستراندن  وحدت اسلامی در میان توده‌های جهان اسلام بود. آیت الله خامنه‌ای علاوه بر وحدت مسلمانان بیشتر بر مسئله مقاومت تاکید دارند. دیگرانی مثل دکتر شریعتی و ملی مذهبی‌ها نیز بودند که مسئله روشنفکری دینی، عدالت اجتماعی و احیای اندیشه دینی اصلاحی را مدنظر داشتند.

اگر بخواهیم به صورت خاص روی شخصیت‌ها تمرکز کنیم ابتدا باید به آیت الله کاشانی بپردازیم. ایشان از دو منظر معروف بود در جهان عرب. یکی شرکت در جنگ ۱۹۲۰ عراق بر ضدانگلیسی‌ها که جنگیده و مجروح شده است. و دوم به خاطر بعد مبارزاتی ضدانگلیسی‌اش در ایران و حوادث ملی شدن نفت و همراهی که در مقطعی با مصدق داشت. او به این دلیل نزد اخوان المسلمین و اسلام‌گرایان خیلی پرآوازه است.

مسئله ملی شدن صنعت نفت در ایران و ملی شدن کانال سوئز در مصر تقریبا همزمان است. آیا می‌شود گفت تاثیر و تاثراتی در این میان رخ داده؟

معاون فرهنگی اجتماعی دانشگاه گفت: بله حتما همین طور است. قرضاوی در سفرش به تهران میگفت در دانشگاه قاهره که به استقبال نواب آمده بودند شعار می‌دادند: «کن کاشانی یا شیخ الازهر» یعنی شیخ الازهر همانند کاشانی باش. به فاروق می‌گویند مانند مصدق باش: «کن مصدق یا فاروق». شخصیت بزرگ دیگر شهید نواب صفوی است. شاید سرشناس‌ترین مجاهد و مبارز ایرانی است که همچنان مورد احترام اخوان و جریان‌های اسلام سیاسی اهل سنت است. هم چنان نواب در ذهن اخوانی‌های امروز می‌درخشد. او به دعوت سید قطب به مصر رفت و تاثیر بسیاری بر اخوانی‌ها گذاشت. وقتی نواب دستگیر می‌شود، اخوانی‌ها یک گروه حقوقی تشکیل می‌دهند که بیایند در ایران و از نواب دفاع کنند در دادگاه و رژیم شاه به اینها ویزا نمی‌دهد.

تاثیر گذاری نواب از مجاهدین عرب همچون عبدالقادر الجزایری و دیگران

دکتر خامه یار تاکید کرد: دقیقا. عبدالقادر الجزایری، امین الحسینی و… نواب در بحث مبارزات ضد انگلیسی آن موقع نقش داشت، در مبارزات ضد استبدادی نقش داشت و متاثر از آنها بود. اخوانی‌ها مرحله طلایی شان مبارزه با صهیونیست‌ها و مشارکتشان در دفاع از مردم فلسطین در سالهای ۱۹۴۸ بود. نقش اساسی داشتند. آن نقش جهادی به شدت روی نواب اثرگذار بود. آنقدر اثرگذار بود که نواب را واداشت که سفری به مصر داشته باشد. در اوج جوانی اش آن سخنرانی غراء اش و دعوتش از شیعیان که به صفوف اخوان بپیوندند و به عضویت اخوان در بیایند واین نشان از تاثیرگذاری اخوان روی اندیشه‌های نواب دارد.

شخصیت مطرح دیگر آیت الله طالقانی است. ایشان در سال ۱۳۴۱ در مسجد هدایت پیروزی انقلاب الجزایر را جشن گرفت. نهضت آزادی و مهندس بازرگان‌، سحابی و…‌، سیدغلامرضا سعیدی حضور داشتند. اینها در قضیه الجزایر متاثر از شریعتی بودند. یک نماینده‌ای که از الجزایر آمده بود در این جشن شرکت کرده بود. وقتی این جشن اتفاق افتاد هنوز ایران و الجزایر روابط رسمی نداشتند. آیت الله طالقانی در سال ۱۳۳۸ و ۱۳۴۰ برای شرکت در ” مؤتمر اسلامی “به مناسبت جشن معراج به بیت المقدس که در آن زمان قسمتی از خاک اردن بود و به همراهی آیت الله کمره‌ای و علمای دیگر مسافرت می‌کنند، این اتفاق قبل از جنگ شش روزه ١٩٦٧ اعراب و اسرائیل بود. در سال ۱۳۳۸ نیز،  سیدمصطفی کاشفی خوانساری از طرف آیت‌الله بروجردی برای رساندن پیام ایشان به “شیخ شلتوت ” شیخ الازهر و مفتی مصر به آنجا می‌رود و تحث تاثیر انقلاب مصر و شخص ناصر قرار می‌گیرد و تشکر از او به خاطر فتوا به کشورهای اردن، مصر و تونس و مراکش مسافرت کردند و با ملک حسین پادشاه اردن ملاقات می‌کنند.

آیت الله طالقانی علاوه بر آشنایی با نمایندگان کشورهای مختلف اسلامی با مسئله فلسطین و مصائب و رنج‌های مردم فلسطین و مشکلات اعراب در نبرد با صهیونیزم بیشتر آشنا می‌شود. و بعد از بازگشت از سفر، در دفاع از قضیه و مردم فلسطین و مخالفت با صهیونیزم تلاش بیشتری می‌نماید. هیئت مزبور در تاریخ ۶ اسفند ماه ۱۳۳۸ به کشور باز می‌گردد. این هیئت در بیت‌المقدس نیز به اتفاق پادشاهان اردن و مراکش نماز جمعه اقامه می‌کنند . و در اردن نیز از دبیرستان شیعیان که مجهزترین مدرسه شهر می‌باشد دیدن کردند. آقای طالقانی از شیخ الازهر هم دعوت به ایران کرد که ایشان این دعوت را پذیرفت.

آیت‌الله طالقانی با عبد الفتاح عبد المقصود رابطه داشت. عبدالمقصود کتابی دارد به نام ” الامام علی‌بن ابیطالب ”  که ۶ جلدی است. جلد اول آن را آیت‌الله طالقانی در زندان به فارسی ترجمه کرده و یک نامه هم آیت‌الله طالقانی در اول کتاب چاپ کرده است. بقیه‌اش را هم محمدمهدی جعفری داماد مرحوم بازرگان ترجمه کرده است. عبدالفتاح مقصود نامه‌ای به محمدتقی قمی می‌نویسد و اظهار خوشبختی می‌کند که کتابش توسط آقای طالقانی ترجمه و چاپ شده است. مرحوم طالقانی دو هفته بین مصر و مراکش و الجزایر ماند و در رابطه با وحدت میان شیعیان واهل سنت سخنرانی کرد.تا گفتمانی بین حوزه‌های دینی شیعه و سنی داشته باشند. شخصیت مطرح دیگر آیت الله خامنه‌ای است که دو کتاب از سیدقطب را به فارسی ترجمه کرده که تاثیر زیادی بر انقلابیون مذهبی ایران داشت. ایشان کتاب دیگری نیز درباره نهضت مسلمانان هندوستان ترجمه کردند. کتابهای دیگری از سیدقطب مثل  “معالم فی الطریق” نیز ترجمه شد که قبل از انقلاب روی انقلابیون ما تاثیر بسزایی داشت. همچنین باید به کتاب  ” ماذاخسرالعالم بانحطاط المسلمین ” ابوالحسن ندوی اشاره کرد که توسط  مرحوم شیخ مصطفی زمانی ترجمه شد و در میان انقلابیون ما موثر بود.

شخصیت دیگر مرحوم دکتر شریعتی است. ایشان در جریان انقلاب الجزایر فعال بود و با انقلابیون این کشور ارتباط داشت. دکتر شریعتی حتی در فرانسه بخاطر فعالیتهای انقلابی اش به نفع انقلاب الجزایر به زندان رفته بود. جایگاه او نزد انقلابیون الجزایر بسیار رفیع بود، به طوری که وقتی شریعتی در ایران در زندان بود، بوتفلیقه رئیس جمهور مستعفی الجزایر از محمدرضا شاه درخواست آزادی او را کرد. بوتفلیقه آن موقع وزیر خارجه الجزایر بود و در عقد امضای معاهده الجزایر بین ایران و عراق نقش بزرگی ایفا کرد و چون علاقه‌مند به ایران بود به شاه کمک کرد. شریعتی در مطرح شدن انقلاب الجزایر در ایران خیلی موثر بود.

شخصیت مطرح ِدیگر امام موسی صدر است. امام موسی صدر در ۱۹۶۴ برای نخستین بار فکر گفتگوی ادیان را مطرح کرد. در سال ۱۹۶۷ پاپ را در رم ملاقات کرد. رسانه‌های عرب او را دو قلو با شیخ حسن خالد مفتی اهل سنت لبنان دانستند به خاطر شدت نزدیکی آنان نسبت به هم، شیخ حسن خالد بعدها توسط افراد ناشناسی در بیروت ترور شد. امام موسی صدر دائم در کنفرانس های اندیشه الجزایر شرکت می‌کرد و با علمای بزرگ همچون مولود قاسم، مالک بن نبی، احمد حمانی و با خود هواری بومدین ملاقات می‌کرد. اما کنفرانس دهم الجزایر ویژگی خاصی داشت. مالک بن نبی، جامعه اسلامی را جامعه عقب مانده و جامعه ما بعد از موحدان، و با جامعه بعد از تمدن می‌نامید… و معتقد بود که باید اسلام را به این جامعه از نو معرفی کرد. لذا عنوان این کنفرانس «ملتقی التعرف علی الاسلام» بود. در این کنفرانس هم امام موسی صدر شرکت داشت.

شخصیت دیگر مرحوم ملاصالح مازندرانی معروف به علامه سمنانی است. او با دارالتقریب مصر همکاری میکرد و مقالاتی در رسالة الاسلام از ایشان منتشر شده است. شخصیت دیگر مرحوم دکتر سید جعفر شهیدی است. ایشان رئیس مؤسسه لغت نامه دهخدا واز پژوهشگران برجسته زبان و ادبیات فارسی‌، فقه و تاریخ اسلام و از شاگردان برجسته علی اکبر دهخدا و بدیع الزمان فروزانفر در دانشگاه تهران بود. از خصوصیات مهم مرحوم، دید بین‌المللی او نسبت به فعالیت‌های علمی و دانشگاهی است… و نگاه او به آینده تمدن اسلامی است. شخصاً وقتی رایزن فرهنگی ایران در قطر بودم، افتخار میزبانی او را در قطر به اتفاق دکتر خلیلی عراقی رئیس وقت دانشگاه تهران را داشتم. ایشان مجتهد بود و از شاگردان علامه طباطبایی و مرحوم آیت‌الله خویی بود. در کنفرانس اندیشة الجزایر نیز شرکت می‌کرد و از خود عرب‌ها بهتر عربی سخن می‌گفت… بسیار مسلط بود و متخصص.

شیعه در اسلام نوشته علامه طباطبایی به توصیه دکتر نصر است. دکتر نصر کتاب را ویرایش کرده و بر آن مقدمه نوشته است. این کتاب به منظور معرفی شیعه در دانشگاه‌های آمریکا نوشته شده است. شخصیت دیگر سیدحسین نصر است. ایشان کتاب «شیعه در اسلام» را بنا به توصیه علامه طباطبایی نوشته بود، ارتباطاتی با محیط خارج، بویژه در غرب  و آمریکا با اندیشمندان اهل سنت داشت. شخصیت دیگر دکتر مهدی محقق است. ایشان هم تحصیلات دانشگاهی و هم تحصیلاتی حوزه‌ای داشت‌ و از فعالیت‌های فکری برون مرزی برخوردار بود. می‌توان به آقای مجتهد شبستری نیز اشاره کرد. ایشان هم در آلمان بود و فعالیت‌های برون مرزی داشت و با اهل سنت در ارتباط بود. ایشان بعد از شهید بهشتی در مرکز هامبورگ فعال بود.

شخصیت مطرح دیگر سیدهادی خسروشاهی است. ایشان از پیشگامان فعالیت‌های بین‌الملل در حوزه‌های علمیه در تاریخ معاصر ماست. ایشان از فحول تقریب از زمان دارالتقریب مصر بوده و است و روابطی گسترده با دولتهای عرب، مصر، الجزایر و… شبه قاره، ترکیه و اروپا داشت. نویسنده‌ و مترجم کتب اخوان المسلمین است. ایشان قبل از انقلاب در دارالتبلیغ قم مسئول بخش بین الملل بود.از همان زمان سفرهای مهمی به خارج از کشور داشت. از جمله در ملتقی الفکر الاسلامی شرکت می‌کرد. ایشان همفکری داشت به نام (پدرخانم آقای دکتر سیدجعفر شهیدی) غلامرضا سعیدی که ایشان هم کتب بسیاری درباره جریانات اسلامی نوشته است. سیدهادی خسروشاهی بیشتر با جریانات عربی در ارتباط بود و مرحوم غلامرضا سعیدی با جریانات شبه قاره.

آقای خسروشاهی انتشاراتی به نام انتشارات رسالت داشت. پس از انقلاب هم مسئولیت‌های دیپلماتیک زیادی داشت. از جمله سفیر ایران در واتیکان و مدیر دفتر حافظ منافع ایران در مصر بوده است. ایشان روابط بسیار خوبی با اخوانی‌ها و علمای الازهر دارد. در زمینه‌های مطالعاتی و اسنادی کارهای بسیاری انجام داده، ازجمله درباره جمال الدین اسد آبادی، محمد عبده و سایر بزرگان جریان اسلامگرایی. شخصیت دیگر مرحوم آیت الله واعظ زاده خراسانی است. آیت الله واعظ‌زاده از شخصیت‌های پرسفری است که یک دوره به کشورهای مهم عربی مثل مصر، مراکش، مغرب، الجزایر و… سفر کرده بود . ایشان دبیر مجمع تقریب مذاهب اسلامی و قائم مقام شیخ یوسف قرضاوی در اتحادیه علما المسلمین بود. ایشان سخنرانی‌های متعددی در کنفرانس‌های بین المللی داشت و در مجمع فقه اسلامی نیز شرکت می‌کرد.

شخصیت دیگر، شیخ محمدسعید نعمانی است. ایشان که از شاگردان شهید صدر بود فعالیت‌های گسترده‌ بین‌المللی داشت. ایشان مدتی هم معاون سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی بود. اما باید به شخصیت بسیار مهم و مطرح اشاره کرد و آن آیت الله تسخیری است. ایشان سرآمد همه تقریبی‌ها است که بیش از ۷۰۰ سفر خارجی و شرکت در کنفرانس‌ها را در کارنامه خود دارد. مسئولیت‌های بسیاری نیز داشته است ازجمله: ریاست سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، دبیرکلی مجمع جهانی اهل بیت و تقریب مذاهب، معاونت بین الملل سازمان تبلیغات اسلامی و مشاور رهبری است .

دکتر محمدعلی آذرشب نیز از جمله شخصیت‌های برجسته‌ای است که ارتباطات بین المللی بسیار داشته است. ایشان شخصیت دانشگاهی است. فصلنامه‌های ” ثقافتنا ” و ” حضارتنا ” را مدیریت میکرد و ارتباطات گسترده‌ای با نخبگان جهان اسلام داشت و در همایشهای بین المللی بسیاری شرکت کرده بود. ایشان رایزن فرهنگی ایران در سودان و سوریه بوده است و در مجمع جهانی تقریب مذاهب نیز مسئولیت داشته است.

شهید بهشتی یکی دیگر از شخصیت‌هایی است که با علمای مذاهب در اروپا ارتباط گسترده داشته است. سیدمحمد خاتمی هم با روشنفکران سنی مذهب ارتباط داشت علاوه بر اینها خیل دانشجویان ایرانی در شبه قاره، اروپا و آمریکا در قالب انجمن‌های اسلامی با جوانان تحصیلکرده سنی مذهب جهان اسلام مرتبط بودند. و نیز طلبه‌ها و روحانیون از شخصیت‌های دیگری نیز می‌توان نام برد که به نحوی با اهل سنت در ارتباط بودند.

آقایان دعایی ـ هادی نجف آبادی ـ علی جنتی ـ کمال خرازی ـ شیخ حسن ابراهیمی ـ سیدمحمد غرضی و شهید محمد منتظری آقای میرآقایی معاون سابق آیت الله تسخیری نیز از شخصیت‌های تقریبی است که حضور مداومی در مجمع تقریب و نیز درمجع الفقه الاسلامی داشت. در اینجا لازم است نامی هم از علمای ایرانی اهل سنت که در حوزه تقریب و همگرایی مذهب نقش داشته‌اند. از این افراد، نامهایی همچون مولوی محمداسحق مدنی که در نجف به دیدار امام رفت بود، آقایی نذیر احمد سلامی، ماموستامحمد شیخ الاسلام و… .

تاثیر همایشهای و کنفرانسهای بین المللی در افزایش مراودات فکری و فرهنگی ما با جهان اسلام

دکتر خامه یار خاطر نشان کرد:‌ بعضی از همایشها واقعا تاثیرگذار بودند. مثلا  “ملتقی الفکر الاسلامی” در الجزایر که از سال ۱۹۶۸ تا ۱۹۹۰، ۲۲ دوره برگزار شد. این همایش برند اندیشه‌ای جهان اسلام بود. محل گردهمایی علمای اسلام با همه گرایش‌ها و همه مذاهب و همه نحله‌ها بود. پدیده فوق العاده‌ای بود. از قبل از انقلاب علما واندیشمندان ما در این کنفرانس‌ها شرکت می‌کردند. ایت الله تسخیری، سید هادی خسروشاهی، امام موسی صدر  و .. شرکت کنندگان ثابت بودند. کنفرانس وحدت اسلامی ما در ایران که به نوبه خود در ادامه کنفرانس اندیشه اسلامی برگزار می‌شود. نیز متاثر از این کنفرانس ایجاد شد. این کنفرانس خود متاثر از افکار و اندیشه های اندیشمند سرشناس الجزایر مالک بن نبی برگزار می‌شد و هدفش گردآوردن همه نخبگان سیاسی و فکری جهان اسلام دور یک میز بود. این کنفرانس ۸ تا ۱۰ روز ادامه پیدا میکرد و مباحث بسیار مهمی در آن مطرح می‌شد. اندیشمندان، مبلغین، اصلاحگرایان ِچپ و راست، و با ابتکار مرحوم مولد قاسم بلقاسم وزیر وقت امور دینی الجزایر، شیعی و سنی و دیگر مذاهب در آن شرکت می‌کردند. از جمله شرکت کنندگان این کنفرانس می‌توان به: ابوزهره، محمد غزالی، یوسف قرضاوی، زینب الغزالی، فتحی یکن، محمدسعید بوطی، احمد سحنون، ابوالحسن ندوی، فهمی هویدی، متولی الشعراوی و از اروپا هم گاهی اسلام شناسان برجسته مثل ارکون و روژه گارودی شرکت میکردند و از ایران و لبنان و عراق علمای شیعه برجسته‌ای مثل امام موسی صدر، آیت الله تسخیری، سیدهادی خسرو شاهی، مرحوم سیدجعفر شهیدی، بعد از انقلاب شرکت می‌کردند. خلاصه اینکه این کنفرانس یکی از مهمترین کانونهای تلاقی و هم اندیشی علمای سنی و شیعی و بخصوص ایران بود. بعضی ارای علمای شیعه در آنجا مورد استقبال جدی قرار گرفت. مثلا یکی از سخنرانی‌های امام موسی صدر (المحاضره السنیه)که در سن ۳۴ سالگی ایشان ارائه شده بود بسیار مشهور شد.

از ابتدای پیروزی انقلاب در جنبش‌های آزادی بخش و عمدتا اهل سنت ورود پیدا کردم

معاون فرهنگی اجتماعی دانشگاه افزود: من از ابتدای پیروزی انقلاب در جنبش‌های آزادی بخش و عمدتا اهل سنت ورود پیدا کردم. در جنبش‌های آزادی بخش هم علاقمند بودم هم ارتباط وسیع و تنگاتنگی داشتم. تقریبا تمامی چهره‌های شاخص امروز که حضور فعالی در عرصه مبارزات و فکر و اندیشه دارند، چه آنهایی که همراه هستند، چه آنهایی که نیمه راه یا در ایستگاه‌های آخر یا قبلِ آخر از قطار انقلاب به دلایلی پیاده شدند و یکی از دلایلش ممکن است بحران سوریه باشد، چه آنهایی که ترور شدند، چه آنهایی که به رحمت خدا رفتند، اینها کسانی بودند که سال‌های اول و دوم انقلاب جذب انقلاب و چهره‌ها و رجالات انقلاب شدند. من تقریبا با همه اینها از همان ابتدا آشنا بودم. چه شیعه، چه سنی، چه عالم چه دانشگاهی، چه روحانی با همه اینها در ارتباط بودم.

نکته دوم کتاب “ایران و اخوان المسلمین، عوامل همگرایی و واگرایی” که رساله فوق لیسانس من از دانشگاه تهران است. مرکز دراسات الشرق الاوسط که بزرگترین مرکز مطالعاتی در لبنان است تا این کتاب را دید، آن را ترجمه کرد و یک مقدمه‌ای هم از یکی از اساتید سرشناس  دانشگاهی  بر آن زد. بازخورد فوق‌العاده‌ای در جهان عرب داشت. ترجمه اش چندین بار تجدید چاپ شد و با انعکاس وسیعی در جهان عرب به همراه بود. تا امروز هم این نوشته همچنان مورد بحث ومناقشه متخصصان این حوزه است . مخالفین اخوان آن را به عنوان سند همکاری اخوان با ایران مطرح می‌کنند.

از چهره هایی که از اول با او در ارتباط بودیم مرحوم شیخ محمد غزالی بود چهره سرشناس وبرجسته مصری بود . اینجا آمده بودند برای مذاکره پیرامون ازادسازی اسرای مصریِ جنگ تحمیلی صدام بر علیه کشورمان،  من همراه ایشان بودم.  وخاطرات فراوانی از این سفر باقی مانده است. شیخ راشد غنوشی شخصیت دیگری است که اولین سفرش برای شرکت در نخستین کنگره ائمه جمعه و جماعات بود. در بازگشت مقاله های فکری زیادی را نگارش کرد.

همیشه بااندیشه‌های امام همراه بود. مقاله‌ای نوشته بود راجع به عمامه امام باعنوان ” عمامة لا کالعمائم ” و گفته بود این عمامه همانند دیگر عمامه‌ها نیست. مقاله تحلیلی دیگری نوشته بود در مجله المجتمع ارگان حرکة الاتجاه الاسلامی انروز ونهضت اسلامی امروز تونس، و گفته بود پیامبر سه شخصیت را برای خلافت مسلمین کاندید و نامزد می‌کند. بعد نامی از مودودی و حسن البنا و امام خمینی برده بود که طرح چنین مسئله ای در فضای انروز خیلی عجیب بود. در دیداری که در تونس با ایشان داشتم هنگام تبریک گفتن پیروزی انقلاب ان کشور، نشان حرکت النهضه خود را به من اهدا کرد. با شخصیت های مطرح جهان اسلام در لبنان امثال مرحوم دکتر  فتحی یکن، شیخ سعید شعبان، شیخ ماهر حمود، شیخ احمد الزین، ابوعمر المصری و … در ارتباط مستمری بودم وهمواره منتقل کننده اندیشه‌های تقریبی جمهوری اسلامی به انها بودم. در قطر با چهره‌های معروف اهل سنت و علما و اندیشمندانشان که در دانشکده الشریعه ” الهیات ”  قطر متمرکز بودند در ارتباط بودم. دکتر علی قره داغی، دکتر عائشه المناعی، دکتر یوسف القرضاوی و… .

شاید هیچ کس به اندازه من با شیخ یوسف قرضاوی ارتباط نداشت. ارتباط روزانه داشتم در آن مرحله. ولی حوادث  سوریه پیش آمد و باقی ماجرا که در جریان هستید… . در مراسم تودیع من در رایزنی فرهنگی ایران در قطر آقای قرضاوی پیامی تصویری از بیمارستان فرستاد و ۱۲ ویژگی را راجع به من مطرح کرد و بعد گفت درود بر تهران که چنین فرزندانی دارد. این مراودات وگفتگوها تاکنون بابسیاری از این چهره‌ها ادامه دارد.

نخبگان اهل سنت که با نخبگان ایرانی مراودات فکری داشتند، از حسن البنا تا سیدقطب و تا الهضیبی و عمرالتلمسانی و محمدمهدی عاکف شیخ احمد کفتارو و دیگران همگی با ایران و نخبگانش به نحوی ارتباط داشتند. شیخ شلتوت از قیام ۱۵ خرداد امام حمایت کرد. از جمله علمای اهل سنت لبنان میتوان به شیخ سعید شعبان اشاره کرد که سفرهای متعدد به ایران داشت و در نمازجمعه‌های ما سخنرانی میکرد. همچنین فتحی یکن و همسرش که رییس دانشگاه الایمان طرابلس بود و شیخ احمد الزبن که سالها دبیرکل تجمع العلمای مسلمین بود، شیخ صبحی صالح و نیز شیخ ماهر حمود از علمای سرشناس شهر صیدای لبنان.

از علمای سوریه هم میتوان به مرحوم رمضان البوطی و کفتارو مفتی این کشور و نیز محمود عکام اشاره کرد. در قطر عائشه المناعی و دکتر علی قره‌داغی و در راس آنها شیخ یوسف القرضاوی با نخبگان ایرانی ارتباط داشتند. اکثر کتابهای قرضاوی در ایران به فارسی و کردی ترجمه شده است. شخصیت‌های بزرگی دیگری مثل شیخ محمد غزالی، تراب زمزمی، رهبران حماس مثل خالد مشعل و رهبران جهاد اسلامی مثل فتحی شقاقی نیز ارتباطات گسترده‌ای با ایران داشتند. همچنین میتوان به حسنین هیکل و فهمی هویدی اشاره کرد.

در حوزه شبه قاره جماعت اسلامی و در راس آنها ابوالاعلی مودودی ارتباطات خوبی با ایران داشت. از قبل از انقلاب با امام در ارتباط بود و بعد از انقلاب هم پیام تبریک فرستاد و هیئتی از جماعت اسلامی را خدمت امام در قم فرستاد. قاضی حسین احمد نیز بعد از فوت مودودی راهش را ادامه داد. ابوالحسن ندوی نیز چنین رویکردی داشت. کلیم صدیقی اندیشمند شبه قاره‌ای و رییس پارلمان اسلامی لندن‌ هم از شیفتگان انقلاب وامام بود و چند کتاب نیز درباره انقلاب اسلامی ایران نوشت. کاری که کلیم صدیقی برای معرفی اندیشه‌های امام بعد از پیروزی انقلاب کرد بی‌سابقه بود. ـ سمیع الحق ـ طاهر القادری ـ فضل الرحمن و… نیز از علمای سنی مذهب پاکستان هستند که بارها به ایران آمده‌اند.

از علمای مصری نیز میتوان به دکتر سیدطنطاوی، امام الاکبر و امام جماعت مسجد الازهر و شیخ دانشگاه الازهر اشاره کرد که درسال ۲۰۱۰ درگذشت. همچنین دیدارهایی با دکتر علی لاریجانی و دکتر حداد عادل داشت. با آقای خویی ارتباط داشت و در تفسیر قرآن ایشان هنگامی که در بصره استاد دانشگاه بوده است، شرکت می‌کرد. هنگامی که صدام، آیت الله خویی را تحت محاصره قرار می‌دهد، علی‌اصغر محمدی نماینده رسمی ایران در قاهره، نزد طنطاوی می‌رود و می‌گوید: الان وظیفة شاگردی است که باید انجام بدهد… بعد هم طنطاوی مصاحبه می‌کند و از آقای خویی حمایت می‌کند. همچنین باید به شیخ احمد الطیب، شیخ الازهر اشاره کرد که علیرغم فشار سلفی‌ها، دولتی‌ها، سعودی‌ها و فضای ایران و شیعه هراسی، مواضع تقریبی نسبتاً مناسبی دارد… البته بعضا مواضع نامناسبی هم میگیرد. او هنوز برخلاف قرضاوی به فتوای شیخ شلتوت که شیعه را مذهب پنجم در اسلام می‌دانست سخت پایبند است. احمد الطیب تماس‌هایی با شیعیان نخبه عرب و گاهی با ایرانیان دارد. علامه عدل الفاسی شیخ ازهر قبل از انقلاب به ایران سفر کرد.

جریانی هم که به چپ اسلامی معروف است و بزرگانی مثل حسن حنفی نیز ارتباطات خوبی با ایران داشتند. نهضت العلما و انجمن محمدیه اندونزی نیز ارتباطات بسیار گسترده‌ای با ایران داشته است. عبدالرحمن وحید که رییس جمهور اندونزی هم شد و هاشم موزادی که مدتی رییس نهضت العلما بود علاقه بسیاری به ایران داشتند.

چالش‌هایی‌های تعاملات فکری و فرهنگی ما با جهان اسلام

وی در پایان گفت: ما با چند چالش در این رابطه روبرو هستیم. یکی اینکه ما نگاهمان به شرق را تا حدود زیادی از دست دادیم. منظورم شبه قاره و شرقِ آسیا است. درحالی که اینها ظرفیت‌های بزرگی هستند. هم به لحاظ تاریخی از پیشینه فرهنگی و فکری و اندیشه‌ای والایی برخوردار هستند، هم به لحاظ جمعیتی و جغرافیایی دارای وسعت وحجم بالایی هستند،  و هم به لحاظ همگرا بودن با ما، به جهت تمدنی، زبانی، فرهنگی؛ فوق العاده‌اند. نمونه اش همان دیداری که مقام معظم رهبری در دوران ریاست جمهوری شان از پاکستان داشتند وشما عظمت ان استقبال مردمی را دیدید. در هم آمیختگی آنان به فرهنگ عاشورا و امام حسین بی نظیر است . چه هندوها چه اهل تسنن. شخصیت‌های بزرگی مانند اقبال لاهوری، ابوالاعلی مودودی، ابوالحسن ندوی و… بر امده از این منطقه‌اند. این منطقه اشتراکات زیادی با ما دارد و حواشی‌ای که در جهان عرب هست، اینجا نیست، و یا بسیار اندک است.

آسیای مرکزی هم برخی از این ویژگی‌ها را دارد و ما تقریباً نسبت به آن بی‌توجه هستیم. بله. چون نگاه ما به سمت جهان عرب است و متاسفانه از آنجا غافل بودیم. این نکته بسیار مهمی است. نکته بعدی بحث ترجمه کتاب‌ها است. ما به نهضت ترجمه توجه ویژه نداشته ایم. ترجمه یک طرفه بوده و بیشتر ما ترجمه کردیم. آنهایی هم که به زبان‌های بیرون ترجمه شده بیشتر آثار امام و آثار شهید مطهری و علامه طباطبایی و مقام معظم رهبری است بوده است. بیشترین آثاری که مورد توجه مترجمین آزاد قرار گرفته و هم چنان به عنوان پرفروش ترین کتاب نمایشگاه‌های بین المللی جهان عرب همین امروز است، آثار مرحوم دکتر علی شریعتی است. شما به بغداد بروید. دربغداد من دیدم کتاب‌های شریعتی چطور روزانه چاپ می‌شود. تاکید میکنم روزانه چاپ می‌شود، همین امروز. شاید گفته شود، خب احتمالا در عراق شیعیان مخاطب او هستند. نه، فضای اهل سنت هم هست. حوزه چاپ نمی کند. اتفاقا ممکن است حوزه مخالف باشد. کسانی چاپ می‌کنند که دنبال سود هستند. یعنی بازار دارد. بازار شیعه صرف هم ندارد. در بغداد است. بازار اهل سنت را هم دارد. این مسئله مهمی است.

ابتدای انقلاب کتابهای مرحوم بازرگان مثل «البراگماتیه فی الاسلام» و کتاب « الحد الفاصل بین‌الدین و السیاسه» کمی در جهان اسلام مطرح شد. همچنین کتابهای سیدمحمد خاتمی در مصر و در لبنان ترجمه شده توسط دارالشروق و مدبولی. متاسفانه فضای اختلاف مذهبی در عدم نشر وکندی نشر کتابهای دینی ما در جوامع اهل سنت نقش داشته است. با توجه به غنایی که ما داریم در حوزه‌های فکر، اندیشه خیلی میتوانیم برای جهان اسلام حرف داشته باشیم اما متأسفانه به حوزه اهل سنت وارد نشده است. یکی از علل مهم آن ادبیات منفی نویسندگان ما نسبت به مقدسات اهل سنت است. البته برخی‌ از اندیشمندان جهان اسلام از قبیل حسن حنفی، حسن مکی، حسن ترابی و متأثر از ادبیات اندیشمندان بودند. ولی ظرفیت ما بیشتر از اینهاست. البته ما از آقایان جفای زیادی دیدیم.گسل سیاسی به مذهبی تبدیل شد و آقایان تمکین کردند…اما حداقل می توانستیم رابطه‌های فردی را بیشتر نگه داریم و آن را از دست ندهیم. متاسفانه بعضا فرصت داده شد به جریان‌های تشیع انگلیسی و به جریان‌های ضدتقریبی در اماکن مختلف و… از طرف دیگر کنفرانس وحدت که ما برگزار میکنیم به دلائل خاص جنبه تبلیغاتی تلقی می‌شود و این ظرفیت و فرصت را از دست دادیم. کنفرانس وحدت ما بناحق بعنوان تبلیغ و گسترش تشیع در جهان قلمداد و جا انداخته شد.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha