یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ |۱۹ شوال ۱۴۴۵ | Apr 28, 2024
عالم زاده نوری

حوزه/ معاون تهذیب و تربیت حوزه های علمیه در یادداشتی به تبیین هدف از تألیف و انتشار کتاب «مربی‌گری روشمند» پرداخت و الگوی راهنمایی تخصصی در این کتاب را مورد نقد و بررسی قرار داد.

به گزارش خبرگزاری حوزه, حجت الاسلام والمسلمین عالم زاده نوری معاون تهذیب و تربیت حوزه های علمیه در یادداشتی به تبیین هدف از تألیف و انتشار کتاب «مربی‌گری روشمند» پرداخت و الگوی راهنمایی تخصصی در این کتاب را مورد نقد و بررسی قرار داد.

برادر گرامی حاج شیخ عباس پسندیده محقق نامدار پژوهشگاه علوم قرآن و حدیث با همکاری دو استاد گران‌قدر حاج شیخ مسعود آذربایجانی و دکتر مسعود جان‌بزرگی پژوهشگران شهیر روان‌شناسی اسلامی در پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، اثری پدید آورده‌اند با عنوان «مربیگری روشمند؛ الگوی راهنمایی تخصصی با رویکرد دینی».

این کتاب در نیمه شعبان سال ۱۴۴۴ به اتمام رسیده و با مشارکت دو نهاد مهم دینی یعنی «پژوهشگاه قرآن و حدیث» و «مرکز جامع مشاوره‌ی آستان قدس رضوی» (بنیاد کرامت) منتشر گشته و در تاریخ ۱۶/ ۹/ ۱۴۰۲ در سالن جلسات مؤسسه علمی فرهنگی دارالحدیث رونمایی شده است.

هدف از تألیف و انتشار کتاب

هدف از انتشار این کتاب، آن‌گونه که در پیش‌گفتار آمده و مؤلف محترم نیز در خلال کتاب و در جلسه‌ی رونمایی بیان کرده است «تبیین محاسن کلام اهل بیت در جنگ شناختی، نزاع تمدنی و نبرد سبک‌های زندگی» است. هدفی بس مهم و راهبردی که در این مقطع از حرکت امّت در افق تمدن نوین اسلامی تمرکز بر آن، ضرورت بلکه اولویت و فوریت دارد.

اهمیت کتاب

چند عامل به این کتاب، طنین و احتشام ویژه بخشیده و از راه دور نظر هر شخصیت دینی دلسوزی را جلب کرده است:۱. عنوان کتاب، ۲. شهرت مؤلف و همکاران ایشان به عنوان پرچمداران اصلی روان‌شناسی اسلامی در معتبرترین مراکز پژوهشی و به مثابه ارزشمندترین سرمایه‌های حوزوی که با علوم دانشگاهی نیز به شکل تخصصی و در سطح عالی آشنایی دارند، ۳. جایگاه و منزلت ناشران در عرصه‌ی نشر معارف اسلامی، ۴. انتساب این کتاب به نام نامی حوزه‌های علمیه و آستان قدس عالم آل محمد: و معارف قرآن و حدیث و ۵. اهداف بلندی که از تألیف کتاب مد نظر بوده است. این اعتبار و منزلت، انتظار مخاطب را از این کتاب بسیار بالا برده و ضرورت بحث و بررسی آن را افزون کرده است.

خلاصه محتوای کتاب

مؤلف در نظر داشته در این کتاب یک الگوی کاربردی ساده، اسلامی، مساله‌محور، کارآمد و قابل سنجش، مبتنی بر مبانی نظری روشن، به‌عنوان نقشه‌ی راه، به مربیان و مبلغان دینی بدهد تا در راهنمایی مردم (یعنی حل مشکلاتی که به حد اختلال نرسیده و نیز در ارائه‌ی سبک زندگی سالم به افراد و یا رشد و ارتقای آنان) یاری رساند.

این الگو چارچوب مشخصی است که فرایند راهنمایی (و تبلیغ دین) را در قالب مراحلی تعریف شده و به هم پیوسته نشان می‌دهد و دست‌کم سه فایده‌ی مهم دارد: هدایت مردم، احیای امر امامت و گره‌گشایی از مردم یا ادخال سرور در جان آنها.

این کتاب ۲۴۳ صفحه و دو بخش دارد. در بخش اول مباحث نظری، کلیات و پیشینه‌ی راهنمایی و مربیگری در روان‌شناسی آمده و به انواع مدل‌های مربیگری در آثار غربیان پرداخته است. بخش دوم نیز درصدد بیان الگوی راهنمایی متناسب با فرهنگ (اسلامی) است و چهار فصل با عناوین زیر دارد: ۱. اصول مداخله‌ی عمومی، ۲. ویژگی‌های مربی و راهنما، ۳. ویژگی‌های موضوع راهنمایی و ۴. فرایند مداخله.

روشن است که هدف اصلی از تدوین این کتاب همین عنوان اخیر (فرایند مداخله) است که ذیل آن یک الگوی هفت‌مرحله‌ای پیوسته به شرح زیر بیان شده است. همان الگویی که ادعا شده بود اسلامی، کاربردی، ساده، مساله‌محور، کارآمد، قابل سنجش، و مبتنی بر مبانی نظری روشن است و نقشه‌ی راهی برای مربیان و مبلغان دینی به شمار می‌رود.

راهنما یا مبلغ در جلسات گروهی با مخاطبان خود این مراحل را به شکل پیوسته دنبال می‌کند:

۱. ارزیابی مخاطب، ۲. ارتباط با مخاطب و ایجاد اعتماد و انگیزه، ۳. بیان مشکل یا نیاز، ۴. بیان علل و اسباب، ۵. توانمندسازی برای تغییر، ۶. خاتمه‌بخشی و ۷. ارزشیابی.

نکات و ملاحظات

از آنجا که این اثر از سر دغدغه و به نیت باز کردن گره کور مشکلات تبلیغی و تربیتی نوشته شده است همین‌جا از انگیزه‌ی مؤلفان – که شخصیت‌های خدوم حوزوی هستند و این‌جانب چند دهه با ایشان مرتبط است و به آنان سخت علاقه دارد – در پدید آوردن چنین اثری قدرشناسی و تشکر می‌کنم و نظر به درخواست ریاست پژوهشگاه قرآن و حدیث حاج شیخ رضا برنجکار و ریاست مرکز مشاوره‌ی جامع آستان قدس رضوی دکتر رضا آذریان در پیش‌گفتار کتاب و درخواست نویسنده‌ی محترم در مقدمه‌ی اثر، مبنی بر ارائه‌ی نظرات و پیشنهادات، نکاتی را متذکر می‌شوم. طبعاً ورود به این عرصه و انتشار عامّ این نوشتار تنها به جهت وظیفه‌ی ذاتی معاونت تهذیب و تربیت حوزه‌های علمیه در مراقبت و پایش فضای تربیت و راهبری و سیاستگذاری آن است.

۱. ابهام در تعریف

علی‌رغم تلاشی که مؤلف محترم در تبیین معنای «راهنمایی» به کار گرفته و دست‌کم در صفحه ۳۸ و ۳۹ کتاب، ۱۱ تعریف را از چندین اندیشمند غربی بیان کرده است، همچنان معنای مورد نظر ایشان برای مخاطب (حتی مخاطبی مانند نگارنده که دو نوبت کتاب را خوانده و چند بار هم بالا و پایین کرده است) آشکار نیست. آیا معنای راهنمایی همان مربیگری است؛ چنانچه در عنوان کتاب آمده است؟ آیا معنای راهنمایی تبلیغ چهره‌به‌چهره است؛ آنگونه که در صفحه ۲۹ کتاب آمده است؟ آیا یک ارتباط دو سویه‌ی با گروهی از مخاطبان برای انتقال معارف دینی است؟ یا …؟

گمان می‌شود این ابهام به جهت آن است که وی اصطلاح رایج «تبلیغ دین» را کلیشه‌ای می‌بیند که قدرت برانگیختگی و ایجاد توجه ندارد و تصمیم گرفته تا با واژه‌پردازی جدید جلب نظر کند (ص ۱۳۸ و ۱۳۹). اما در نهایت مجال یا توان واژه‌پردازی دقیق را هم نیافته است.

۲. عدم استناد در بخش اصلی

گُل مطالب این تألیف، که تمام کتاب ناظر به آن و به هدف ارائه‌ی آن نوشته شده است، فصل آخر آن یعنی «فرایند مداخله» است (ص ۱۷۸ تا ۲۲۲). از آنجا که عنوان کتاب «الگوی راهنمایی تخصصی و مربیگری روشمند» است مخاطب انتظار دارد یک مدل عملیاتی دریافت کند. همان‌گونه که پیشتر گفته شد این الگوی پیشنهادی چنین است که راهنما یا مبلغ در جلسات گروهی با مخاطبان خود مراحل هفت‌گانه زیر را به شکل پیوسته دنبال می‌کند:

۱. ارزیابی مخاطب، ۲. ارتباط با مخاطب و ایجاد اعتماد و انگیزه، ۳. بیان مشکل یا نیاز، ۴. بیان علل و اسباب، ۵. توانمندسازی برای تغییر، ۶. خاتمه‌بخشی و ۷. ارزشیابی.

علی‌رغم ادعای مؤلف بر مستندبودن و اسلامی‌بودن الگو، هیچ استنادی برای این بخش وجود ندارد و صرفاً ارائه‌ی پیشنهاد و بیان تجربه‌ی شخصی است؛ مثلاً برای اینکه «در مقام راهنمایی باید ایجاد اعتماد و انگیزه کرد» یا «علل و اسباب را بیان کرد» یا هر مرحله‌ی دیگری از این زنجیره هیچ دلیلی بیان نشده است. مقام تحقیق اقتضا می‌کند اجزای این زنجیره ابتدا یک به یک و سپس کلیت آن به صورت یک‌پارچه به منابع معتبر، مستند شود و صرفاً به ذکر یک پیشنهاد عملیاتی اکتفا نگردد.

البته مؤلف می‌تواند پاسخ دهد «این یک تجربه‌ی زیسته‌ی مفید بوده که بی‌منت در اختیار دیگران قرار داده‌ام». مانعی نیست؛ به شرط اینکه ادعا نشود که این الگو «مبتنی بر نظریه‌ی اسلامی است» و «همسویی و تطابق آن بر دیدگاه اسلامی به اثبات رسیده است» (ص ۸۶ تا ۸۹). آن وقت این پیشنهاد در کنار ده‌ها پیشنهاد دیگر برای کارآمدسازی تبلیغ دینی قابل توجه خواهد بود. در غیر این صورت این کتاب مصداق پنهانی از اسلامیزه‌سازی است که مؤلف از آن در صفحه ۸۷ پرهیز داده و تأکید کرده که «منطبق دانستن دیدگاه دین با یک مدل یا نظریه به محض یافتن تشابه یا هماهنگی‌ روا نیست».

شگفت اینکه علی‌رغم ارائه‌ی شش مدل متنوع برای مربیگری از منابع غربی و ترجمه‌ای، هیچ تلاشی برای بیان و اثبات تفاوت الگوی پیشنهادی و مزایای آن نسبت به مدل‌های غربی صورت نگرفته است و مخاطب تا آخر متوجه نمی‌شود که چرا باید این مدل را بر مدل‌های پیش‌گفته ترجیح دهد.

۳. انفعال و تأثر

فهرست منابعی که در این کتاب از آنها بهره گرفته شده است مشتمل بر ۱۲۵ عنوان است که ۱۹ عنوان آن انگلیسی، ۲۰ عنوان آن ترجمه از متون غربی و ۲۲ عنوان آن در علم روان‌شناسی و مشاوره است.

برخی از اندیشمندانی که مؤلف به آثار و آرای آنان استناد کرده و حق آنان را با ذکر نام در کتاب ادا کرده است عبارت‌اند از: تیموتی گالووی، جان وایت‌مور، الکساندر گراهام، توماس لئونارد، اسمیت، موسیبا، استیل‌ویل، گیسبرس، مور، شرترز، استون، تراکسلر، بلاکر، پاولسکی، هینی، لیبسون، کریستوفر پترسون، یانگ، هاکنی، کورمیر، بولن، واندن‌بوس، اسپیلکا، گاستاد، مایکل فری، پرات، پاول شیلدر، لوییس وندر، سانک، شافر، لوینسون، آنتونسیو، استیمتز، تری، جوزف، کافمن، استراث هیون، سلیگمن، اندرو گیلبرت، کارن وایتلورث، پیتر هاوکینز، آلن فاین، فیونا الدریج، سایین دمبوکوسکی.

اینها فقط نمونه‌هایی از عناوین مندرج در این کتاب است و فهرست شخصیت‌های نامسلمانی که در این کتاب به نام و نشان از آنان یاد شده، با حذف موارد تکراری از ۱۰۰ نفر افزون است. همچنین حدود ۵۰ صفحه از کتاب (از صفحه ۳۳ تا ۸۲) یک سر به نقل آرای غربیان و مدل‌های پیشنهادی آنها گذشته است.

حقیقت اینکه مخاطب در مواجهه با این همه نام‌های غریب و نشان‌های غربی، ناخودآگاه دچار حالت تحول! و واکنش منفی می‌شود. برای حقیر سؤال است که برادرم عباس برای بیان یک تجربه‌ی تبلیغی شخصی چه ضرورتی به قطار کردن این همه اسامی غربی دیده است؟

  • این چگونگی آیا به جهت بالابردن اعتبار اثر و اظهار اقتدار و ایجاد اعتماد در مخاطب است؟ همان گونه که در صفحه‌ی ۱۳۳ تا ۱۳۵ توصیه کرده است.
  • آیا به جهت انفعال و اعتماد نسبت به اندیشمندان نامسلمان غربی و تعظیم در مقابل دانش و تجربه آنهاست؟
  • آیا این شخصیت‌های غربی نامسلمان واقعاً ارزش افزوده‌ای و سخن منحصر به‌فرد ویژه‌ای پدید آورده‌اند که در میان خود ما نبوده است و لازم بوده از آن الهام گرفته شود و از باب حفظ حقوق معنوی، نام و یاد آنها زنده ماند؟

۴. غفلت از منابع وحیانی و تجارب کارآمد عالمان دین در عرصه‌ی تربیت و راهنمایی دینی

سؤال دیگر اینکه اگر این چگونگی، ناشی از تأثر و انفعال نسبت به اندیشه غربیان و نشان اعظام و احتشام آنان نیست، چرا در عداد این مدل‌های غربی، اندک اشاره‌ای به مدل‌های کارآمد تبلیغ دین در بوم و فرهنگ دینی نشده است؟ (جز یک مورد در صفحه ۳۳ آنهم در سه سطر). درحالی‌که هم در تراث نقلی ما و هم در تجارب تاریخی و تمدنی مسلمین الگوهای متعدد و متنوعی وجود دارد که بسیار گفتنی‌تر و کارآمدتر است.

بی‌تردید دلیل انصراف ذهن از الگوهای بومی مسلمین به الگوهای غربی نامسلمانان برای مخاطب قابل درک نیست؛ البته علی‌القاعده انس با منابع بیگانه و اساتید دانشگاهی و غفلت از داشته‌های اصیل بومی در این موضوع دخیل است. انتظار می‌رفت مؤلف محترم، برای کشف «الگوی دینی راهنمایی و مربیگری و مدل‌های اثرگذار تبلیغ دین»، دست‌کم یکی از دو کار زیر را انجام دهد:

نخست: مراجعه به تراث اسلامی و استفاده از منبع ذخّار وحی به روش تفسیری، اصولی و اجتهادی؛ مثلاً با مراجعه به داستان پیامبران در قرآن و روایات و یا با مراجعه به سیره‌ی اهل بیت:، شیوه‌های تبلیغی – تربیتی این بزرگ‌مبلغان و مربیان الهی را در مواجهه با اقوام و اصحاب خود استخراج نموده و از دسته‌بندی و تحلیل آنها به مدل‌های متنوع مربیگری و راهنمایی برسد. از باب نمونه تجزیه و تحلیل روش اهل بیت در خطابه‌ها، موعظه‌ها و احتجاجات، ارتباط حضرت موسی و خضر، حضرت عیسی و حواریون، گفتگوهای لقمان و فرزندش، رابطه‌ی امام صادق و عنوان بصری و نحوه‌ی پاسخ‌گویی امامان معصوم به پرسش‌های مردم همه درس‌آموز و مدل‌ساز است. این کار را استاد ارجمند حاج شیخ محمدرضا عابدینی در کتاب «شاگردپروری» تا حدودی انجام داده است. همچنین از تحلیل قرآن کریم به عنوان فعل گفتاری پروردگار در مقام هدایت و راهنمایی انسان، دلالت‌های تربیتی فراوانی می‌توان استخراج کرد (ر.ک: راهبرد تربیت اخلاقی در قرآن کریم).

البته در این کتاب جمعا ۲۱ آیه از قرآن کریم و ۸۴ حدیث از سخنان اهل بیت عصمت و طهارت ذکر شده است ولی استشهاد به این آیات و احادیث در فصول متفرق کتاب و مطالب درجه دوی آن است و در اثبات اصل مدل راهنمایی که مهم‌ترین داعیه‌ی کتاب است هیچ استنادی دیده نمی‌شود.

دوم: مراجعه به تراث مسلمین و سوابق تمدنی یعنی تجربه‌های موفق عالمان دین در تاریخ اسلامی و نیز در تاریخ حرکت شیعه، خصوصاً در اعصار اخیر. کار تبلیغ مؤثر دین و هدایت و تربیت و راهنمایی مردم، وظیفه‌ی اصلی عالمان دین و دغدغه‌ی مستمر آنان بوده است و برای این منظور تلاش‌های فراوانی در طول زمان شکل گرفته و مدل‌های کارآمدی پدید آمده است. ما هم‌اکنون در ابتدای تاریخ نیستیم و کوله‌باری از تجارب متنوع و مدل‌های موفق در پیشینه‌ی تاریخی خود داریم. در همین دوران اخیر، مربیان مقتدر و مبلغان اثرگذار توانایی در جامعه‌ی ما نقش‌آفرینی کرده‌اند که تحلیل روش‌ها و الهام‌گیری از تجارب ارزنده‌ی آنان بسیار ضروری است. با مهندسی معکوس شخصیت این عزیزان به یافته‌های بسیار ارزشمندی در مقام راهنمایی و مربیگری می‌توان دست یافت. مرحوم آیت‌الله مجتهدی تهرانی، حضرت آیت‌الله بنابی، شهید آیت‌الله قدوسی، علامه شهید مرتضی مطهری، مرحوم آیت‌الله حایری شیرازی، شهید بهشتی، شهید باهنر، علامه مصباح یزدی، مرحوم استاد علی صفایی حائری، آیت‌الله ابراهیم امینی، علامه کرباسچیان، استاد قرائتی، استاد رفیعی، استاد عالی، استاد پناهیان، روحانیان فعال و مربیان ورزیده در کانون‌های تربیت‌محور مساجد، همچنین تجربه تبلیغی رهبر انقلاب در مسجد کرامت مشهد در دهه پنجاه و نیز جریان گسترده‌ی شجره صالحین، جامعه‌ی فعالان تربیتی فتح‌الفتوح و ده‌ها بلکه صدها تجربه‌ی تبلیغی تربیتی موفق، همه دیدنی و خواندنی و خواستنی و شنیدنی است (از جمله ر.ک: نقش تربیتی مدیران در مدارس علمیه).

از همه مهم‌تر بزرگ‌ترین نیاز ما در عصر کنونی تحلیل و بررسی حرکت عظیم انقلاب اسلامی به عنوان یک جریان تربیتی انسان‌ساز است که از آن صدها و هزارها انسان مؤمن بزرگ پدید آمده است.

بهترین الگوی تربیت دینی را باید با مهندسی معکوس عملیات تربیتی که پیامبر اکرم۶ با آن، اصحاب بدر و احد و حنین را آفرید و روش کارآمدی که امام خمینی با آن، نسلی مجاهد و فدایی اسلام مانند سلیمانی و صیاد و زین‌الدین پدید آورد کشف کرد. پیامبر اسلام۶ امت خود را نه با خرده‌توصیه‌های اخلاقی و عبادی که با ارائه‌ی یک آرمان بزرگ الهی تحول بخشید. امام خمینی نیز انسان‌ها را با گشودن یک افق معنایی جدید، شکوه و عظمت و سپس شور و حرکت و قیام بخشید و در میدان مبارزه نگاه داشت.

این حقیقت را باید دید که علمای بزرگ ما در طول تاریخ، هدایتگران و مربیان نسل‌های متوالی مؤمنان بودند و این کار عظیم را به نحو مطلوب و موفق انجام داده‌اند. اتفاقاً از آن روزگار که مرجعیت این کار عظیم به دست روان‌شناسان و مشاوران جدید افتاد، شد آنچه شد! بی‌تردید این انبان مشکلات که خود برخاسته از فرهنگ و تفکر و سبک زندگی غربی است با روش‌ها و پروتکل‌های غربیان سامان نخواهد یافت و کوری عصاکش کور دیگر نخواهد شد. فرهنگ اصیل اسلامی و تجارب انباشته‌ی عالمان دین آنقدر قدر و قوت و قدرت و قیمت دارد که جامعه‌ی ایمانی را سالم نگاه دارد و پیش بَرَد. نمی‌توان باور کرد که آیین توانای اسلام با آن تمدن باشکوه و تاریخ‌ساز و با آن همه آموزه‌هایی که بر راهنمایی و هدایتگری و امر به معروف و نصح المستشیر و ارشاد الجاهل و حکمیت برای اصلاح ارتباط زوج‌های جوان و مانند آن تأکید می‌کند و با آن همه دغدغه‌ای که نسبت به تربیت و انسان‌سازی دارد، در طول تاریخ ۱۴۰۰ ساله‌ی خود در این امر مهم تجربه و موفقیت نداشته باشد، ولی در سایر فرهنگ‌ها، دستورالعمل‌های کارآمد و اثربخشی پدید آمده باشد که بتواند راهگشای امر تبلیغ دین اسلام در عصر حاضر شود.

البته شک نداریم که از تجارب سایر ملت‌ها و فرهنگ‌ها در امر تبلیغ و مربیگری باید استفاده کرد، اما اینکه مرغ همسایه را غاز بپنداریم و یک‌باره گذشته و سابقه و تراث خود را به باد غفلت سپاریم و جز باخترنشینان، ملت و فرهنگ دیگری را به رسمیت نشناسیم و الگوی معتبر دیگری در میان سایرین نبینیم، توجیه عالمانه و منطقی ندارد.

دنیای غرب نیز همین مدل‌ها و الگوها را از مهندسی معکوس معلمان و مربیان موفق و تحلیل و صورت‌بندی تجارب آنان به دست آورده است. عجب از فاضل صاحب‌قلم درس‌خوانده‌ی حوزوی که در کنار نام این همه شخصیت غربی غیرمسلمان، نامی از مربیان و مبلغان کارآزموده بومی نمی‌برد و به روش‌ها و تجربه‌ها و ابتکارات آنان اعتنایی نمی‌کند. خصوصا تجربه‌هایی که در محیط ایمانی شکل گرفته و به تقوا و سبک زندگی اسلامی نیز محاط است.

۵. استخفاف ناخواسته میراث بومی و تمدنی اسلام در مسئله مربی‌گری

مخاطب با خواندن این کتاب، چنین برداشت می‌کند که هنر راهنمایی و مربیگری اساساً در غرب تولید شده و تنها آنان بوده‌اند که به این روش‌های خلّاق و الگوهای ارزشمند مجهزند؛ چیزی شبیه ماهواره و طیاره که اول بار در دنیای غرب پدید آمده و هیچ نشان و اثری از آن در بین مسلمانان وجود نداشته است! از ابتدا تا انتهای این کتاب عزت و عظمت کلام خدا و روش اهل بیت و نیز تلاش‌های عالمان و مبلغان دینی معلوم نمی‌شود و شخص بیش از آنکه تحت تأثیر روش انبیا باشد، مسحور و مفتون عظمت اندیشمندان متعدد غربی است که نامشان همچون تگرگ بر سر مخاطب فروکوفته می‌شود. این درحالی است که همین الگوی پیشنهادی که طرفه و تحفه شمرده شده است با ویرایشی به مراتب دقیق‌تر و کامل‌تر تحت عنوان «کارگاه‌های نگرشی دیگر» در مؤسسه‌ی مطالعات راهبردی علوم و معارف اسلام سال‌ها بلکه دهه‌هاست اجرا می‌شود.

نویسنده با این کتاب، هرچند نادانسته و ناآگاهانه، مخاطب مسلمان را استخفاف کرده و عظمت و احتشام دانشمندان نامسلمان غربی را به رخ کشیده و آنها را پیشگام و پیشکسوت چیزی شمرده که اصالتاً متعلق به فرهنگ و تمدن اسلامی است و در تراث و بوم ما سابقه داشته و همین امروز هم در مراکز تربیتی ما به شکل‌های متنوع و بسیار راقی اعمال می‌شود.

من به عنوان یک برادرِ صمیمی، این چگونگی را وهن و تحقیر می‌شمارم و از انتشار این کتاب به آستان قدس رضوی و به پایگاه قرآن و حدیث شکایت دارم و آن را یک خبط بزرگ (البته از سر ناآگاهی و غفلت و نه از سر عمد و توجه) می‌شمارم که به‌تأکید نیازمند بازگشت و ترمیم است و همین‌جا به دانشمندان و پژوهشگران شرقی و غربی هم پیشنهاد می‌کنم برای پیشرفت دانش خود به بررسی شیوه‌های کارآمدی که بزرگان ما در تبلیغ دین و مربیگری به کار گرفته‌اند بپردازند و با تحلیل و صورت‌بندی الگوهای ارزشمند آنها دستاوردهای بی‌نظیری به‌دست آرند.

رحمت خدا بر بزرگانی مانند شهید مطهری و استاد مصباح یزدی، پرچمداران عالی‌قدر مکتب اسلام در دوران معاصر که علی‌رغم احاطه و اشرافی که به دانش‌های غیربومی و منابع غربی داشتند و با وجود ارتباط صمیمانه و مباحثات شورانگیزی که با اساتید دانشگاهی در علوم انسانی داشتند مرعوب و مفتون دانش آنان نشدند و به اصالت‌های دینی و فرهنگی تا آخر پای‌بند ماندند و همواره عزت و عظمت و شکوه مسلمین را می‌دیدند و یادآوری می‌کردند.

در این جهت به اهل سنت هم می‌توان نظر کرد که با پژوهش‌هایی با عنوان «فقه الدعوه»، «فقه التبلیغ»، «فقه النصح و الارشاد» و مانند آن تراث اصیل خود را اثاره کردند و با اینکه نصوص آنها از تراث متراکم حاصل از ۲۵۰ سال حضور معصوم در شیعه بسیار محدودتر است و منابع آنها نیز از جایگاه عقل در اندیشه شیعی محروم است؛ آنچه خود دارند ز بیگانه تمنا نمی‌کنند.

۶. کلیشه‌ی واحد

مؤلف در این کتاب به دنبال کلیشه‌ی واحد و الگوی یگانه‌ای است که به همه‌ی مبلغان و مربیان و راهنمایان توصیه شود. از نظر وی، باید قالب مشخص و استانداردی برای فعالیت تبلیغی وجود داشته باشد که به همگان آموزش داده شود و قابل ارزیابی باشد.

غافل از آنکه واحد ساختن روش‌ها و به زنجیر کشیدن سلایق و اذواق گویندگان و شنوندگان مختلف، نه قابل توصیه و نه اساساً امکان‌پذیر است. تبلیغ و مربیگری موفق در جامعه اسلامی، شکل‌های متنوع و مدل‌های متعددی دارد که همه‌ی نیازها و روحیه‌ها را پوشش دهد.

امروزه کالاهای صنعتی را در مدل‌های مختلف و گونه‌های متعدد عرضه می‌کنند تا همه اذواق و سلایق را شامل شود؛ به حدی که برای خرید خودرو، گوشی موبایل یا حتی وسیله ساده‌ای مانند نمکدان، با انواع مدل‌ها، اندازه‌ها، رنگ‌ها، طرح‌ها و قیمت‌ها مواجه هستیم و نوعاً در زمان خرید به حیرت و سرگردانی می‌افتیم. به همین ترتیب در ارائه‌ی محصولات فرهنگی هم باید تفاوت مخاطبان و تنوع سلایق و نیازهای آنان را در نظر گرفت و به جای ارائه‌ی یک کلیشه‌ی واحد و طرح مشترک، مدل‌ها و الگوهای مختلف را به رسمیت شناخت.

البته بدون تردید باید به طلاب علوم دینی روش تبلیغ و انواع مدل‌های ارائه‌ی مؤثر پیام را آموخت ولی اینکه انتظار داشته باشیم همه‌ی مبلغان دینی از یک کلیشه‌ی مشترک استفاده کنند بی‌راه است. بر این اساس، لازم است محتوای کتاب توسعه یابد و عنوان کتاب به جای «الگوی راهنمایی» به «الگوهای راهنمایی» اصلاح گردد؛ زیرا اگر ارائه‌ی کلیشه‌ی واحد برای راهنمایی و مربیگری، پسندیده می‌بود جایی برای خلاقیت و پیشنهاد الگوی جدید باقی نمی‌ماند.

۷. عدم بداعت الگو

مؤلف در مقدمه‌ی کتاب نوشته است: «ورود به بخش مشاوره‌ی آستان قدس رضوی … و آشنایی با مسائل، مشکلات و نیازهای مردم، آرام‌آرام این خلأ را نشان داد که تمرکز بر مشاوره‌ی فردی و نشستن در کلینیک اولاً «دامنه‌ی اثرگذاری» را فقط به مراجعان و ثانیاً «دایره‌ی اثرگذاران» را به متخصصان ورزیده و ماهر روان‌شناس محدود می‌کند. این خلأ و تجربه‌های روان‌شناسان در مربیگری و نیز تجربه‌های شخصی، به‌مرور این ایده را به وجود آورد که باید رویکرد اجتماعی را به رویکرد فردی اضافه کرد. در این رویکرد برنامه‌ّهای مختلفی پیش‌بینی شد که یکی از آنها طراحی «الگوی راهنمایی تخصصی با رویکرد دینی» است که بتواند توسط مربیان بیشتر برای مخاطبانی بیشتر صورت گیرد و با آموزش‌های صحیح به پیشگیری از مشکلات و سپس ارتقا و پیشرفت انسانی منجر شود».

به نظر می‌رسد مراحل هفت‌گانه‌ای که در این کتاب ارائه شده (از ارزیابی مخاطب تا ارزشیابی) یک سیر آشنا و آشکار است که بسیار با الگوی مشاوره‌ی فردی مشابه است (از جمله ر.ک: راهنمای گام به گام مداخله در مشکلات تحصیلی، حمیدرضا حسن‌آبادی و مریم احمدیان‌نسب). اگر محصول کتاب صرفاً چنین الگویی باشد مخاطب کتاب مطلب چندان جدیدی دریافت نکرده است.

از سوی دیگر گویا مؤلف محترم مسیر طراحی را از آخر شروع کرده‌اند. طبیعی است که راهنمایی عام بر درمان شخصی مقدم است و دستگاه تربیت نسبت به دستگاه مشاوره اولویت و اولیت دارد. اگر تمرکز کار ما بر مشاوره و درمانگری باشد به سرعت ناکارآمدی خود را درک خواهیم کرد. توسعه‌ی غیرمتناسب مراکز مشاوره در جامعه‌ی اسلامی از ابتدا یک خطای راهبردی بود که به جای آن می‌بایست بر توسعه و تقویت مراکز تربیتی سرمایه‌گذاری می‌شد. همچنان که به جای توسعه‌ی بی‌رویه‌ی مراکز پزشکی و تأسیس بیمارستان‌های چندصد تخت‌خوابه باید بر اصلاح سبک زندگی متمرکز شویم تا اساساً نوبت به درمان نرسد.

هم دین خدا و هم عالمان دینی در طول تاریخ از ابتدا به این مهم توجه کرده و در صدد «دفع مشکل» و نه «رفع آن پس از پیدایش» بودند. تأسیس مراکز تربیتی عام از جمله مسجد و هیأت و نیز ارائه‌ی برنامه‌ّهای فعال تربیتی در مراکز متعدد دقیقاً به همین منظور بوده و کارکردهای تربیتی روشنی دارد. ارتباطات صمیمانه‌ای که میان مربی و متربی در همین فضاهای بومی و سنتی شکل می‌گیرد ظرفیت بسیاری برای تربیت پدید آورده است. مؤلف محترم ناظر به مشکلات موجود، می‌خواسته طرح بدیع و طرفه‌ای پیشنهاد کند اما مناسب بود این ظرفیت‌های آماده نیز ملاحظه شود.

احتمالا دنیای غرب به جهت محرومیت از ظرفیت مسجد و منبر و هیأت و روضه و مراسم مذهبی، نیاز مبرمی به تأسیس کانون‌های راهنمایی گروهی داشته باشد؛ اما جامعه‌ی اسلامی به شکل طبیعی این همه را درون خویش دارد. عمده‌ی کسانی که در مسجد و حسینیه و در ارتباط با عالمان دین بزرگ شده‌اند و با هیات و روضه و منبر و مجالس امام حسین۷ آشنا هستند تحت تأثیر آموزه‌های اثرگذار مکتب اسلام، از اختلالات و مشکلات ایمن‌اند؛ بنابراین رونق بخشیدن به این برنامه‌ها و تشویق جوانان به حضور مستمر در مسجد راه‌کار اصلی حل آن مشکلات است. کاری که راهبر بزرگ امت پیامبر اکرم۶ به ما آموختند.

۸. غفلت از امور بنیادین در هدایتگری و تبلیغ دینی

روشن است که هدف برادر عزیز از نوشتن این کتاب، ارتقای امر تبلیغ دین و اثربخشی و کارآمدسازی آن است. پیشنهاد ایشان نسبت به مربیگری و تشکیل گروه‌های راهنمایی و استفاده از کاربرگ‌های تمرینی و فعالیت‌های جانبی همه به این غایت است که پیام دین، رساتر و ماندگارتر منتقل شود؛ اینها همه محفوظ؛ اما مدلی که ایشان نهایتاً پیش نهاده است از موضوعات بسیار مهمی تهی است. عوامل اساسی دیگری هستند که در ماندگاری و اثرگذاری پیام دین در جان مخاطبان اولویت دارند و در این الگو از آن غفلت شده است. این حلقه‌های مفقود، الگوی پیشنهادی این کتاب را به شدت خشک و مکانیکی نموده است. اتفاقاً لطف الگوی تبلیغ و راهنمایی دینی در همان عناصری است که از قلم افتاده است. بی‌تردید در مدل مطلوب دینی، این عناصر را هم باید به چک‌لیست ارزیابی نهایی و کنترل کیفی امر تبلیغ افزود:

۱. ایمان و التزام عملی مبلغ نسبت به موضوع تبلیغ که در آیات «أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُون» و «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ» و کثیری از روایات معصومان بر آن تأکید شده است؛ سخن کز جان برون آید نشیند لاجرم بر دل.

۲. اخلاص و پرهیز از هر گونه چشمداشت و انتظار پاداش؛ یعنی پی‌گیری رسالتمندانه امر تبلیغ و نگاه مأموریت‌گرا و وظیفه‌محور به آن که در آیات متعدد «لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مالاً إِنْ أَجرِیَ إِلاَّ عَلَی اللَّهِ» آمده است؛ زیرا دنیاگرایی پنهانی که در ورای روش‌های کاسبکارانه نهفته است امکان اثرگذاری عمیق را سلب می‌کند، همان گونه که اخلاص و مجاهدت، مقدمات حکمت را فراهم می‌آورد: «مَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً ظَهَرَتْ یَنَابِیعُ الْحِکْمَهِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَی لِسَانِهِ» و «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا».

۳. دعا، تضرع و استغاثه برای هدایت مخاطب؛ زیرا خدای متعال به اشرف کائنات و اعظم انبیا فرمود: «إِنَّکَ لا تَهْدی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ». مبلغ مؤمن موحد باید بداند که هدایت دینی انسان‌ها منحصرا در اختیار خداست و تلاش‌های او بلکه تلاش‌های پیامبر خاتم، جز به عنایت خدا هیچ اثری ندارد: «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَکی‏ مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لکِنَّ اللَّهَ یُزَکِّی مَنْ یَشاءُ». ما همه شیران ولی شیر علم. حمله‌مان از باد باشد دم‌به‌دم. حمله‌مان پیدا و ناپیداست باد، جان فدای آنکه ناپیداست باد. باد ما و بود ما از داد اوست. هستی ما جمله از ایجاد اوست.

۴. ابتنای امر راهنمایی و تبلیغ بر توحید و معرفت خدا؛ توحید جان‌مایه‌ی همه تعالیم دینی است و همه‌ی آموزه‌های اسلامی از آن استخراج می‌شود. به همین جهت مبلغ دینی باید برنامه‌ی تبلیغی خود را از ابتدا بر روی آن نصب کند. دکتر جان‌بزرگی در مدل درمان چندبعدی معنوی به این موضوع توجه کرده و کار راهنمایی و مشاوره را با اصلاح تصویر مخاطب از خدا شروع می‌کند. این مدل اصیل دینی نه تنها در درمان بلکه اصالتا و اولاً در راهنمایی و مربیگری باید اجرا شود.

۵. در کنار همه‌ی اینها غفلت از ظرفیت‌های عظیمی که در انسان‌شناسی تربیتی حکمی و عرفانی ما وجود دارد مانند برش‌های عرضی و طولی حقیقت انسان در لایه‌های نفس و خیال و قلب و روح و اکتفا کردن به تکنیک‌هایی که تنها برای سطحی‌ترین لایه‌ی وجود انسان و رویدادهای روانی او نسخه می‌دهد، شایسته حوزه‌های علمیه نیست. برخی از معارف عمیق حوزوی در افقی است که به وهم و خیال غربیان نیز نمی‌آید و فناوری‌ای در تربیت عرضه می‌کند که نه از مقوله‌ی ارائه‌ی طریق که از جنس ایصال به مطلوب و تصرف انفسی است و با یک نگاه و در کسری از ثانیه متربی را تحت تأثیر قرار می‌دهد و تار دل او را اصلاح می‌کند. این معارف و سرمایه‌های ارزنده را هم نباید از قلم انداخت.

در مدل‌های ظاهرگرای غربی، این مقوله امور، بیشتر شعر و شعار تلقی می‌شود و تنها با استفاده از تکنیک‌های مبتنی بر نظام علّی معلولیِ تهی از خدا، برنامه‌ریزی و توصیه می‌شود؛ ولی در مدل تبلیغ دینی این گونه عوامل، محوریت و اصالت دارد و همه‌ی روش‌ها و تکنیک‌ها در سایه‌ی آن معنا می‌یابد.

سخن اصلی این کتاب در فصل چهارم، فارغ از نداشتن استنادات، اثری از خدا و ایمان و معرفت ندارد و کاملا سکولار و بی‌معنا است. این الگوی راهنمایی تخصصی یک تکنیک خنثی و مکانیکی و خشک است که از ایمان و آرمان و هویت تهی است. نه بر طهارت نفس و لطافت سرّ مربی استوار است و نه در آن التزام عملی او شرط است و نه اثر قدسی نَفَس مربی و تأثیر معنوی نگاه او دیده شده است.

بله؛ به حکم «خُذِ الْحِکْمَهَ أَنَّی کَانَت»‏، همه موظفیم دانش را از هر کسی، حتی اهل ضلال و اصحاب نفاق بیاموزیم؛ ابایی هم از دانش‌آموزی نداریم؛ اما توجه کنیم ارزش حکمتی که فراورده‌ی اخلاص مؤمنان است به‌مراتب از حکمتی که در سینه‌ی نامسلمانان و منافقان و گمراهان جمع آمده، بیشتر است و کسانی که نه «اربعین صباحاً» بلکه «اربعین سنهً» در گوشه و کنار مدارس علمیه، مساجد، هیئات مذهبی، منابر و کانون‌های تربیتی خالصانه کار می‌کنند، به‌مراتب قابل اعتمادترند تا دانشمندانی که نه انسان را شناخته‌اند و نه از انسانیت بهره‌ی چندانی دارند. بی‌شک مراجعه و اعتماد به کسانی که طهارت مولد و پاکی لقمه‌شان محرز است و جانشان به حقیقت ایمان و تقوا مزیّن است و به نفَس قدسی و جان ملکوتی متنعم‌اند از کسانی که به سبک دیگری زندگی کرده‌اند معقول‌تر و منطقی‌تر است؛ خصوصاً در دوران گذار که نباید بی‌گدار از این مسیر سخت و سنگین عبور کرد.

این نکته را هم همین‌جا باید گفت که مبلغان پرتجربه و کارآمد همگی برآن‌اند که شیوه‌ی تبلیغ و مدل ارائه‌ی پیام، نسبت به عمق محتوا و اصالت آن، اولویت دوم به‌شمار می‌رود؛ بنابراین اگر پیام اصیل و عمیقی را در قالبی ناشیانه و به روشی ضعیف انتقال دهیم از پیام ضعیفی که در بسته‌بندی شیک و جذاب و باکلاس عرضه شود اثرگذارتر است. بسیاری از بزرگان صاحب‌نفَس و علمای تأثیرگذار که راهنمایی دینی نسل‌های متوالی را برعهده داشتند و ماندگارترین آثار تربیتی را خلق کردند فاقد بسیاری از تکنیک‌ها و هنرهای ظاهری در ارائه‌ی پیام بودند. چه بسا حدیث شریف «إِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ کَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا» هم بر همین اصالت محتوا و اولویت آن نسبت به تکنیک و روش تأکید داشته باشد.

خاتمه

یکی از موارد مهم لغزش در این کتاب، شغل‌انگاری و حرفه‌پنداری مربیگری است که در صفحه ۳۳ به آن اشاره شده است.

حرفه در لسان متعارف دو گونه انصراف دارد. اگر حرفه را به معنای کاری تخصصی که به آموزش و مهارت نیازمند است بگیریم در موضوع بحث، خللی پدید نمی‌آورد؛ ولی اگر آن را به معنای شغل و درآمد منصرف بدانیم که ظاهرا در این معنا ظهور بیشتری یافته است در این صورت باید گفت:

در فرهنگ فردگرای غربی هر فعالیتی با نگاه درآمدزایی و با محک منافع مادی و به عنوان کسب‌وکار ارزیابی می‌شود. به همین جهت است که برخی از مشاوران تا زمانی که حق ویزیت دریافت نکنند احساس مسئولیت نمی‌کنند. در چنین فرهنگی راهنمایی و مربیگری، اقتصادپایه و منفعت‌گرا است و حرفه‌ای در کنار حرفه‌های دیگر تلقی می‌شود. دستگاه مشاوره مدرن با شعار «حرف مفت نزن، مفت حرف‌ نزن» و با این توجیه که «مخاطب تا پول ندهد قدر نمی‌شناسد» باب کسب‌وکار را باز کرده و مشاوره و راهنمایی را در اندازه‌ی نوعی بیزینس! فرود آورده است.

این موضوع برخلاف مدل اسلامی است. در فرهنگ اسلامی و سنت پیامبران الهی درخواست اجرت در مقابل کار راهنمایی و تبلیغ دین منع شده است و این وظیفه‌ی مهم بیش از آنکه اقتصادپایه تصویر شود رسالت‌مدار و مأموریت‌پایه شکل گرفته و به‌عنوان یک تکلیف الهی، قداست و معنویت دارد و از ابتدا به آموزه‌ی راهبردی «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرا» منوط است. و تو میدانی که فاصله‌ی این دو نگاه از فاصله‌ی زمین و آسمان بیشتر است. همان فاصله‌ی عظیمی که میان روش حکیمان گذشته و نظام پزشکی امروز وجود دارد.

مربیگری و راهنمایی در رهنمود اسلامی یک عمل مقدس و ملکوتی است که ِ«لَأَنْ یَهْدِیَ اللَّهُ بِکَ رَجُلًا وَاحِداً خَیْرٌ لَکَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْس»‏ و از قبل آن، الگوی مترقی و کارآمدی همچون هیئات مذهبی است که در آن وصف عشق و اخلاص و مشارکت همگانی یک‌جا جمع می شود و برترین خروجی‌های تربیتی را نتیجه می‌دهد.

البته موضوع «اقتصاد تبلیغ و نظام جبران خدمات عالمان دینی در چارچوب ارزش‌های اسلامی» بحث پیچیده‌ای است که مجال دیگری نیاز دارد.

همچنین در سنت کهن حوزه‌های علمیه همواره اساتید نسبت به شاگردان خود، نقش مربیگری و شاگردپروری داشتند. هم‌اکنون نیز بخشی از اساتید حوزه با عنوان «راهنمایان تهذیبی و تربیتی» در مدارس علمیه کار رسیدگی جامع و مراقبت ۳۶۰ درجه به طلاب را بر عهده دارند و در راستای احیای سنت کهن شاگردپروری، مخلصانه و رسالت‌مدار برای رشد و تعالی سربازان امام زمان۷ تلاش می‌کنند.

نگارنده نگران است؛ نگران اینکه این الگو به مرور مقدمه‌ی تأسیس کانون‌هایی شبیه مراکز مشاوره شود و همان اتفاقی که با تأسیس مراکز مشاوره در سطح کشور رخ داد اینجا هم رخ دهد. مراکز مشاوره مدرن، مرجعیت پاسخگویی به مسایل مهم زندگی را از عالمان دین به متخصصان روان‌شناسی غربی سپرد و با وضع استانداردهایی، صلاحیت ارائه‌ی مشاوره را از عالمان دین سلب کرد. بیم آن هست که این تألیف، زمینه‌ای باشد تا تبلیغ دینی هم استاندارد روان‌شناسی پیدا کند و عده‌ای روان‌شناس که خود را بر آن روش استاندارد مسلط می‌یابند ولی از عمق محتوای دینی محروم‌اند با پایه‌ی پرداخت ازپیش‌تعیین‌شده و نرخ‌های مصوّب، جایگزین عالمان ملا و اصیل دینی شوند.

بی‌شک استفاده از منابع معرفتی متنوع از جمله علوم تجربی و دانش‌های کاربردی و رفتاری و در چارچوب یک منطق روشن که در آن نسبت بین منابع مشخص باشد به هدف ارتقای کارآمدی مانعی ندارد، اما حاکمیت علوم بشری بر امر تبلیغ دین و قبول یک نسبت طولی که استانداردهای این علوم را برتر نشاند و به آنها شأن داوری نهایی دهد قطعا پذیرفتنی نیست. امتداد این حرکت شیب لغزنده‌ای است که به اسم تعامل میان علوم حوزوی و دانشگاهی و با منطق روش‌شناسی علوم جدید و ترجمان نهادی و اجتماعی آن، مبلغان دینی را موظف می‌کند خدمت روان‌شناسان برسند و با گردن کج از آنها سرتیفیکیت! و پروانه کسب دریافت کنند.

خلاصه

خلاصه اینکه در این کتاب این کاستی‌ها مشاهده می‌شود:

  • غفلت از ارائه الگوهای متنوع و منحصر دانستن الگوی اسلامی در یک مدل! (کلیشه واحد)
  • غفلت از تراث اسلامی، منابع وحیانی و معارف قرآنی و حدیثی
  • غفلت از تراث مسلمین، یعنی روش‌ها و الگوهای بومی و دینی راهنمایی و مربیگری و تجارب تاریخی و تمدنی اسلام و تشیع، خصوصا میراث عملی و تجربی عالمان و مبلغان دینی و نیز نمونه‌های موفق و ظرفیت‌ها و فضاهای اسلامی مانند مساجد، هیئات، منبر و مراسم مذهبی و …
  • غفلت از عناصر و عوامل معنوی و روح توحید و آرمان الهی به عنوان الزامات راهنمایی دینی (امور بنیادین در هدایتگری و تبلیغ دینی)
  • فقدان روش اصولی، اجتهادی و استنباطی در اثبات ادعای استناد محتوای کتاب به دین
  • غفلت از ظرفیت‌های عظیمی که در انسان‌شناسی تربیتی حکمی و عرفانی اسلام وجود دارد
  • انفعال در ارائه‌ی تصویر مناسب از سرمایه‌های دینی و بومی و ایجاد انصراف ذهنی مخاطب به غنای علمی و تجربی دانشمندان و منابع غربی،
  • غفلت از اهمیت، ضرورت و اولویت محتوا و اصالت دهی به روش و تکنیک،

بدین ترتیب

  • کتاب مربیگری روشمند در بخش اول کاملاً ترجمه‌ای و انفعالی است و در فصل آخر هم ارزش افزوده‌ای ندارد.
  • الگویی که در فصل آخر بیان می شود، به مؤلف وفادار نیست و ادعاها و خواسته‌های او را انجام نمی دهد: نه بدیع است، نه مبتنی بر دین است، نه منحصر است و نه کامل.
  • نکات و ملاحظات دیگری هم وجود دارد که به جهت اهمیت کمتر از آنها صرف نظر می‌شود.

محمد عالم زاده نوری

منبع: پایگاه معاونت تهذیب حوزه

برچسب‌ها

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha