جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳ |۱۶ شوال ۱۴۴۵ | Apr 26, 2024
آیت‌الله گلپایگانی

این‌ شخصیت‌ والای‌ علمی‌ كهنسال‌، در میان‌ مراجع‌ عظام‌ تقلید، یكی‌ از موفق‌ترین‌ و سعادتمندترین‌ها بودند. سی‌ودوسال‌ مرجع‌ تقلید، حدود هفتادسال‌ مدرس‌ حوزه‌ علمیه‌ قم‌ و حدود هشتاد و پنج سال‌ سرگرم‌ فراگرفتن‌ و آموختن فقه‌ آل‌محمد علیهم‌السلام‌ بودند.

*بخشی از پیام رهبری

«عالم‌ بزرگ‌، فقیه‌ نام‌ آور، مرجع عظیم‌الشأن‌، عبد صالح‌ و تقی‌ نقی‌ زكی‌، آیت‌الله‌العظمی‌ آقای‌ حاج‌ سید محمدرضا گلپایگانی‌ قدس‌الله نفسه‌ و اعلی‌‌‌الله مقامه‌، دار فانی‌ را وداع‌ كردند و پس‌ از عمری‌ مشحون‌ از حسنات‌ با نامه‌ عملی‌ سرشار از خیرات‌ و مبرات‌، دعوت‌ معبود را لبیك‌ گفته‌ به‌ پیشگاه‌ محاسبه‌ الهی‌ شتافتند. اینجانب‌ با قلبی متألم‌ و با تضرع‌ و ابتهال‌ از حضرت‌ حق‌ جلت‌ عظمته‌ مسئلت‌ می‌كنم‌ كه‌ این‌ میهمان‌ نیكوكار و مطیع‌ را با سلام‌ قولا من‌ رب‌ رحیم‌، استقبال‌ و ضیافت‌ فرموده‌، به‌ مرتبه‌ والای‌ لقاءلله‌ نائل‌ فرماید و بهترین‌ پاداش‌ صالحان‌ را به‌ وی‌ ارزانی‌ دارد. این‌ شخصیت‌ والای‌ علمی‌ كهنسال‌، در میان‌ مراجع‌ عظام‌ تقلید، یكی‌ از موفق‌ترین‌ و سعادتمندترین‌ها بودند. سی‌ودوسال‌ مرجع‌ تقلید، حدود هفتادسال‌ مدرس‌ حوزه‌ علمیه‌ قم‌ و حدود هشتاد و پنج سال‌ سرگرم‌ فراگرفتن‌ و آموختن فقه‌ آل‌محمد علیهم‌السلام‌ بودند.»

*اسوه حوزویان

 24 جمادی الثانیة مصادف است با سالروز ارتحال جانسوز فقیه و مرجع عظیمالشأن جهان تشیع حضرت آیت الله العظمی گلپایگانی قدس سره.

ایشان به فرموده مقام معظم رهبری یکی از موفق ترین مراجع و علمای حوزه علمیه قم بودند که سراسر عمرشان لبریز از نیکی ها بود و به حق می توان گفت آن مرجع عالیقدر الگو و اسوه ی حوزویان بود.

خبرگزاری حوزه به همین جهت و به پاسداشت مقام شامخ آن فقیه عالی‌مقام، برخی از خاطرات آن مرجع عزیز را از زبان حجت‌الاسلام والمسلمین حاج سید محمدباقر گلپایگانی فرزند آن دانشمند فقید از نظر می گذرانیم:

*تقیّد به حلال و حرام

 در زمان مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم مرحوم حاج شیخ

نماز و روزه‌ای را به مرحوم والد واگذار می‌نماید که ایشان یک نفر را پیدا کند و یک سال نماز و یک ماه روز را ادا نماید.

مرحوم آقا هم یک نفر ظاهرالصلاح و متدیّن را پیدا می‌کند و وجهی را به او می‌دهد که نماز را بخواند و روزه را بگیرد.

مدتی از این قضیه گذشت، شخص اجیر داخل کوچه راه می‌رفت و توجه نداشت که من پشت سر ایشان هستم و داشت سیگار می‌کشید، سیگار را خاموش کرد تا رسیدیم به یک دو راهی و تقاطعی، ایشان متوجه شد من پشت سرشان هستم، سلام علیک و احوال پرسی کرد و گفت؛ آقا نماز و روزه‌ای که به من واگذار نمودید، یک سال نمازش را خوانده‌ام و امروز آخرین روز، روزه است و اگر امروز را روزه بگیریم دیگر تمام شده در حالی که چند دقیقه پیش داشت سیگار می‌کشید. مرحوم آیت‌الله العظمی گلپایگانی نقل فرمودند؛ وقتی او این حرف را زد به رویش نیاوردم که شما چند دقیقه قبل سیگار می‌کشیدید و از طرفی نیز تمکّن نداشتم که شخص دیگری را اجیر نمایم، لذا خودم هم یک سال نماز را خواندم و هم یک ماه روزه را گرفتم.

*با نیازمندان

مرحوم والد می‌فرمودند: زمان حاج شیخ عبدالکریم چون من داماد حاج شیخ میرزا مهدی بودم، حاج شیخ می‌پنداشت که میرزا مهدی حتماً از من حمایت مالی می‌کند و از طرف دیگر چون استفتائات حاج شیخ به دست من بود و تا دیر وقت در خدمت حاج شیخ بودم، حاج میرزا مهدی می‌پنداشت که مرحوم حائری ما را تغذیه می‌کند. خلاصه ما در این میان می‌سوختیم، خیلی بدهکار شده بودیم و زندگی به سختی سپری می‌شد.

در این زمان من در کوچه برای درس می‌رفتم، یک آقایی یک تومان به من بخشید و یک تومان آن موقع قابل توجه بود به گونه‌ای که تخم‌مرغ چهل تا یک ریال بود، یعنی یک تومان جهارصد تخم‌مرغ می‌شد، در اندیشه فرو رفتم که یک تومان را چطور بین طلبکاران تقسیم کنم، ناگاه نیازمندی به من رسید و گفت:

آقا من وضعم خوب نیست؛ من ابتدا می‌خواستم نصف پول را به او بدهم دیدم می‌گوید: خدا شاهد است زن و بچه من چند شب است گرسنه خوابیده‌اند. با خودم گفتم من بدهکار هستم، اما با عنایت امام زمان بچه‌های من گرسنه

نخوابیده‌اند، لذا یک تومان را به او دادم. پس از این احساس کردم در کارم گشایش شده است.

*بلندنظری و گشاده‌دستی

 یکی از ائمه جمعه می‌گفت: هنگامی که فرزند اولم به دنیا آمد شدیداً در تنگنای مالی بودم به گونه‌ای که قابله به خانه ما آمده بود و دو تومان می‌‌خواست و من آن دو تومان را نداشتم، از شرم خانه را ترک گفتم و به سوی حرم حضرت معصومه علیهالسلام رفتم تا در حرم شریف از وضعم گلایه کنم. پس از برگشتن از حرم کسی به من رجوع کرد و گفت: شما آقای گلپایگانی را می شناسید؟ گفتم بله، گفت این هفتصد و پنجاه تومان را به ایشان بپردازید، من پول را دریافت کردم و دیگر نفهمیدم فاصله بین حرم و خانه آقا را چگونه پیمودم. به درخانه آقا رسیدم زنگ زدم داخل شدم و در محضر آقا نشستم وگفتم، این هفتصد و پنجاه تومان را کسی داده تا به آستانتان تقدیم کنم.

آقا دریافت کردند، شمردند و دوباره به من بازگرداندند! به ایشان گفتم آقا هفتصد و پنجاه تومان است، «کنایه از اینکه پول انبوهی است»، آقا فرمودند؛می‌دانم: پول را گرفتم و با سرافرازی و سرور به خانه بازگشتم و گفتم این

پول قابله و این هم پول دواها، پدرخانم ما دید انقلابی در حال ما رخ داده آن بینوائی آغاز و این توانایی فرجام رازی دارد. از من پرسید و برایش تعریف کردم.

*بقیة‌السلف

روزی در محضر مرحوم والد سر سفره نشسته بودیم و در حالی که داشتند غذا میل می‌‌فرمودند شروع کردند به انا لله وانا الیه راجعون گفتن، دو سه باراین کلمه را تکرار کردند و بعد از چند لحظه لا اله الا الله گفت.

خدمتشان عرض کردم: چرا این کلمات را تکرار فرمودید؟ اظهار داشتند: تمام علمائی که با من رفاقت و آشنایی داشتند و از دنیا رفته‌اند. همین الان از در هال آمدند و از در دیگری خارج شدند، در حالی که همه سلام مرا

می‌کردند، علمایی مانند حاج شیخ عبدالکریم، آقای فیض، آقا سید ابوالحسن،شیخ ابوالقاسم، آقای بروجردی و ... تمام علمائی که با من رابطه داشته‌اند.

من عرض کردم: آقا این به خاطر این است که شما بقیة‌‌السلف هستید و این آقایان از شما توقع دارند، انشاء‌الله دلیل بر طولانی شدن عمر شماست. آقا در جواب فرمودند: شما هم با این چیزها دلتان را خوش کنید، کنایه از اینکه

من هم به زودی به آنان ملحق می‌شوم.

*تواضع در اوج اقتدار

 مرحوم آیت‌الله حرم پناهی شخصی را برای دریافت کمک به محضر آقا فرستاد،آن شخص پس از بازگشت از محضر آقا به آقای حرم پناهی گله کرده بود.

شبی آقا به دیدار آقای داماد رفتند. آن وقت آقای حرم‌پناهی گلایه آن شخص را به محضر آقا ابراز نمود، پس از آن آقا شخصاً‍ به خانه آن فرد می‌روند و از او دلجویی می‌کند.

بسترم را کنار منبر درس بگذارید!

شخصی می گفت: من خدمت آیت‌الله العظمی گلپایگانی (ره) آمدم. دیدم ایشان دندان درد بسیار سختی داشتند و برای اینکه از فشار دندان درد راحت باشند،شال مانندی را به دندانشان بسته بودند، دور اتاق قدم می‌زدند و مکاسب

مطالعه می‌کردند.

من به ایشان گفتم با این دندان درد مطالعه می‌کنی؟ گفتند من وقتی مطالعه می‌کنم همه دردها را فراموش می‌کنم. تازه این مهم نیست من یک وقت تب بسیار شدیدی داشتم و سخت بیمار بودم، با این حال برای این که از درس

مرحوم حاج شیخ عبدالکریم بی‌بهره نمانم، گفتم: بسترم را پشت منبر حاج شیخ نهادند تا از درس ایشان استفاده کنم.

حضور در درس حتی هنگام مرگ فرزند پدرم فرزندی به نام سید باقر (هم نام پدرشان) داشتند، او به حوض آب

می‌افتد و خفه می‌شود، آقا که هیچ گاه در درس تاخیر نمی‌کردند، درس آن روز را تنها با پنج دقیقه تاخیر آغاز کردند و از تاخیرشان این گونه پوزش خواستند: «مرا ببخشید امروز دیر آمدم فرزندی داشتم به حوض افتاد و خفه شداو را به غسالخانه و پس از غسل و کفن و دفن او برای درس آمدم

 

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha