یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ |۱۹ شوال ۱۴۴۵ | Apr 28, 2024
امام باقر علیه السلام

حوزه/ انفاق بايد به گونه اى باشد كه مفيد باشد، موجب ازدياد ثروت اجتماع باشد، اجتماع را ترميم كند، و صرف بهبود و سلامت اجتماع شود؛ ولى اگر صرف گداپرورى شود، نه اينكه ثمرى ندارد؛ بلكه بر بدبختى و زيان و فقر اجتماع مى افزايد.

به گزارش سرویس علمی فرهنگی خبرگزاری «حوزه»، سید محمود طاهری، در مقاله ای به بررسی سيره و سخن امام باقرعليه السلام در باب تلاش اقتصادى، كشاورزى، بيكارى و فقر، بایدها ونبایدهای فعالیت اقنصادی پرداخته است که درادامه می آید:   

 * انفاق

يكى از فضيلت هاى اخلاقى كه تأثير بسزايى در بهبود اقتصادى جامعه دارد، انفاق است. در واقع ارزشمندى انفاق از آنجا ناشى مى شود كه شخص، بدون هيچ الزام شرعى و تنها بر اثر تعهد اخلاقى و حس دگرخواهى و از روى اختيار و براى خدا آن را انجام مى دهد.

امام پنجم عليه السلام در اين باره مى فرمايد: اِنَّ رَجُلاً جاءَ اِلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْن عليه السلام فَقالَ لَهُ: اَخْبِرْنِى عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزّ وَجَلَّ: فِى اَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ (1) ما هذَا الْحَقُّ الْمَعْلُومُ؟ فَقالَ لَهُ عَلِىُّ بْنُ الْحُسَيْن عليه السلام: الْحَقُّ الْمَعْلُومُ، الشَّى ءُ يُخْرِجُهُ مِنْ مالِهِ لَيْسَ مِنَ الزَّكاتِ وَلا مِنَ الصَّدَقَةِ الْمَفْرُوضَتَيْنِ. قالَ: فَاِذا لَمْ يَكُنْ مِنَ الزَّكاتِ وَلا مِنَ الصَّدَقَةِ فَما هُوَ؟ فَقالَ هُوَ الشَّى ءُ يُخْرِجُهُ الرَّجُلُ مِنْ مالِهِ، اِنْ شاءَ اَكْثَرَ وَاِنْ شاءَ اَقَلَّ، عَلى قَدْرِ ما يَمْلِكُ. فَقالَ الرَّجُلُ فَما يَصْنَعُ بِهِ؟ فَقالَ: يَصِلُ بِهِ رَحِماً وَيُقَوِّى بِهِ ضَعِيفاً، وَيَحْمِلُ بِهِ كَلاًّ، اَوْ يَصِلُ بِهِ اَخاً لَهُ فِى اللَّهِ اَوْ لِنائِبَةٍ تَنُوبُهُ؛(2)

مردى نزد امام سجاد عليه السلام رفت و گفت: مرا از اين سخن خداوند كه مى فرمايد: در اموالشان حقى معلوم است آگاه كن؛ كه اين حق معلوم چيست؟ امام عليه السلام فرمود: حق معلوم، مقدارى است كه انسان از مال خويش بيرون مى كند؛ غير از زكات و صدقه [خمس] واجب. گفت: اگر غير از زكات و خمس است، پس چيست؟. امام عليه السلام فرمود: اين، مقدارى است كه هر كس از مال خويش [به اختيار خود] جدا مى كند؛ زياد يا كم به فراخور ثروت و دارايى اش. آن مرد گفت: با اين مقدار چه بايد بكند؟. امام عليه السلام فرمود: با آن صله رحم كند، ناتوانى را قوّت ببخشد، مشكل درمانده اى را از دوشش بردارد، يا به وضع برادر دينى خود رسيدگى كند و يا براى ديگر پيشامدها كه پيش مى آيد.

انفاق هاى غير واجب ونقش آن در سلامت جامعه

انفاق هاى غير واجب كه تحت عناوين مختلفى آمده است از منابع عظيم اجتماعى است كه در تأمين نيازهاى جامعه و تحقق عدالت اجتماعى مى تواند نقش بنيادين داشته باشد.

ممكن است در مرحله ابتدايى به نظر آيد كه انفاق هاى غيرواجب، جنبه اخلاقى دارد؛ پس چون پشتوانه اجرايى ندارد، نمى توان از نظر اقتصادى روى آن حساب كرد؛ ولى با پذيرش مختار و آزاد بودن انسان و تأثير مستقيم عقايد بر تمام رفتارهاى او از جمله مسائل اقتصادى، آشكار مى شود دستورهاى اخلاقى و استحبابى هم بر افراد معتقد، نقش فراوانى دارد. چنين انسان هايى اگر الزام و اجبارى هم در بين نباشد، باز هم رفتار آنان در روابط اجتماعى و اقتصادى با باورهايشان هماهنگ است. (3)

نكته: انفاق با همه ارزشمندى آن در صورتى آثار عملى مثبتى در جامعه به جاى مى گذارد كه براى اهل آن صورت پذيرد؛ يعنى براى كسانى كه از بَد حادثه سزاوارِ انفاق شده اند و زمينه را براى برخاستن شخص از جاى خويش (در صورتى كه به طور كامل زمين گير نشده است) و روآوردن وى به كار و تلاش فراهم آورد؛ در غير اين صورت، انفاق، عاملى براى گداپرورى و ركود اقتصادى خواهد بود.

به تعبير استاد شهيد مرتضى مطهرى رحمه الله: انفاق بايد به گونه اى باشد كه مفيد باشد، موجب ازدياد ثروت اجتماع باشد، اجتماع را ترميم كند، و صرف بهبود و سلامت اجتماع شود؛ ولى اگر صرف گداپرورى شود، نه اينكه ثمرى ندارد؛ بلكه بر بدبختى و زيان و فقر اجتماع مى افزايد و بلاى اجتماعى مى گردد؛ و خلاصه آنكه انفاق بايد مقرون به منطق و حكمت بوده باشد.

معیار انفاق صحيح

انفاق صحيح، ترميم و اصلاح است و هدر نمى رود و به اجتماع برمى گردد؛ همان گونه كه در آيه 272 سوره بقره مى خوانيم: وَما تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ اِلَيْكُمْ ؛ و آنچه از خير انفاق نموديد به شما برمى گردد كه ظاهر اين است كه در دنيا به انسان برگردانده مى شود.

به هر حال، انفاق بايد حكيمانه و منطقى و از روى توجّه به اثر و نتيجه باشد؛ تنها حُسن نيت و اخلاص، كافى نيست؛ [بلكه] حكمت و منطق و تعقل هم لازم است. اگر انفاق، بدون توجه به نتيجه باشد و صرفاً جنبه احساساتى و ترحمى داشته باشد، زيان آور است. (4)

* نهى از كارهاى كاذب

يكى از انواع كارهايى كه اهل بيت عليهم السلام و حضرت باقرعليه السلام پيروانشان را از دست يازيدن بدان باز داشته اند، كارهاى كاذب است؛ كارهايى كه محوريت در آنها، تنها سود شخصى است و از توجّه به منافع ديگران؛ و نيز از مفيد و مولّد بودن آنها چشم پوشى شده است. در اين نوع كارها، معمولاً كوشش، جايگاهى ندارد و شخص در پى ثروت هاى بادآورده است.

شيخ الرئيس ابو على سينا در كتاب الالهيّات من كتاب الشفاء در واكنش به كارهاى كاذب و دروغين چنين مى نويسد: همان گونه كه بايد بيكارى ممنوع باشد، بايد از رواج كارهايى كه زمينه انتقال املاك و منافع را فراهم مى آورد، بدون اينكه در مقابل اين انتقال ملك و منفعت، سودى به صاحب آن برسد، جلوگيرى شود؛ مانند قمار كردن؛ زيرا كسى كه قمار مى كند در مقابل آنچه برنده مى شود، سودى به طرف مقابل نمى رساند.

بايد جلوى اين گونه كارها را گرفت و جامعه را چنان سامان داد كه اگر كسى چيزى از ديگران مى ستاند در مقابلِ صنعت و پيشه اى باشد و سودى مادى به ديگران برساند.

همچنين بايد از كارهايى كه ضدّ مصلحت جامعه است، جلوگيرى به عمل آيد؛ مانند: آموزش دزدى و دلالى و مانند اينها. همچنین بايد كارهايى كه انسان را از كسب و حرفه و صنعت بى نياز مى كند و باعث مى شود كه انسان در نظام جامعه شركت نكند و در آن سهم نداشته باشد، مانند: رباخوارى، ممنوع و غيرقانونى اعلام شود؛ چرا كه در رباخوارى، شخص رباخوار، ثروت خود را افزايش مى دهد، بدون آنكه كارى انجام دهد و بخشى از مشكلات جامعه را بر دوش بگيرد. (5)

نمونه اى از نهى امام محمّد باقر عليه السلام از كارهاى كاذب را در اين حديث مى خوانيم: عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ، عَنْ اَبِى جَعْفَرٍعليه السلام اَنَّهُ سُئِلَ عَنِ الرَّجُلِ يَتَقَبَّلُ بِالْعَمَلِ فَلا يَعْمَلُ فِيهِ وَيَدْفَعُهُ اِلى آخَرَ فَيَرْبَحُ فِيهِ؟ قالَ: لا، اِلَّا اَنْ يَكُونَ قَدْ عَمِلَ فِيهِ شَيْئاً؛(6) محمّد بن مسلم از امام باقر عليه السلام درباره كسى پرسيد كه تعهد مى كند كارى را انجام دهد؛ ولى بعداً همان كار را بدون آنكه بخشى از آن را عهده دار شود به ديگرى واگذار مى كند و از اين راه، منافعى تحصيل مى كند. امام عليه السلام فرمود: نه [نمى تواند چنين كارى را انجام دهد؛] مگر آنكه قسمتى از كار را خود انجام داده باشد.

از اين رهگذر مى بينيم كه در كارهايى همانند آنچه در اين روايت آمده است، آنجا كه در كنار سود بردن، تلاش شخصى نيز شكل مى گيرد، امام عليه السلام بى درنگ آن را مجاز اعلام مى فرمايد.

در روایتی دیگر آمده است: عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ، عَنْ اَبِى جَعْفَرٍعليه السلام قالَ: سَئَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ الخَيَّاطِ يَتَقَبَّلُ الْعَمَلَ فَيَقْطَعُهُ وَيُعْطِيهِ مَنْ يَخِيطُ وَيَسْتَفْضِلُ؟ قالَ: لا بَاْسَ، قَدْ عَمِلَ فِيهِ؛(7) محمّد بن مسلم مى گويد از امام باقرعليه السلام پرسيدم از مردى خياط كه كارى را قبول مى كند، [و خود نيز بخشى از كار را انجام مى دهد] به اين ترتيب كه پارچه را خود مى بُرد؛ اما دوختن آن را به ديگرى واگذار مى كند و با اين عمل، سودى به دست مى آورد. حضرت فرمود: مانعى ندارد چون او خود [روى پارچه ] كار كرده است.

* رباخوارى ناهنجاري اخلاقى و اقتصادى

ربا در اصطلاح شرع، معاوضه يكى از دو جنس متماثل مكيل يا موزون است به ديگرى با زيادت در يكى از آن دو؛ و يا اقتراض مالى با تعهد به پرداخت چيزى بيش از مقدار قرض شده. (8)

ربا يكى از ناهنجاري هاى اخلاقى و اقتصادى است كه آموزه هاى دينى - به دليل آثار زيانبارش - به شدّت از آن نهى كرده اند. در زشتى پديده ربا همين بس كه خداوند، آن را اعلان جنگ با خدا و رسول خدا صلى الله عليه وآله دانسته است و مى فرمايد: فَاِنْ تَفْعَلُوا فَاْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ ؛(9) اگر چنين كنيد (و دست از رباخوارى برنداريد)، اعلان جنگ با خدا و رسول خدا بدهيد.

امام باقر عليه السلام در اين باره مى فرمايد: اَخْبَثُ الْمَكاسِبِ كَسْبُ الرِّبا؛(10) پليدترين كسب ها، كسب از راه رباخوارى است. همچنين از آن حضرت، روايت شده است: اِنَّما حَرَّمَ اللَّهُ الرِّبا لِئَلاَّ يَذْهَبَ الْمَعْرُوفُ؛(11) همانا خداوند ربا را حرام كرد كه نيكوكارى از ميان نرود.

حضرت باقر العلوم عليه السلام در حديثى ديگر مى فرمايد: دِرْهَمُ رِبا اَعْظَمُ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ اَرْبَعِينَ زَنْيَةً؛(12) يك درهم ربا نزد خداوند از چهل بار زناكردن سنگين تر است.

در حقيقت نتيجه ربا، نابودى و فناى عده اى بيچاره و تمركز ثروت در دست طبقه ديگرى است كه از مزاياى ثروت و سرمايه به اندازه كافى بهره مندند. طبقه فقير روز به روز بر بارشان افزوده و طبقه رباخوار بر قطر و وسعت سرمايه هايشان اضافه مى شود، تا آنچه بخواهند بكنند و به هرگونه اى كه اراده نمايند با اموال و حتى نيروى كار مردم بازى كنند و نيروهاى خلاقه و قدرت كار و فعاليت افراد را در راه سير كردن اشتهاى سيرناشدنى خويش به كار اندازند.

آرى، خداوند جهان بر همه اسرار هستى آگاه است و نتايج سوء و زندگى بر بادده ربا و تراكم غلط و نابجاى سرمايه را مى داند كه چگونه به جمع شدن ميليونها ثروت در دست عده اى منجر شده و در بانكها از جريان افتاده و از اثر آن، عده اى بيكار بر اريكه راحتى تكيه زده به عياشى و تن پرورى مى پردازند و در مقابل، گروهى از همه چيز محروم مى شوند؛ عده اى برخلاف فطرت از اثر اتراف و تمركز ثروت، بدون كار زندگى مى كنند و گروهى بر اثر محروميت و حتى با نيروى كار و فعاليت خود قادر به ادامه زندگى نخواهند بود.

از اينرو است كه قرآن مقدّس، به شدت با ربا مبارزه كرده و با اساسِ اين مبادله ظالمانه جنگيده و آن را جنگ با خداوند دانسته است. (13)

به تعبير استاد شهيد مرتضى مطهرى رحمه الله نظر دين در تحريم ربا به دو چيز مهم است: 1. اينكه مردم از گرفتاري هاى يكديگر سوء استفاده نكنند و آنجا كه بايد به يكديگر اعانت و مساعدت كنند، مزد و پاداش - آن هم پاداش گران – نخواهند؛ و اساساً در اجتماع لازم است عواطف نيز تقويت شود تا پاره اى از مشكلات به واسطه محبت و عواطف حل شود؛ 2. اينكه دين نمى خواهد افرادى پيدا شوند كه بخورند؛ اما كار نكنند. خود كارل ماركس، مبتكر كمونيسم مى گويد: ربا يكى از مظاهر دزدى سرمايه دارى از اموال طبقات كارگر است. (14)

* احتكار و زراندوزى بيماري  اجتماعى

احتكار و زراندوزى از فزون طلبى، سودپرستى و منفعت طلبى شخص و بى غمى و بى خيالى او نسبت به همنوعانش حكايت مى كند. احتكار يكى از بيماري هاى اجتماعى است كه به روابط بازار و مبادلات صدمه مى زند و آنها را از مسير طبيعى خود منحرف مى سازد.

اين فزون طلبى باعث مى شود عده اى با پولى كه در اختيار دارند كالاى مورد نياز مردم را خريدارى و به منظور سود بيش تر آن را عرضه نكنند و در نتيجه، بازار را از وضع عادى، خارج كرده و قحطى مصنوعى به وجود آورند.

حكومت اسلامى در نظام دادن به جامعه و جلوگيرى از هرج و مرج مسئوليّت دارد. با توجه به اين مطلب از نظر فقهى هيچ گونه ترديد و خلافى نيست كه حاكم اسلامى در حمايت از مردم و به عنوان اقدام اجرايى در برانداختن احتكار، محتكِر را مجبور مى كند كه كالاى خود را از انبار خارج سازد و در معرض فروش قرار دهد و اگر امتناع ورزيد و حاضر نشد كالا را عرضه كند، حاكم خود به جاى او به فروش كالا اقدام مى كند و بدين ترتيب، مردم را از تنگنا رهايى مى بخشد. (15)

امام باقر عليه السلام به روايت از رسول خدا صلى الله عليه وآله مى فرمايد: خَمْسَةٌ لَعَنْتُهُمْ وَكُلُّ نَبِىٍّ مُجابٍ: الزَّائِدُ فِى كِتابِ اللَّهِ وَالتَّارِكُ لِسُنَّتِى... وَالْمُسْتَاْثِرُ بِالْفَيْى ءِ الْمُسْتَحِلُّ لَهُ؛(16) پنج نفرند كه من و هر پيامبر مستجاب الدعوه اى آنان را لعنت كرده ايم: كسى كه بر كتاب خدا چيزى بيفزايد، آنكه سنت و روش مرا رها كند... و كسى كه مال عمومى را به خود منحصر سازد و آن را حلال شمارد.

بى گمان، احتكار مشمول آيه كنز نيز مى شود كه مى فرمايد: وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنفِقُونَهَا فِى سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ * يَوْمَ يُحْمَى عَلَيْهَا فِى نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَى بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ هَذَا مَا كَنَزْتُمْ لأَِنفُسِكُمْ فَذُوقُوا مَا كُنتُمْ تَكْنِزُونَ ؛(17) و كسانى كه زر و سيم را گنجينه مى كنند و آن را در راه خدا هزينه نمى كنند، ايشان را از عذابى دردناك خبر ده. روزى كه آن [گنجينه] ها را در آتش بگدازند و پيشانى و پهلو و پشت آنان را با آنها داغ كنند [و گويند:] اين است آنچه براى خود اندوختيد. پس [كيفر ]آنچه را مى اندوختيد، بچشيد.

كنز در لغت به معناى روى هم انباشتن و گرد آوردن است. مال زياد و انباشته، كنز ناميده مى شود. اشخاصى كه با شكلها و شيوه هاى گوناگون، اموالى را گرد مى آورند، اهل كنز هستند.

پولها و سرمايه هاى شخصى بايد به نوعى به سود جامعه در گردش باشد و از احتكار آن جلوگيرى به عمل آيد. اين اصل شايد بر اين بينش اسلامى استوار باشد كه جامعه در اموال شخصى اشخاص نيز حق دارد؛ از اينرو مى بينيم كه اسراف در مال شخصى نيز حرام و ممنوع است؛ چون اجتماع نيز در مال شخصى حق دارد و اسراف مستلزم تضييع حق اجتماعى در اموال شخصى است. (18)

به تعبير استاد شهيد مطهرى رحمه الله: اسراف و تبذير و هرگونه استفاده نامشروع از مال، ممنوع است؛ نه تنها از آن جهت كه نوع عملى كه روى آن مال صورت مى گيرد، حرام است؛ بلكه از آن جهت كه تصرّف در ثروت عمومى است، بدون مجوّز. (19)

* گدايى

گدايى در عبارتى كوتاه، يعنى كوشش براى بهبود وضعيت اقتصادى به قيمت نابودى كرامت و شخصيت انسان. هرگز يك انسان عزتمند، دست نياز به سوى ديگران دراز نمى كند. براى انسان عزتمند، با سيلى صورت را سرخ داشتن بسى دلپذيرتر از آن است كه مقابل ديگران، دست نياز بگشايد. گدايى از آنجا كه به معناى پذيرفتن وضع حاضر و تسليم در برابر آن است، نوعى تلقين عملى نسبت به اين كار نازيبا است. در نتيجه همين تلقين، هرگز احوال اقتصادى شخص بهبود نمى يابد و شخص، همواره در فقر و تهى دستى به سر خواهد برد.

امام باقر عليه السلام در اين باره در حديثى زيبا مى فرمايد: اُقْسِمُ بِاللَّهِ لَهُوَ حَقٌّ ما فَتَحَ رَجُلٌ عَلى نَفْسِهِ بابَ مَسْأَلَةٍ اِلَّا فَتَحَ اللَّهُ عَلَيْهِ بابَ فَقْرٍ؛(20) سوگند به خداى، سوگندى به حق! كه هيچ كس درى از سؤال (گدايى) بر خود نمى گشايد؛ مگر اينكه خدا، درى از فقر بر روى او بگشايد.

همچنين آن حضرت مى فرمايد: لَوْ يَعْلَمُ السَّائِلُ ما فِى الْمَسْأَلَةِ، ما سَأَلَ اَحَدٌ اَحَداً؛(21) اگر سؤال كننده (گدا) از آنچه در گدايى است باخبر بود، هرگز كسى از كس ديگر درخواست نمى كرد. همچنين از ايشان نقل شده است: اَلْيَأْسُ مِمَّا فِى اَيْدِى النَّاسِ عِزُّ الْمُؤْمِنِ فِى دِينِهِ، اَوَ ما سَمِعْتَ قَولَ حاتَم: اِذا ما عَزَمْتُ الْيَأْسَ اَلْفَيْتُهُ الْغِنى اِذا عَرَفَتْهُ النَّفْسُ، وَالطّمَعُ الْفَقْرُ(22) بى توجهى به آنچه در دست مردمان است، مايه عزت مؤمن در دين اوست. آيا اين گفته حاتم را نشنيده اى كه هر گاه تصميم گرفتم [از مردم و مال مردم] نااميد باشم و جانم آن را پذيرفت، ديدم بى نياز و توانگرم؛ و طمع داشتن [به مال مردم ]، عين فقر است.

منبع: ماهنامه  مبلغان شماره112  

پی نوشت:

1) معارج/24.

2) تفسير صافى، فيض كاشانى، تهران، دار الكتب الاسلاميه، اوّل، 1377 ش، ج 7، ص 293.

3) ر.ك: مبانى فقهى اقتصاد اسلامى، محمود عبد اللهى، قم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرّسين، دوم، 1375 ش، ص 360.

4) يادداشتهاى استاد مطهرى، مرتضى مطهرى، تهران، صدرا، سوم، 1385 ش، ج 1، ص 417 و 421.

5) الالهيّات من كتاب الشفاء، ص 497 و 498.

6) وسائل الشيعه، ج 19، ص 132.

7) همان، ص 133.

8) معارف و معاريف، سيد مصطفى حسينى دشتى، تهران، آرايه، اوّل، 1385 ش، ج 3، ص 428.

9) بقره/279.

10) الحياة، ج 5، ص 307.

11) همان، ص 618.

12) بحار الانوار، ج 103، ص 116.

13) ر.ك: معنويت تشيّع، علامه طباطبايى، قم، تشيّع، دوم، 1385 ش، ص 165 و 166.

14) يادداشتهاى استاد مطهرى، ج 4، ص 281 و 283.

15) ر.ك: مبانى فقهى اقتصاد اسلامى، ص 160 و 167.

16) كافى، ج 2، ص 293.

17) توبه/34 و 35.

18) معيارهاى اقتصادى در تعاليم رضوى، ص 348.

19) نظرى به نظام اقتصادى اسلام، ص 54.

20) الحياة، ج 4، ص 443.

21) همان، ص 445.

22) همان، ص 449.

 

برچسب‌ها

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha