یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ |۱۹ شوال ۱۴۴۵ | Apr 28, 2024
شهادت امام حسن مجتبی

حوزه/ امروزه برخی از سلفیان با انکار حقایق و مسلمات تاریخی، با استناد به سخنان بعضی از افراد، در تبرئه معاویه سعی کرده و با کتمان حقایق درصدد دفاع از وی برآمده اند.

به گزارش خبرگزاری حوزه، هفتم صفر به روایتی شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام است که در این مطلب به نقد تردیدهای سلفیان در باب شهادت این امام همام خواهیم پرداخت:

    

مقدمه

امام حسن مجتبی (ع)، سبط اکبر رسول خدا (ص)، مقام و منزلت عظیمی در نزد پیامبر گرامی اسلام (ص) داشت؛ به طوری که آن حضرت نوه عزیزش را بر دوش می گرفت و می فرمود: (خدایا، من او را دوست دارم، تو نیز او را دوست داشته باش).[۱]همچنین از زید بن ارقم نقل شده است که پیامبر خطاب به فاطمه، حسن و حسین فرمودند: (من با کسی دشمنی می کنم که با شما دشمنی کند و با کسی سازش می کنم که با شما سازش کند).[۲]

طبق روایات فوق، جایگاه رفیع امام مجتبی (ع) و نیز حکم دشمنی با آن حضرت بر همگان روشن است، اما سفارش های پیامبر گرامی اسلام (ص) و عظمت آن امام باعث نشد که معاویه از خلافت چشم پوشی کند و به معاهدات خود در توافق نامه صلح عمل کند، بلکه برای هموار کردن خلافت فرزندش، دست خود را به خون فرزند پیامبر (ص) الوده کرد.

    

شبهات سلفیان درباره مسمومیت امام به دست معاویه

طبق برخی گزارش ها، معاویه نه یک بار، که چندین بار سعی کرد با سم امام حسن (ع) را به شهادت برساند.[۳] زمخشری (م۵۳۸ق) با ذکر جزییات این جریان نوشته است: معاویه صد هزار (درهم) به زن حسن (ع)، جعده دختر اشعث وعده داد تا ایشان را مسموم کرد. او دو ماه بعد از آن زنده ماند. آن قدر اثر کرد که چندین طشت پر از خون از مقابلش برمی داشتند. حسن (ع) می فرمود: چند بار پیش از این به من سم داده اند، اما هیچ یک مثل این سم اثر نکرده است. لخته های خونی را که از من خارج شده است، با چوبی که در دست داشتم، زیرو رو کردم و دیدم این دفعه سم اثر کرده است.[۴]

اما امروزه برخی از سلفیان با انکار حقایق و مسلمات تاریخی، با استناد به سخنان بعضی از افراد، در تبرئه معاویه سعی کرده و با کتمان حقایق درصدد دفاع از وی برامده اند که پس از طرح هر یک از این شبهات، به نقد و بررسی آن می پردازیم.

    

۱- نبود خبر معتبر در این زمینه

برخی معتقدند در حال فتنه و جنگ نمی توان به اخبار مربوط به نقش معاویه در مسمومیت امام حسن (ع) اعتماد کرد؛ زیرا هیچ کس آن را به نقل معتبر روایت نکرده است. ابن عربی مالکی[۵] (م۵۴۳ ق) در این باره می نویسد:

(نقش معاویه در شهادت امام حسن (ع)) امری است که جز خداوند متعال کسی بران مطلع نیست. چگونه آن را به غیر بینه و حجت به کسی منتسب می کنید، درحالی که چنین نسبتی بعید است و نمی توان به نقل کنندگان این اخبار اطمینان یافت؛ چراکه دست گروهی در میان است که صاحب هوا هستند. در حال فتنه و عصبیت هر یک از گروه ها به دیگری مسایلی را نسبت می دهد که سزاوار نیست. پس این سخنان پذیرفته نمی شوند، مگر در صورتی که خالص شده باشد، و این گونه اخبار پذیرفته نمی شوند، مگر از عادلی که مورد اطمینان باشد.[۶]

چنان که ملاحظه شد، ابن عربی در حقیقت معتقد است که چون ممکن است کسانی به جهت تمایلات مذهبی این گونه اخبار را جعل کرده باشند، پس نمی توان به این اخبار اعتماد کرد، مگر آنکه از طریق راویان عادلی نقل شده باشد.

ابن تیمیه (م۷۲۸ق) نیز سعی زیادی در انکار این مسیله دارد. وی درباره شهادت امام مجتبی (ع) به دست معاویه می نویسد: اما این سخن که معاویه به حسن زهر داد (و او را به قتل رسانید)، از چیزهایی است که برخی از مردم آن را نقل کرده اند، ولی با دلیل شرعی یا اقرار معتبر ثابت نشده و کسی هم آن را با قاطعیت نقل نکرده است و این چیزی است که نمی توان به ان علم پیدا کرد و اعتقاد به ان، باور بدون علم است و شکی نیست که حسن در مدینه بود و معاویه در شام.[۷]

ذهبی (م۷۴۸ق) نیز مانند استاد خویش، هرگز نتوانسته رضایت دهد چنین جرم سنگینی، پرونده معاویه را سنگین تر کند. وی بعد از نقل جریان مسموم ساختن امام حسن (ع) به دست معاویه نوشته است: (قلت: هذا شیء لا یصح، فمن الذی اطلع علیه).[۸]

ابن کثیر نیز بدون ارایه دلیل، فقط به انکار این جریان پرداخته و نوشته است: برخی روایت کرده اند یزید بن معاویه به جعده، همسر امام مجتبی، سفارش کرد که اگر آن حضرت را مسموم کند، با او ازدواج خواهد کرد. جعده این کار را انجام داد و پس از قتل امام حسن از یزید خواست که به وعده اش عمل کند، ولی او در جواب گفت: به خدا قسم، تو به امام حسن رحم نکردی و او را مسموم ساختی؛ پس به من هم رحم نمی کنی. مسموم کردن امام حسن به دسیسه یزید در نزد من صحیح نیست و به طریق اولی، این امر در مورد پدرش، معاویه، نیز صحیح نمی باشد.[۹]

    

ابن خلدون (م۸۰۸ق) با رد اخبار نقل شده درباره دسیسه معاویه در شهادت امام مجتبی (ع)، این اخبار را از روایات شیعیان دانسته و نوشته است: آنچه درباره دسیسه کردن معاویه با همسر امام حسن، جعده، دختر اشعث در مسموم کردن امام حسن نقل شده است، از احادیث شیعیان است! حاشا از معاویه که چنین کند و حسن (ع) را مسموم سازد.[۱۰]

چنان که ملاحظه گردید، این عده با استبعاد شرکت معاویه در جریان مسموم کردن امام حسن (ع) سعی زیادی کرده اند تا بتوانند وی را از این عمل تبرئه کنند.

شایان ذکر است هر چند ابن عربی و ابن خلدون را نمی توان سلفی به معنای مصطلح دانست، ولی به جهت استناد فراوان سلفیان معاصر به گفته های ایشان درباره شهادت امام مجتبی (ع)، سخنان انان نیز ذکر گردید.

    

نقد و بررسی

با نگاه اجمالی به برخی از کتب سیره و تواریخ، به اسانی می توان به نقش مستقیم معاویه در این پی برد؛ چنان که گروهی از بزرگان و اندیشمندان اهل سنت تصریح کرده اند معاویه سمی اماده کرد و آن را برای جعده، همسر امام، فرستاد و به وی وعده داد که اگر امام را به شهادت برساند، علاوه بر پولی که به وی خواهد داد، او را به همسری یزید در خواهد اورد. معاویه پس از انجام دادن این عمل، پول زیادی برای جعده فرستاد، اما در مورد همسری با فرزندش، یزید، به وی گفت: من یزید را خیلی دوست دارم و نمی خواهم به سرنوشت حسن دچار شود. بلاذری (م۲۷۹ ق) در این باره می نویسد: حصین بن منذر رقاشی می گفت: معاویه به هیچ یک از تعهداتی که به حسن (ع) داده بود، وفا نکرد. حجر بن عدی و اصحابش را به قتل رسانید و برای خلافت پسرش بیعت گرفت و خلافت را شورایی قرار نداد و حسن (ع) را مسموم کرد. گفته اند که معاویه مخفیانه به جعده، دختر اشعث، همسر حسن (ع)، پیام فرستاد و او را تشویق کرد که وی را مسموم کند جعده از حسن (ع) خوشش نمی امد. هیثم بن عدی گفته است: معاویه دسیسه کرد و به دختر سهیل بن عمرو همسر حسن (ع)، صد هزار دینار وعده داد که اگر حسن (ع) را مسموم کند، برای او بفرستد. او نیز این کار را انجام داد.[۱۱]

    

نقل اخبار از طریق موافق و مخالف

شایان ذکر است محققان این کتاب، سهیل زکار و ریاض الزرکلی، روایات وارد در این باره را، به دلیل اینکه از طریق مخالفان اهل بیت: نقل شده است، قطعی دانسته اند. ایشان در تعلیق بر این گزارش می نویسند: برای این سخن (نقش معاویه برای مسموم کردن امام حسن (ع)) شواهدی قطعی از طریق راویان ال ابوسفیان و دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) وجود دارد و اینها به عنوان دلیل و حجت کفایت می کنند.[۱۲]

یادکرد این نکته به جاست که با توجه به سخنان فوق، این ادعا که این اخبار را کسانی نقل کرده اند که گرایش های مذهبی داشته اند، کاملا منتفی می شود و به همین جهت محققان کتاب فوق، به دلیل نقل این اخبار از طریق ال ابوسفیان، این اخبار را حجت و نقش معاویه برای شهادت امام را قطعی دانسته اند.

    

مسعودی (م۳۴۶ق) نیز با تصریح به دسیسه معاویه می نویسد: جعده، دختر اشعث بن قیس که همسر حسن (ع) بود، ایشان را مسموم کرد. معاویه او را فریب داد و گفت اگر بتوانی حسن (ع) را مسموم کنی، هزار درهم می دهم و تو را به همسری یزید در می اورم. همین وعده ها بود که او را بر اجرای توطیه، معاویه تحریک کرد و وقتی این کار را انجام داد، معاویه مال را به جعده داد، اما به او پیام داد که من یزید را دوست دارم و اگر این نبود، به وعده ام وفا می کردم و تو را به ازدواج او درمی اوردم.[۱۳]

ابن طاهر مقدسی (م۳۵۵ق) نیز دراین باره تحت عنوان وفات حسن بن علی (علیهما السلام) می نویسد: حسن (ع) در سال ۴۹ هجری درحالی که ۴۷ سال داشت، از دنیا رفت. در مورد علت وفات او اختلاف است و گروهی بران اند که پشت پای او را با نوک مسموم نیزه مجروح کردند و دیگران نیز می گویند که معاویه مخفیانه به جعده، دختر اشعث، پیام داد که اگر حسن (ع) را مسموم کند، او را به ازدواج یزید درمی اورد. پس او حسن (ع) را مسموم کرد و به قتل رساند. معاویه به او گفت: یزید در نزد ما جایگاهی دارد. چطور چیزی که برای فرزند رسول خدا صلاحیت نداشت، برای او صلاحیت خواهد داشت؟ در عوض کاری که کرده بود، به او صد هزار درهم داد.[۱۴]

البته طبرانی (م۳۶۰ق) به نقل از ابوبکر بن حفص می نویسد: (سعد و حسن بن علی (ع) در زمان معاویه از دنیا رفتند و به نظر مردم می اید که معاویه او را مسموم کرده است).[۱۵]

ابن عبدالبر (م۴۶۳ق) نیز تقریبا مشابه گزارش ابن طاهر مقدسی را اورده است.[۱۶] ابوالحسن قرطبی حنفی (م۵۵۰ق) نیز با تصریح به دخالت معاویه در این باره می نویسد: (حسن (ع) مسموم از دنیا رفت. همسرش، دختر اشعث، با دسیسه معاویه او را مسموم کرد).[۱۷]

    

ابن عساکر (م۵۷۱ق) بعد از ذکر چند گزارش در چگونگی شهادت امام مجتبی (ع) که در برخی تصریح به نام معاویه شده است، می نویسد: (کان معاویه قد تلطف لبعض خدمه ان یسقیه سما ).[۱۸] گفتنی است جمال الدین مزی نیز همین گزارش و گزارش های دیگری درباره سم دادن معاویه به آن حضرت را نقل کرده است.[۱۹] محمد بن ابی بکر البری (م۶۴۴ ق) نیز تصریح می کند که شهادت امام به دسیسه معاویه انجام گرفته است.[۲۰] اما در بین این گزارش ها، سبط ابن جوزی حنفی (م۶۵۴ق) به گونه ای دیگر از شعبی و جدش این جریان را نقل کرده است. وی به نقل از شعبی می نویسد:  شعبی گفته: معاویه مخفیانه به جعده پیام داد و گفت: حسن را مسموم کن تا تو را به ازدواج یزید دراورم و صد هزار درهم به تو بدهم. وقتی حسن از دنیا رفت، کسی را پیش معاویه فرستاد تا از او درخواست کند که به وعده اش وفا کند. معاویه مال را برای او فرستاد و گفت: من یزید را دوست دارم و امید به زنده بودن او دارم. اگر این مسیله نبود، من تو را به ازدواج او درمی اوردم. شعبی گفته: دلیل این سخن این است که امام حسن در هنگام مرگ خودش، درحالی که از کار معاویه با خبر شده بود، می گفت: تو شربت او را ساختی و او به ارزویش رسید. سوگند به خدا که او به وعده اش وفا نخواهد کرد و به گفته اش عمل نخواهد کرد. جدم در کتاب الصفوه گفته: یعقوب بن سفیان در تاریخش گفته: جعده همان کسی است که امام حسن را مسموم کرد و شاعر در این باره گفته: (ای دنیا) فریب می دهی! چقدر شیرینی (که می توانی همه مردم را فریب بدهی)! با وجود فشار اندوه، اما باز مردم را به خود شاد می کنی؛ اندوهی که به سبب وفات رسول خدا و وصی او و شهادت حسین و مسمومیت حسن بود.[۲۱]

ابن ابی الحدید (م۶۵۵ ق)،[۲۲] عمادالدین اسماعیل بن علی (م۷۳۲ق)[۲۳] شهاب الدین نویری (م۷۳۳ق)، [۲۴] ابن الوردی (م۷۴۹ق)،[۲۵] زرندی حنفی (م۷۵۰ق)،[۲۶] مقریزی (م۸۴۵ق)[۲۷] و ابن صباغ مالکی (م۸۵۵ ق)[۲۸] هر یک به گونه ای به نقل این ماجرا و نقش مستقیم معاویه در آن پرداخته اند.

    

احمد نکری حنفی (م۱۱۷۳ق) گزارش مفصل تری از این جریان داده است. وی درکتاب دستور العلماء درباره نقش مروان بن حکم در جریان مسمومیت امام می نویسد: در کتاب حبیب السیر نوشته شده است که مروان بن حکم از جانب معاویه حاکم مدینه بود. معاویه او را فرستاد و دستمالی را به سم الوده کرد و به او گفت: به هر تدبیری که می توانی، جعده، دختر اشعث بن قیس و همسر حسن را فریب بده تا او وجود حسن را از این دنیا با این دستمال بردارد و به او بگو که اگر حسن را از این جهان به جهان دیگر ببرد و این کار مهم را انجام دهد، پنجاه هزار درهم به او می دهم و به زودی همسر یزید خواهد شد. مروان با سرعت به طرف مدینه حرکت کرد تا دستور معاویه را انجام دهد و نیرنگ های بسیاری به کار برد که جعده را که لقب او اسماء بود، بفریبد و گفته معاویه را به او بقبولاند و سم را مخفیانه به امام حسن بخوراند تا در بدن او سرایت کند. پس از آن امام حسن به دیار باقی شتافت.[۲۹]

بنابراین چنان که ملاحظه شد، اولا، اکثر سیره نویسان به نقش مستقیم معاویه در مسمومیت آن حضرت تصریح کرده اند. ثانیا، برخی از این اخبار از طریق کسانی نقل شده اند که انان انگیزه ای بر جعل این گونه اخبار نداشته اند، بلکه چنان که برخی از محققان اشاره کرده اند، از طریق ال ابوسفیان و مخالفان اهل بیت: نقل شده است.

    

۲- بی خطری امام حسن (ع) برای معاویه

برخی معتقدند که از طرف امام مجتبی (ع) خطری معاویه را تهدید نمی کرد تا وی بخواهد آن حضرت را از سر راه خود بردارد. ابن عربی یکی از کسانی است که برای تبرئه معاویه تلاش فراوانی کرده است. وی معتقد است امام حسن (ع) خطری برای معاویه نداشت تا وی بخواهد آن حضرت را مسموم کند و به تعبیر دیگر، شهادت آن حضرت برای معاویه سودی نداشت. او در این باره می نویسد: اگر گفته شود در مسموم ساختن حسن معاویه دسیسه کرده است، می گوییم این مطلب از دو جهت محال است: اول اینکه از جانب امام حسن خطری متوجه معاویه نبود تا معاویه بخواهد وی را مسموم کند.[۳۰]

    

نقد و بررسی

هر چند ابن عربی بر اساس تعلقات خود، در صدد انکار کامل این جریان برامده است، اما به نظر می رسد بزرگ ترین مانعی که امام حسن (ع) برای معاویه ایجاد کرده بود، معاهده صلح آن حضرت با معاویه بود. طبق این قرارداد معاویه متعهد شده بود که حکومت را پس از خود به امام مجتبی (ع) برگرداند. ابن حجر عسقلانی در این باره می نویسد: امام مجتبی به همراه لشکری از کوفه به قصد جنگ با معاویه حرکت کرد. معاویه نیز با همراهی اهل شام به میدان جنگ رهسپار شد. پس از رویارویی دو لشکر و رخ دادن ان وقایع... ، کار به صلح کشید و صلح نامه ای در ان میان به امضای دو طرف رسید که یکی از مفادش این بود که بعد از معاویه کسی جز حسن خلیفه نباشد.[۳۱]

حافظ ابن عبدالبر قرطبی نیز با نقل اتفاق علما در این باره می نویسد: علما اتفاق نظر دارند بر اینکه امام حسن مجتبی حکومت را فقط به معاویه واگذار کرد و اینکه پس از او حکومت دوباره به خودش برگردد و با این توافق، قرارداد در بینشان منعقد شد.[۳۲]

بنابراین طبق معاهده قرار بود معاویه کسی را برای پس از خودش منصوب نکند و حکومت به امام مجتبی (ع) برگردد. با توجه به پیمان نامه امضاشده، امام مجتبی (ع) بزرگ ترین مانع بر سر راه جانشینی یزید بود؛ زیرا گفته شده: (معاویه در همان زمان حیات امام حسن مجتبی، به فکر جانشینی یزید افتاده بود)[۳۳] و وجود امام حسن مجتبی (ع) از جهاتی برای عملی شدن طرح معاویه، مانعی بزرگ بود. مهم ترین آن جهات، قرارداد میان امام مجتبی (ع) و معاویه بود که با توجه به مفاد ان، معاویه نباید پس از خود کسی را به جانشینی بگمارد و بعد از او حکومت به امام مجتبی (ع) و اگر ان حضرت در دار دنیا نبودند، به امام حسین (ع) برسد. حال با توجه به مطالب فوق، ایا باز هم می توان ادعا کرد که امام مجتبی (ع) هیچ خطری برای معاویه نداشت؟

    

معاویه برای جانشین شدن فرزندش چه چاره ای داشت، جز اینکه امام مجتبی (ع) را از پیش رو بردارد و آن حضرت را شهید کند. علاوه بر این، یزید هیچ گاه به مرتبه، موقعیت و شخصیت والای اجتماعی امام حسن (ع) نمی رسید. بنابراین نمی توان استدلال ابن عربی را پذیرفت؛ زیرا بزرگ ترین خطری که معاویه با آن مواجه بود، مخالفت امام حسن (ع) با طرح جانشینی یزید بود و با توجه به موقعیت و جایگاه ویژه ان حضرت در بین مسلمانان، معاویه هرگز نمی توانست نقشه های خود را عملی سازد.

یاد کرد این نکته بجاست که عهدشکنی و نقض پیمان چنان در نزد خداوند زشت و عظیم است که نه تنها به ایجاد نفاق در قلب پیمان شکن هشدار داده،[۳۴] بلکه حتی به رعایت پیمان با مشرکان دستورهای متعدد و موکد داده شده است.

    

برنامه معاویه برای جانشینی یزید

شایان ذکر است معاویه از زمانی که حکومت خود را تثبیت کرد، در اندیشه ولایتعهدی یزید بود، اما وجود برخی افراد مانع از انجام این کار می شد. ابن کثیر می نویسد: (معاویه مردم را در سال ۵۶ به بیعت با یزید به عنوان ولیعهد فراخواند، ولی این تصمیم را پیش از آن در زمان حیات مغیره بن شعبه گرفته بود).[۳۵] ابن عبدالبر قرطبی نیز می نویسد: (معاویه در زمان حیات حسن به بیعت برای یزید اشاره ای کرده بود، ولی ان را تا زمان رحلت حسن علنی نکرد و تصمیم بر عملی کردن ان نگرفت).[۳۶] در حقیقت بزرگ ترین مشکل در به خلافت رساندن یزید، وجود امام مجتبی (ع) بر سر راه یزید بود؛ چنان که احنف بن قیس، از برجسته ترین شخصیت های زمان معاویه، در چنین وضعیتی به معاویه می گوید: (تا زمانی که حسن بن علی زنده است، مردم حجاز و عراق به جانشینی یزید رضایت نخواهند داد و تن به بیعت با او نمی دهند).[۳۷] انتصاب یزید به خلافت چنان تاثیر شگرفی در انحطاط جامعه اسلامی ایجاد کرد که حسن بصری این عمل معاویه را نوعی خطای بزرگ تلقی می کند و می نویسد:  معاویه چهار خصلت داشت که اگر فقط یکی از انها را می داشت، برای هلاکتش کافی بود:

         

اول: خود را به کمک سفیهان بر دوش امت سوار کرد، تا آنکه بدون مشورت با امت با آنکه در میان امت اصحاب پیامبر (ص) صاحبان فضیلت بودند، بر آنان استیلا یافت.

    

دوم: او پس از خود فرزند دایم الخمرش را که حریر می پوشید و موسیقی می نواخت، خلیفه قرار داد.

    

سوم: زیاد را فرزند ابوسفیان دانست، با آنکه پیامبر (ص) فرمود است: (الولد للفراش و للعاهر الحجر).

    

چهارم: حجر بن عدی را به قتل رساند. وای بر او از کشتن حجر و اصحابش![۳۸]

    

مخالفین جانشینی یزید

جانشینی یزید مخالفین دیگری نیز داشت که معاویه برخی از ایشان را از سر راه خود برداشت تا راه را برای خلافت فرزندش هموار سازد، به طور خلاصه به نام و مواضع برخی از این مخالفین اشاره می کنیم.

    

۱- سعد بن ابی وقاص: وی از کسانی بود که با جانشینی یزید مخالف بود. ابوالفرج اصفهانی (م۳۵۶ق) در این باره می نویسد: هنگامی که معاویه قصد کرد که برای خلافت بعد از خودش به نفع یزید از مردم بیعت بگیرد، برای حسن و سعد بن ابی وقاص توطیه چید و مخفیانه سم فرستاد. هر دوی انها به فاصله چند روز از دنیا رفتند.[۳۹]البته چنین رفتاری با مخالفان می تواند مقصود معاویه را از جمله (لشکری از عسل) نشان دهد.[۴۰]

    

۲- عبدالرحمان بن ابی بکر: از دیگر مخالفان ولایتعهدی یزید، عبدالرحمان فرزند ابوبکر و برادر عایشه، بود. ابن اثیر در این باره می نویسد:  مروان، والی مدینه، در خطبه ای گفت: امیرمومنان (معاویه) فرزندش، یزید، را به جانشینی خود بر شما برگزیده است. عبدالرحمان برخاست و گفت: ای مروان، هم تو و هم معاویه دروغ می گویید. شما خیری برای امت محمد نخواسته اید و فقط قصد پادشاهی دارید؛ به گونه ای که هر یک از شما بمیرد، دیگری از خاندان شما جای او را بگیرد. بعد از این اعتراض، ماموران حکومت به دنبال دستگیری او بودند که وی به خانه خواهرش، عایشه، پناه برد و عایشه از او دفاع کرد و صریحا مروان را لعن کرد.[۴۱] معاویه برای جلب رضایت وی در ابتدا مبلغ صد هزار درهم برای او فرستاد تا وی را بخرد، اما عبدالرحمان در پاسخ گفت: (من دینم را به دنیایم نمی فروشم.) پس از آن ، مدتی نگذشت که عبدالرحمان به صورت مشکوکی از دنیا رفت.[۴۲] شایان ذکر است برخی از مورخین تصریح کرده اند که معاویه قبل از مرگش به عبدالرحمان گفت: (والله لقد هممت ان اقتلک؛ به خدا قسم تصمیم دارم تو را به قتل برسانم). پس از این تهدید مدتی نگذشت که جنازه اش را یافتند.[۴۳]

    

۳- عبدالرحمان بن خالد: عبدالرحمان از بزرگ ترین پرچم داران لشکر معاویه بود و مردم شام به او علاقه خاصی داشتند. همین علاقه باعث خشم معاویه شده بود. ابن عبدالبر در این باره می نویسد: معاویه می خواست برای یزید از مردم بیعت بگیرد. وی برای مردم شام خطبه خواند و گفت: ای مردم، من دیگر پیر شده ام و مرگم نزدیک شده است و به این فکر افتاده ام که سرپرستی شما را بعد از خودم به کسی بسپارم که وحدت شما را حفظ و حکومت را اداره کند. من نیز فردی مثل شما هستم. پس رای و نظر خودتان را در این باره بگویید. همه گفتند: ما عبدالرحمان بن خالد را به جانشینی شما انتخاب می کنیم. رای و نظر مردم برای معاویه، بسیار ناگوار بود و ناراحتی خود را مخفی کرد، ولی تصمیم جدی برای رفع این خطر گرفت. وقتی عبدالرحمان بیمار شد، معاویه طبیبی یهودی را که جایگاه خاص نزد خود داشت، برای معالجه او فرستاد و به طبیب دستور داد که در میان داروهای تجویزشده برای عبدالرحمان سمی کشنده قرار دهد، ولی به مردم گفته شود که عبدالرحمان بر اثر بیماری درگذشته است. طبیب یهودی نیز طبق دستور عمل کرد.[۴۴] ابن عساکر با تصریح به نام طبیب می نویسد: معاویه به ابن اثال (طبیب یهودی) دستور داد که برای قتل عبدالرحمان نقشه ای بکشد و پاداش این کار را معاف شدن غیر مسلمانان از پرداخت مالیات و عوارض قرار داد. ابن اثال طبق دستور، عبدالرحمان بن خالد را مسموم کرد و او نیز در حمص درگذشت و معاویه به قرارداد خود عمل کرد.[۴۵]

    

۴- زیاد ابن ابیه: زیاد شخصی بود که معاویه او را به پدرش ابوسفیان منسوب کرد، ولی زیاد از مخالفان خلافت یزید بود. از این رو در نامه ای به معاویه نوشت که برای معرفی یزید شتاب مکن. وقتی نامه به معاویه رسید، گفت: وای بر فرزند عبید![۴۶] به من خبر رسیده است که این شخص انگیزه ریاست دارد و خیال کرده است که می تواند جانشین من باشد. به خدا سوگند، انتساب او را به پدرم ابوسفیان نفی می کنم و در جامعه ابرویش را می برم و او را به مادرش سمیه و پدرش عبید برمی گردانم.[۴۷]

سرانجام بعد از رد و بدل شدن این حرف ها درباره جانشینی یزید، هفته ای نگذشت که زخمی در دست زیاد بن ابیه پدید امد و به مرگ او انجامید و مردم گفتند که او به طاعون مبتلا شده است. بسیاری از مردم نیز احتمال قوی دادند که زیاد از جمله کسانی است که معاویه او را مسموم کرد و از سر راه ولایتعهدی یزید برداشت.[۴۸]

    

۳- کشتن مخالف، اقتضای طبیعی جنگ

برخی دیگر برای سرپوش گذاشتن بر این قضیه، بر این اعتقادند که مسمومیت امام حسن (ع) از جانب معاویه اقتضای طبیعی هر جنگی است؛ زیرا در هر جنگی هر یک از طرفین، خواهان از بین بردن طرف دیگر است. ابن تیمیه که یکی از منکرین این جریان است، در دفاع از بنی امیه، با تنزل از موضع انکار خود درباره نقش معاویه در شهادت امام مجتبی (ع) می نویسد:

همانا جرم بنی امیه سنگین تر و بزرگ تر از جرم بنی اسراییل نبود. کار معاویه که به مسموم ساختن حسن دستور داد، از بابت جنگ برخی با بعضی دیگر (قتال دو طرفه) بود و یزید نیز جرمی سنگین تر از بنی اسراییل نداشت؛ زیرا بنی اسراییل پیامبران را می کشتند و کشتن حسین بزرگ تر از کشتن پیامبران نیست.[۴۹]

وی همچنین معتقد است دسیسه معاویه در مسمومیت سبط پیامبر (ص) از روی تاویل و اجتهاد صورت گرفت. ابن تیمیه در این باره می نویسد:  فهو من باب قتال بعضهم بعضا کما تقدم و قتال المسلمین بعضهم بعضا بتاویل و سب بعضهم بعضا بتاویل و تکفیر بعضهم بعضا بتاویل باب عظیم و من لم یعلم حقیقه الواجب فیه و الا ضل. [۵۰]

شایان ذکر است این موضع از طرفی، پذیرش ضمنی دست داشتن معاویه در مسمومیت آن حضرت است و از طرفی دیگر، طبیعی جلوه دادن این جنایت می باشد؛ زیرا ابن تیمیه در حقیقت معتقد است اقتضای هر جنگی، کشتن و از بین بردن مخالفین است و معاویه هم ناچار به این امر بود و از این جهت گناهی بر گردن او نیست؛ زیرا این کار وی از روی اجتهاد و تاویل بود.

    

نقد و بررسی

اولا، سخن ابن تیمیه در حقیقت تایید دیدگاه کسانی است که قایل به دست داشتن معاویه در مسمومیت امام حسن مجتبی (ع) شده اند.

    

ثانیا، گفتار ابن تیمیه برای طبیعی جلوه دادن نقش معاویه در شهادت امام، دارای اشکالات عمده ای است؛ زیرا اگر بخواهیم دو طرف جنگ را برای کشتن طرف مقابل موجه جلوه دهیم، دیگر هیچ گناهی بر عهده کفار و مشرکین نخواهد بود که بارها با پیامبر (ص) جنگیده و خواهان قتل آن حضرت بودند؛ زیرا از باب قتال برخی با برخی بوده است. درحالی که این مطلب مخالف نص صریح قران است که خداوند جایگاه کفار و مشرکین را جهنم دانسته است.[۵۱]

علاوه بر این، اگر قتل سبط پیامبر (ص) از روی تاویل بود، ایا ابن تیمیه حاضر است همین حکم را برای (اهل رده) و کسانی که با خلیفه اول جنگیدند، صادر کند؟

    

۴- عدم پیگیری امام حسین (ع)

برخی از متاخرین ادعا کرده اند از انجا که امام حسین (ع) مسمومیت و شهادت امام حسن (ع) را پی گیری نکرد، پس اخبار مسمومیت جعلی است. از این رو دکتر جمیل مصری معتقد است سکوت امام حسین (ع) دلیل بر جعل این اخبار است. وی می نویسد:  جریان مسمومیت حسن از جانب معاویه یا یزید جعل گردید... . معلوم می شود این قضیه در آن زمان چندان شایع نبوده است؛ زیرا ما در جریان قیام حسین هیچ اثری از ان (ادعای امام حسین مبنی بر خون خواهی برادرشان)، یا از درشتی حسین با معاویه نمی بینیم.[۵۲]

    

نقد و بررسی

عدم پی گیری امام حسین (ع) به علت سفارش خود امام حسن (ع) بود؛ چنان که مورخین در این باره نوشته اند:  زمانی که بیماری حسن شدت گرفت، به برادرش حسین فرمود: ای برادر، من سه بار مسموم شده ام، ولی مثل این بار مسموم نشده بودم. جگر من (بر اثر این سم) بیرون امده است. حسین سوال کرد: برادرم، چه کسی به تو سم داد؟ حسن فرمود: برای چه سوال می کنی؟ ایا می خواهی با آنان بجنگی؟ آنان را به خدا واگذار.[۵۳]

بنابراین امام حسین (ع) بنا بر وصیت امام حسن (ع)، این قضیه را پی گیری نکرد.

    

خوشحالی معاویه از شهادت امام حسن (ع)

یکی دیگر از مسایلی که باعث شده همگان نقش معاویه را در شهادت امام مجتبی (ع) قطعی بدانند، خوشحالی و سجده معاویه در شهادت آن حضرت است. بسیاری از مورخین نقل کرده اند وقتی خبر شهادت آن امام همام به معاویه رسید، وی چنان از خود بی خود شد که تکبیرگویان و با شادمانی سجده شکر به جای اورد! برخی از مورخین در این زمینه نقل کرده اند:  زمانی که معاویه از وفات امام حسن باخبر شد، صدای تکبیرش از کاخ سبز شنیده شد. مردم شام به پیروی از او تکبیر گفتند. فاخته، دختر قریظه و همسر معاویه، به او گفت: چشمت روشن! برای چه تکبیر گفتی؟ معاویه گفت: حسن از دنیا رفت. فاخته گفت: ایا برای مردن فرزند فاطمه تکبیر می گویی؟! معاویه گفت: به خدا قسم، به سبب شادمانی در مرگ او تکبیر نگفتم، ولی قلبم اسوده و راحت شد. ابن عباس بر معاویه وارد شد. معاویه به او گفت: ایا از اتفاقی که برای خانواده ات افتاده، خبر داری؟ ابن عباس گفت: نمی دانم چه اتفاقی افتاده، ولی تو را شادمان و خندان می بینم و خبر تکبیر و سجده تو را شنیده ام. معاویه گفت: حسن از دنیا رفت. ابن عباس گفت: خدا ابومحمد را رحمت کند (این جمله را سه بار گفت). ای معاویه، سوگند به خدا قبر او قبر تو را نخواهد بست (او را در قبر تو نخواهند گذاشت) و کم شدن عمر او، بر عمر تو نخواهد افزود. اگر ما به امام حسن مصیبت زده شدیم، قبل از او به پیشوای پرهیزگاران و انگشتر پیامبران مصیبت زده شده بودیم و خداوند این دوری را جبران و این اندوه را تسکین خواهد داد و خداوند جانشین او بر ما خواهد بود.[۵۴]

چنان که ملاحظه شد، خوشحالی معاویه حتی مورد اعتراض همسر وی و ابن عباس قرار می گیرد. ابن قتیبه دینوری (م۲۷۶ق)،[۵۵] ابن عبد ربه اندلسی (م۳۲۸ق)[۵۶] و احمد زکی صفوت در جمهره خطب العرب نیز خوشحالی وی را به طور مفصل ذکر کرده اند.[۵۷]

زمخشری نیز در این باره می نویسد:  هنگامی که خبر شهادت امام حسن به معاویه رسید، او و کسانی که در اطراف او بودند، سجده شکر به جای اوردند. آن گاه ابن عباس بر معاویه وارد شد. معاویه به وی گفت: ایا امام حسن مرد؟ گفت: اری، من شنیده ام سجده شکر به جای اورده ای. ای پسر زن جگرخوار، به خدا قسم، بدن او را در قبر تو نخواهند نهاد، فرارسیدن مرگ او موجب طول عمر تو نخواهد شد.[۵۸]

    

دستبرد به تاریخ ابن سعد و تاریخ طبری

چنان که مشاهده شد، دسیسه معاویه در به شهادت رساندن امام مجتبی (ع) چندان مشهور بود که تقریبا اکثر سیره نویسان به ذکر آن پرداخته اند؛ هر چند برخی از وابستگان به پایگاه فکری بنی امیه درصدد حذف این حقایق بر امده اند. به اعتراف برخی از اندیشوران، ابن سعد در الطبقات الکبری و طبری در تاریخش مسموم شدن امام حسن مجتبی (ع) به دستور معاویه را نقل کرده اند، اما دست های امانت دار (!) این مطلب را از این دو کتاب حذف کرده اند. سبط ابن جوزی (م۶۵۴ق) به نقل از ابن سعد می نویسد: (ابن سعد در کتاب طبقاتش گفته: معاویه چندین بار امام حسن (ع) را مسموم کرد؛ زیرا او و برادرش حسین (ع) به شام می امدند).[۵۹]

با وجود چنین گزارشی از سبط ابن جوزی، باید این مطلب در طبقات ابن سعد موجود باشد، ولی امروزه با مراجعه به این کتاب اثری از این گزارش تاریخی نخواهیم یافت.  سعدی خزرجی (م۶۶۸ ق) نیز با تصریح به ذکر این مطلب در تاریخ طبری می نویسد: در تاریخ طبری امده است که حسن بن علی در زمان معاویه مسموم از دنیا رفت. معاویه که باهوش و زیرک بود، مخفیانه برای جعده، دختر اشعث که همسر امام حسن بود، شربتی فرستاد و به او گفت که اگر حسن را بکشی، تو را به ازدواج یزید درخواهم اورد. هنگامی که حسن از دنیا رفت، کسی را فرستاد که معاویه به وعده اش عمل کند. معاویه در جواب گفت: من در مورد یزید، بخل می ورزم (او را به دست هرکس نمی سپارم). [۶۰] چنان که مشاهده می شود، متاسفانه این مطلب نیز در چاپ های کنونی تاریخ طبری وجود ندارد و از این کتاب حذف شده است!

    

جمع بندی

شهادت امام حسن مجتبی (ع) به دست معاویه از قضایای مسلمی است که کمتر مورخی توانسته از کنار آن با بی تفاوتی بگذرد. گزارش های متعدد اندیشمندان درباره انگیزه معاویه از به شهادت رساندن امام مجتبی (ع)، موید این امر است که معاویه به خوبی می دانست برای اجرای طرح ولایتعهدی یزید، موانع بزرگی پیش رو دارد و نخستین مانع، وجود امام مجتبی (ع) بود که از دو جهت طرح معاویه را با مشکل مواجه می کرد:

    

جهت اول: شخصیت و موقعیت اجتماعی آن حضرت بود که در مدینه از جایگاه ویژه ای برخوردار بودند.

    

جهت دوم: قرارداد میان امام مجتبی (ع) و معاویه بود که با توجه به مفاد آن ، معاویه نباید پس از خود کسی را به جانشینی بگمارد و بعد از او حکومت به امام مجتبی (ع) برسد.

    

بنابراین بزرگ ترین خطری که معاویه با آن مواجه بود، مخالفت امام حسن (ع) با طرح جانشینی یزید بود و با توجه به موقعیت و جایگاه ویژه آن حضرت در بین مسلمانان، معاویه هرگز نمی توانست نقشه های خود را عملی سازد. لذا با فریفتن همسر آن حضرت، سمی برای وی فرستاد و او نیز دستور معاویه را اجرا کرد و آن حضرت را با زهری که معاویه فرستاده بود، به شهادت رساند.

    

منابع

۱- ابن ابی الحدید، عزالدین بن هبه الله: شرح نهج البلاغه، تحقیق: محمد عبدالکریم نمری، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۸ق.

۲- ابن اثیر جزری، علی بن محمد: الکامل فی التاریخ، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.

۳- معرفه الصحابه، تحقیق: عادل احمد رفاعی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.

۴- ابن تیمیه حرانی، احمد بن عبدالحلیم: منهاج السنه النبویه، موسسه قرطبه، چاپ اول، ۱۴۰۶ق.

۵- ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی: الاصابه فی معرفه الصحابه، بیروت: دارالجیل، ۱۴۱۲ق.

۶- : فتح الباری بشرح صحیح البخاری، بیروت: دارالفکر، ۱۴۲۸ق.

۷- ابن خلدون، ابوزید عبدالرحمن بن محمد: تاریخ ابن خلدون، بیروت: دارالفکر، چاپ دوم، ۱۴۰۸ق.

۸- ابن خلکان، احمد بن محمد: وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، تحقیق: احسان عباس، لبنان: دار الثقافه، بی تا.

۹- ابن سمعون بغدادی، محمد بن احمد: امالی ابن سمعون، تحقیق: عامر حسن صبری، بیروت: دارالبشایر، ۱۴۲۳ ق.

۱۰- ابن صباغ مالکی، علی بن محمد: الفصول المهمه فی معرفه الایمه، تحقیق: سامی غریری، قم: دارالحدیث للطباعه و النشر، چاپ اول، ۱۴۲۲-

۱۱- ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله بن محمد: الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، تحقیق: علی محمد بجاوی، بیروت: دارالجیل، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.

۱۲- ابن عربی مالکی، محمد بن عبدالله ابوبکر: العواصم من القواصم فی تحقیق مواقف الصحابه بعد وفاه النبی۶، تحقیق: محب الدین الخطیب و محمود مهدی استانبولی، بیروت: دارالجیل، چاپ دوم، ۱۴۰۷ ق.

۱۳ - ابن عساکر، علی بن حسن: تاریخ مدینه دمشق، بیروت: دارالفکر، ۱۹۹۵م.

۱۴- ابن علی، عمادالدین اسماعیل: المختصر فی اخبار البشر، مصر: مطبعه الحسینیه المصریه، ۱۳۲۵ ق.

۱۵ - ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم: الامامه و السیاسه، تحقیق: خلیل المنصور، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق.

۱۶- ابن کثیر، اسماعیل بن عمر: البدایه و النهایه، بیروت: دارالفکر، چاپ سوم ۱۴۱۹ق.

۱۷- ابن وردی، عمر بن مظفر: تاریخ ابن الوردی، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.

۱۸- ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین: مقاتل الطالبیین، ترجمه: سید هاشم رسولی محلاتی، تهران: صدوق، ۱۳۵۰ش.

۱۹- اندلسی، ابن عبدربه: العقد الفرید، بیروت: دارالمشرق، ۱۹۸۶ م.

۲۰ - بخاری، محمد بن اسماعیل: صحیح بخاری، بیروت: دارالفکر، چاپ سوم، ۱۴۰۷ق.

۲۱- بلاذری، احمد بن یحیی: جمل من انساب الاشراف، تحقیق: سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت: دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.

۲۲ - تلمسانی، محمد بن ابی بکر: الجوهره فی نسب النبی و اصحابه العشره، تحقیق: محمد تونجی، ریاض: دارالرفاعی للنشر و الطباعه و التوزیع، چاپ اول، ۱۴۰۳ق.

۲۳- تمیمی بستی، محمد بن حبان: صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان، تحقیق: شعیب ارنووط، بیروت: موسسه الرساله، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق.

۲۴- حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله: المستدرک علی الصحیحین، تحقیق: مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۱ق.

۲۵- دینوری، احمد بن داوود: الاخبار الطوال، قاهره: وزاره الثقافه و الارشاد، ۱۹۶۰م.

۲۶- ذهبی، محمد بن احمد بن عثمان: تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری، بیروت: دار الکتاب العربی، چاپ اول، ۱۴۰۷ق.

۲۷- : سیر اعلام النبلاء، تحقیق: شعیب الارناووط، محمد نعیم العرقسوسی، بیروت: موسسه الرساله، چاپ نهم، ۱۴۱۳ق.

۲۸- زرندی حنفی، محمد بن یوسف: معارج الوصول الی معرفه فضل ال الرسول: ، مشهد: مجمع البحوث الاسلامیه، ۱۴۲۲ ق

۲۹- زمخشری، محمود بن عمرو جارالله: ربیع الابرار و نصوص الاخیار، بیروت: موسسه الاعلمی، چاپ اول، ۱۴۱۲ ق.

۳۰ - سبط بن جوزی، یوسف: تذکره الخواص، بیروت: موسسه اهل البیت: ، ۱۴۰۱ق.

۳۱- سعدی خزرجی، احمد بن قاسم: عیون الانباء فی طبقات الاطباء، تحقیق: نزار رضا، بیروت: دار مکتبه الحیاه، بی تا.

۳۲- صفوت، احمد زکی: جمهره خطب العرب، بیروت: المکتبه العلمیه، بی تا.

۳۳- طبرانی، سلیمان بن احمد: المعجم الکبیر، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید سلفی، موصل: مکتبه الزهراء، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق.

۳۴- طبری، محمد بن جریر: تاریخ طبری، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۷ق.

۳۵- طبری، احمد بن عبدالله: ذخایر العقبی فی مناقب ذوی القربی، مصر: دارالکتب المصریه، بی تا.

۳۶ - قرطبی حنفی، احمد بن محمد: التعریف بالانساب و التنویه بذوی الاحساب، بی جا بی تا.

۳۷ - مزی، یوسف بن زکی: تهذیب الکمال، تحقیق: بشار عواد معروف، بیروت: موسسه الرساله، چاپ اول، ۱۴۰۰ق.

۳۸- مصری، جمیل عبدالله: اثر اهل الکتاب فی الفتن و الحروب الاهلیه، مدینه: مکتبه الدار، ۱۴۱۰ ق.

۳۹- مقدسی، ابن طاهر: البدء و التاریخ، بورسعید مصر: مکتبه الثقافه الدینیه، بی تا.

۴۰- مقریزی، احمد بن علی: النزاع و التخاصم بین بنی امیه و بنی هاشم، نجف: المطبعه العلمیه، بی تا.

۴۱ - : امتاع الاسماع بما للنبی ۶ من الاحوال و الاموال و الحفده و المتاع، تحقیق: محمد عبدالحمید نمیسی، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۲۰ ق

۴۲- نویری، احمد بن عبدالوهاب: نهایه الارب فی فنون الادب، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۲۴ ق.

۴۳- نیشابوری، مسلم بن حجاج: صحیح مسلم، بیروت: دارالفکر، ۱۴۰۱ق.

۴۴- یعقوبی، احمد بن اسحاق: تاریخ یعقوبی، بیروت: دارالصادر، ۱۳۷۹ق.

    

پی نوشت

[۱] (البراء قال: رایت النبی (ص) والحسن‌ بن‌ علی علی عاتقه یـقول: اللهـم انـی احبه فاحبه) (بخاری، محمد، صحیح بخاری، ج۳، ص۱۳۷۰‌، ح۳۵۳۹‌؛ نیشابوری‌، مسلم، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۸۳، ح۲۴۲۲).

[۲] (عن زیـد بـن ارقـم ان النبی صلی الله علیه‌ وسلم‌ قال لفاطمه والحسن والحسین: انا حرب لمن حاربکم وسـلم لمـن سـالمکم) (تمیمی، محمد، صحیح‌ ابن‌حبان‌ بترتیب ابن‌بلبان، ج۱۵، ص۴۳۴).

[۳] (کان الحسن بن علی سم مرارا کل ذلک یـفلت حـتی کانت‌ المره‌ الاخیره التی مات فیها، فانه کان یختلف کبده. فلما مات اقـام نـساء‌ بـنی‌ هاشم‌ النوح علیه شهرا) (حاکم نیشابوری، محمد، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۸۹).

[۴] زمـخشری، جارالله، ربیع الابرار و نصوص الاخیار، ج۵، ص ۱۵۶ـ ۱۵۷، رقم ۱۹۶ ( باب الحادی و الثمانون).

[۵] محمد بن‌عبدالله ابوبکر بـن‌عربی‌ مـعافری‌ اشبیلی، دانشمند مالکی مذهب انـدلسی اسـت کـه‌ اثار زیادی‌ در فـقه‌، تـفسیر، کلام و حدیث از وی برجای مـانده اسـت. از جمله اثار مهم او کتاب العواصم من القواصم فی تحقیق مواقف الصحابه بعد وفاه النـبی مـی‌باشد. وی در بخشی‌ از این کتاب به موضع مـواقف صـحابه در جنگ صـفین پرداخـته اسـت.

[۶] ابن‌عربی، محمد بن‌عبدالله، العواصم من القواصم، ص۲۲۰-۲۲۱.

[۷] ابن‌تیمیه، احمد، منهاج السنه النبویه‌، ج۴، ص۴۶۹‌.

[۸] ذهبی‌، محمد، تاریخ الاسلام، ج۴، ص۴۰ (عهد مـعاویه). شـایان ذکر است، ذهبی هـر چـند در کتاب تاریخ‌ الاسلام درصدد انکار این جنایت برامده، ولی در کتاب سیر اعلام النبلاء به‌ نقل از واقدی تصریح‌ می‌کند که شهادت امام حسن (ع) با دسیسه معاویه صورت گرفته است و می‌نویسد: (وقد سـمعت بـعض من یقول:کان معاویه قد تلطف لبعض خدمه ان یسقیه سما) (همو، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۷۴).

[۹] ابن‌کثیر، اسـماعیل، البـدایه والنهایه، ج۸، ص۴۳.

[۱۰] (ما نقل من ان معاویه‌ دس‌ الیه‌ السم مع زوجته جعده بنت الاشعث، فهو من احادیث الشیعه، وحاشا لمعاویه من ذلک‌) (ابن‌خلدون‌، ابوزید، تاریخ ابن‌خلدون، ج۲، ص۶۴۹).

[۱۱] بلاذری‌، احمد، جمل من انساب الاشراف، ج۳، ص۴۷‌-۴۸، شماره ۵۶ و ص ۵۵‌-۵۹‌، شماره‌های ۶۷ و ۶۸.

[۱۲] (ولهذا القـول‌ شـواهد قـطعیه من طریق رواه ال ابی سفیان واعداء اهل البیت، وکفی بها حجه‌ ودلیلا) )همان(.

[۱۳] مسعودی، عـلی بن‌حسین، مروج الذهب و مـعادن الجـوهر، ج۳، ص۳۴۶.

[۱۴] مقدسی، ابن‌طاهر، البدء والتاریخ، ج۶، ص۵.

[۱۵] طبرانی، سلیمان‌، المعجم‌ الکبیر، ج۳، ص۷۱، شماره ۲۶۹۴.

[۱۶] ابن‌عبدالبر، یوسف، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۱، ص ۳۸۹؛ طبری، احمد، ذخایر العقبی فـی مـناقب ذوی القربی، ج۱، ص۱۴۱.

[۱۷] قرطبی، احمد، التعریف بالانساب و التنویه بذوی الاحساب، ج۱، ص۳.

[۱۸] ابن‌عساکر، علی‌، تاریخ‌ مدینه دمشق، ج۱۳، ص۲۸۴.

[۱۹] مزی، یوسف، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج۶، ص۲۵۲.

[۲۰] تلمسانی، محمد، الجـوهره فـی نسب النبی و اصحابه العشره، ج۲، ص۲۰۷-۲۰۸.

[۲۱] سـبط بـن‌جوزی، یوسف، تذکره الخواص، ص۱۹۱ـ ۱۹۲.

[۲۲] ابن‌ابی‌الحدید، عزالدین، شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۷.

[۲۳] ابن‌علی‌، عمادالدین‌، المختصر فی اخبار البشر، ج۱، ص۱۲۷.

[۲۴] نـویری، احمد، نهایه الارب فی فنون الادب، ج۵، ص۱۹۳‌.

[۲۵] ابن‌وردی‌، عمر، تاریخ ابن‌الوردی، ج۱، ص۱۵۸.

[۲۶] زرندی، محمد، معارج الوصول الی مـعرفه فضل ال الرسول:، ص۷۷-۷۸.

[۲۷] مقریزی‌، احـمد، النـزاع والتخاصم بین بنی امیه و بنی هاشم، ص ۳۶؛ همو، امتاع الاسماع بما للنبی‌ من‌ الاحوال والاموال والحفده والمتاع، ج۵، ص۳۶۱.

[۲۸] ابن‌صباغ، علی، الفصول المهمه فی معرفه الایمه، ج۲، ص۷۳۶.

[۲۹] نکری، عبدالنبی، دسـتور العـلماء او جـامع العلوم‌ فی اصطلاحات الفنون، ج۴، ص۵۰.

[۳۰] ابـن‌عربی، مـحمد بن‌عبدالله، پیشین، ص۲۲۰-۲۲۱.

[۳۱] (علی ‌ان‌ یجعل العهد للحسن من بعده). (ابن‌حجر عسقلانی، احـمد، فـتح الباری، ج۱۳، ص۵۵؛ ذهبی‌، محمد، پیشین‌، ج۳، ص۲۶۴؛ ابن‌حجر عسقلانی، احـمد، الاصـابه فـی معرفه الصحابه، ج۲، ص۱۲.

[۳۲] (لا خلاف بین العلماء ان الحـسن‌ انـما سلم الخلافه لمعاویه حیاته لا غیر، ثم تکون له من بعده، وعلی‌ ذلک انعقد بینهما مـا انـعقد فی ذلک) (ابن‌عبدالبر، یوسف، پیشین، ج۱، ص۳۸۷).

[۳۳] ابن‌قتیبه، عبدالله، الامامه والسیاسه، ج۱، ص۱۹۱- ۱۹۴.

[۳۴] سوره‌ توبه‌(۹)، ایه‌۷۵.

[۳۵] ابن‌کثیر، اسماعیل، پیشین، ج۸، ص۸۶، حوادث سال ۵۶.

[۳۶] ابن‌عبدالبر، یوسف، پیشین، ج۱، ص۱۴۲.

[۳۷] (ان اهل‌ الحجاز واهل العراق‌ لا یرضون‌ بهذا ولا یبایعون لیزید ما کان‌ الحسن‌ حیا) (ابـن‌قتیبه ‌ ‌دیـنوری، عبدالله، پیشین، ج۱، ص۱۹۱.

[۳۸] طبری، محمد بن‌جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۲۷۹‌.

[۳۹] (و دس معاویه الیه حین اراد ان یعهد الی یزید بعده، والی سعد بن ابی وقاص‌ سما فماتا منه فی ایام متقاربه) (اصـفهانی، ابـوالفرج، مـقاتل الطالبیین، ص۶۰؛ ابن‌ابی‌الحدید، عزالدین، پیشین، ج۱۶، ص۴۹).

[۴۰] (ان لله جـنودا مـن العـسل) (بلاذری، احمد، پیشین‌، ج۲، ص۲۸۷‌؛ ابن‌عساکر، علی، پیشین، ج۵۶، ص۳۹۱‌.

[۴۱] ابن‌اثیر جزری، ابوالکرم، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۲۵۰، وقایع سال ۵۶ق.

[۴۲] ابن‌عبدالبر، یوسف، پیشین، ج۲، ص۲۸۵.

[۴۳] طبری، محمد بن‌جریر، پیشین، ج۴، ص۲۲۶.

[۴۴] دینوری، احمد بن‌داوود، الاخبار الطوال، ص۱۷۲؛ ابن‌عبدالبر، یـوسف، پیـشین، ج۲، ص۴۰۹.

[۴۵] ابن‌عساکر، علی، پیشین، ج۱۶، ص۱۶۳.

[۴۶] عـبید، نـام‌ یـکی‌ از پدرانـی اسـت که زیاد را بـه او مـنسوب می‌کنند.

[۴۷] یعقوبی، احمد بن‌اسحاق‌، تاریخ‌ یعقوبی‌، ج۲، ص۲۲۰.

[۴۸] ذهبی، محمد، پیشین، ج۳، ص۴۹۶؛ ابن‌عساکر، علی، پیشین، ج۱۹، ص۲۰۳.

[۴۹] ابن‌تیمیه، احمد، پیشین، ج۲، ص۲۲۵.

[۵۰] همان، ج۴، ص۴۶۹.

[۵۱] (یا ایها النبی جاهد الکفار والمنافقین واغلظ علیهم وماواهم جهنم وبیس المصیر). سوره تحریم(۶۶)، ایه۹.

[۵۲] (ثم حدث افتعال قضیه سم الحسن مـن قـبل معاویه او یزید... ویبدو ان‌ افتعال هذه القضیه لم یکن شایعا انذاک، لاننا لا نلمس لها اثرا فی قضیه قیام الحسین، او حتی عتابا من الحسین لمعاویه) (مصری، جمیل عبدالله، اثر اهل الکـتاب‌ فـی‌ الفتن‌ و الحروب الاهلیه، ص۴۸۲).

[۵۳] ابن‌اثیر جزری، علی، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج۲، ص۲۱.

[۵۴] ابن‌سمعون، محمد، امالی ابن‌سمعون، ج۱، ص۱۶۵؛ تلمسانی، مـحمد، پیـشین‌، ج۱، ص۲۸۲‌؛ ابن‌خلکان‌، احمد، وفیات الاعیان و انباء ابـناء الزمان، ج۲، ص۶۶.

[۵۵] ابن‌قتیبه، عبدالله، پیـشین، ج۱، ص۱۴۲.

[۵۶] (ولمـا بلغ معاویه موت‌ الحسن‌ بـن‌ عـلی خر ساجدا لله، ثم ارسل الی ابن‌عباس، وکان معه فی الشام‌، فعزاه‌ وهو مستبشر) (انـدلسی، ابـن‌عبدربه، العقد الفرید، ج۲، ص۱۲۵).

[۵۷] (لما بلغ مـعاویه نـعی الحـسن بن علی رضـی اللهـ‌ عنه‌ اظهر الفرح والسـرور حـتی سجد وسجد من کان معه) (صفوت، احمد، جمهره‌ خطب‌ العرب، ج۲، ص۹۹).

[۵۸] زمخشری، جارالله، پیشین، ج۱، ص۴۳۱، بـاب‌ المـوت‌ و مایتصل‌ به من ذکر القبر.

[۵۹] (و قال ابن سعد فی الطبقات: سمه معاویه مرارا؛ لانه کان‌ یقدم عـلیه الشـام هو و اخوه الحسین) (سبط بـن‌جوزی، یـوسف، پیشین، ص۱۹۱ـ ۱۹۲).

[۶۰] (و فی تاریخ الطبری ان الحسن بن علی رضی الله عنهما مات مسموما فی ایام معاویه وکان عند معاویه‌ کما قیل دهاء فدس الی جعده بـنت الاشـعث بن قیس وکانت زوجـه الحـسن رضی الله عنه شربه وقال لها ان قتلت الحسن زوجتک بیزید، فلما توفی الحسن بعثت الی معاویه‌ تطلب‌ قوله فقال لها فی الجواب: انا اضن بیزید) (سعدی خزرجی، احمد، عیون الانباء فی طـبقات الاطـباء، ج۱، ص۱۷۴).

    

منبع: مجله سراج منیر

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha