معصومه نصیری

حوزه/ زنان که در نگاه متعالی دینی، نقش لیدرهای فرهنگی_تربیتی جامعه را برعهده دارند، در یک رنسانس معرفتی و انقلاب ایدئولوژیک، وارد چرخه مصرف شده و پویایی ابزار تولید در عرصه اقتصادی را سبب می شوند.

به گزارش خبرگزاری حوزه، معصومه نصیری، کارشناس و مدرس رسانه در یادداشتی به تبیین نقش زن مسلمان در مدیریت هویت و تربیتی دینی با محوریت رسانه ی تمدن ساز پرداخته است .
وی در این یادداشت آورده است :
یکی از ویژگی های جهان امروز که وضعیت پست مدرن یا پسامدرنیزم را تجربه می کند، نمادگرایی افراطی و خالی شدن از معنا است. واقعیت در جهان امروز در حال تولید و انتشار است و کمتر وضعیت ثابتی را قابلیت تصور و درک می توان یافت. حادواقعیت، غالب شده و واقعیات به نفع اکاذیب و معانی به نفع الفاظ و باطن به نفع ظاهر در حال مصادره شدن است. این همه اتفاقی نیست و زمانی رخ داد که عقلانیت به نفع شهوات منزوی گردید و قامتش شکست و توهم جای تعقل را گرفت و عقلانیت ابزاری و به طبع آن، قفس آهنین سرمایه داری و سودمحوری غالب گشت. در این شرایط اصالت لذت، محور مدیریت افکارعمومی قرار گرفت و سبک زندگی با گرایش «من مصرف میکنم پس هستم» تبدیل به فرهنگ شد و محوریت لذت و عیاشی و مصرف، منطق عمومی جامعه را در نوردید.
در دنیای مک دونالیزه شده آمریکایی که البته با مقاومت ملت ها و ایدئولوژی های مخالف، همچون جوامع مسلمان روبرو شده است، بدلیل غلبه شهوت بر عقلانیت و احساسات بر منطق و حافظه بر عاقله و سرعت بر صحت، مدیالیتی ها جولان می دهند و مرز واقعیت و خیال برداشته شده و یک تردید تعمیم یافته و پاندمیک می رود که تمام عرصه ها و صحنه های بشری را دربرگرفته و انسان قرن۲۱ را از حقایق و اثبات و دفاع از حقیقت، خسته کرده و به نسبیت و تزلزل رضایت و به زندگی در سایه شک، عادت دهد.
این مدل فکری و مهندسی غربی در عرصه نظری و در ساحت اتاق فکر، مدیریت پیوسته و میدانی میطلبد که رنگ و غلظت همسویی با اندیشه ها را در صحنه عمل نیز پیاده کند. چنین تمدنی برای حفظ وضع موجود و توسعه و تعمیق سلطه خود، ابزاری جادویی به نام رسانه را به استخدام کامل درآورده و بازنمایی واقعیت را در راستای اهداف مهندسی شده خود، در دستور کار قرار داده است. رسانه امروز با محوریت تبلیغات، سرگرمی و جذابیت های جنسی با نقش آفرینی زنان، توانسته است از پس توجیه و پوشش تمام ضعف ها و تردیدها و تزلزل های تمدن فاسد غربی برآمده و اساسا صورت مساله ها را نیز دچار تغییر کرده و واقعیات جدیدی را عرضه کند.
آنچه که به عنوان سوغات این تمدن می توان نام برد که تمامی بشریت از این نسخه پرطمطراق غربی بی نصیب نمانده اند، مقوله «هویت» است که آن را به عنوان عامل بازتولید تمدنی نیز می توان تعبیر کرد.
هویت در این جهان بینی، عاملی استراتژیک جهت بقای قدرت است. کاستلز معتقد است که همواره هویت در بستر روابط قدرت شکل می گیرد و از این جهت سه نوع منشا برساخت هویت را از هم متمایز می کند.
۱.هویت مشروعیت بخش که مبتنی بر نهادهای قدرت بوده و به تقویت ساختاری و قانونی جامعه کمک می کند و به تعبیری ساختار می آفریند. ۲.هویت مقاومت که ناشی از شرایط خاص تقسیم و توزیع قدرت در جامعه است که طبقه مظلوم را واکسینه کرده و جماعت سازی می کند. ۳.هویت برنامه دار که خلق سوژه می نماید و برای هضم نشدن توده ها در جامعه شبکه ای کاربرد ویژه دارد و بنوعی شخصیت می آفریند.
در ادبیات دینی، ما به ازاء هویت مشروعیت بخش، همان فقه و احکام اجتماعی است آنهم در خدمت مدیریت سیستمی.
در قبال هویت مقاومت، گزاره های راهبردی همچون امربه معروف و نهی ازمنکر و جهاد در متن دین وجود دارد که دوقطبی ظالم و مظلوم را به چالش می کشد.
در فاز سوم و متناسب با هویت برنامه دار که دغدغه سوبژکتیو و شخصیت دارد، مفهوم خودآگاهی و معرفت نفس را بعنوان دال مرکز گفتمان دینی در متون اسلامی شاهد هستیم.
در یک نگاه انسان شناختی به مقوله هویت که اساس بحث ما و دال مرکزی نقش آفرینی زن در موضوع تمدن سازی است، ابعاد هویتی را در بعدشناختی، عاطفی و رفتاری نیز می توان تعریف و تبیین کرد. صلابت، انعطاف و بحران در ناحیه هویت فرد یا جامعه، ناشی از غلبه یک بعد از هویت بر سایر ابعاد است. فرد یا جامعه ای که در ناحیه شناختی و عقلانیت، غالب باشد، اشراف و صلابت بیشتری از خود بروز خواهد داد. فرد یا جامعه ای که بعد احساسی و انگیزشی اش غلبه یابد، شکست و فریب های بیشتری را تجربه خواهد کرد و جامعه ای که دوز عملگرایی اش بالا باشد، شتابزدگی بیشتر و ریسک پذیری بالایی را پیش رو داشته و طبیعتا تجربیات و نوسانات بیشتری نیز تجربه خواهد کرد.
حال اگر هویت یک جامعه، تحت تاثیر و تربیت رسانه ای واقع شود، به دلیل سرعت اطلاعات، سطحی شدن داده ها، فرصت کم و حوصله پایین مخاطب برای تحلیل و پردازش حجم بالای اطلاعات، طبیعتا هویت افراد آن جامعه، از عاقله محوری بسمت حافظه محوری حرکت کرده و به مرور جنبه احساسی بر شناختی غلبه می کند و تصمیم سازی ها و تصمیم گیری های فردی و اجتماعی دچار اعوجاج، ناپختگی، رسانه زدگی و شتابزدگی خواهد شد.
ناگفته نماند که هویت، حاصل فرایند تربیتی است و تربیت در جهان امروز از حیطه خانواده به سمت رسانه و خصوصا شبکه های اجتماعی حرکت کرده است. دیگر مدرسه خانه دوم بچه ها نیست و خانه نیز از آن هویت اصیل گرمابخش و صمیمی گذشته برخوردار نمی باشد. سلام اول روز و خداحافظی آخر شب مردم، در جهان موازی و جامعه شبکه ای رقم می خورد. اغلب احساسات و عواطف اجتماعی و ارتباطات و آموزش و تجارت های مردم در فضای دیجیتال اتفاق می افتد. به تعبیر الوین تافلر که حدود پنجاه سال پیش از کلبه های الکترونیک در آینده سخن گفته بود، در حال اتمیزه شدن و توده ای شدن هستیم و پیچیدگی های سیستمی، بر هر نوع معنایی سایه افکنده اند و سایبان مقدس مردم، حال و کیفیتی است که در فضای مجازی تجربه می کنند.  
انسان ها به چشم ابزار و بسیار منفعت طلبانه وارد ارتباطات می شوند و لذت و منفعت بر فضای روابط اجتماعی غلبه کرده است. نگاه های مبتذل و جنسی بر زنان، آن ها را از سوژه های فعال و تاثیرگذار در فضای خانواده و اجتماع، به ابژه های منفعل و سخیف در ساحت رسانه و تبلیغات تبدیل کرده است.  
زنان که در نگاه متعالی دینی، نقش لیدرهای فرهنگی_تربیتی جامعه را برعهده دارند، در یک رنسانس معرفتی و انقلاب ایدئولوژیک، وارد چرخه مصرف شده و پویایی ابزار تولید در عرصه اقتصادی را سبب می شوند.
ذهن بی خانمان بشر مدرن، از یک مادر مهربان و یک مربی فرهنگ ساز، شخصیتی سرکوب شده و هویتی ازخودبیگانه در خدمت نظام سلطه تولید می کند و تمام قداست یک زن را از طریق رسانه های جمعی، در خدمت سرگرمی و افیون توده ها مصرف می کند.
نقش مدیریتی زنان در فضای رسانه یعنی مهار تمام کلیشه های حاصل از نگاه مدرن و دنیای رسانه زده و غلبه بر هویت به ابتذال کشیده شده و نگاه های ناسالم ماتریالیستی و سکولاریستی و اینجهانی به زنان و همچنین کنشگری فعال و حرکت در خلاف تمتعات و هذیان های دنیای مدرن با حفظ تمام شئوناتی که باطن مقدس و پاک زن را به نفع ظاهر طبیعی زن، مصادره نکند.
زن در فضای رسانه، مدیریت مصرف اطلاعات بصری و فرهنگ ساز جامعه را برعهده دارد و باید آموزش، تربیت و اثرگذاری هوشمندانه را  با مصرف شدن به کام بنگاه های کثیف اقتصادی جایگزین کند.
اساسا در فضای امپراتوری رسانه، آگاهی و کنشگری و مصرف درست اگر از جانب زنان جامعه رخ بدهد، مدیریت جامعه شبکه ای و سلامت موقعیت مجازی بدون شیب تند هیجانات کاذب و غرایز افسار گسیخته به نتایج متعالی خواهد انجامید.
راهبرد اساسی در جهان امروز نسبت به حضور و اثرگذاری زنان در فضای رسانه ای، شکستن مارپیچ سکوت حاکم و پر از ابتذال و انگاره سازی درست از جنس زن در فضای رسانه با معرفی اَبَرشخصیت ها و اسطوره های زنان در تاریخ و مدیریت ذائقه اجتماعی با خلق این انگاره های صحیح و در ادامه نیز، ریل گذاری برای کنشگری فعال و منتشر شدن استعدادهای واقعی زنان در فضای رسانه ای و افکارعمومی است.
اگر زن یک جامعه بتواند به یک استاندارد بینشی، انگیزشی و کنشی دست یابد که تمام خوبی ها و نقاط قوت ظاهری و باطنی اش را در خدمت این سه محور قرار دهد، اولا رسانه را تصفیه و پالایش و نماد سقوط و ابتذال را از صحنه محو خواهد کرد و هم اینکه سرعت و کیفیت تربیت و رشد در جامعه افزایش خواهد یافت.
شخصیت ساخته پرداخته یک زن مسلمان می تواند عوامل و انگیزه ها و زمینه های سقوط و ابتذال را حذف، مهار و کاهش دهد و در صحنه عمل، فرصت های رشد و ترقی و سلامت را در اختیار محیط پیرامون خود قرار دهد.
سوال مهم این است که در چنین مختصات تمدنی و موقعیت معرفتی که غرایز و شهوات را حاکم بر عقلانیت می طلبد و مهندسی افکارعمومی و مدیریت کنشگری و به تعبیر ماکس وبر، قفس آهنین سرمایه داری، تئوری روی میز و نسخه آماده تفکر لیبرال برای جهانی سازی است، چه باید کرد؟ آیا آلترناتیوی برای چنین تفکری موجود است؟
اساسا افرادی که واقعیتِ درونیِ پررنگی دارند به سادگی آن را تابعِ موضوعات بیرونیـ هر چقدر هم که مهم یا جذاب به نظر برسند ـ نمی‌کنند. این اشخاص از درون به بیرون حرکت می‌کنند، یعنی با تکیه بر واقعیتِ درونی‌شان وارد عرصه عمومی می‌شوند و اگر هم شهرتی کسب کنند، شهرتی است که به واسطه قدر و منزلتِ همان واقعیتِ درونیِ آن‌ها شکل گرفته است. این‌ها افرادی هستند که می‌توانیم آن‌ها را «صاحبْ‌شخصیت» بدانیم، به این معنی که شخصیت‌ِ آن‌ها مبتنی بر واقعیتِ درونیِ غنی، ریشه‌دار، پرداخته‌ و باوقاری است که به راحتی تحتِ تأثیرِ محرک‌های محیطی و اجتماعی قرار نمی‌گیرد. نمونه چنین انسان هایی را در تاریخ اسلام شاهد هستیم که قابلیت نهادینه سازی چنین الگوهایی در عرصه های تربیتی و سیاسی و فرهنگی و... را دارا  هستند.
حضرت خدیجه(س) پیش از اسلام با بذل مال به گسترش اسلام کمک کردند و حضرت زهرا(س) زمانی که مدنیت اسلامی شکل گرفته بود در خط مقدم بودند. حضرت زینب(س) نیز هنگامی که این حاکمیت در خطر استحاله بود در میدان حاضر شدند.
زن مسلمان در اوج مبارزات و بحران ها نشان داده که در سطح کلان مدیریت بحران می تواند عمل کند. در اوج مبارزات پیامبر(ص) در صدر اسلام، شکستن خط تحریم اقتصادی دشمن، با مشاوره و نقش آفرینی و مدیریت حضرت خدیجه(س) اتفاق افتاد.
در کوران حوادث سیاسی دوران بعد وفات پیامبر(ص)، حضرت زهرا(س) بعنوان یک لیدر سیاسی وارد میدان شدند و روشنگری و تبیین و شکستن مارپیچ سکوت را به عنوان یک ماموریت دینی_سیاسی در قامت یک کنشگر فعال ولایت مدار، به عالی ترین شکل ممکن به انجام رساندند.
در سخت ترین شرایط  بعد عاشورا در مکتب، ما حضرت زینبی را مشاهده میکنیم که دوشادوش حضرت امام سجاد(ع) یک مبارزه رسانه ای_فرهنگی را شروع می کند و حماسه ای رقم می زند که ورق حادثه را بطور کامل برمی گرداند. جنگ بظاهر مغلوبه را طوری روایت و مدیریت می کند که ابَرروایت تاریخ، اِلی زماننا هذا، لقب می گیرد. نقش زنان شاخص در مدیریت جنگ و جنود الله آن ها را از تربیت نسل و بنیان گذاری فرهنگی_تربیتی جامعه غافل نمی کند و همین شخصیت هایی که نام بردیم، بهترین فرزندان را تحویل جامعه دادند و افتخار مادر شهید را نیز در کارنامه زندگی مبارزاتی خویش دارند.
یکی از دلایل مهم چنین نگاهی این است که جنسیت برای زن مسلمان به دلیل نگاه مادی، به عقده تبدیل نشده است بلکه برحسب نگاه توحیدی یک موقعیت است که باید از آن به بهترین نحو استفاده کند.
زن در این الگو، فعالیت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی دارد اما خود را در جنگ برای کسب قدرت و رقابت ثروت با مرد نمی‌بیند. جنسیت خود را حکمت الهی می‌داند و از آن به عنوان ابزاری برای خدمت به انسانیت استفاده می‌کند.
زن به یک جایگاه مصنوعی و تصنعی و تشریفاتی احتیاج ندارد؛ جایگاهی که دون شأن متانت و سکینه و آرامش روحی اوست. در طبیعت الهی زن، آن‌چنان لطافت و زیبایی و گرمای محبتی وجود دارد که می تواند هم خود را و هم محیط پیرامون خود را - چه در داخل خانه، چه در هر محیطی که باشد - به طرف معنویت، پیشرفت و علوّ مقامات علمی و عملی سوق دهد و پیش ببرد.
حضرت زینب کبری یک نمونه‌ی برجسته‌ی تاریخ است که عظمت حضور یک زن را در یکی از مهمترین مسائل تاریخ نشان می دهد. اینکه گفته می شود در عاشورا، در حادثه‌ی کربلا، خون بر شمشیر پیروز شد - که واقعاً پیروز شد - عامل این پیروزی، حضرت زینب بود؛ والّا خون در کربلا تمام شد. حادثه‌ی نظامی با شکست ظاهری نیروهای حق در عرصه‌ی عاشورا به پایان رسید؛ اما آنچیزی که موجب شد این شکست نظامیِ ظاهری، تبدیل به یک پیروزی قطعیِ دائمی شود، عبارت بود از منش زینب کبری؛ نقشی که حضرت زینب برعهده گرفت؛ نکته مهمی است. این حادثه نشان داد که زن در حاشیه‌ی تاریخ نیست؛ زن در متن حوادث مهم تاریخی قرار دارد.
با این توصیفات از نگاه دین به جایگاه زنان، نسبت این موضوع در استراتژی رسانه ای را می توان به درستی دریافت. بطور کلی، ماموریت رسانه در سطح کلان و سیستمی، شبکه سازی، جریان سازی، و گفتمان سازی است و در ساحت خرد و مدیریت فرد، ماموریت رسانه از طریق انگاره سازی، ذائقه سازی و رفتارسازی رقم می خورد. اساسا رسانه در نگاه دینی، بازوی عدالت و ابزار تربیت است که اگر در موقعیت درست و زمان مناسب عمل کند، هویت دینی غنی و منسجمی را در سطح فرد و جامعه شاهد خواهیم بود.
اگر زن جامعه بتواند به یک استاندارد بینشی، انگیزشی و کنشی دست یابد و تمام خوبی ها و نقاط قوت ظاهری و باطنی اش را در خدمت عقلانیت و معنویت و عدالت قرار دهد، اولا رسانه را تصفیه و پالایش و نماد سقوط و ابتذال را از صحنه محو خواهد کرد و هم اینکه سرعت و کیفیت تربیت و رشد در جامعه افزایش خواهد یافت.
رسانه دینی و تمدن ساز در نسبت با زنان جامعه را می توان با عنصر خودآگاهی فردی و راهبری محیطی گره زد و از تقلید کورکورانه و مدزدگی و ابزاری زیستن تحذیر کرد.
دیوید رایزمن که سه نوع شخصیت ۱.سنت_راهبر(تابع قواعدسنتی)، ۲.درون_راهبر(عقل محور و فعال) و ۳.دگرراهبر(تحت تاثیر نیروهای بیرونی) را از هم تفکیک کرده، انسان دوره دگرراهبر را توده ‌منفعل و تاثیرپذیر می داند که وسایل ارتباط جمعی بطور دائم بر روی او اثر می گذارند تا وادارش کنند با جماعت همرنگ شود. انسان های دگر راهبر که تحت تاثیر نیروهای بیرونی بوده و توان راهبری درونی و محیطی را ندارند، دچار بحران هویت و سردرگمی شخصیتی هستند.  
درهمین راستا و به عنوان شاهد ماجرای بحران هویت، اندیشمندانی از مصرف نمایشی برای کسب شهرت سخن می گویند و عده ای نیز عامل فرار از گمنامی در کلانشهرها را مصرف زدگی معرفی می کنند که هر دو به کسب شهرت و رسیدن به هویت توجه دارند و عامل خودآگاهی را در مسائلی خارج از درون انسان جست و جو می کنند.
در عصر ارتباطات و رسانه زدگیِ مفرط جوامع، که لایک گرفتن از محیط و زندگی به شرط توجه دیگران، و عقلانیت درقفس وابستگی ها، سکه رایج بوده و به تعبیری نشانه ها و جعلیات، غلبه یافته و "فِیک بودن، جای واقعیت را پر کرده" و در نهایت نیز به تعبیر فوکو، مرگ معنا رخ داده است، قربانی اصلی چنین اتمسفری، مساله هویت و خودآگاهی بوده که حاصل فرهنگ مصرف زده، نمایشی و جعلی است که بیش از همه و در راس، زنان جامعه را درگیر کرده است.  
آنتی تز چنین فضایی که صنعت فرهنگ نامیده شده و از مقوله زن به عنوان ابزار تبلیغاتی و کالای اقتصادی بهره وری می کند این است که زنان باسواد، زنان آگاه، زنان بامعرفت، در همه میدان ها بایستی پیشروی کنند؛ الگوی زن را نشان بدهند؛ بگویند زن مسلمان زنی است که هم دین خود را، حجاب خود را، زنانگی خود را، ظرافت ها و رقّت ها و لطافت های خود را حفظ می کند؛ هم از حق خود دفاع می کند؛ هم در میدان معنویت و علم و تحقیق و تقرّب به خدا پیشروی می کند و شخصیت های برجسته‌ای را نشان می دهد و هم در میدان سیاسی حضور دارد. دید اسلامی در زمینه‌ی مسائل حجاب نیز، بسیار دید خوب و روشنی است و آن را مخالف حضور اجتماعی و نقش آفرینی در عرصه رسانه ای نمی انگارد و می‌گوید: «ما با این حجاب، احساس آسایش می‌کنیم و این لباسِ مشارکت ماست. نوشته حاضر را با توصیه امام موسی صدر به زنان جامعه به پایان می رسانم.
"از خانه قدم به دنیای بیرون بگذارید در حالی که زنانگی تان پشت در جامانده است، تا انسانی در جمع حضور یافته باشد و اندیشه و گفتار و رفتار او مورد توجه و احترام قرار بگیرد؛ نه جلوه‌های زیبای جسم و زنانگی‌اش"
۳۱۳/۸