شنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۳ |۱۲ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 14, 2024
نشست قرآنی با موضوع"پاسخ به شبهه غیر الهی بودن قرآن"

حوزه/ نشست قرآنی با موضوع"پاسخ به شبهه غیر الهی بودن قرآن" با حضور دو تن از کارشناسانی علوم قرآنی دکتر حسین رضایی و حجت الاسلام و المسلمین سید حسین رضوی در غرفه بین الملل نمایشگاه قرآن کریم  برگزار گردید.

به گزارش خبرگزاری حوزه از تهران, نشست قرآنی با موضوع"پاسخ به شبهه غیر الهی بودن قرآن" با حضور دو تن از کارشناسانی علوم قرآنی دکتر حسین رضایی و حجت الاسلام و المسلمین سید حسین رضوی در غرفه بین الملل نمایشگاه قرآن کریم برگزار گردید که گزارشی از آن تقدیم مخاطبان می شود.

بخشی از آیات قرآن کریم به سرگذشت اقوام پیشین، در قالب قصه و داستان تعلق گرفتهاست. واژه «قصه» و از ریشه «الْقَصّ» به معنای دنباله جای پا را گرفتن و رفتن است. چنانکه در آیه ۱۱ «القصص» آمده (وَقالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّیه: و به خواهر [موسی‌] گفت: از پی او برو) و نیز هنگامی که گفته می‌شود «قَصَصْتُ أثره» یعنی «ردپای او را دنبال کردم» (راغب اصفهانی، ۱۳۳۲: ۶۷۱). شاید داستان را نیز از این جهت «قصه» نامیدهاند که سخنی در پی سخن دیگر می آید. قصه و قصه گویی از زمان پیدایش زبان، در فرهنگ و ادبیات هر قوم وجود داشته و در واقع قدیمی ترین شکل در ادبیات شفاهی هر ملتی است. بهره گیری از قصه همواره عامل مهمی در انتقال و آموزش آداب و سنن، مذهب و اعتقادات، غرور ملی، تاریخ و ... یک نسل به نسل های دیگر بوده و لذا قصه ها نقش اساسی در فرهنگ هر جامعه ایفا می کنند. در قرآن کریم نیز از قصه (به مثابه گزاره تاریخی) برای اهداف گوناگونی (از قبیل اثبات وحی و رسالت، عبرت آموزی، تصدیق بشارت‌ها و بیم‌ها، یادآوری نعمتها، تبیین قدرت الهی و ... [۱]) بهره گیری به عمل آمده و محققان مسلمان و غیر مسلمان نیز موضوع قصص قرآنی را از جنبه های مختلفی مورد تحقیق و بررسی قرار داده اند. یکی از این جنبه ها، اثبات اصالت تاریخی در مقابل خرافه انگاری و تأثیرپذیری قصص قرآنی از افسانه های محیط فرهنگی عصر پیامبر (ص) میباشد. البته افسانه انگاری یا خرافه انگاری قصص قرآنی سابقه ای دیرینه داشته و به زمان نزول قرآن کریم برمی گردد. در همان عصر عدهای با هدف انکار حقانیت قرآن کریم و رسالت پیامبر (ص)، آیات قرآنی را «اساطیر الاولین- داستانهای پیشینیان» می خواندند. این نگرش همچنان ادامه داشت تا اینکه در دوران معاصر و به موازات پیشرفت های علمی نوعاً مبتنی بر پایۀ جهان بینی تجربی، دیدگاه افسانه انگاری قصص موجود در متون مقدس و از جمله قرآنی تشدید گردید. این دیدگاه درباره گزاره های تاریخی قرآن کریم، نه تنها در میان خداناباوران، بلکه در نگاه برخی مستشرقان از قبیل هنری ماسیه (ماسیه، ۱۹۷۷: ۱۱۳) ، رژی بلاشر (بلاشر، ۱۳۷۸: ۲۰۳) تئودور نولدکه (نولدکه، ۲۰۰۴: ۱۲۷-۱۲۸) و امثالهم نیز مشاهده می شود. در کل این عده قرآن را عاری از واقع نمایی دانسته و پنداشته اند که گزاره های تاریخی قرآن، سخنانی است که پیامبر (ص) آنها را از گذشتگان و محیط فرهنگی-اجتماعی عصر خود به عاریت گرفته است. هدف از طرح این دیدگاه اثبات غیرالهی بودن قرآن کریم است. سها نیز در این خصوص در مقدمه فصل ۱۷ (افسانه های قرآن) میگوید:

«عمده مطالب قرآن از محیط زمان محمد گرفته شده است و گاه محمد تغییراتی اندک در آنها ایجاد کرده است. بزرگان مکه که تاجران بزرگی بودند و به نقاط دور دست سفر می کردند و طبعا از افسانه های ملل مختلف اطلاع داشتند، می گفتند که قرآن افسانه های پیشینیان است که سخن درستی است» (سها، ۱۳۹۳: ۷۴۵).

سها در نتیجه گیری این فصل ادعا کرده که این داستانها «همگی فاقد هر گونه تاریخ و محل دقیقند و همچنین فاقد هرگونه سند و یا شاهد تاریخی، جغرافیائی و باستان شناسی اند» (همان: ۷۸۱). در نقد کلی این دیدگاه، ابتدا واکاوی مفهوم «اسطوره» و مسائل مربوط به آن –که خلاء آن در تحقیقات و مطالعات تفسیری مشاهده میشود- ضروری به نظر میرسد. سپس یک نمونه از نقدهای سها مورد بررسی قرار خواهد گرفت.

برخی لغت‌شناسان عرب، این واژه را از ریشه «سطر» به معنای «به صف درآمدن چیزی» یا «نوشتن» (ابن فارس، ۱۳۹۹: ۳/۷۲) و اسطوره را به معنای «سخن باطل» دانسته‌اند (ابن فارس، ۱۳۹۹: ۳/۷۳؛ جوهری، ۱۴۰۷: ۱/۵۵۹؛ ابن‌منظور، ۱۴۱۴: ۶/۲۵۷). اگر ریشه لغوی اسطوره را «سطر» (نوشتن) در نظر بگیریم، معنای ارائه شده از واژه اسطوره (سخن باطل) قابل تأمل بوده و منطقی به نظر نمیرسد. لذا برخی دیگر معتقدند واژه اسطوره معرب واژه یونانی «ایستوریا» (Istoria) بوده که در زبان انگلیسی به صورت هیستوری (History) به معنای تاریخ یا استوری (Story) به معنای داستان درآمده است. امروزه بیشتر لغت شناسان عرب مایل به نظر دوم هستند (رضایی، ۱۳۸۳: ۲۳). معادل لاتین اسطوره (Myth) نیز از واژه یونان باستان «میدوس» (μῦθος: mȳthos) به معنای «گفتار، روایت و داستان» آمدهاست (Thursby, ۲۰۰۶, p: ۳۳). در مطالعات غربی اگر واژه اسطوره، به معنای داستان ساختگی و غیرواقعی بکار رود، آن را معادل واژه «Fable»، و اگر به معنای یک داستان سنتی که تصور می شود مبنای تاریخی دارد در نظر شود (مانند افسانه های شاه آرتور) آن را معادل واژه « Legend» بکار میبرند (‎Merriam-Webster, ۱۹۹۹, p: ۷۷۲).

اسطوره در هر جامعه ای وجود داشته و به نظر می رسد که یکی از مؤلفه های اساسی فرهنگ بشری است. با این حال میان اندیشمندان درباره معنای اسطوره اختلاف نظر جدی وجود داشته و تعاریف گاهاً متضادی از آن ارائه کرده‌اند. لاری هونکو (اسطوره شناس فنلاندی)، تعریفی را از اسطوره ارائه میدهد که به طور گسترده به آن استناد شده است: «اسطوره داستان خدایان، روایتی دینی از آغاز جهان، خلقت، وقایع بنیادی و کردار مثال زدنی خدایان است که در نتیجه آن جهان، طبیعت و فرهنگ همراه با همه اجزای آن آفریده شده است. اسطوره بیانگر و تأیید کننده ارزش ها و هنجارهای دینی جامعه است، الگوی رفتاری قابل تقلید را ارائه میدهد، بر کارآمدی آیین با اهداف عملی آن گواهی میدهد و قداست آیین را تثبیت می کند» (Jensen, ۲۰۱۶, p: ۸). دایره المعارف بریتانیکا اسطوره را چنین تعریف میکند: «اسطوره، روایتی نمادین، معمولاً با منشأ ناشناخته و حداقل تا حدی سنتی، که ظاهراً به رویدادهای واقعی مربوط می شود و به ویژه با باورهای مذهبی مرتبط است» (Encyclopaedia Britannica, ۲۰۰۸, p: ۷۷۱). محققان آمریکایی مطالعات اسطورهشناسی مثل بروس لینکلن نیز تعریف بسیار کلی از اسطوره ارائه داده و معتقدند اسطوره در سادهترین شکل ممکن، «ایدئولوژی در شکل روایت» است (Lincoln, ۱۹۹۹, p: ۲۰۷ & Kapell, ۲۰۱۶, p: ۵۰)). همانگونه که مشاهده میشود عنصر مشترک در تعاریف یاد شده «ایدئولوژی و باورهای دینی» است. به عبارت دیگر اسطوره های ملل، دارای ریشه های گوناگونی مانند ارزشها و هنجارها، الگوی رفتاری قابل تقلید، ترس‌ها و ... هستند که در این میان باورها و عقاید دینی از اهمیت بالایی برخوردار است. علاوه بر این چنانکه در برخی از تعاریف به آن اشاره شد- اینچنین نیست که منشأ همه اسطوره ها خیال و وهم باشند. بلکه برخی از اسطوره ها از تجربیات واقعی سرچشمه گرفته و لذا بخشی از تاریخ هستند (Robertson, ۱۹۹۲, p: ۳۳۸). لذا بسیاری از جوامع، اسطوره ها و تاریخ خود را با هم دستهبندی میکنند و اسطوره ها و افسانه ها را روایت های واقعی از گذشته دور خود میدانند (Bascom, ۱۹۶۵, p: ۹ & Hakim, ۲۰۲۲, p: ۴۰۸).

با توجه به مطالب فوق، در خصوص «اسطوره» باید به دو نکته مهم توجه شود:

  1. بسیاری از اسطوره های ملل از باورها و عقاید دینی سرچشمه گرفته و مرتبط با آن می باشند.
  2. منشأ اصلی و درونمایه برخی از اسطوره ها، تجربیات و رویدادهای واقعی هستند.

به عبارت دیگر برخی از تعالیم و باورهای ادیان توحیدی (مانند اشاره به موجودات ماورائی مثل شیاطین، فرشتگان و جن) و همچنین بسیاری از رویدادهای واقعی که برای امتهای پیشین رخ داده است؛ می تواند درونمایه و الهام بخش و منشأ بسیاری از اسطوره ها گردیده باشد. لذا از نگاه منصفانه و منطق برون دینی، نمی توان ادعا کرد که داستانهای های ذکر شده در متون مقدس لزوماً برگرفته شده از اسطوره های باستانی هستند. چرا که ممکن است این اثرپذیری به عکس اتفاق افتاده باشد و چه بسا عقیدهای وحیانی یا رویداد واقعی در بستر زمان و طی نقل های شفاهی پی درپی، آمیخته به اوهام و خیالات شده و به شکل اسطوره ای غیر واقعی درآید. به همین دلیل صرف وجود اسطوره های مشابه با یکی از داستانها یا باورهای قرآنی، دلیل بر اقتباس قرآن از این اسطوره ها نخواهد بود. قرآن کریم که حقانیت آن به وسیله گفتمان اعجاز قابل اثبات است، علاوه بر اینکه اسطوره انگاری آیات خود توسط کافران (به عبارت دیگر اقتباس از اساطیر الاولین) را رد کردهاست (الانعام/۲۱-۲۶)، در آیات متعددی بر «حق» و «صدق» بودن گفتار خود و پیامبر (ص) نیز تأکید داشته[۴] و این بدان معناست که قرآن کریم زبان خود را واقع نما معرفی می نماید. زیرا معنای اصلی واژه حق، «مطابقت و موافقت» بوده (راغب، ۱۳۳۲: ۲۴۶) و واژه «صدق» نیز به معنی تطابق داشتن سخن با ضمیر [گوینده] و مخبَرعنه است (همان: ۴۷۸). به عبارت دیگر هنگامی که گفته می شود فلان خبر حق یا صدق است، یعنی با واقعیت و حقیقت تطابق دارد.

همچنین اسطوره با مَثَل که قرآن کریم صراحتاً به استفاده از آن تصریح کرده، کاملاً متفاوت است. مَثَل در لغت به معنای «مانند کردن چیزی به چیز دیگر به جهت عنصر یا عناصر مشترک میان آن دو» (راغب اصفهانی، ۱۳۳۲: ۱۶۴) و در اصطلاح، مثال ساده ای است که توسط گوینده برای نشان دادن یک درس اخلاقی یا یک معیار رفتاری استفاده می شود (Grant, ۲۰۱۴, p: ۱۰۴) و برای شنونده نیز نمادین بودن آن و تفاوتش با داستان واضح و مشخص بوده و واقعیت داشتن یا فرضی و خیالی بودن در آن مطرح نیست، بلکه درستی در مشابهت مَثَل با حقیقت، و عقلانی و اخلاقی بودن در آن ملاک است. نمونه های آشنای اینگونه روایات، مثل های موجود در قرآن کریم و عهد جدید است. علاوه بر این قرآن کریم در مواردی که اقدام به مثل زدن کرده، به اصل مثل بودن آن تصریح کرده است. به همین دلیل خلط این دو موضوع و در نتیجه تمثیلی دانستن برخی داستان های قرآنی منطقی نبوده[۵] و با آیاتی که زبان قرآن کریم را واقع نما معرفی می کند سازگار نمی باشد.

در ادامه به عنوان نمونه به نقد یکی از ادعاهای سها در خصوص افسانه بودن داستانهای قرآنی پرداخته می شود.

یکی از داستانهای قرآنی که سها در فصل ۱۷ (افسانه های قرآن) به نقد آن پرداخته و آن را غیرواقعی دانسته، داستان طوفان حضرت نوح (ع) میباشد. او در این رابطه میگوید:

«داستان نوح هم افسانه ای ساخته بشر است که در اسناد باستان شناسی قبل از تورات هم به آن اشاره شده و تورات هم آن را ذکر کرده و سپس به قرآن راه یافته است» (سها، ۱۳۹۳: ۷۶۵).

همچنین وی در این خصوص چنین ادعا کرده است:

«آیه ۷۷ [سوره الصافات-وَجَعَلْنَا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ الْبَاقِین] نشان می دهد که سیل تمام کره زمین را در بر گرفته است چون فقط خانواده نوح باقی ماندند. چنین طوفان عظیمی باید آثار زمین شناسی بر جای بگذارد ولی در مطالعات زمین شناسی و باستان شناسی هیچ اثری از چنین طوفانی یافت نشده است. ثانیا: براساس این آیه و آیه مطرح شده در عنوان قبلی، در طوفان نوح باید کل نسل حیوانات خشکی جهان، پرندگان و حشرات خشکی سراسر زمین نابود شده باشند و سپس از یک نقطه زمین یعنی محل کشتی نوح آغاز شده باشند و به سراسر جهان گسترش یافته باشند. مطالعات زمین شناسی نشان نداده است که در چند هزار سال گذشته همه نسل بشر و حیوانات در سراسر کره زمین نابود شده باشند و دوباره نسل آنان از یک نقطه زمین آغاز شده باشد (همان: ۷۶۳).

نقد و بررسی ادعا

شاید یکی از مهمترین پدیده هایی که در مقیاس تاریخ زندگی بشر در کره زمین روی داده و کنجکاوی پژوهشگران به ویژه زمین شناسان را به خود جلب کرده باشد؛ رویداد طوفان نوح (ع) است. همانطور که سها ادعا کرده؛ اگر چنین پدیدهای واقعا رخ داده باشد، علی القاعده میبایست نشانه هایی از آن یافت شود. لذا موضوع را از جنبه های مختلف بررسی می کنیم. اما قبل از آن می بایست به صورت مختصر پاسخ این سوال داده شود که «آیا این طوفان بر اساس آیات قرآن کریم منطقه ای بوده، یا کل کره زمین را دربر گرفته است؟».

در روایت توراتی به جهانی بودن طوفان و هلاکت همه انسانها به جز خاندان نوح (ع) و هلاکت همه جانداران به جز آنچه در کشتی حضور داشت، تصریح شده است. در تورات، سفر پیدایش، باب ۷ چنین آمده:

«و از همۀ بهایم‌ پاک‌، هفت‌ هفت‌، نر و ماده‌ با خود بگیر، و از بهایم‌ ناپاک‌، دو دو، نر و ماده‌، و از پرندگان‌ آسمان‌ نیز هفت‌ هفت‌، نر و ماده‌ را، تا نسلی‌ بر روی‌ تمام‌ زمین‌ نگاه‌ داری. زیرا که‌ من‌ بعد از هفت‌ روز دیگر، چهل‌ روز و چهل‌ شب‌ باران‌ می‌بارانم‌، و هر موجودی‌ را که‌ ساخته‌ام‌، از روی‌ زمین‌ محو می‌سازم» (پیدایش، ۷: ۲-۴، ترجمه قدیم)... «در همان‌ روز نوح‌ و پسرانش‌، سام‌ و حام‌ و یافث‌، و زوجۀ نوح‌ و سه‌ زوجۀ پسرانش‌، با ایشان‌ داخل‌ کشتی‌ شدند» (همان، ۷: ۱۳)... «و آب‌ بر زمین‌ زیاد و زیاد غلبه‌ یافت‌، تا آنکه‌ همۀ کوه‌های‌ بلند که‌ زیر تمامی‌ آسمانها بود، مستور شد» (همان، ۷: ۱۹).

اما در آیات قرآن کریم، بر خلاف تورات صراحتی بر جهانی بودن طوفان نوح (ع) وجود ندارد. به همین دلیل بین مفسران و اندیشمندان اسلامی، در مورد جهانی یا منطقه‌ای بودن طوفان اختلاف نظر جدی وجود دارد. برخی از آنها[۶] با استناد به آیه ۷۷ «الصافات» (وَجَعَلْنَا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ الْبَاقِین[۷])، آیه ۴۰ «هود» (احْمِلْ فِیهَا مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْن[۸]) و آیه ۲۶ «نوح» (وَقَالَ نُوحٌ رَبِّ لَا تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکَافِرِینَ دَیَّارًا[۹]) معتقدند که طوفان نوح جهانی بودهاست. سها نیز در ادعای خود مبنی بر فراگیر بودن طوفان نوح، به آیه ۷۷ «الصافات» استناد کرده بود. در مقابل برخی دیگر[۱۰] با استناد به آیاتی مثل آیه ۱ «نوح» (إِنَّا أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَی قَوْمِه[۱۱])، آیه ۳۷ «الفرقان» (وَ قَوْمَ نُوحٍ لَمَّا کَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْناهُمْ[۱۲]) و آیه ۶۴ «الاعراف» (وَأَغْرَقْنَا الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا[۱۳]) معتقدند به مقتضای این آیات تنها قوم نوح (ع) که آن حضرت بر آنها مبعوث شد و آنها تکذیبش کردند، غرق شدند و لذا هیچ دلالتی بر این نیست که اقوام سرزمین‌های دیگر که نوح به سوی آنان مبعوث نشده و دعوتش به آنها نرسیده بود، غرق شدهباشند. این دسته از صاحبنظران، در نقد ادله دسته اول نیز گفتهاند:

  1. آیه ۷۷ «الصافات»: این آیه لزوماً بر باقی ماندن ذریه نوح (ع) در عالم دلالت ندارد. زیرا به استناد آیاتی مثل آیه ۴۸ «هود»[۱۴] همراه نوح (ع)، در کشتی مومنان نیز حضور داشتند. لذا حصر در آیه یا نسبی بوده یا نسبت به کسانی که در کشتی بوده اند مطرح شده (یعنی ذریه او باقی ماند نه ذریه آنهایی که با او در کشتی بودند)، یا نسبت به غرق شده گان در آن سرزمین نقل شده است (آلوسی، ۱۴۱۵: ۱۲/۹۵).
  2. آیه ۴۰ «هود»: کلمه «کل» در این آیه دائم الاضافه بوده که مضاف الیه در آن (نعم: دام خوراکی) به قرینه حذف شده است[۱۵]. همچنین از آیه ۲۷ «المومنون»[۱۶] (فَاسْلُکْ فِیهَا...) چنین استفاده می شود که مراد حیوانات مأنوس با نوح (ع) بوده که داخل کشتی کردن آنها با سهولت انجام شده است (قسم الدراسات، ۲۰۰۹: ۷۹). به عبارت دیگر در آیه مورد بحث به نوح (ع) دستور داده شد که حیواناتی را با خود در کشتی ببرد تا هم از آنها تغذیه کند و هم بعد از نجات، امور زندگی را با آنها بگذراند.
  3. آیه ۲۶ «نوح»: این آیه نیز تصریح ندارد که منظور از «الارض» همه کره زمین است، زیرا این واژه در قرآن کریم به معنای سرزمین مشخص هم بکار رفته است. مثل خطاب فرعون به موسی (ع) و برادرش در آیه ۷۸ «یونس» (وَتَکُونَ لَکُمَا الْکِبْرِیَاءُ فِی الْأَرْض) که در آن واژه «الارض» یعنی سرزمین مصر.

همانطور که مشاهده می شود ادله دسته دوم و در نتیجه دیدگاه منطقه ای بودن طوفان نوح (ع) از قوت بیشتری برخوردار است و به نظر میرسد طرفداران نظریه اول (جهانی بودن طوفان) -چنانکه آیتالله معرفت اشاره کرده- متأثر از کتاب مقدس شدهاند (معرفت، ۱۳۸۵: ۴۸۴).

نشانه های طوفان نوح (ع)

نشانه های طوفان نوح (ع) را میتوان از سه جنبه اسطوره شناختی، زمین شناختی و باستان شناختی مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار داد:

  1. نشانه های اسطوره شناختی

اگر فرض کنیم واقعاً جامعه ای در اواخر عصر حجر[۱۷] در منطقه بین النهرین زندگی میکرده که به علت گناه و در اثر سیلی مهیب و خارق العاده توسط خداوند عذاب شده و از بین رفته باشد، این رویدادی است که به طور منطقی و به دلیل مسائل مختلفی از قبیل عدم اختراع خط[۱۸] و در نتیجه نبود امکان ثبت درست وقایع و نیز نقلهای شفاهی شفاهی پیدرپی، میتوانسته درونمایه و مبنایی برای داستانسرایی و تولد بسیاری از اسطوره های باستانی در دورههای بعد باشد. واقعیت هم همینطور است و درباره داستان سیل عظیم، علاوه بر عهد عتیق (تورات، سفر پیدایش، باب ۶ تا ۹) و قرآن کریم، اسطوره هایی با مضامین مشابه در فرهنگ های مختلف از جمله هندی، چینی، یونانی، اسکاندیناویایی، ایرلندی، آفریقایی و حتی استرالیایی وجود دارد (Juergensmeyer & Roof, ۲۰۱۲, vol: ۱, p: ۸۶۲ & Rita & Wayne, ۲۰۱۴, p: ۱۸۳). چنانکه دیوید آدامز لیمینگ[۱۹] (فیلسوف آمریکایی و متخصص ادبیات تطبیقی اسطوره‌شناسی) در این رابطه میگوید: «افسانههای سیل در تمام نقاط جهان یافت میشوند» (Leeming, ۲۰۰۵, p: ۱۳۸). گستردگی این اساطیر چنان وسیع است که باعث شده برخی متخصصان عهدین شناس آن را دلیلی بر جهانی بودن طوفان نوح قلمداد نمایند. چنانکه رونالد یانگبلاد[۲۰] (استاد عهد عتیق آمریکایی) در کتاب «تفسیر مقدماتی کتاب پیدایش» خود مینویسد:

«داستانهای سیل در فرهنگهای سراسر جهان یافت میشود و این ثابت میکند که سیل جهانی بودهاست. زیرا حدود ۱۵۰ داستان از این دست وجود دارد و آنها تقریباً از همه نقاط جهان میآیند. اگر طوفان نوح محلی بود، چرا داستان طوفان باید اینچنین گسترده باشد» (Youngblood, ۱۹۹۹, p: ۱۱۳).

هرچند وجود اسطوره سیل در فرهنگ های مختلف تلازمی با جهانی بودن آن نداشته و وقوع سیل عظیم در یک منطقه وسیع هم میتوانسته دهان به دهان در سرتاسر جهان باستان چرخیده و درونمایه داستان های مشابه شده باشد، اما مشابهت و در عین حال گستردگی جغرافیایی و نژادی این اساطیر میتواند دلیلی بر وقوع واقعی ماجرا باشد. لازم به ذکر است که قدمت آثار باستانی کشف شدهای که حاوی برخی از این اساطیر میباشد به حدود ۵۰۰۰ سال قبل میرسد. قدیمی ترین این آثار باستانی، سنگ نوشته‌هایی‌ است که از سومریان و بابلیان باستان (یعنی ساکنان بین النهرین) یافت شده‌است. یکی از آنها لوح گِلی شماره یازدهم مربوط به حماسه گیلگمش (یک پادشاه افسانه ای در بابل) است. این لوح که به لوح سیل معروف است، در سال ۱۸۵۳ میلادی در نینوا کشف شد و قدمت آن به ۲۵۰۰ سال قبل از میلاد مسیح رسیده و به زبان اکدی نوشته شدهاست (Cunningham et al, ۲۰۱۶, p: ۱۵ & Evans, ۲۰۱۸, p: ۹). درون مایه داستان سیل اشاره شده در این لوح، تقریباً مشابه متون مقدس است (McClendon, ۲۰۱۷, p: ۲۶۰).

نشانه های زمین شناختی طوفان نوح:

سها فرض اصلی خود در نقد داستان طوفان نوح (ع) مطرح شده در قرآن کریم را جهانی بودن طوفان در نظر گرفته است. بر اساس همین فرض، چنین ادعا کرده:

مطالعات زمین شناسی نشان ندادهاست که در چند هزار سال گذشته همه نسل بشر و حیوانات در سراسر کره زمین نابود شده باشند و دوباره نسل آنان از یک نقطه زمین آغاز شده باشد (سها، ۱۳۹۳: ۷۶۳).

همانطور که پیشتر ذکر شد، فرض جهانی بودن طوفان نوح (ع) در قرآن کریم صحیح نبوده و نه تنها صراحتی بر آن در این کتاب آسمانی وجود ندارد، بلکه ادله قرآنی طرفداران منطقه ای بودن طوفان از قوت بیشتری برخوردار بوده و منطقی تر به نظر می رسد. با این حساب ادعای «عدم وجود شواهد زمین شناختی بر نابود شدن همه نسل بشر و حیوانات در سراسر کره زمین» نیز پاسخ داده خواهد شد. اما این سوال همچنان وجود دارد که آیا شواهد زمین شناختی، وقوع سیل عظیم در منطقه بین النهرین باستان را تأیید میکند یا خیر؟ پاسخ این است که در واقع چنین شواهدی اثبات شده است. در این خصوص اکتشافات جالبی وجود دارد که وقوع سیل بالقوه فاجعه بار در خاورمیانه را تأیید می کند. یکی از این شواهد زمین شناختی، در حفاری های معروف سال ۱۹۲۹ تا ۱۹۳۰ میلادی که توسط «چارلز لئونارد وولی[۲۱]» در منطقه رودخانه فرات انجام شد، به دست آمد (Woolley, ۱۹۵۵, p: ۲۲-۸۴). وولی یک باستان شناس بریتانیایی بود که بیشتر به خاطر کاوش هایش در اور -در بین النهرین- شهرت داشته و به‌ عنوان یکی از اولین باستان‌شناسان «مدرن» شناخته می‌شود که به طریقی روشمند برای بازسازی زندگی و تاریخ باستان، کاوش میکرد. وی در منطقه رودخانه فرات رسوبات سیل گسترده ای را نشان داد که مربوط به حدود ۳۰۰۰ سال قبل از میلاد می باشد. او درباره ویژگی های لایه اکتشاف شده چنین میگوید:

«درباره خصوصیات رسوب شکی وجود ندارد. تجزیه و تحلیل کاملاً روشن میکند که این نوع، رسوبی است که معمولاً توسط فرات در یک سیل به جا مانده و از قسمت بالایی رودخانه جمع آوری شده ورودخانه ای است، نه دریایی. فقدان عملی طبقه بندی نشان میدهد که همه در یک زمان ته نشین شده و نتیجه سیلاب های جزئی مکرر نیست. (Woolley, ۱۹۵۵, p: ۶۸).

علاوه بر یافته های وولی، نهشته‌های متشکل از لجن آبرفتی منطبق با یک سیل بزرگ مربوط به ۳۰۰۰ سال قبل از میلاد نیز در شهر باستانی کیش که حدود ۴۵۰۰ سال قبل در بین دو رود فرات و دجله وجود داشته و جزئی از قلمرو پادشاهان سومری و اکدی محسوب میشد؛ حفاری و ثبت شدهاست (McIntosh, ۲۰۰۵, p: ۳۰۷). چنین افزایش بی‌نظیر ثبت شده در سطح آب فرات و دجله میتوانسته منطقه مسطح مرکزی و بین النهرین سفلی را به طور کامل غرق کردهباشد (Brückner, ۲۰۰۳, p :۲۲۹).

با توجه به نتایج فوق، به احتمال زیاد اسطوره سیل موجود در حماسه گیلگمش نیز جوهره خود را از همین سیل عظیم گرفته است. این ادعا با موقعیت جغرافیایی محل وقوع سیل و قدمت تاریخی لوح گِلی شماره یازدهم حماسه گیلگمش که به لوح سیل معروف بوده و متعلق به ۲۵۰۰ سال قبل از میلاد میباشد (یعنی ۵۰۰ سال بعد از وقوع سیل عظیم ذکر شده) همخوانی دارد.

لازم به ذکر است که در این پژوهش محقق قصد ندارد طوفان نوح (ع) را بر این واقعه تاریخی تطبیق دهد. بلکه هدف این است که اثبات شود شواهد زمین شناختی در تأیید وقوع سیل عظیمی در منطقه بین النهرینِ باستان وجود داشته و در یافته های علمی به اثبات رسیدهاست. اما بر اساس بررسی های انجام شده توسط محققان عهد عتیق شناس از جمله دکتر بروکی استاکتون[۲۲] (استاد الهیات عهد عتیق) بر مبنای نسخه سپتوجنت[۲۳] (هفتادگانی) عهد عتیق، طوفان نوح (ع) نیز ۳۰۰۰ سال قبل از میلاد به وقوع پیوسته (Stockton, ۲۰۱۸, p: ۱۸-۲۵ & Leung, ۲۰۰۲, p: ۱۲۴) که این تاریخ با تاریخ مربوط به شواهد زمینشناختی سیل عظیم بینالنهرین کاملاً منطبق است. استاکتون نمودار وقایع تاریخی ذیل را بر اساس تحقیقات خود ارائه دادهاست.

نشانه های باستانشناختی کشتی نوح (ع):

کشف کشتی نوح قطعاً یک یافته باستان شناسی بینظیر خواهد بود. در طول تاریخ، ماجراجویان بسیاری کوه های مختلف را برای بقایای این سازه چوبی جستجو کرده و در قرن گذشته، دهها نفر ادعا کرده اند که کشتی را پیدا کردهاند که البته هیچ یک از این ادعاها اثبات نشده است. بیشتر این جستجوها بر روی کوه آرارات در شرق ترکیه متمرکز شده اند. مشهورترین ادعا در این رابطه، در دهه ۱۹۸۰ توسط ران ویات[۲۴] و همکاران او مطرح شد. آنها سازند[۲۵] کشتی شکلی که تقریباً ۱۵ مایل از قله کوه آرارات فاصله داشت را به عنوان کشتی نوح معرفی کردند[۲۶]. ویات ادعا کرد که مصنوعات متعددی را در مجاورت این سازند پیدا کرده است تا ادعاهای خود را تأیید کند. اما علیرغم ظاهر و محبوبیت کشتی مانند این سازند، زمین شناسان و باستانشناسان مسیحی که دوست داشتند کشتی را بیابند و از این مکان بازدید کرده آن را چیزی بیش از یک سازند زمینشناسی شناسایی نکردند (John, ۱۹۹۰). در واقع، همانطور که یک جستجوی ساده "Google Maps" نشان میدهد، چندین سازند با ظاهر مشابه در منطقه یافت میشود. این سازندها به دلیل جریان گل و لای در اطراف خروجی های فرسایش یافته جریانهای گدازه بازالت ایجاد می شوند. از سوی دیگر تصور اینکه یک سازه چوبی بزرگ برای بیش از ۴۰۰۰ سال در برابر عناصر باقی بماند دشوار است. همچنین، اگر کوه آرارات واقعاً محل فرود بود، کشتی نمی توانست از فوران های متعدد این آتشفشان که تا سال ۱۸۴۰ ادامه داشت جان سالم به در ببرد (Ham, ۲۰۱۷, p: ۵۰).

نتیجه گیری:

بر مبنای بررسی انجام شده در این بخش، میتوان نتایج ذیل را در نقد روش سها در خصوص «ربط دادن گزاره های تاریخی قرآن کریم به افسانه های باستانی» مطرح کرد:

  1. بسیاری از اسطوره های ملل از باورها و عقاید دینی سرچشمه گرفته و مرتبط با آن می باشند. همچنین منشأ اصلی و درونمایه برخی از اسطوره ها، تجربیات و رویدادهای واقعی هستند. لذا نمی توان ادعا کرد که داست های های ذکر شده در متون مقدس لزوماً برگرفته شده از اسطوره های باستانی هستند. چرا که ممکن است این اثرپذیری به عکس اتفاق افتاده باشد.
  2. قرآن کریم علاوه بر اینکه اسطورهانگاری آیات خود توسط کافران (به عبارت دیگر اقتباس از اساطیر الاولین) را رد کرده، در آیات متعددی بر «حق» و «صدق» بودن گفتار خود و پیامبر (ص) نیز تأکید داشته و این بدان معناست که قرآن کریم زبان خود را واقع نما معرفی می نماید.
  3. بر خلاف ادعای سها مبنی بر فاقد سند یا شاهد تاریخی، جغرافیائی و باستانشناسی بودن داستانهای قرآنی، وجود این داستانها در قرآن کریم که حقانیت آن به وسیله گفتمان اعجاز قابل اثبات میباشد، خود سندی غیر قابل خدشه بوده و علاوه بر آن، در نمونه بررسی شده (طوفان نوح علیهالسلام) اثبات شد که چنین شواهدی از منظر اسطورهشناختی و زمینشناختی قابل ارائه میباشند.

۳-۳- ربط دادن آیات قرآن کریم به اشعار جاهلی عرب

موضوع اثرﭘﺬﻳﺮی ﻗﺮآن کریم از اشعار جاهلی با ادعای برخی قرآن پژوهان اروپایی از قبیل پُوِر[۲۷]، ویلیام تسدال[۲۸]، لویس شیخو[۲۹]، آلویس اسپرنگر[۳۰] و کلمن آوار[۳۱] شدت یافت. دلیل اصلی آنان بر این ادعا تشابه بین برخی آیات قرآن با اشعار جاهلی بود. توضیح بیشتر اینکه در ﻣﯿﺎن اﺷﻌﺎر ﻣﻨﺴﻮب ﺑﻪ عصر جاهلی، منقولات و ﻋﺒﺎرتﻫﺎیی ﻣﺸﺎﻫﺪه ﻣﯽﺷﻮد ﮐﻪ ﺑﺎ برخی از آیات ﻗﺮآﻧﯽ ﺷﺒﺎﻫﺖهایی دارند. برخی از این اشعار، در قالب روایاتی نقل شده و این گمانه را برای مخالفان به وجود آوردهاست که این اشعار ﯾﮑﯽ از ﻣﻨﺎﺑﻊ ﻗﺮآن کریم است. سها نیز در مواردی از فصل ۲ (خطاهای علمی قرآن)، و به صورت مفصل در فصل ۲۱ کتاب خود (منابع قرآن)، بخشی را به عنوان «مفاهیم و کلمات قرآن در شعر جاهلی» (سها، ۱۳۹۳: ۸۸۷-۸۹۸) اختصاص داده و در آنجا ادعا کرده که یکی از منابع قرآن کریم، اشعار جاهلی عرب است. به عنوان مثال وی مدعی شده آیه ۵ «الطور» (وَ السَّقْفِ‌ الْمَرْفُوع)، آیه ۱۰۵ «یوسف» (وَ کَأَیِّنْ مِنْ آیَةٍ فِی السَّماوات)، آیه ۱۰ «لقمان»، آیه ۱۵ «النحل» (وَأَلْقَی فِی الْأَرْضِ رَوَاسِی)، آیه ۲۲ «البقره» (وَالسَّمَاءَ بِنَاءً)، آیه ۱ «البروج» (وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْبُرُوج)، آیه ۳۱ «الانبیاء» (وَجَعَلْنَا فِی الْأَرْضِ رَوَاسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِهِمْ)، آیه ۶ و ۷ «النبأ» (الْأَرْضَ مِهَادًا وَ الْجِبالَ أَوْتاداً) از اشعار مربوط به قُسبنساعده الایادی[۳۲] و کعب بن لؤی[۳۳] گرفته شدهاست[۳۴] (همان، ۱۳۹۳: ۷۳، ۱۲۱، ۱۳۱، ۸۸۷-۸۹۴). همچنین وی درباره یکی از این اشعار (قسبنساعده الایادی) ادعا کرده:

«این خطابه بخوبی با سوره های کوچک آخر قرآن هم از نظر زیبائی کلام و هم از نظر معنا برابری می کند» (همان، ۱۳۹۳: ۸۸۸).

او اشعار جاهلی را از منابع مختلف نقل کردهاست. اشعار مشابه آیاتی که ذکر شده را نیز در قالب ۳ روایت از کتاب «دلائل النبوه بیهقی» و «البدایه و النهایه ابنکثیر» نقل کردهاست. با توجه به ماهیت حدیثگونه این اشعار و نیز اینکه اساس استدلال سها در ادعای اثرپذیری قرآن از اشعار جاهلی و برابری این اشعار با آیات قرآنی، بر دو فرض تقدم زمانی اشعار جاهلی بر قرآن کریم و نیز اﻋﺘﺒﺎر منقولات و روایات مشتمل بر اﯾﻦ اﺷﻌﺎر استوار است، بعد از بررسی مختصر درباره اصالت شعر عرب، موضوع از سه جنبه مورد بررسی و نقد قرار خواهد گرفت:

  1. اعتبارسنجی روایات مورد استناد سها از نظر سندی
  2. تاریخگذاری این دسته از روایات و منقولات
  3. بررسی انگیزه جعل و وضع این اشعار

۳-۳-۱- اصالت شعر جاهلی عرب

تردید در اصالت اشعار جاهلی عرب به سدههای نخستین پس از اسلام میرسد و از همان ابتدا برخی اندیشمندان شواهدی در اثبات انتحال[۳۵] شعر جاهلی عرب ارائه کردهاند. به عنوان مثال ابن سلّام جُمَحی (متوفی ۲۳۱) در کتاب «طبقات فحول الشعراء» روایتی با این مضمون نقل نموده که:

«ذکر مسلمة بن محَارب عَن أَبِیه قَالَ دخل النَّابِغَة ... علی الْحسن بن علی فودعه فَقَالَ لَهُ الْحسن أنشدنا من بعض شعرک فانشده (الْحَمد لله لَا شریک لَهُ ... من لم یقلها فنفسه ظلما) فَقَالَ لَهُ یَا أَبَا لیلی مَا کُنَّا نروی هَذِه الأبیات إِلَّا لأمیة بن أَبی الصَّلْت قَالَ یَا بن رَسُول الله وَالله إنی لأوّل النَّاس قَالَهَا: نابغه جعدی بر حسن بن علی(ع) وارد شد و حسن (ع) به او گفت شعری از اشعارت را برایمان بخوان، نابغه چنین خواند: الحمد للّه لا شریک له من لم یقلها فنفسه ظالما. حسن (ع) به او فرمود: ابا لیلی! ما این ابیات را از امیة بن ابی الصلت تاکنون روایت می کردیم. نابغۀ گفت ای پسر رسول خدا (ص) به خدا من اول کسی هستم که این را سروده است» (جمحی، ۲۰۱۹، ۱/۱۲۸).

نکته قابل ذکر اینکه بر اساس این روایت، اگر انتحال و ادعای دروغین در قالب روایت یا حدیث مطرح شده باشد؛ موضوع از این منظر، به نوعی با روایت یا حدیث مجعول نیز ارتباط پیدا میکند. این تردیدها تا عصر حاضر نیز ادامه داشته و نظر محققان جدید، اعم از غربی و عرب را به خود جلب کرد. چنانکه حتی برخی مستشرقان مانند نولدکه، گلدزیهر و بروکلمان به کلیت شعر جاهلی ابراز شک و تردید کردند (سلمانی، ۱۳۹۶: ۱۲۲). برخی محققان عرب زبان مانند مصطفی صادق الرافعی و جانشینش طه حسین نیز با ارائه شواهد مختلف به این تردیدها دامن زدند. دکتر طه حسین در این رابطه میگوید:

«أن الکثرة المطلقة مما نسمیه أدبًا جاهلیًّا لیست من الجاهلیة فی شیء، وإنما هی منحولة بعد ظهور الإسلام، فهی إسلامیة تمثل حیاة المسلمین ومیولهم وأهواءهم أکثر مما تمثل حیاة الجاهلیین: اکثریت مطلق از آنچه ادبیات جاهلی مینامیم، هیچ ربطی به دوران پیش از اسلام ندارد، بلکه صرفاً پس از ظهور اسلام ساخته شده و در واقع ادبیات اسلامی است که بیشتر بیانگر زندگی، تمایلات و هوسهای مسلمانان است، تا زندگی اعراب جاهلی» (طه حسین، ۱۹۳۳: ۷۱-۷۲).

در بین غربیها نیز، دکتر دیوید ساموئل مارگلیوث[۳۶] (شرقشناس انگلیسی)، تقریباً در همان زمان در مقاله خود تحت عنوان «منشأ شعر عربی» که در مجله «انجمن سلطنتی آسیایی» به چاپ رسید نظرات مشابهی را منتشر کرد (Margoliouth, ۱۹۲۵, Vol: ۵۷, p: ۴۱۷-۴۴۹ & Hanna, ۱۹۶۶, p: ۷). شوقی ضیف نیز در کتاب «تاریخ الادب العربی العصر الجاهلی»، با بررسی بعضی اشعار منسوب به امیهبنابیالصلت که در آنها به مضامین قرآن اشاره شده، به ضعفهای بلاغی در این اشعار تأکید کرده و چنین نتیجه میگیرد که:

«وواضح أن هذا شعر رکیک ساقط الأسلوب نظمه بعض القصاص والوعاظ فی عصور متأخرة عن الجاهلیة ویظهر أن الانتحال علی أمیة قدیم: واضح است که این شعر رکیک که فاقد اسلوب صحیحی است را بعضی قصاصین و واعظان در عصرهای بعد از جاهلیت به نظم درآوردهاند و نشان میدهد مسئله انتحال به امیه از قدیم وجود داشته است» (شوقی ضیف، ۱۳۸۴: ۳۹۷).

البته انتساب دروغین اشعار به پیشینیان، در ملل دیگر نیز سابقه داشته و خاص قوم عرب نیست. چنان که شواهدی از انتحال را میتوان در آثار شعرای بزرگ یونان و روم نیز مشاهده کرد (طه حسین، ۱۹۳۳: ۱۱۵). همچنین انتحال اشعار به انگیزههای گوناگون سیاسی، دینی، فرقهای و ... انجام شده و در واقع عوامل متعددی در انتحال شعر دخالت داشتهاست (سلمانی، ۱۳۹۶: ۱۲۲) اما در خصوص انتحال اشعار جاهلی عرب، میتوان برای این تردیدها سه علت اساسی برشمرد:

  1. چگونگی روایت و تدوین شعر جاهلی: زیرا عرب جاهلی به دلایلی چون کمبود ابزار نگارش و عدم انتشار کتابت، به تدوین شعر نپرداخت و به نظر میرسد آنچه در آن روزگار مرسوم بود، یاری جستن از حافظه برای ثبت شعر و نثر است. با این حال حتی اگر احتمال تدوین اشعار را در دوران جاهلیت بعید ندانیم، نظر به اینکه نسخههای اولیۀ قرآن با وجود اهمیت بسیار زیاد آن از بین رفتهاند، دیگر از بین رفتن آنچه در ایام ملوک حیره گردآوری شدهاست، بعید به نظر نمیرسد.
  2. طبیعت اشعار جاهلی: زیرا به عقیدۀ برخی، این اشعار گاه نشان دهندۀ زندگی، امیال و حالات مسلمانان است، تا زندگی عرب جاهلی. آنچه مایۀ شگفتی است اینکه در میان انبوه اشعاری که به نام اشعار جاهلی به دست ما رسیده، تنها تعداد اندکی از آن ها به پرستش بتها اشاره دارد و از جو شرکی که در سنگ نوشتهها نمایان است، در این اشعار خبری نیست (معارف، ۱۳۹۳: ۳۰۴).
  3. لهجه اشعار جاهلی: زیرا آنچه به نام شعر جاهلی به دست ما رسیده به لغت عدنانی و به لهجه قریش است و لغت عدنانی در بسیاری از موارد با لغت حمیری فرق داشتهاست. حال آنکه شعرای جاهلی همه از قبیله غیر قریش و از مردم یمن بودهاند (سلمانی، ۱۳۹۶: ۱۲۳).

البته دلایل پیش گفته، به این معنا نیست که شعر جاهلی به کلی جعلی و فاقد اصالت است. زیرا هر جعلی میتواند بازتاب واقعیتی باشد و از این رو لازم است این اشعار با دقت بررسی گردیده و در هر مورد خاص، موارد جعل، جابهجایی و اضافه شدن بخشهایی به آن را دریافت (معارف، ۱۳۹۳: ۳۰۹). اما بهطور کلی از این رهگذر، استناد به اشعار جاهلی و ادعای منبع بودن آنها برای آیات قرآن کریم، با توجه به تردیدهای موجود در اصالت آنها فاقد وجاهت علمی تشخیص داده میشود. پروفسور فیشر[۳۷] (باستانشناس کانادایی) نیز در کتاب خود (بین امپراتوریها) ضمن بحث درباره شعر جاهلی و اصالت آن، همین نتیجه را گرفته و میگوید:

«آنچه مسلم به نظر میرسد این است که این اشعار برای استفاده به عنوان منابع تاریخی چندان مناسب نیستند» (Fisher, ۲۰۱۱, p: ۱۵۶).

۳-۳-۲- اعتبارسنجی روایات مورد استناد سها از نظر سندی

با توجه به اینکه این اشعار در قالب روایات مستند نقل شدهاند، یکی از راههای اعتبارسنجی آنها از طریق بررسی سند این روایات میباشد.

الف: روایت اول

«حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ عَبْدُ اللهِ بْنُ یُوسُفَ بْنِ أَحْمَدَ الْأَصْبَهَانِیُّ إِمْلَاءً قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو بَکْرٍ أَحْمَدُ بْنُ سَعِیدِ بْنِ فَرْضَخٍ الْإِخْمِیمِیُّ، بِمَکَّةَ قَالَ: حَدَّثَنَا الْقَاسِمُ بْنُ عَبْدِ اللهِ بْنِ مَهْدِیٍّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو عُبَیْدِ اللهِ سَعِیدُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْمَخْزُومِیُّ قَالَ: حَدَّثَنَا سُفْیَانُ بْنُ عُیَیْنَةَ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ، عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَدِمَ وَفْدُ إِیَادٍ عَلَی رَسُولِ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَسَأَلَهُمْ عَنْ قُسِّ بْنِ سَاعِدَةَ الْإِیَادِیِّ، فَقَالُوا: هَلَکَ یَا رَسُولَ اللهِ. فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: " لَقَدْ شَهِدْتُهُ فِی الْمَوْسِمِ بِعُکَاظَ وَهُوَ عَلَی جَمَلٍ لَهُ أَحْمَرَ أَوْ عَلَی نَاقَةٍ حَمْرَاءَ وَهُوَ یُنَادِی فِی النَّاسِ: أَیُّهَا النَّاسُ، اجْتَمِعُوا وَاسْمِعُوا وَعُوا، وَاتَّعِظُوا تَنْتَفِعُوا، مَنْ عَاشَ مَاتْ، وَمَنْ مَاتَ فَاتْ، وَکُلُّ مَا هُوَ آتٍ آتْ. أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ فِی السَّمَاءِ لَخَبَرًا، وَإِنَّ فِی الْأَرْضِ لَعِبَرًا: نُجُومٌ تَغُورْ، وَلَا تَغُورْ، وَبِحَارٌ تَفُورْ، وَلَا تَفُورْ، وَسَقْفٌ مَرْفُوعْ، وَمِهَادٌ مَوْضُوعْ، وَأَنْهَارٌ مَنْبُوعْ. أَقْسَمَ قُسٌّ قَسَمًا بِاللهِ لَا کَذِبًا وَلَا إِثْمًا لَیَتْبَعَنَّ الْأَمْرَ سَخَطًا، وَلَئِنْ کَانَ فِی بَعْضِهِ رِضًا، إِنَّ فِی بَعْضِهِ لَسَخَطًا. وَمَا هَذَا بِاللَّعِبِ، وَإِنَّ مِنْ وَرَاءِ هَذَا لَلْعَجَبَ. أَقْسَمَ قُسٌّ قَسَمًا بِاللهِ لَا کَذِبًا وَلَا إِثْمًا إِنَّ لِلَّهِ دِینًا هُوَ أَرْضَی لَهُ مِنْ دِینٍ نَحْنُ عَلَیْهِ[۳۸]».(بیهقی، ۱۴۰۸، ۲/۱۰۲)؛

دو تن از راویان این روایت متهم به جعل و وضع حدیث هستند. یکی «أَحْمَدُ بْنُ سَعِیدِ بْنِ فَرْضَخٍ الْإِخْمِیمِیّ» که ابنحجر در «لسان المیزان» و سیوطی در «اللآلیء المصنوعة فی الأحادیث الموضوعة» به نقل از دارقطنی درباره او میگویند:

«أَن أَحْمَد بْن سَعِید بْن فرضخ روی عَن الْقَاسِم بْن عَبْد الله بْن مهْدی أَحَادِیث مَوْضُوعَة کلهَا کذب لَا تحل رِوَایَتهَا وَالْحمل فِیهَا علی ابْن فرضخ فَإِنَّهُ الْمُتَّهم بِهَا فَإِنَّهُ کَانَ یرکبُ الْأَسَانِید ویضعُ عَلَیْهَا الأحادیث: احمدبنسعیدبنفرضخ از قاسمبنعبداللهبنمهدی احادیث موضوعی نقل کرده که همه آنها کذب بوده و نقل آنها جایز نیست و مشکل در این روایات متوجه ابنفرضخ است. زیرا او متهم به جعل است. چنانکه او سندها را سوار و احادیث را بر آنها جعل میکرد» (عسقلانی، ۱۳۹۰، ۱/۱۷۹؛ سیوطی، ۱۴۱۷، ۱/۱۶۹).

علاوه بر اینکه ابْن فرضخ به ساخت سند و سپس وضع روایت بر آن اقدام کردهاست، «الْقَاسِمُ بْنُ عَبْدِ اللهِ بْنِ مَهْدِی» نیز از نظر علمای حدیث اهل سنت به جعل احادیث متهم شدهاست. چنان که ابن‌عدی در «الکامل فی ضعفاء الرجال» او را ضعیف شمردهاست (ابن عدی، ۱۴۱۸، ۷/۱۵۵) و ذهبی در «میزان الاعتدال فی نقد الرجال» و ابن‌حجر در «لسان المیزان» از قول دارقطنی او را متهم به جعل حدیث کردهاند (ذهبی، ۲۰۰۹، ۳/۳۷۲؛ عسقلانی، ۱۳۹۰، ۴/۴۶۱).

ب: روایت دوم

«قَالَ الْحَافِظُ أَبُو بَکْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ سَهْلٍ الْخَرَائِطِیُّ فِی کِتَابِ هَوَاتِفِ الْجَانِّ حَدَّثَنَا دَاوُدُ الْقَنْطَرِیُّ، حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ صَالِحٍ، حدَّثنی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْمَشْرِقِیُّ، عَنْ أَبِی الْحَارِثِ الْوَرَّاقِ، عَنْ ثَوْرِ بْنِ یَزِیدَ، عَنْ مُوَرِّقٍ الْعِجْلِیِّ، عَنْ عُبَادَةَ بْنِ الصَّامِتِ. قَالَ: لَمَّا قَدِمَ وَفْدُ إِیَادٍ عَلَی النَّبِیِّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: " یَا مَعْشَرَ وَفْدِ إِیَادٍ مَا فَعَلَ قُسُّ بْنُ سَاعِدَةَ الْإِیَادِیُّ " قَالُوا: هَلَکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ. قَالَ: " لَقَدْ شَهِدْتُهُ یَوْمًا بِسُوقِ عُکَاظٍ عَلَی جَمَلٍ أَحْمَرَ یَتَکَلَّمُ بِکَلَامٍ مُعْجِبٍ مُونِقٍ لَا أَجِدُنِی أَحْفَظُهُ ". فَقَامَ إِلَیْهِ أَعْرَابِیٌّ مِنْ أَقَاصِی الْقَوْمِ فقال: أنا أحفظه یارسول اللَّهِ. قَالَ: فسرَّ النَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِذَلِکَ قَالَ: " فَکَانَ بِسُوقِ عُکَاظٍ عَلَی جَمَلٍ أَحْمَرَ وَهُوَ یَقُولُ: یَا مَعْشَرَ النَّاسِ اجتمعوا فکل من فات فات، وکل شئ آتٍ آتٍ، لَیْلٌ دَاجٍ، وَسَمَاءٌ ذَاتُ أَبْرَاجٍ، وَبَحْرٌ عَجَّاجٌ، نُجُومٌ تَزْهَرُ، وَجِبَالٌ مَرْسِیَّةٌ، وَأَنْهَارٌ مَجْرِیَّةٌ، إِنَّ فِی السَّمَاءِ لَخَبَرًا، وَإِنَّ فِی الارض لعبرا، مالی أَرَی النَّاسَ یَذْهَبُونَ فَلَا یَرْجِعُونَ، أَرَضُوا بِالْإِقَامَةِ فَأَقَامُوا، أَمْ تُرِکُوا فَنَامُوا. أَقْسَمَ قُسٌّ بِاللَّهِ قَسَمًا لَا رَیْبَ فِیهِ. إِنَّ لِلَّهِ دِینًا هُوَ أَرْضَی مِنْ دِینِکُمْ[۳۹]» (ابن کثیر، ۱۴۱۷، ۳/۲۹۹).

در این سند هم راویان ضعیف و متهم به جعل وجود دارد. «ثور بن یزید الحمصی» که ابن عدی نام او را در کتاب «الکامل فی ضعفاء الرجال» آورده (بن عدی، ۱۴۱۸، ۲/۳۰۹) و «أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْمَشْرِقِی» که مجهول الحال است. راوی دیگر نصربن‌حماد معروف به «أَبِی الْحَارِثِ الْوَرَّاق» است که از نظر علمای حدیث اهل سنت، متروک الحدیث است؛ عقیلی علاوه بر اینکه او را متروک الحدیث خوانده، از قول یحیی‌بن‌معین او را کذاب دانستهاست (عقیلی، ۱۴۰۴، ۴/۳۰۰). خطیب بغدادی و جمال‌الدین مزی درباره نظر محدثان بزرگ اهل سنت درباره او می‌نویسند:

«یحیی‌بن‌معین او را کذاب خوانده، نسایی او را غیر موثق دانسته، مسلم‌ابن‌حجاج او را ذاهبالحدیث خوانده، أبوزرعة گفتهاست که حدیثش نوشته نمی‌شود، أبوحاتم رازی و أبوالفتح أزدی اورا متروک الحدیث دانسته‌اند، ابن‌حبان درباره وی گفتهاست که خطای بسیار داشت و ...» (خطیب بغدادی، ۱۴۱۷، ۱۳/۲۸۳؛ مزی، ۱۴۰۰، ۲۹/۳۴۴).

ج: روایت سوم

«رَوَی أَبُو نُعَیْمٍ مِنْ طَرِیقِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ زَبَالَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ طَلْحَةَ التَّیْمِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ الْحَارِثِ عَنْ أَبِی سَلَمَةَ. قَالَ: کَانَ کَعْبُ بْنُ لُؤَیٍّ یَجْمَعُ قَوْمَهُ یَوْمَ الجمعة وکانت قریش تسمیه الْعَرُوبَةَ فَیَخْطُبُهُمْ فَیَقُولُ: أَمَّا بَعْدُ فَاسْمَعُوا وَتَعَلَّمُوا، وَافْهَمُوا وَاعْلَمُوا، لَیْلٌ سَاجٍ، وَنَهَارٌ ضَاحٍ، وَالْأَرْضُ مِهَادٌ، وَالسَّمَاءُ بِنَاءٌ، وَالْجِبَالُ أَوْتَادٌ، وَالنُّجُومُ أَعْلَامٌ، وَالْأَوَّلُونَ کَالْآخِرِینَ، وَالْأُنْثَی وَالذَّکَرُ وَالرُّوحُ وَمَا یَهِیجُ إِلَی بِلًی فَصِلُوا أَرْحَامَکُمْ، وَاحْفَظُوا أَصْهَارَکُمْ، وَثَمِّرُوا أَمْوَالَکُمْ. فَهَلْ رَأَیْتُمْ مِنْ هَالِکٍ رَجَعَ؟ أَوْ مَیِّتٍ نُشِرَ؟ الدَّارُ أَمَامَکُمْ، وَالظَّنُّ غَیْرُ مَا تَقُولُونَ، حَرَمُکُمْ زَیِّنُوهُ وَعَظِّمُوهُ، وَتَمَسَّکُوا بِهِ فَسَیَأْتِی لَهُ نَبَأٌ عَظِیمٌ ; وَسَیَخْرُجُ مِنْهُ نَبِیٌّ کَرِیم[۴۰]» (ابن کثیر، ۱۴۱۷، ۳/۳۳۴).

در سند این روایت نیز راوی متهم به جعل حدیث وجود دارد و او «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ زُبَالَةَ» است که از نظر علمای حدیث اهل سنت کذاب و دروغگو بوده و باید حدیثش را ترک کرد. بخاری، عقیلی و ابن‌عدی او را سارق الحدیث و کذاب معرفی کرده (بخاری، ۲۰۰۹، ۱/۶۷؛ عقیلی، ۱۴۰۴، ۴/۵۸؛ ابن‌عدی، ۱۴۱۸، ۷/۳۷۲)، ابن‌ابی‌حاتم و ابن‌حجر عسقلانی درباره او آوردهاند که:

«ابن‌معین می‌گوید او (محمدبن‌الحسن) کذاب و خبیث است. أحمدبن‌صالح می‌گوید بعد از نوشتن هزاران حدیث از او، برایم مشخص شده که وی حدیث جعل می‌کرد پس حدیثش را ترک کردم. أبوزرعة، او را واهی الحدیث خوانده و نسایی او را متروک الحدیث دانسته و أبی‌داود درباره او گفتهاست: کذاب مدینه او و وهب‌بن‌وهب است و...» (ابن‌ابی‌حاتم، ۱۹۵۲، ۷/۲۲۸، و ابن‌حجر عسقلانی، ۱۳۲۶، ۹/۱۱۶).

با توجه به مطالب پیش گفته مشخص گردید که در سند همه روایتهای مورد استناد سها، دست کم یک راوی متهم به جعل حدیث وجود دارد. از این رو این روایات (علاوه بر شواهدی که در خصوص تردید در اصالت اشعار جاهلی ذکر گردید) از نظر علم حدیث نیز از حیث اعتبار ساقط و در زمره احادیث موضوع به شمار میروند و نظریه انتحال این اشعار قوت بیشتری مییابد.

۳-۳-۳- تاریخگذاری روایات مورد استناد سها

روایات در میان خاورشناسان و حدیثپژوهان غربی، در وهله نخست به مثابه منبع اساسی برای شناخت تاریخی اسلام، خصوصا در سدههای نخست حایز اهمیت است. همین امر موجب شده تا ایشان برای بهرهگیری صحیح از این منبع اطلاعاتی، به مداقه در ارزش تاریخی آن بپردازند؛ بدین معنا که این روایات به واقع، به چه دورهای از تاریخ اسلام مربوط هستند و به لحاظ تاریخی، به چه فرد یا افرادی انتساب مییابند. این موضوع (تاریخگذاری روایات) از زاویهای دیگر مورد توجه عالمان حدیث مسلمان نیز بوده و آن، مساله نقد سندی و متنی روایات و تمییز روایات مجعول و موضوع از روایات اصیل و معتبر است (آقایی، ۱۳۸۵: ۱۴۵). در واقع با بررسی تاریخ وفات راویان متهم به جعل، میتوان زمان ظهور و پیدایش روایات مجعول را به طور تخمینی به دست آورد.

درباره تاریخ ولادت و یا وفات راوی متهم به جعل حدیث در در روایت اول (أحمد بن سعید بن فرضخ) چیزی نقل نشده، اما سال وفات استادش (قاسم بن عبدالله) را که او نیز متهم به جعل حدیث بوده و در زنجیره اسناد همین روایت قرار دارد، «۳۰۴ هجری» عنوان کردهاند. بر این اساس، تاریخ پیدایش این روایت که از سوی ابنفرضخ یا استادش قاسم بن عبدالله وضع شده، نیمه دوم قرن سوم تخمین زده میشود.

درباره سال وفات راوی متهم به جعل در روایت دوم (نصر بن حماد الوراق) نیز اطلاعاتی در دست نیست؛ اما با توجه به سال وفات شاگردان او از قبیل «محمد بن إسحاق صاغانی» (متوفی ۲۷۰ ق) و «محمد بن سعید بغدادی» (متوفی ۲۶۱)، میتوان تاریخ ظهور این روایت را نیمه اول قرن سوم تخمین زد.

سال وفات راوی متهم به جعل در روایت سوم (مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ زُبَالَةَ) را نیز ۱۹۹ هجری عنوان کردهاند (موسوعة الحدیث)[۴۱] و بر این اساس تاریخ ظهور روایت مذکور، نیمه دوم قرن دوم تخمین زده میشود.

با توجه به بررسی تاریخ تقریبی وفات راویان متهم به جعل در این روایات، بازه زمانی وضع روایات مذکور را میتوان نیمه دوم قرن دوم تا نیمه دوم قرن سوم دانست. تخمین بازه زمانی وضع روایات مذکور از این جنبه مهم به نظر میرسد که با بررسی اوضاع سیاسی، اجتماعی، مذهبی و ... آن عصر، بهتر می توان انگیزه جعل چنین منقولاتی را بررسی کرد.

۳-۳-۴- انگیزههای جعل اشعار مورد بحث

برای جعل و وضع حدیث دلایل متعددی نقل شده که برخی از آنها عبارتند از: انشعابات مذهبی، اهداف سیاسی، دسیسه دشمنان، ترغیب به دین، تایید آرای شخصی و ... (مسعودی، ۱۳۹۶: ۶۵-۱۵۵). اما در پژوهشهایی که به بررسی موضوع انتحال و جعل اشعار جاهلی عرب پرداخته اند، به دو دلیل خاص اشاره شدهاست:

  1. در دوران بنی امیه و ابتدای خلافت بنی عباس، شعر جاهلی ابزاری برای فهم معانی قرآن و حدیث مطرح شد و علما از شعر جاهلی به مثابه شاهدی بر مدعای خود در نحو، تفسیر غریب القرآن و جز اینها استفاده می کردند. از این رو، گاه برخی برای اثبات نظر خود نیازمند وضع و جعل شواهدی از شعر بودند (معارف، ۱۳۹۳: ۳۰۲)، تا آنجا که گاه حتی به دو متن مختلف برای یک قصیدۀ واحد، بر می خوریم که از دو روایت مختلف در دو مدرسۀ مختلف نحوی حکایت دارد (Nöldeke, ۱۸۶۴, p: vii).
  2. دومین انگیزه جعل اشعار جاهلی می تواند دسیسه دشمنان اسلام باشد تا با استفاده از بعضی مضامین قرآنی در شعر و انتساب دروغین آن به شعرای جاهلی، بتوانند به اسلام لطمه وارد کنند (ماضی، ۲۰۰۱: ۱۵۰).

اما در خصوص روایات مورد بحث، دلایل فوق صحیح به نظر نمیرسند. زیرا اولاً این مستندات از نکات نحوی و تفسیری تهی بوده و از این رو نمیتوان از آنها به مثابه شاهدی در این زمینه استفاده کرد. ثانیاً در انتهای این روایات، خبر از مبعوث شدن پیامبر اکرم (ص) داده شده (البته سها از ذکر این بخش از اشعار خودداری کردهاست) و نمیتواند به انگیزه دشمنی با اسلام وضع شده باشند. در نتیجه باید دلیل و انگیزه وضع چنین روایاتی را در جایی دیگر جستجو کرد. برای بررسی انگیزه جعل، دو راه منطقی به نظر میرسد: بررسی اوضاع سیاسی- اجتماعی عصر ظهور روایات مورد بحث؛ و دیگری توجه به دلالت، محتوای روایات و قرائن متنی مندرج در آنها.

در روایت اول و دوم به نقل از قس‌بن‌ساعده ایادی گفته شده: «أقسم قس بالله قسما لا ریب فیه، إن لله دینا هو أرضی من دینکم هذا». در روایت سوم نیز به نقل از کعب‌بن‌لوی گفته شده: «وسیخرج منه نبی کریم ... یأتی النبی محمد». در واقع بررسی محتوایی و دلالی متن روایات مذکور که در آنها خبر از آمدن دینی مورد پسند و مبعوث شدن پیامبر اکرم(ص) داده شده، این گمان را قوت میبخشد که انگیزه وضع منقولات مورد بحث، به ظاهر دفاع از حقانیت دین اسلام و نبوت رسول خدا (ص) بوده است.

بررسی اوضاع سیاسی- اجتماعی عصر ظهور این روایات نیز، نظریه مذکور را تقویت میکند. وضع سیاسی- اجتماعی نیمه دوم قرن دوم، با عصر اقتدار بنی عباس مقارن بود. دوران خلافت مهدی عباسی تا هارون الرشید عصر علمگرایی و تقدیر از علماء بود و مردم در این زمان به روایت حدیث و تدوین و ضبط آن اشتغال فراوان داشتند. اما در عصر امین و مأمون علاوه بر منازعات و اضطرابات سیاسی، باب ترجمه کتب یونانی و فلسفی گشوده و هیأتهایی برای جمع‏آوری کتب ورسالات قدیم ‏یونانی راهی روم هند، ایران، چین، مرو و بلخ شدند. مراکز ترجمه در بسیاری از شهرهای معتبر مثل جندی شاپور و بغداد دایر شد و به ترجمه اسناد یونانی پرداخت. جالب اینکه در همین عصر و بدون هیچگونه تعصب دینی علماء اسلامی، یهودی و مسیحی در جهت اعتلای علم با یکدیگر به گفتگو نشستند (بیگدلی، ۱۳۷۲: ۴۰). با ترجمه بسیاری از آثار فکری و فلسفی این سرزمین‏ها، بازار نشر آرا و عقاید کلامی، مجادلات و مناظرات فرقه‏ای گرم‏تر گردید و همین امر موجب شد تا خلیفه، متکلمان و محققان را از اقصی نقاط به دربار دعوت و آنان را به تالیف کتاب‏های ضد زندیق تشویق نماید (جاناحمدی، ۱۳۷۹: ۹۲). همچنین در این عصر فرقههای مختلفی از قبیل معتزله، جهمیه، زنادقه و ... ظهور کردند. چنان که معتزله به مذهب رسمی دولت مأمون بدل شد (ابناثیر، ۱۴۰۰: ۵/۲۲۲). زنادقه که شکاکانی کژاندیش به شمار میرفتند و اعتقاد راسخی به اسلام نداشتند، فرصت یافتند تا اندیشههای انتقادی، انکارها و تردیدهای خود را اظهار کنند. علاوه بر این، ﺧﻠﻔـﺎی ﻋﺒﺎﺳـﻲ ﺑﺮ ﺟﺎﻣﻌﻪای اﻋﻤﺎل ﻗﺪرت ﻣﻲﻛﺮدﻧﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺳﺒﺐ ﻓﺘﻮﺣﺎت اﻋﺮاب و ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎن و دﺳﺖ ﻳـﺎﻓﺘﻦ آﻧﺎن ﺑﻪ ﺳﺮزﻣﻴﻦ ﻫﺎی دﻳﮕﺮ از ﺟﻤﻠﻪ اﻳﺮان و روم، ﮔﺮوهﻫﺎ و اﻗﻮام ﺑﺴﻴﺎری ﺑﺎ دﻳﻦ و ﺑﺎورﻫـﺎی ﻣﺨﺘﻠﻒ در آن ﺣﻀﻮر داﺷﺘﻨﺪ. اﻳﻦ ﮔﺮوهﻫﺎ ﻏﺎﻟﺒﺎ ﻣﺴﻠﻤﺎن ﻧﺒﻮدﻧﺪ و ﻫﻨﮕﺎم ﺣﻀﻮر در ﺟﺎﻣﻌﻪ اﺳﻼﻣﻲ اﻧﺪﻳﺸﻪﻫﺎ و ﺑﺎورﻫﺎی دﻳﻨﻲ ﺧﻮد اﻋﻢ از زرتشتی، ﻣـﺎﻧﻮی، ﻣـﺴﻴﺤﻲ، ﻳﻬـﻮدی و ... را ﺑﺎ ﺧﻮد ﺑﻪ درون ﺟﺎﻣﻌﻪ اﺳﻼﻣﻲ اﻧﺘﻘﺎل دادﻧﺪ و اﻳﻦ آراء ﮔـﺎه ﺑـﺎ اﺻـﻮل و ﻋﻘﺎﻳـﺪ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎن در ﺗﻘﺎﺑﻞ و روﻳﺎروﻳﻲ ﻗﺮار ﻣﻲ ﮔﺮﻓﺖ (ﭘﺮﻧﻴﺎن، ۱۳۹۶: ۳). در نتیجه وضعی به وجود آمد که تشخیص راه صحیح از خطوط انحرافی به دشواری صورت میپذیرفت (معارف، ۱۳۸۸: ۲۲۳). در چنین شرایطی، یکی از انگیزههای وضع و جعل روایات، یاری دین و ترغیب مردم به معتقدات اسلامی در برابر هجمههای اعتقادی بود. در نتیجه افرادی پیدا شدند که جهت تأیید رأی و معتقدات مذهبی و دینی خودشان، اقدام به جعل حدیث کرده و آنچه از نظرشان مورد پسند بود، در قالب حدیث نقل میکردند. ابْن لَهِیعَة که خود متوفی نیمه دوم قرن دوم (متوفی ۱۷۴ هجری[۴۲]) است در این رابطه از یکی از این افراد نقل می کند که:

«فَإنَّا کُنَّا إِذا هوینا أمرا صیرناه حَدِیثا: عادتمان این بود که هر چه را خوش داشتیم آن را در قالب حدیثی قرار می‌دادیم» (ابنجوزی، ۱۳۸۶، ج۱، ص۳۸).

با عنایت به مطالب فوق، میتوان گفت بررسی قرائن دلالی و محتوایی روایات و اوضاع سیاسی-اجتماعی عصر ظهور منقولات مورد بحث، ما را به آن رهنمود میسازد که روایات مذکور به انگیزه دفاع از حقانیت دین اسلام و نبوت رسول خدا (ص) وضع شده؛ به عبارت دیگر عده‌ای با توجه به محتوای آیات قرآنی اشعاری می‌سرودند که در آنها خبر از مبعوث شدن پیامبر اکرم(ص) داده شده و این اشعار را به شعرای قبل از پیامبر نسبت می‌دادند تا به گمان خود از دین دفاعی کردهباشند.

نتیجه گیری:

بر مبنای نمونه هایی که مورد بررسی قرار گرفت، میتوان نتایج ذیل را در نقد روش سها در خصوص «ربط دادن آیات قرآن کریم به اشعار جاهلی عرب» مطرح کرد:

  1. در اصالت شعر جاهلی-اگر نگوییم به کلی- اما به دلیل شواهد و قرائن مختلف، تردیدهای اساسی وجود دارد. لذا استناد به اشعار جاهلی قرآنگونه و ادعای منبع بودن آنها برای آیات قرآن کریم، فاقد وجاهت علمی است.
  2. سها در اثبات ادعای خود، اشعار جاهلی را در قالب روایاتی نقل کردهاست. اما در سند روایات مورد استناد وی، حداقل یک راوی متهم به جعل حضور داشته و لذا این روایات از نظر علم حدیث از حیث اعتبار ساقط و در زمره احادیث موضوع محسوب شده و بنابراین گمان انتحال این اشعار قوت بیشتر مییابد. همچنین با توجه به تاریخ وفات راویان متهم به وضع حدیث در روایات مورد بحث؛ بازه زمانی وضع روایات مذکور را می توان نیمه دوم قرن دوم تا نیمه دوم قرن سوم دانست.
  3. انتحال در شعر جاهلی با انگیزههای مختلف سیاسی، فرقهای، مذهبی و ... انجام شدهاست. اما با توجه به دلالت متنی منقولات و روایات مورد بحث و همچنین وضع سیاسی- اجتماعی نیمه دوم قرن دوم و باز شدن باب ترجمه کتب غربی، یونانی و فلسفی و ظهور فرقههای مختلفی از قبیل زنادقه، انگیزه انتحال اشعار موجود در روایات مذکور را میتوان، یاری دین و اثبات معتقدات اسلامی در برابر هجمههای اعتقادی عنوان کرد.
  4. ادعای سها در اقتباس قرآن کریم از اشعار جاهلی، با نقد مستندات وی ابطال میگردد. اما اگر به فرض، اصالت این مستندات اثبات گردد نیز، نه تنها خدشهای بر حقانیت قرآن کریم وارد نمیشود، بلکه اثباتی بر این موضوع میباشد. زیرا در این اشعار خبر از مبعوث شدن پیامبر اکرم(ص) مطرح شدهاست.

تورات انگاری برخی از آیات قرآن کریم

وجود تشابهات و همخوانیهای ظاهری میان برخی از آیات قرآن کریم بـا کتـاب مقـدّس (خصوصاً تورات)، باعث به وجود آمدن ادعای تأثّر قرآن کریم از کتـاب مقـدّس شده که سابقهای طولانی داشته و به زمان «یوحنای دمشقی» (یعنی در قرن دوّم هجری) برمیگردد. این ادعا در سدههای اخیر (به طور خاص در قـرن نـوزدهم و بیسـتم میلادی) از سوی خداناباوران و خاورشناسانی همچون اکسـیم رودنسـون[۴۳]، آبراهـام گـایگر[۴۴]، ویلیام کلیر تسـدال[۴۵]، هارتوی هرشفلد[۴۶]، ریچارد بل[۴۷] و ... به صورت گسترده طـرح و بررسی شدهاست[۴۸] (معارف، ۱۳۹۴: ۱۰۷-۱۱۰). محققان مسلمان نیز، در پاسخ به این ادعاها آثار متعددی تألیف کرده و به صورت مفصل بدان پرداختهاند[۴۹]. همین ادعا-البته با رنگ بوی متفاوتی- توسط سها در موارد متعددی از کتاب «نقد قرآن» مطرح شدهاست. سها میگوید:

«اگر کسی یک بار قرآن را خوانده باشد و سپس کتاب تورات را بخواند، از وسعت شباهت بین قرآن و تورات حیرت زده میشود» (سها، ۱۳۹۳: ۸۸۴).

در جای دیگر میگوید «با توجه به اینکه بسیاری از مفاهیم و قصص قرآن از تورات اخذ شدهاست، محمد انتظار داشت که بدلیل شباهت بین قرآن و تورات، یهودیان قرآن را بپذیرند و تأیید کنند و در نتیجه موجب قبول قرآن توسط اقوام دیگر شوند. اما در عمل چنین نشد. یهودیان افراد باسواد و با فرهنگ برتری بودند و متوجه شدند که قرآن هیچ چیزی برتر از تورات ندارد بنابر این دلیلی نداشت که دین خود را واگذارند و به محمد بگروند» (همان: ۴۶۵).

سها درباره داستانهای قرآنی نیز چنین ادعا کرده:«داستانهای قرآن تقریبا بطور کامل از تورات و کتب دیگر عهد عتیق گرفته شدهاند و در میان اعراب نیز شایع بوده است» (همان: ۸۸۳).

به عنوان مثال درباره داستان طوفان نوح میگوید: «داستان نوح هم افسانهای ساخته بشر است که در اسناد باستانشناسی قبل از تورات هم به آن اشاره شده و تورات هم آنرا ذکر کرده و سپس به قرآن راه یافته است» (همان: ۷۶۴).

بررسی و نقد:

بر خلاف ادعای سها، اگر کسی یک بار قرآن و سپس کتاب مقدس (خصوص تورات) را بخواند، بیش از شباهتهایی که بین قرآن و کتاب مقدس مشاهده میکند، از تفاوتهای حیرتانگیز بین این دو کتاب- در موضوعات مختلف- حیرت زده خواهد شد. این اختلافات چنان برجسته و قابل توجه است که به استناد آیاتی از قرآن[۵۰] و حتی خود کتاب مقدس[۵۱]، موضوع «تحریف کتاب مقدس» را مطرح کرده و واکنش علمای مسیحی و یهودی را برانگیختهاست. به نحوی که مجبور به تألیف کتب متعددی در دفاع از اعتقادات خود و عدم تحریف کتاب مقدس گردیدهاند. به عنوان «نورمن گایسر[۵۲]» در کتاب «پاسخ به اتهام» (گایسر، بیتا، ۱۳۸-۱۷۱)، «گُردُن کاینر[۵۳]» در کتاب «پاسخهایی که مسیحیان باید بدانند» (Kainer, ۲۰۱۶, P: ۲۰)، «ران رودز[۵۴]» در کتاب «استدلال از کتاب مقدس با مسلمانان» (Rhodes, ۲۰۰۲, p: ۱۹۸-۲۰۰)، «داگلاس جاکوبی[۵۵]» در کتاب «شواهد قانع کننده برای خدا و کتاب مقدس: یافتن حقیقت در عصر شک» (Jacoby, ۲۰۱۰, p: ۱۱۸-۱۲۰) و ...، سعی کردهاند در دفاع از عدم تحریف کتاب مقدس مطالبی ارائه دهند. پاسخ به این سوال که «شباهتها و تفاوتهای بین قرآن و کتاب مقدس، چگونه تحلیل میشود؟» را میتوان بعد از ذکر ابعاد و جنبههایی از این شباهتها و تفاوتها در موضوعات مختلف ارائه داد. برخی از این موضوعات عبارتند از:

الف: موضوع خدا و اوصاف او

اصلیترین موضوع الهیاتی در بین ادیان، موضوع خدا و اوصاف و ویژگیهای اوست. برخی از آیات کتاب مقدس در این موضوع با آیاتی از قرآن کریم کاملاً همراه و موافق است. در این آیات از خدای واحد، بیهمتا، دانا، رئوف و رحیم، تواب، توانا و پاک و منزه از هر عیب سخن به میان آمده. به عنوان مثال:

«بشنو، ای اسرائیل: یهوه، خدای ما، خداوندِ یکتاست» (تثنیه ۶:۴). «پس خدا را به که تشبیه می‌کنید؟ و کدام شباهت را با او قیاس توانید کرد؟» (اِشعیا ۴۰:۱۸). «بزرگ است خداوندگار ما و بسیار نیرومند، درک او نامتناهی است» (مزمور ۱۴۷:۵). «حتی پیش از آنکه سخنی بر زبانم آید تو ای خداوند، به تمامی از آن آگاهی» (مزمور ۱۳۹:۴). «او بر طبق ارادۀ خویش عمل می‌کند، در میان لشکر آسمان و ساکنان زمین. کسی را یارای آن نیست که دست او را بازدارد، یا او را بگوید: «چه کرده‌ای؟» (دانیال ۴:۳۵). «خدا نور است و هیچ تاریکی در او نیست» (۱یوحنا ۱:۵). «به سوی یهوه خدای خود بازگشت کنید زیرا او فیاض و رحیم است، دیرخشم و آکنده از محبت، و از بلا منصرف می‌شود» (یوئیل ۲:۱۳).

اما در نهایت تعجب، در کنار این معرفی درست و عقلانی از خداوند و اوصاف او، آیات دیگری از کتاب مقدس از خدایی دروغگو، حسود، نادان، ناتوان، نامهربان و ... سخن میگوید که این اوصاف با آیات قرآن کریم و عقل سلیم کاملاً در تضاد هستند.

به عنوان مثال، تورات درباره چگونگی اخراج آدم از بهشت، میگوید:«و یهوه خدا آدم را امر کرده، گفت: «تو می‌توانی از هر یک از درختان باغ آزادانه بخوری؛ اما از درخت شناخت نیک و بد زنهار نخوری، زیرا روزی که از آن بخوری به‌یقین خواهی مرد.» و اما مار از همۀ وحوش صحرا که یهوه خدا ساخته بود، زیرکتر بود. او به زن گفت: «آیا خدا براستی گفته است که از هیچ‌یک از درختان باغ نخورید؟» زن به مار گفت: «از میوۀ درختان باغ می‌خوریم، اما خدا گفته است، ”از میوۀ درختی که در وسط باغ است مخورید و بدان دست مزنید، مبادا بمیرید.“» مار به زن گفت: «به‌یقین نخواهید مرد. بلکه خدا می‌داند روزی که از آن بخورید، چشمان شما باز خواهد شد و همچون خدا شناسندۀ نیک و بد خواهید بود.» چون زن دید که آن درخت خوش‌خوراک است و چشم‌نواز، و درختی دلخواه برای افزودن دانش، پس از میوۀ آن گرفت و خورد، و به شوهر خویش نیز که با وی بود داد، و او خورد. آنگاه چشمان هر دوی آنها باز شد و دریافتند که عریانند؛ پس برگهای انجیر به هم دوخته، لُنگها برای خویشتن ساختند» (پیدایش ۲: ۱۶-۱۷ و ۳: ۱-۷).

در متن فوق، خداست که دروغ میگوید و این شیطان است که دروغ او را فاش میکند. در ادامه، خداوند آدم و حوا را از بهشت بیرون میکند تا مبادا از درخت حیات نیز بخورند و تا ابد زنده بمانند (پیدایش ۳: ۲۲). در ماجرای «برج بابل» تورات، وقتی خدا میبیند که بنیآدم برای اینکه متفرق نشوند اقدام به ساختن شهر و برجی برای خود میکنند، چنین میکند:

«و خداوند گفت: «اینک آنان قومی یگانه‌اند و ایشان را جملگی یک زبان است و این تازه آغازِ کارِ آنهاست؛ و دیگر هیچ کاری که قصد آن بکنند، از ایشان بازداشته نخواهد شد. اکنون فرود آییم و زبان ایشان را مغشوش سازیم تا سخن یکدیگر را درنیابند.» (پیدایش ۱۱: ۶-۷).

همچنین در سفر پیدایش تورات (۳۲: ۲۴-۳۲)، ماجرای «کشتی گرفتن یعقوب با خدا» آمده که در این کشتی، خداوند از یعقوب شکست میخورد. عقیده عقلستیز تثلیث (اعتقاد به یک خدای واحد در سه شخص مجزا) نیز که اساس مسیحیت را تشکیل داده و هیچ توجیه منطقی ندارد، هرچند که در کتاب مقدس نیامده (Coogan, ۲۰۰۳, p: ۶۵)، اما توسط قرآن کریم مردود شمرده شدهاست.

ب: موضوع پیامبران الهی

در قرآن کریم از همه پیامبران الهی، به عنوان بندگانی راستین، نیککردار، مطیع فرمان الهی و مخلص یاد شدهاست (ص/۴۱: درباره ایوب؛ الممتحنه/۴: درباره ابراهیم؛ ص/۱۷: درباره داوود؛ الانبیاء/۷۹: درباره سلیمان و ...). چنین آیاتی نیز در کتاب مقدس نیز مشاهده میشود. مانند:

«در دیار عوص مردی بود ایوب نام. آن مرد بی‌عیب و صالح بود؛ از خدا می‌ترسید و از بدی اجتناب می‌کرد» (ایوب ۱:۱)؛ «در زمان هیرودیس، پادشاه یهودیه، کاهنی می‌زیست، زکریا نام، همسرش اِلیزابِت نیز از تبار هارون بود. هر دو در نظر خدا پارسا بودند و مطابق همۀ احکام و فرایض خداوند بی‌عیب رفتار می‌کردند» (لوقا ۱: ۵-۶)؛ «حِزِقیا بر یهوه خدای اسرائیل توکل داشت. در میان تمامی پادشاهان یهودا، پیش یا پس از او، کسی چون حِزِقیا نبوده است. او به خداوند چسبیده بود و از پیروی او انحراف نمی‌ورزید، و فرمانهایی را که خداوند به موسی داده بود نگاه می‌داشت» (۲پادشاهان ۱۸: ۲-۷).

اما در کنار آیات فوق، در کتاب مقدس آیات دیگری وجود دارد که از هیچ افترا و تهمتی به پیامبران دریغ نورزیده و آنها را افرادی دروغگو، بیادب، هوسران، مشرک، خیانتکار، شرابخوار و .... معرفی کردهاست. به عنوان مثال پیدایش باب ۲۷، داستان دروغ گفتن یعقوب (ع) به پدرش و جا زدن خود به جای عیسو برای برکت گرفتن از او را بیان میکند (پیدایش ۲۷: ۱-۴۶). همچنین کتاب مقدس درباره سلیمان (ع) و چگونگی مشرک شدنش میگوید:

«او را هفتصد زنِ بانو بود و سیصد مُتَعِه، و زنانش دل او را برگردانیدند. آری، در زمان سالخوردگی سلیمان، زنانش دل او را به پیروی از خدایانِ غیر برگردانیدند، و دل او دیگر همچون دل پدرش داوود با یهوه خدایش کامل نبود» (۱پادشاهان ۱۱: ۳-۴).

کتاب مقدس از قول ارمیای نبی چنین آورده: «آه، ای خداوندگارْ یهوه، براستی که این قوم و اورشلیم را به‌غایت فریفتی، آنگاه که گفتی، ”شما را صلح و سلامت خواهد بود،“ حال آنکه شمشیر به جان ایشان رسیده است!» (اِرمیا ۴: ۱۰)

چنین جسارتی از یک پیامبر الهی خطاب به خدا قابل باور نیست. همچنین درباره نوح (ع) گفته شده شراب نوشیده، مست شد و خود را در میان خیمۀ برهنه ساخت (پیدایش ۹: ۲۱). در کتاب مقدس تهمت به پیامبران در داستان خیانت داوود (ع) به اوریا درباره زنش، از حد گذشته و پیامبران را در حد جنایتکارترین افراد بشر تنزل میدهد. در این داستان چنین آمده:

«روزی عصرگاهان، هنگامی که داوود از بسترش برخاسته، بر بام کاخ شاهی قدم می‌زد، از فراز بام زنی را دید که مشغول شستشوی خود بود. آن زن بسیار زیباروی بود. پس داوود فرستاده، در مورد او پرس و جو کرد. داوود را گفتند: «او بَتشِبَع، دختر اِلیعام، زنِ اوریای حیتّی است.» آنگاه داوود قاصدان فرستاده، او را آورد. و آن زن نزد وی آمد و داوود با او همبستر شد... آن زن آبستن شد و فرستاده، داوود را گفت: «من آبستنم.» آنگاه داوود برای یوآب پیغام فرستاد که: «اوریای حیتّی را نزد من بفرست.» پس یوآب، اوریا را نزد داوود فرستاد. چون اوریا نزد او آمد، داوود از سلامتی یوآب و لشکر و وضعیت جنگ جویا شد. سپس داوود به اوریا گفت: «به خانه‌ات برو و پاهایت را بشوی.»... ولی اوریا به خانۀ خود نرفت، بلکه نزد دَرِ کاخ پادشاه با همۀ خادمان سرورش خوابید. چون داوود را گفتند: «اوریا به خانۀ خویش نرفته است»، داوود از اوریا پرسید: «مگر از سفر نیامده‌ای؟ پس چرا به خانۀ خود نرفتی؟» اوریا به داوود گفت: «صندوق خداوند و اسرائیل و یهودا در خیمه‌ها ساکنند و سرورم یوآب و خادمانش در دشت اردو زده‌اند. آیا من به خانۀ خود رفته، بخورم و بیاشامم و با زنم همبستر شوم؟ به حیات تو و به جانت قسم که چنین نخواهم کرد!» ... داوود برای یوآب نامه‌ای نوشت و آن را به دست اوریا برایش فرستاد. در نامه چنین نوشت: «اوریا را در خطِ مقدمِ نبردی سخت بگذارید و سپس از او کناره جویید تا ضربت خورده، بمیرد.» (۲سموئیل ۱۱: ۱-۲۶).

چنین جنایت هولناکی از افراد عادی بشر نیز دور از انتظار است، چه رسد به پیامبران الهی! قرآن کریم نه تنها عاری از چنین مطالبیست، بلکه پیامبران الهی را از همه این گناهان مبرا و تطهیر کرده و به نیکی از همه آنها یاد کردهاست.

پ: موضوع گزارههای تاریخی

قرآن کریم و کتاب مقدس در نقل برخی از داستانها، شباهتهایی با یکدیگر دارد. اما از جنبههای گوناگون، اختلافات بین آنها بیشتر است. اولاً، در قرآن کریم به داستان و سرگذشت اقوامی اشاره شده که این داستانها در کتاب مقدس وجود ندارد. مثل داستان هود، عاد، اصحاب کهف و رقیم، ذوالقرنین، لقمان، شعیب، داستان تسلیم شدن ساحران در مقابل حضرت موسی، سفر موسی به مجمعالبحرین، جریان یوم سبت و مسخ شدن عدهای از یهودیان به شکل بوزینه، چگونگی تکفل مریم و .... ثانیاً، در مواردی قرآن کریم صراحتاً اقدام به تخطئه گزارههای تاریخی مندرج در کتاب مقدس میکند. مثل تخطئه به صلیب کشیده شدن عیسی (ع)، ذبیح بودن اسحاق (ع)، کافر شدن سلیمان (ع) و .... ثالثاً بین نقلهای مربوط به داستانهای هم موضوع در قرآن کریم و کتاب مقدس نیز اختلافات بسیاری وجود دارد. به عنوان مثال برخلاف ادعای سها، بین نقل توراتی از طوفان نوح (ع) و نقل قرآنی آن، تفاوتهایی وجود داشت که قبلاً به آنها اشاره شد. یا به عکس نقل قرآنی، در نقل توراتی (باب ۳۲ از سفر خروج) این هارون است که با ساختن گوساله باعث گمراه شدن قوم خود میشود و از شخصی به نام سامری خبری نیست. همچنین بین نقل تورات درباره چگونگی اخراج آدم از بهشت، با نقل قرآن کریم نیز چنین اختلافاتی مشاهده میشود. همانطور که گفته شد، در نقل توراتی این داستان، خداست که دروغ میگوید و شیطان راستگوست. همچنین آدم و حوا هر دو از ابتدا عریان هستند. اما در نقل قرآنی داستان مذکور، این موارد به عکس تورات نقل میشود:

«وَیَا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ فَکُلَا مِنْ حَیْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَٰذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ (۱۹) فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا وُورِیَ عَنْهُمَا مِنْ سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الْخَالِدِینَ (۲۰): ای آدم! تو و همسرت در این بهشت سکونت گیرید، و از هر جا [و هر نوع میوه ای] که خواستید بخورید، و به این درخت نزدیک مشوید که از ستمکاران [بر خود] خواهید شد. آن گاه شیطان، آدم و حوّا هر دو را به وسوسه فریب داد تا زشتیهایشان را که از آنان پوشیده بود بر ایشان پدیدار کند و گفت: خدایتان شما را از این درخت نهی نکرد جز برای اینکه مبادا (در بهشت) دو فرشته شوید یا عمر جاودان یابید». (الاعراف/۱۹-۲۰).

ت: موضوع اعتقادات و احکام

قرآن کریم و کتاب مقدس (خصوصاً تورات)، در برخی از احکام (مانند قصاص) و اعتقادات (مانند اعتقاد به خدای یگانه) مشترک هستند. اما در برخی دیگر از احکام و اعتقادات با یکدیگر تفاوت دارند. به عنوان مثال تعداد زیادی از آیات قرآن کریم به موضوع معاد پرداختهاست. اما با کمال تعجب در تورات هیچ آیه صریحی درباره معاد وجود ندارد. به همین دلیل گروهی از یهودیان (به نام «صدوقیان[۵۶]» که از دویست سال قبل از میلاد تا سال ۷۰ میلادی میزیسته و به عنوان صاحبمنصبان معبد، محاکمه عیسی (ع) را عهدهدار شدند)، به دلیل اینکه فقط تورات را قبول داشته و از سنت شفاهی یهود پیروی نمیکردند، معتقد بودند که روح جاودانه نیست و زندگی پس از مرگ وجود ندارد (Josephus, ۱۹۶۶, p: ۱۶۲). همچنین از آموزه «فدا شدن عیسی (ع) بر روی صلیب برای رهایی بشر از گناه موروثی» که در رسالههای پولس در عهد جدید (مانند قرنتیان و فیلیپیان) آمده، نه تنها اثری در قرآن کریم نیست، بلکه در رد آن و مسئول بودن آدمی در قبال ثواب و عقاب اعمالش، آیات فراوانی در قرآن کریم وجود دارد.

نتیجه گیری:

آنچه به فراخور مجال گفته شد، تنها نمونههایی از تفاوتهای اساسی بین قرآن کریم و کتاب مقدس در برخی از موضوعات کلّی بود. این تفاوتهای اساسی در موضوعات دیگر (از قبیل جنگ، علوم تجربی و ...) نیز قابل طرح است. بر این اساس، قرآن کریم علاوه بر شباهتها؛ در موضوعات اصلی و مختلفی با کتاب مقدس تفاوت اساسی دارد. عجیب اینکه سها درباره این تفاوتها میگوید:

«البته تفاوتهای کوچکی گاه وجود دارند که ممکن است ناشی از فراموش کردن محمد باشد یا از تغییر عمدی آنان توسط محمد» (سها، ۱۳۹۳: ۸۸۴).

نمونههای ذکر شده نشان میدهد که این تفاوتها، نه تنها تفاوتهای کوچکی نبوده، بلکه اختلافات اساسی و جدی هستند و این گفته نادرست، ناشی از نگاه مغرضانه یا عدم آگاهی کافی است.

اما در پاسخ به این سوال که «شباهتهای بین قرآن و کتاب مقدس، چگونه تحلیل است؟» باید گفت در خصوص این شباهتها، دو فرض قابل طرح است:

  1. قرآن کریم آنها را از کتاب مقدس اقتباس کردهاست.
  2. قرآن کریم و بخشهایی از کتاب مقدس، همانطور که ادعا شده از سوی خدا نازل گردیده و لذا شباهتهای بین آنها، ناشی از داشتن منشأ واحد است.

اینکه چرا مخالفان بین این دو فرض، فرض دوم را برمیگزینند، به دلیل پیشفرضهای نادرست آنهاست. خداناباورانی چون سها، با پیش فرض خداناباوری، هر دو کتاب را ساخته دست بشر دانسته و چون قرآن از نظر زمانی متأخر است، لذا در این دیدگاه قرآن است که متهم به تقلید میگردد. یهودیان و مسیحیان نیز با پیشفرض «کذب پنداشتن ادعای پیامبر(ص)» به موضوع نگریسته و در نتیجه قرآن را به اقتباس از کتاب مقدس متهم میکنند. دیدگاه خداناباوران، با نقد پیشفرضهای آنها قابل نقد است. به این نقدها در فصل دوم پرداخته شد. در نقد دیدگاه یهودیان و مسیحیان نیز باید گفت حقانیت قرآن کریم و پیامبر(ص) از طریق گفتمان اعجاز قابل اثبات است که این موضوع نیز در فصل دوم تشریح گردید. همچنین با دقت نظر در تفاوتها و شباهتهای بین قرآن و کتاب مقدس درمییابیم که قرآن کریم در مواردی با کتاب مقدس شبیه و همنواست، که آن موارد از دیدگاه عقل و منطق پذیرفتنی و قابل قبول است. و بالعکس، اغلب در مواردی با کتاب مقدس اختلاف نظر جدی دارد که آن موارد با عقل سلیم در تعارض کامل بوده و پذیرش آنها از دیدگاه عقلانی محال است. همین موارد اخیر باعث شد که عقلا و اندیشمندان غربی از قبیل مارکس، به کتاب مقدس پشت کرده و دین مربوط به آن را «افیون تودهها» و «ساخته دست بشر» معرفی کردند[۵۷] (Marx, ۱۹۶۳, p: ۲۲۴).


[۱] القصص/۴۶- الحشر/۲- الحجر/۵۰- البقره/۲۵۹ و ...

[۲] Lauri Honko

[۳] Bruce Lincoln

[۴] به عنوان مثال: الفاطر/۳۱؛ الرعد/۱، الجاثیه/۲۹، الانعام/۱۱۵؛ الزمر/۳۳؛ النساء/۸۷؛ النساء/۱۲۲

[۵] به عنوان مثال زمخشری داستان مخاصمه حضرت داوود با دو فرشته (زمخشری، بیتا: ۴/۸۳) و فخر رازی به نقل از ابومسلم داستان کشتن پرندگان توسط حضرت ابراهیم (رازی، ۱۴۰۱: ۷/۴۱) را تمثیل دانستهاند.

[۶] مثل علامه طباطبایی (طباطبایی، ۱۳۷۴: ۱۳/۲۸۴)؛ ابوحیان اندلسی (اندلسی، ۱۴۲۰: ۶/۱۵۲)؛ فخر رازی ( ۱۴۲۰: ۱۸/۳۶۰) و ...

[۷] و نسل او را باقی گذاشتیم

[۸] از هر جفت دو فرد را در کشتی سوار کن.

[۹] و نوح گفت پروردگارا، هیچ کس از کافران را بر روی زمین مگذار.

[۱۰] از قبیل آیت الله معرفت در الشبهات و ردود حول قرآن الکریم؛ رشیدرضا (رشیدرضا، ۱۹۹۹: ۱۲/۱۰۶)؛ عبدالرزاق الراوی (عبدالرزاق، ۲۰۱۱: )؛ محمدباقر بهبودی (بهبودی، ۱۳۷۶: ۳۰۰) و ...

[۱۱] ما نوح را به سوی قومش فرستادیم.

[۱۲] و قوم نوح را هنگامی که پیامبران را تکذیب کردند، غرق کردیم.

[۱۳] آنان را که آیات ما را تکذیب کردند غرق کردیم.

[۱۴] قِیلَ یَا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلَامٍ مِنَّا وَبَرَکَاتٍ عَلَیْکَ وَعَلَی أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَکَ: گفته شد: ای نوح! با سلام و برکاتی از سوی ما بر تو و امت هایی که با تواند [از کشتی] فرود آی.

[۱۵] چراکه قرآن در آیه ۶ «الزمر» می فرماید: أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِیَةَ أَزْواج: و از چهارپایان [شتر و گاو و گوسفند و بز به اعتبار یک نر و یک ماده] هشت زوج آفرید

[۱۶] فَاسْلُکْ فِیهَا مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْن: از هر نوع دو تا [یکی نر و دیگری ماده‌] در کشتی وارد کن.

[۱۷] عصر حجر خود به دورانهای مختلفی تقسیم میشود که دوران مس‌سنگی آخرین دوران از آن به شمار میرود که در حدود ۴۵۰۰ پیش از میلاد (۶۵۰۰ سال قبل) به پایان رسید (Bellwood, ۲۰۰۴, p: ۳۸۴).

[۱۸] بنا بر نظر برخی محققان، تاریخ اختراع خط و نوشتار به حدود ۵۰۰۰ قبل در بین النهرین (عراق کنونی) میرسد (Swaim, ۲۰۱۱, p: ۱۷۴)

[۱۹] David Adams Leeming

[۲۰] Ronald F. Youngblood

[۲۱] Charles Leonard Woolley

[۲۲] Brooky Stockton

[۲۳] هَفتادگانی یا سپتوآگینتا (Septuaginta)، نسخه‌ای است از نسخ تورات است که در قرن سوم قبل از میلاد و در دوران فرمانروایی فیلادلفوس در مصر و به دستور او، یهودیان اسکندریه کتاب عهد عتیق را به زبان یونانی ترجمه کردند. نام این نسخه برگرفته از این روایت است که این کتاب را نزدیک به هفتاد تن از دانشمندان یهودی ترجمه کرده‌اند.

[۲۴] Ron Wyatt

[۲۵] سازند مهم‌ترین واحد تقسیمات سنگ‌شناسی است که دارای مجموعهای ثابت از ویژگیهای فیزیکی (سنگشناسی) است که آن را از تودههای سنگی مجاور متمایز میکند و موقعیت خاصی را در لایههای سنگی که در یک منطقه جغرافیایی در معرض دید قرار می گیرد، اشغال میکند (Boggs, ۱۹۸۷, p: ۵۴۵–۵۴۷).

[۲۶] ناگفته نماند که در همداستانی با این ادعا، مقالهای نیز در مجله تحقیقات علوم قرآن و حدیث به چاپ رسیدهاست (ر ک به مقاله: کشف کشتی نوح در جودی، عبدالکریم بی آزار شیرازی، ۱۳۸۹، دوره ۷، شماره ۱، شماره پیاپی ۱۳).

[۲۷] Power

[۲۸] William St. Clair Tisdall

[۲۹] Louis Cheikho

[۳۰] Aloys Sprenger

[۳۱] Clement imbaut Huart

[۳۲] قسبنساعدة بن حذافة بن زفر بن إیاد بن نزار الإیادی (بغدادی، ۱۴۱۷، ۲/۹۱)، خطیب، شاعر و حکیم مشهور عرب و از حنفا بود که به توحید و روز قیامت اعتقاد داشتند.(عسقلانی، ۱۴۱۵: ۵/۴۱۳) از پیامبر اکرم(ص) روایت شدهاست که درباره او فرمود: «وَالَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ لَقَدْ آمَنَ قُسٌّ بِالْبَعْث (ابن کثیر، ۱۴۱۷: ۲/۲۹۵) درباره سال ولادت او چیزی گفته نشده؛ اما نقل است که حدود ۲۳ سال پیش از هجرت درگذشته است.

[۳۳] کَعْبِ بْنِ لُؤَیِّ بْنِ غَالِبِ بْنِ فِهْرِ بْنِ مَالِکِ بْنِ النَّضْر (ابن کثیر، ۱۴۱۷، ۵/۳۱۵) جد هشتم پیامبر اکرم(ص) و مادرش ماریة بنت کعب قضاعیّة بود که در قبیله قریش بر دیگران برتری داشت. درباره سخاوتش نوشته اند که خانه اش ملجأ فقرا و مساکین بود. همسر کعب محشّیه دختر شیبان بودهاست که از او صاحب سه پسر به نامهای مُرّه، عدی و هُصیص گردیده و از میان آنان نور نبوت به مرّه منتقل شد (میلانی‌، ۱۴۲۲، ۱/۴۷). درباره سال وفات او گفته شدهاست که بین وفات او تا سال ولادت پیامبر اکرم (ص) در عام الفیل، ۵۲۰ سال فاصله بود (مرزبانی، ۱۴۲۵، ۱/۲۷۳).

[۳۴] البته در پاسخ به ادعاهای مطرح شده از سوی مستشرقان، محققان مسلمان به صورت مستقل یا در لابلای تحقیقات خود، در مقام پاسخگویی برآمده و آثاری در این زمینه تألیف کردهاند. از جمله کتابها و آثار: «آراء المستشرقین حول القرآن الکریم و تفسیره‌« تألیف عمر بن ابراهیم (سال نشر: ۱۹۹۲)، «من الدراسات القرآنیه» تألیف عبدالعال سالم مکرم (سال نشر: ۱۴۲۱)، «الوحی القرآنی فی منظور استشراقی» تألیف محمود ماضی (سال نشر: ۲۰۰۱)، «نقد الخطاب الاستشراقی» تألیف سالم الحاج ساسی (سال نشر: ۲۰۰۲)، «قصه الادب فی الحجاز» تألیف عبدالله عبدالجبار (سال نشر: ۲۰۱۰) و «تاریخ الادب العربی؛ العصر الجاهلی» تألیف شوقی ضیف (سال نشر: ۱۳۸۴). مقالاتی نیز به صورت خاص به بررسی ادعای اثرپذیری قرآن از اشعار جاهلی پرداختهاند از جمله: مقاله «نقد و بررسی ادعای اقتباس قرآن از اشعار جاهلی» (معارف و وحیدنیا، ۱۳۹۳)، مقاله «نقد دیدگاه مستشرقان در مورد تأثیرپذیری قرآن از اشعار عصرنزول» (اسکندرلو، و ابراهیمی، ۱۳۹۵)، مقاله «تأملی در ایرادهای مستشرقان بر وحیانی بودن قرآن» (راشدی‌نیا، ۱۳۸۲) و ... البته نکته مشترک در کتب و مقالات پیشگفته این است که موضوع اشعار جاهلی عرب را تنها به عنوان یک میراث ادبی در نظر گرفته و مولفان آنها، اشعار مورد استناد خود را از منظر محتوایی بررسی کردهاند. به همین دلیل در هیچ یک از این مقالات، بررسی روایاتی که نقل کننده اشعار جاهلی بودهاند، مورد توجه قرار نگرفتهاست. همچنین محور بحث در این مقالات، بررسی اشعار امرؤالقیس و امیه بن ابی الصلت بوده و به اشعار شاعران جاهلی دیگر پرداخته نشدهاست.

[۳۵] «انتحال» از ریشه «نحل» به معنی ادعاست (ابن فارس، ۱۳۹۹: ۵/۴۰۲). وقتی درباره کسی گفته شود «انتحل الشعر او القول» یعنی سخن یا شعری را به خود نسبت داد در حالیکه از دیگری بوده است و یا بالعکس.

[۳۶] D. S. Margoliouth

[۳۷] Greg Fisher

[۳۸] ترجمه: سعید بن جبیر از ابن عباس نقل کردهاست که روزی گروهی از قبیله ایاد بر پیامبر اکرم.(ص) وارد شدند. حضرت از ایشان درباره قُسّ بن ساعده ایادی پرسید. گفتند: ای رسول خدا، او مُرد. پیامبر خدا فرمود: قسّ بن ساعده ایادی را دیدم که در عُکاظ بر شتر سرخْ مویش نشسته است و برای مردم خطبه میخواند و می گوید: ای مردم! گِرد آیید و چون گِرد آمدید، خاموش شوید و چون خاموش شدید، گوش دهید و چون شنیدید، بیندیشید و خوب فهم کنید و چون نیکو فهم کردید، پند بپذیرید تا سود دهد، بدانید که هان! هر زندهای، می میرد و هرکس بمیرد، از دست می رود و هرکس از دست برود، نمی آید. اما بعد در آسمان، خبری و در زمین، عبرت هایی است. ستارگان غروب کنند و دریاها به خروش درآیند. سقفی افراشته و گاهواره ای نهاده و رودهایی جاری. قس، صادقانه و راستگویانه سوگند یاد می کند که این، بازیچه نیست و از پس این، شگفتی است. قس سوگند یاد می کند، سوگندی بی دروغ و به دور از گناه که خداوند را دینی است که در نزد او بهتر از دین شماست.

[۳۹] ترجمه: از عباده بن صامت نقل شده که گفت: هنگامی که گروهی از قبیله ایاد خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مشرف شدند، ایشان فرمودند: ای قبیله ایاد چه بر قس بن ساعده گذشت؟ گفتند: ای رسول خدا هلاک شد. ایشان فرمودند: من یک روز او را در بازار عکاظ دیدم که بر سوار بر شتر سرخ موی، کلامی تحسین برانگیز و حکیمانه به زبان آورد که چیزی از آن را در خاطر ندارم. فردی بادیهنشین از دورترین قسمت قوم در برابر ایشان ایستاد و گفت من آن (کلام) را از حفظ دارم، رسول خدا (ص) (از شنیدن این حرف) شادمان شد. آن مرد گفت: او (قس بن ساعده) در بازار عکاظ سوار بر شتر سرخ موی چنین گفت: ای مردم جمع شوید، هر آن کس که مُرد، مُرد و هر آن چیز که شد، شد. شب تاریک و آسمان دارای برج ها و دریا پر جنب و جوش و ستاره درخشان و کوههای ثابت و رودخانه ها جاریست. در آسمان خبر و در زمین عبرتهاست. مرا چه شده که (نمیبینم) مردم می روند و برنمیگردند، آیا به ماندن راضی شدهاند که ماندهاند یا که رها شده و خوابیدهاند. سوگند می خورم به خداوند، سوگندی که شکی در آن نیست. همانا برای خداوند دینی است که مورد پسندتر از دین شماست.

[۴۰] ترجمه: روزی کعب بن لوی قومش را در روز جمعه که قریش آن را روز عروبه می نامیدند جمع کرد و آنها را مورد خطاب قرار داده و گفت: اما بعد، پس بشنوید و بیاموزید. بفهمید و بدانید؛ شب فراگیر، روز آشکار، زمین مهد، آسمان برافراشته، کوه ها همچون میخ و ستارگان راهنما هستند. اولین ها مثل آخرین ها و زن ها همچون مردها. با ارحام و خویشان خود بپیوندید و اموال خود را زیاد کنید. آیا تاکنون دیده اید هلاک شده ای بر گردد؟ یا مرده ای برخیزد؟ خانه (کعبه) در مقابل شماست و یقین غیر از آنچه می گویید است. (کعبه) حرم شماست، آن را زینت داده و بزرگ بدارید و به آن تمسک جویید. به زودی برای آن خبری عظیم در راه است و به زودی از آن پیامبر بزرگی خارج خواهد شد.

[۴۱] https://hadith.islam-db.com

[۴۲] ابن‌ خلکان‌، ۱۹۰۰م: ۳/۳۹.

[۴۳] Maxim Rodinson

[۴۴] Abraham Geiger

[۴۵] William Clair Tisdall

[۴۶] Hartwig hirschfeld

[۴۷] Richard Bell

[۴۸] Rodinson, ۱۹۱۵ & Geiger, ۱۸۷۴ & Tisdall, ۱۹۲۸ & hirschfeld, ۱۹۳۴ & Bell, ۱۹۵۲.

[۴۹] به عنوان مثال: «التمهید فی علوم القرآن» و «شبهات و ردود حول قرآن الکریم» تألیف علامه معرفت؛ «شناخت قرآن» (قرآن و خاورشناسان) تألیف دکتر مجید معارف؛ «آراء المستشرقین حول القرآن الکریم و تفسیره‌« تألیف عمر بن ابراهیم، «من الدراسات القرآنیه» تألیف عبدالعال سالم مکرم، «الوحی القرآنی فی منظور استشراقی» تألیف محمود ماضی؛ «نقد الخطاب الاستشراقی» تألیف سالم الحاج ساسی و کتب و مقالات متعدد دیگر.

[۵۰] آیه ۷۹ «البقره»، ۷۸ «آل عمران» و ... که به تحریف لفظی کتاب مقدس دلالت دارد.

[۵۱] چگونه‌ می‌گویید که‌ ما حکیم‌ هستیم‌ و شریعت‌ خداوند (تورات) با ما است‌. در حالی که به‌ تحقیق‌ قلم‌ کاذب‌ کاتبان‌ آن را به دروغی بدل ساخته است‌ (ارمیا ۸: ۸).

[۵۲] Norman Gaiser

[۵۶] Sadducees

[۵۷] به گزارش یورونیوز، گرچه مردم اروپای غربی هنوز هویت دینی خود را حفظ کرده و خود را مسیحی می‌دانند، اما سکولاریسم در این کشورها رو به گسترش بوده و جمعیت جوانان «بدون مذهب» در کشورهای اروپایی رو به افزایش است. بطوری که پژوهش جدید دانشگاه سنتمری (از قدیمی‌ترین مراکز دانشگاهی کلیسای کاتولیک) نشان می‌دهد که اکثریت جوانان در دوازده کشور اروپایی هیچ گونه وابستگی و علاقه‌ای به مذهب ندارند. در حالی که جمعیت مسلمانان در این کشورها رو به افزایش است (https://per.euronews.com/۲۰۱۸/۰۳/۲۳/most-of-young-europeans-do-not-care-about-religion-reports).

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha