به گزارش سرویس استان های مرکز خبر حوزه، وی که در حال حاضر متولی مدرسه علمیه ولی عصر (عج) و نیز مدرسه خواهران امام صادق (ع) شاهرود می باشد ، متولد شهر نجف اشرف در سال 1312 می باشد.
این عالم شاهرودی، شاگرد بزرگانی چون آیات عظام امام خمینی(ره) ، خویی، میلانی، بجنوردی بوده و به طور خاص از آیت الله العظمی سید عبدالاعلی سبزواری اجازه اجتهاد دریافت نموده است.
آیت الله اشرفی شاهرودی در خلال مصاحبه اختصاصی با گروه اعزامی مرکز خبر حوزه که چندی پیش برای تهیه گزارش از علما و مدارس علمیه استان سمنان به شاهرود سفر کرده بود، به بیان خاطره ای شنیدنی از توسل خویش به امام هفتم (ع) پرداخت که در ادامه به طور مشروح آمده است؛
ما در تاریخ نمونه های بسیاری از توسل به اهل بیت (ع) را شنیده ایم، اما خب واقعا شنیدن کی بود مانند دیدن!
در همین سال های حکومت بعث عراق در دوران قبل از انقلاب حدود سال های 52 و 53 - که سخت گیری و شدت عمل نسبت به ایرانی های مقیم عراق اوج گرفته بود و اگر در آن زمان کسی از ایرانی ها گذرش به بغداد می افتاد، اصلا مشخص نبود چه سرنوشتی پیدا می کند، در آن شرایط مرحوم والد ما که در قید حیات بودند، در بستر بیماری قرار داشتند. بنده هم در انتقال خانواده ام به ایران که آن موقع ساکن نجف بودند مشکل داشتم و حقیقتا نمی دانستم در چنین اوضاع و احوالی چه باید بکنم.
یادم هست که آن زمان مجوز اقامت ایرانی ها را در کشور عراق تمدید نمی کردند و به طور کلی علیه ایرانی جماعت سختگیری های بیش از حد و از روی کینه به شیعه و به خصوص برای ایرانیها اعمال میشد.
مستاصل مانده بودم که چه کنم، تصمیم گرفتم زن و بچه را در نجف بگذارم و سفری به کاظمین داشته باشم.
عصرگاهی بود که به کاظمین رسیدم ؛ آن جا توسل سوزناکی به حضرت امام موسی بن جعفر (ع) داشتم و به آقا عرض کردم؛ الان من با 5 ، 6 بچه و زن و زندگی چطور به ایران برگردم.
شب را هم در کاظمین ماندم . بعد از اقامه نماز صبح در حرم، یک نامه نوشتم خطاب به مدیرکل اقامت بغداد و به آن تمبر زدم.
در آن شرایط کسی جرات نمی کرد بغداد برود و مثلا پیگیری برای مجوز اقامت کند، با این حال پیش خودم گفتم، یا بعثی ها کارم را راه می اندازند یا من را بازداشت میکنند. به هر طریق به بغداد رفتم و در اتاق مدیر کل رسیدم . هنوز هم حالم منقلب بود، مامور بعثی دم در به من گفت؛ چکار داری؟ گفتم مشکلی برایم پیش آمده با آقای رییس کار واجب و ضروری دارم.
مامور در ابتدا گفت؛ به هیچ وجه امکان ملاقات وجود ندارد و باید از این جا بروی! با اصرار من مأمور به من گفت؛ گاهی رییس مرا صدا می زند و کاری با من دارد، برای این که مورد مواخذه قرار نگیرم، شما خودت پس از ورود من به اتاق، داخل شو و مشکل خود را بگو. همین که داخل رفت، بعد از او وارد اتاق مدیر کل شدم.بعد از سلام، با یک حال منقلبی گفتم، پدر من در ایران مریض است و خانواده من هم در نجف هستند. از شما می خواهم که اجازه برگشت بدهید.
اصلا فکر نمی کردم کارم را راه بیندازند. اما بعد از لحظاتی چیزی نوشت، به یک نفر از افرادش داد و گفت که برو پیش او.
پیش آن فرد رفتم و برای او هم تعجب برانگیز بود که چطور یک ایرانی جرات کرده اینجا آمده و تازه درخواست مجوز بازگشت هم داشته باشد!
خلاصه این گونه نوشت که؛ فلانی دارای مجوز اقامت است و مجوز خروجش هم فلان شماره است و الان هم اجازه بازگشت به ایران دارد و می تواند از مرز بین المللی بگذرد.
مرحله آخر هم با قلم سبز هم نوشت «نوافق».
از درب ساختمان که بیرون آمدم، اصلا یک حالی داشتم؛ یک دفعه نمی دانم چه شد که گریه ام گرفت و دانستم که به برکت عنایت امام کاظم (ع) توانسته ام مجوز خروج را بگیرم.
شاید ساعاتی بعد حاج آقای سید جواد آل علی، داماد بزرگ مرحوم آیت الله العظمی شاهرودی بزرگ که نویسنده کتاب معروف آداب الحرمین درباره حج است را دیدم و ماجرا را برایش تعریف کردم. به من گفت فلانی اگر چنانچه در جایی دیگر اسمی از مجوز بازگشت را می بردی، اصلا معلوم نبود این بعثی ها چه بلایی بر سر تو میآوردند.
خلاصه این که باید بدانیم، گاهی ما نتیجه توسلات به خاندان عصمت و طهارت را به عینه می بینیم و این را هم باید بدانیم که اهل بیت (ع) همیشه هوای ما را دارند و عنایتشان از ما قطع نمی شود.