به گزارش سرویس استانهای مرکز خبر حوزه، این فرزند شهید این گونه سخن خود را آغاز کرد: تقریبا نه روز از شهادت پدرم گذشته بود که وارد مدرسه شدم، مسئولین مدرسه به جهت بزرگداشت مقام پدر شهیدم مراسم مختصری را برگزار نمودند.
پس از اتمام مراسم خانم ناظم مدرسه به سمت من آمد و به جهت غیبت چند روزه ای که داشتم برنامه امتحانات ثلث دوم را به من داد که به والدین خود خبر دهم و امضای آنها را مبنی بر رؤیت برنامه امتحانات بگیرم،من آن شب به خانه آمده و در عالم رؤیا پدرم را دیدم که همچون گذشته وارد منزل شد و با بچه ها بازی کرد، وقتی جلو رفتم از او پرسیدم غذا خورده ای گفت نه ، من که در عالم رویا در حال رفتن به سمت آشپزخانه بودم به ناگاه صدای ایشان را شنیدیم که گفت زهرا جان نامه ای که از مدرسه آورده ای بیاور تا امضا کنم. رفتم که نامه را بیاورم و هنگامی که برگشتم دیدم که ایشان نیستند؛ در عالم خواب متوجه عدم حضورش شدم تا این که فردای آن روز که خواب را از یاد برده بودم، هنگامی که می خواستم به مدرسه بروم درب کیفم را باز کردم به ناگاه چشمم به امضای پدرم در پایین نامه افتاد که این جمله پایان آن نوشته شده بود «اینجانب رضایت دارم سید، مجتبی صالحی».
امضای این نامه بیش از پاسخ به احساسات و تاثر یک شهید به فرزندش می باشد و می توان گفت این امضا تاییدی است بر این آیه از قرآن که می فرماید «شهدا نزد پرودگارشان روزی می خورند و زنده هستند».
شهید صالحی به دنبال کسب کمالات اخلاقی بود و در زندگی هدف مند بود او پیرو امام و عاشق ولایت بود و اخلاص فراوانی داشت.