واکاوی پیشینه یهود و بررسی تاریخ، آراء، افکار و عملکرد آن به ویژه صهیونیسم، کاری از سرویس علمی- فرهنگی مرکز خبر حوزه در گفتوگو با حجت الاسلام والمسلمین علی حاجیصادقی میباشد که در 5 بخش تقدم میشود.
یکی از مهمترین مباحث قرآنی که میتواند بسیاری از موضوعات دیگر را مورد بحث و پوشش قرار دهد پرداختن به تاریخ یهود و واکاوی رفتار و تفکرات آنهاست و میتوان این مبحث را از سنخ تفسیر موضوعی قرآن دانست و این موضوع از مباحثی است که به درد جامعه کنونی ما نیز میخورد .
* توجه دادن قرآن به تدبر در قصص قرآنی
قرآن به عنوان آخرین و کاملترین نسخه هدایت بخش انسان که برای تعلیم و تربیت انسانها از آنچه که هست به آنچه که شایستگی آن را دارد، نازل شده است و از شیوهها و روشهای مختلفی برای تعلیم و تربیت استفاده کرده است و یکی از مهمترین و پرحجمترین آن بخشها که آیات زیادی را به خود اختصاص داده اشاره به داستانها و سرگذشت امم و انبیاء گذشته است. همان چیزی که تحت عنوان قصص قرآن خوانده میشود که بسیاری از سنتهای الهی اعتقادات و آموزههای اخلاقی و دستورالعملها در قالب همان داستانها بیان شده، قرآن؛ یکی از منابع تفکر سازنده و بیدار کننده و عبرت آموز را تدبر در سرنوشت داستان گذشتگان میداند، مثلاً در سوره اعراف پس از اشاره به بخشی از داستان بنی اسرائیل و همینطور داستان بلعم باعورا خطاب به پیامبر میفرماید « فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ (سوره اعراف آیه 176) » این داستانها را برای مردم بازگو کن شاید بیندیشند. پس هدف از این داستانها قصه گویی نیست، بلکه هدف بیدار شدن و هدایت شدن است و یا در به پایان داستان یوسف تدبر در قصص قرآنی را موجب عبرت ؛ هدایت و رحمت دانسته و اینگونه نتیجه گرفته است « لَقَدْ کانَ فی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْبابِ ما کانَ حَدیثاً یُفْتَری وَ لکِنْ تَصْدیقَ الَّذی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ تَفْصیلَ کُلِّ شَیْءٍ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (سوره یوسف آیه 111)»
* تدبر در قصص گذشتگان در بیان امیر المومنین
امام علی علیه السلام تدبر در کردار گذشتگان را موجب باز شناسی عوامل سعادت بخش از عوامل زیان بار دانسته است و در سفارش به امام حسن میفرمایند : « پسرم! درست است که من به اندازه پیشینیان عمر نکردهام، امّا در کردار آنها نظر افکندم، و در اخبارشان اندیشیدم و در آثارشان سیر کردم تا آنجا که گویا یکی از آنان شدهام، بلکه با مطالعه تاریخ آنان، گویا از اوّل تا پایان عمرشان با آنان بودهام، پس قسمتهای روشن و شیرین زندگی آنان را از دوران تیرگی شناختم، و زندگانی سودمند آنان را با دوران زیانبارش شناسایی کردم» نهج البلاغه نامه 31
داستان بنی سرائیل از مهمترین داستانهای مورد توجه قرآنی
در میان قصص قرآنی شاید هیچ داستانی به اندازه داستان قوم بنی اسرائیل و یهود چه در دوران شکل گیری و چه در دوران حاکمیتشان و چه در دوران اصل نبوت به این پرحجمی نیست و به یک بیان میشود گفت نزدیک به ده بار داستان بنی اسرائیل در قرآن بیان شده است و مورد توجه قرار گرفته است و من ادعا میکنم بسیاری از سنتهای غیرقابل تغییر الهی ، بسیاری از قوانین الهی که امتهای دیگر هم گرفتار آن میشوند در داستان بنی اسرائیل بیان شده است و داستان بنی اسرائیل، ماکتی است از بسیاری از سنن و دستورات الهی که یقینا برای امت اسلامی میتواند عبرت آموزی فراوانی داشته باشد با توجه به اینکه خدا نه با بنی اسرائیل دشمن بود و نه خویشاوندی داشت و درباره بنی اسرائیل داریم که خدا هم به آنان فرصتهای ممتازی داد و هم ایشان را گرفتار سختترین مصیبتها کرد، اما همه اینها تحت عنوان سنن الهی صورت گرفته است و همین مسائل درباره امت اسلامی هم قابل صدق است یعنی اگر شیوه ما هم مانند بنی اسرائیل باشد این سنتها شامل حال ما هم خواهد شد لذا شناخت جریانات بنی اسرائیل در پیمودن صراط مستقیم به ما کمک میکند علاوه برآن آنچه خداوند درباره بنی اسرائیل بیان میکند تنها گذشته نیست بلکه با توجه به روحیات ثابت و همیشگی قوم یهود امروز هم وضع مسلمانان در رابطه با یهود را بیان میکند چون عمدتا قرآن اموری را درباره یهود بیان میکند که در بین ایشان ثبات داشته است و بعدا بیان خواهیم کرد که این نژاد پرستی در بین قوم یهود بسیار سابقه دار است و الان هم ما با آن مواجه هستیم بنابراین تامل و تدبر در سیمای یهود در قرآن میتواند امت اسلامی را در موضع گیری در برابر بزرگترین دشمن جهان اسلام هشیار کند و بتواند به ما از تاریخ درس دهد تا جلوی آن رخنههایی که در گذشته از آن استفاده کردند و به عالم اسلام ضربه زدند الان به روی آنها ببندیم و بتوانیم به طور مناسب در برابرشان موضع گیری کنیم
مباحث مورد بحث درباره قوم یهود :
تاریخچه قوم یهود
شکلگیری بنیاسرائیل
فرصتهای که خدا به یهود داد
مواضع فکری
اقدامات عملی یهود
سر انجام یهود
صهیونیسم و یهود
* تاریخچه یهود :
یهودیان مانند اعراب و آشوریان از نژاد سامی هستند و نسل ایشان به فرزند حضرت نوح ، سام میرسد و جزو عبرانیان محسوب میشوند و به ابراهیم میرسند، عظمت و گذشته پر افتخار ابراهیم موجب شد که مسیحیت و یهودیت ابراهیم را از خود بدانند و قرآن این نزاع را نزاع بی فایدهای میخواند و میگوید ابراهیم نه مسیحی و نه یهودی بود بلکه بنده مسلم خدا بود « ما کانَ إِبْراهیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا وَ لکِنْ کانَ حَنیفاً مُسْلِماً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ (سوره آل عمران آیه 67)» - ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی ، بلکه حقگرایی فرمانبردار بود، و از مشرکان نبود - در شهر اور کلدانیان در شرق بابل، جنوب بین النهرین متولد شد و در هفتاد و پنج سالگی به همراه همسرش ساره و عدهای دیگر به کنعان کوچ کرد و خداوند در سن بالای 90 سالگی - دو فرزند پسر به او عطا کرد، ابتدا از "هاجر" صاحب "اسماعیل" شد و چند سال بعداز همسرش "ساره" اسحاق را به دنیا آورد و اسحاق بعدها صاحب دو فرزند دوقلو شد که نام یکی را "عیسو" به معنای پر مو نامید، چون در هنگام تولد بدن او موی فراوان داشت و دیگری را یعقوب نامیدند و یعقوب به معنای "تعقیب کننده" چون پشت سر "عیسو" به دنیا آمد و یعقوب بعدها دارای 12 فرزند پسر شد و داستان یوسف پیش آمد و سالها بعد یعقوب به شوق دیدار یوسف به مصر مهاجرت کردند و در این هجرت افرادی یعقوب را همراهی کردند و از کنعان به مصر رفتند و در آنجا فرزندان یعقوب که به "بنی اسرائیل" معروف شده بودند در مصر زندگی مناسبی داشتند ؛ زندگی بنی اسرائیل در مصر شکل گرفته . نخستین تجربه حکومت بنی اسرائیل به دوران وزارت و حاکمیت یوسف بر میگردد و در پرتو آن مصریان و فرزندان یعقوب که در دوازده قبیله شکل گرفته بودند زندگی خوبی را سپری میکردند و به تدریج در علوم و فنون مختلف پیشرفتهایی کردند و با فرهنگهای مختلف آشنا شدند ؛ این اشارهای اجمالی بود از شکل گیری بنی اسرائیل .
* تولد موسی نقطه عطفی در سرنوشت بنی اسرائیل
بعد از وفات یوسف مصریان بومی نسبت به موقعیت مهاجرین بنی اسرائیل احساس نگرانی کردند و از حاکمیت ایشان نگران بودند و به شیوههای مختلفی تلاش کردند مانع سلطه ایشان بشوند و به نحوی ایشان را به استثمار و کارهای حقیر و تحت کنترل خود دربیاورند چرا که ایشان مهاجر بودند، از ا ین رو فراعنه و حاکمان ایشان هم از هر گونه اذیت و آزاری در حق بنی اسرائیل کوتاهی نکردند ، مخصوصا زمانی که " رامسس دوم "که در ادبیات قرآن معروف به «فرعون» است به حکومت رسید بسیار از بنی اسرائیل را به بندگی گرفت، پیشگویان به او گفتند: فرزندی از بنی اسرائیل به حکومت میرسد و حکومت و سلطنت تو را نابود میکند و فرعون با قساوت تمام دستور داد فرزندان پسر بنی اسرائیل را کشتند و شکم زنان باردار را درید و بین زنان و مردان بنی اسرائیل فاصله و جدایی انداخت وبسیاری از زنان را به عنوان کنیز به خدمت گرفت و قرآن این مطلب را به زیبایی بیان میکند « وَ إِذْ قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ أَنْجاکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ وَ یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ وَ فی ذلِکُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظیمٌ (سوره ابراهیم آیه 6 )» اما اراده خدا چیز دیگری بود و در همین شرایط سخت یکی از بنی اسرائیل به نام عمران که با دختر عموی خود ازدواج کرده بود صاحب فرزندی شد که مادرش مدتی - حدود سه ماه - او را از دید جاسوسان پنهان کرده بود و اما نمیشد به این مخفی کاری ادامه داد و با الهام الهی فرزند خود را در صندوقی گذاشت و به امواج رود نیل سپرد و امواج رود آن نوزاد را به قصر فرعون رساند و به قولی همسر فرعون و به قول مشهور دختر فرعون او را از آب گرفت و نسبت به آن فرزند احساس محبت پیدا کرد و با اصرار فرعون را متقاعد کرد که آن فرزند را نگهداری کند و نام "موسی" که به زبان عبری به معنای "از آب گرفته شده" است را براو گذاشت و به این آیت الهی جان او از مرگ نجات پیدا کرد و قرار شد او را به زنی از زنان بنی اسرائیل بسپارند و او چون سینه هیچ زنی را نگرفت خواهر موسی که در آن نزدیکی بود ؛ گفت : من شما را به زنی راهنمایی میکنم که این فرزند سینه او را بگیرد و مادر موسی به عنوان دایه او را شیر میداد و پرورش میداد و قرآن میفرماید این کار مابود که نگذاشتیم سینه هیچ زنی را بگیرد و و او را به مادرش برگرداندیم « وَ حَرَّمْنا عَلَیْهِ الْمَراضِعَ مِنْ قَبْلُ فَقالَتْ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی أَهْلِ بَیْتٍ یَکْفُلُونَهُ لَکُمْ وَ هُمْ لَهُ ناصِحُونَ (12) فَرَدَدْناهُ إِلی أُمِّهِ کَیْ تَقَرَّ عینها وَ لا تَحْزَنَ وَ لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ (13)» سوره قصص آیات 12- 13 حضرت موسی در دامن دشمن بزرگ شد و روزی در شهر مشاهده کرد که یک قبطی با یک سبطی یعنی یک مصری با یک بنیاسرائیلی درگیر شدند و آن شخص بنی اسرائیلی از موسی کمک خواست و موسی درگیر شد و فرد مصری کشته شد و لذا موسی ناچار شد از مصر فرار کند و به مدین رفت و با دختر شعیب پیامبر ازدواج کرد و به چوپانی مشغول شد و پس از اینکه به بلوغ لازم رسید مورد عنایت ویژه خدا قرار گرفت و صاحب علم و حکمت گردید و در سرزمین «طُوی» سخن خدا را از درختی شنید و به نبوت مبعوث گردید - و این مطالب در آیات مختلف قرآن بازگو شد است مانند سوره قصص آیات 14 و 15 ؛ سوره طه آیات 11- 12 - و او ماموریت پیدا کرد تا بنی اسرائیل را از مصر خارج کند.
قرآن برای موسی معجزات فراوانی ذکر میکند و موسی حتی برای هدایت فرعون اقدام میکند « اذْهَبْ إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی (سوره طه آیه 24)» و در سوره اعراف نیز همین مطلب را بیان میکند « ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسی بِآیاتِنا إِلی فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ فَظَلَمُوا بِها فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدینَ ( سوره اعراف آیه103)» موسی در مصر به کمک برادرش بنی اسرائیل را جمع کرد و انسجام داد و منطقه مسکونی ایشان را نزدیک هم قرار داد و ارتباطات ایشان را با هم درست کردند و کاری کرد که در عبادتهای جمعی مشکلی نداشته باشند و به آنها نسبت به آینده بشارت داد که خدا وعده داده که شما پیروز خواهید شد.
* دوران چهل ساله زندگی موسی در مصر
در دوران اقامت 40 ساله زندگی موسی در مصر مطالب زیادی اتفاق افتاد و فرعون علی رغم همه معجزاتی که دید مانند مغلوب شدن ساحرانش و توبه و گرایش ساحران به موسی باز هم سعی کرد که مردم دور موسی جمع نشوند ولی عده زیادی به موسی ایمان آوردند و قوم بنی اسرائیل تشکل قوی پیدا کرد و لذا فرعون تصمیم گرفت به بنی اسرائیل حمله کند و خدا به موسی امر کرد که شبانه با بنی اسرائیل از مصر خارج شو « وَ أَوْحَیْنا إِلی مُوسی أَنْ أَسْرِ به عبادی إِنَّکُمْ مُتَّبَعُونَ سوره شعراء آیه 52» صبح روز بعد که فرعون از این ماجرا خبردار شد با سپاه خود به طرف بنی اسرائیل حرکت کردند و قوم بنی اسرائیل در مقابل امواج نیل را داشتند و از پشت سپاه فرعون و گفتند که ما هلاک شدیم « فَلَمَّا تَراءَا الْجَمْعانِ قالَ أَصْحابُ مُوسی إِنَّا لَمُدْرَکُونَ (سوره شعراء آیه 61)» و در اینجا معجزه بزرگی رخ داد و بنی اسرائیل از آب گذشتند و این حادثه نقطه عطفی برای بنی اسرائیل بود .
* سر نوشت بنی اسرائیل پس از گذشتن از آب
قوم بنی اسرائیل بعد از عبور از آب و قضایایی که داشتند قرار شد وارد سرزمین فلسطین شوند ، در سرزمین فلسطین حکومتی وجود داشت که به مردم خود ظلم میکرد و موسی به امر الهی به بنی اسرائیل فرمان داد که وارد این شهر بشوید و با توکل الهی با حاکم ستمگر مبارزه کنید و در آنجا زندگی راحتی داشته باشید اما بنی اسرائیل با کمال جسارت گفتند : ما هرگز وارد این شهر نمیشویم مگر اینکه این انسانهای ستمگر از این شهر بیرون بروند و گفتند « قالُوا یا مُوسی إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً ما دامُوا فیها فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ ( سوره مائده آیه24 )» گفتند: «ای موسی، تا وقتی آنان در آن [شهر]ند ما هرگز پای در آن ننهیم. تو و پروردگارت برو[ید] و جنگ کنید که ما همین جا مینشینیم.» و خدا در برابر این برخورد بی ادبانه ایشان مجازات سنگینی برای ایشان در نظر گرفت و سرزمین فلسطین را 40 سال بر ایشان تحریم کرد و 40 سال در بیابان سرگردان شدند و در همین دوران سرسخت بود که موسی از دنیا رفت و اتفاقات عجیبی افتاد و من به بعض این اتفاقات دوران 40 ساله صحرا گردی فقط اشاره میکنم
* حوادث دوران چهل ساله صحرا گردی بنی اسرائیل
الف – نزول الواح دهگانه
در همین دوران بود که موسی ماموریت یافت و از قومش جدا شد و به همراه گروهی به کوه سینا رفت و هارون را جانشین قرار داد « وَ واعَدْنا مُوسی ثَلاثینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْناها به عشر فَتَمَّ میقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعینَ لَیْلَةً وَ قالَ مُوسی لِأَخیهِ هارُونَ اخْلُفْنی فی قَوْمی وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبیلَ الْمُفْسِدینَ» (سوره اعراف آیه142 ) و در مدت 40 شبانه روز عبادات و مناجات با خدا الواحی بر او نازل شد که آنها را بروی سنگ نوشتههایی برای بنی اسرائیل آورد و تورات اصلی همین الواح است که مشتمل بر ده فرمان بوده است که آن ده فرمان عبارتند از : 1- برای خود خدایی جز من قرار مدهید 2- به بت سجده نکنید 3- نام خدا را به باطل نبرید 4- روز شنبه را گرامی بدارید 5- پدر و مادر را احترام کنید 6- کسی را به قتل نرسانید 7- زنا و کار خلاف عفت نکنید 8- دزدی نکنید 9- علیه همسایگان شهادات دروغ ندهید 10 – به اموال و ناموس بندگان و همسایگان طمع نورزید (در تورات در فصل 20" سفر خروج" احکام دهگانهای دیده میشود که به عنوان ده فرمان در میان یهود معروف شده است )
ب- داستان گاو بنی اسرائیل
از دیگر اتفاقات این ایام داستان گاو بنی اسرائیل است که در آیه 67 تا 75 سوره بقره این داستان بیان شده است و این داستان علاوه بر اینکه نشان دهنده بهانه جویی و تلاش بنی اسرائیل برای فرار از مسئولیت و تکلیف الهی است یکی از معجزات الهی را هم نشان میدهد و بار دیگر زمینه برای هدایت و بازگشت و تعالی بنی اسرائیل را بیان کرده است و اما این معجزه هم بر قلب سنگ ایشان اثر نکرد ؟!
ج- گوساله پرستی
از دیگر اتفاقی بود که در این دوران افتاد و در مدت 30 – 40 روزهای که موسی به کوه طور رفته بود آنها که مانده بودند تحت وسوسههای سامری به پرستش گوساله روی آوردند و همین امر غضب الهی را به دنبال داشت و اگر نبود شفاعت موسی آنها به طور کامل هلاک میشدند قرآن در چند جا به این جریان اشاره دارد مانند سوره بقره آیه 92 ، طه 85- 98 ، نساء 153 ، اعراف 148-152
د- ماجرای حضرت موسی و حضرت خضر
ماجرا موسی و حضرت خضر که موسی در محل تلاقی دو دریا با بندهای ار بندگان خدا برخورد کرد و داستان حکمت آمیز همراهی موسی و خضر در سوره کهف 65- 82 بیان شدهاست و نکات بسیار آموزندهای دارد
ه- طلب رویت خداوند توسط بنی اسرائیل
افراد همراه موسی درخواست رویت خداوند را کردند و جریان صاعقه پیش آمد و همراهان موسی هلاک شدند و خود موسی بیهوش شد و موسی از خدا درخواست حیات دوباره برای ایشان کرد و آنها زنده شدند
و- وفات موسی :
در سن 120 سالگی موسی از دنیارفت و چون هارون هم قبل از او ازدنیا رفته بود حضرت «یوشع» شریعت او را تبلیغ کرد و بعد از حضرت موسی بنی اسرائیل با رهبری یوشع پیامبر وارد سرزمین فلسطین شدند پس بنی اسرائیل ذاتا اهل فلسطین نبودند و به تدریج سازمان حکومتی ایشان محکمتر شد و به لطف خدا و در سایه پیروی از شریعت موسی خداوند ایشان را بر عالمیان فضیلت داد « یا بَنی إِسْرائیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعالَمینَ (سوره بقرة آیه47) » و این فضیلت و برتری که خدا بیان میکند به خاطر پیروی از موسی و عبادت و بندگی خدا بود نه به معنای برتری نژادی ایشان و لذا با از دست دادن ایمان و مخالفت انبیا الهی و روی آوردن به نژاد پرستی نه تنها این فضیلت از ایشان سلب شد بلکه همین نژاد پرستی موجب سقوط ایشان شد و مقابل انبیا ایستادند و بسیاری از انبیا را تکذیب کردند و بسیاری از انبیا را به قتل را رساندند و رویارویی بنی اسرائیل با انبیاء دوران طولانی دارد تا اینکه در دوران طالوت حضرت داود که از نیروهای طالوت بود به پیامبری مبعوث شد و جالوت را کشت و پس از مرگ طالوت مقتدرترین حکومت بنی اسرائیل تشکیل شد و بعد از او پسرش سلیمان ادامه دهنده آن حکومتی شد که هرگز نظیر نداشته و علاوه بر حیوانات و اجنه حتی عوامل طبیعی نیز تحت سیطره سلیمان بودند اما متاسفانه یهود و بنی اسرائیل حتی با سلیمان هم درگیر شدند و او را به کفر و سحر متهم کردند « سوره بقره آیه 102 »
* متلاشی شدن سازمان یهودیان
بعد از سلیمان روند نزولی بنی اسرائیل شروع شد 600 سال قبل از میلاد ، بخت النصر پادشاه بابل به بیت المقدس حمله کرد و یهودیان را کشت و ایشان را اسیر کرد و تمام آثار یهود از جمله نسخهای معدود تورات را سوزاند و این حدود 70 سال طول کشید تا اینکه کوروش در حدود سال 530 قبل از میلاد به بابل حمله کرد و سلطنت بلدانیان را منقرض کرد و بابل را فتح کرد و یهودیان را از بردگی و اسارت رها کرد لذا یهودیان علاقه زیادی به کوروش دارند و با افکار و عقاید ایرانیان آشنا شدند و گروهی از ایشان در ایران ماندند و برخی به بابل برگشتند و تحت رهبری عزرا (و این عزرا همان کسی است که دین یهود را تجدید نمود، و تورات را بعد از آنکه در واقعه بخت النصر پادشاه بابل و تسخیر بلاد یهود و ویران نمودن معبد و سوزاندن کتابهای ایشان به کلی از بین رفت دوباره آن را به صورت کتابی برشته تحریر درآورد (ترجمه المیزان، ج9، ص: 324) )به فلسطین برگشتند و به نوشتن کتب مذهبی خودشان و ساختن معابد روی آوردند و این وضعیت ادامه داشت تا اینکه حضرت عیسی به دنیا آمد و تولد عیسی و ندای او که از یهودیان میخواست که به احکام خدا عمل کنند قوم یهود مقابل عیسی ایستادند و جر عده قلیلی که معروف به حوارییون بودند با او همراهی نکردند « فَلَمَّا أَحَسَّ عیسی مِنْهُمُ الْکُفْرَ قالَ مَنْ أَنْصاری إِلَی اللَّهِ قالَ الْحَوارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ اشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ آل عمران 52 » سر انجام کاهنان با دولت روم همدستی کردند و تصمیم به قتل عیسی گرفتند و در دادگاه عالی یهود او را محکوم به مرگ کردند و به خیال باطل خودشان او را به صلیب کشیدند « متی ، باب 27 » و بعد از عیسی گرچه او پطرس را جانشین خود کرده بود اما یهودیان با نیرنگ «پولس» را به صورت ظاهر وارد مسیحیت کردند و به تدریج او را رهبر مسیحیان معرفی کردند یعنی؛ پولس یهودی است که وارد مسیحیت میشود و رهبری مسیحیان را به عهده میگیرد برای اینکه جهت دهی مسیحیت را در دست داشته باشند، یهودیان خواستند اینکار را با اسلام هم انجام دهند و آنچه ما در جریان سقیفه میبینیم آن پولس ها در سقیفه هنر پیشگانی بودند که دیگران آنها را هدایت میکردند ؛ پولس علاوه بر مخالفت با پطرس و حواریون، الهیات جدیدی را درست کرد که با تعالیم عیسی منطبق نبود و مسیحیتی کاملا یهودی ایجاد کرد و مسیحیت را به گونه ای تغییر دادند که مزاحم یهود نباشد و خاطرشان که از آنها جمع شد با رومیان که تا دیروز با آنها متحد بودند درگیر شدند که چرا شما حاکمیت داشته باشید و همین امر باعث شد در سال 70 میلادی بار دیگر قدس به دست رومیان ویران شود و یهودیان زیادی کشته شدند و به نقاط مختلفی پراکنده شدند و انواع خفت و خواری را در دنیا تحمل کردند و عدهای هم رهسپار جزیرة العرب و دیار سر سبز یثرب و مدینه فعلی شدند .
* چرا یهود یثرب را انتخاب کرد ؟
در این موضوع دو تحلیل متفاوت وجود دارد یکی تحلیلی که اکثر مفسرین بیان کرهاند و یک تحلیلی هم که برخی مورخین بیان کردهاند
* دیدگاه اول : نظر برخی مورخین
الف – یهودیان بعد از عیسی مهمترین تهدید علیه خود را پیامبر موعود آخر الزمان میدانستند و میدانستند که اگر او بیاید چه خواهد شد و میدانستند او از کجا شروع به دعوت میکند لذا برای مقابله با او سه نقشه کشیدند ابتدا تلاش کردند این پیامبر به دنیا نیاید لذا دست به ترور نیاکان پیامیر زدند و اول تلاش کردند متولد نشود لذا اقداماتی صورت گرفت که مشکوک است و واقعا میخواستند "هاشم" را ترور کنند ، واقعا میخواستند "عبد الله" را ترور کردند و واقعا "عبد الله" ترور شد منتهی خبر نداشتند که نطفه پیامبر منعقد شده است لذا مرگ مشکوک "هاشم" در "غزه" و "عبد الله" در "مدینه" و تلاش برای ترور پیامبر در کودکی و نوجوانی بخشی از این توطئه است
ب- ایجاد مشکلات و موانع : گفتند نگذاریم پیامبر پیشروی کند لذا استقرار نیروهایشان از مدینه تا قدس هم بی حساب نبود و در مرحله آخر گفتند اگر این هم نشد همان کاری را با اسلام میکنیم که با مسیحیت کردیم یعنی با ورود به اسلام خواستند اسلام را هم یهودی کنند که در این سومی خیلی پافشاری کردند مخصوصا با ناکامی در نقشههای قبلی و این نظریه ، نظریه حجتالاسلام تائب و هم فکرانشان در کتاب تبار انحراف میباشد.
* دیدگاه دوم : قول اکثر مفسرین
در مقابل آن بسیاری از مفسران بیان کردهاند بنی اسرائیل و یهود به دنبال منجی بودن و ایشان میدانستند آن منجی در مدینه به دنیا میآید و نسبت به پیامبر آگاهی کامل داشتند لذا به مدینه آمدند
* دیدگاه سوم : قول به تفصیل
نظریه سوم نظر و رای بنده میباشد به نظر من ؛ علمایی از یهود به خاطر دنیا پرستیشان نگران بعثت پیامبر بودند و می دانستند با بعثت پیامبر موقعیتشان متزلزل میشود، این افراد شامل نظریه اول میشوند؛ اما عموم مردم یهود اینگونه نبودند و آنها به انگیزه هدایت و سعادت وارد مدینه شدند.
گفتگو: حمید کرمی
ادامه دارد