شنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۳ |۱۲ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 14, 2024

پیشینه سلف و سلفى‏گرى به قلم آیت الله العظمی سبحانی

 

معنای سلف

در فقه اسلامى “بيع سَلَف” و يا “سَلَم” نوعى پيش‏فروشى است به اين معنا كه فروشنده، متعهد مى‏شود كه كالاى مورد معامله را در موعد معين تحويل دهد، ولى بهاء را قبلاً دريافت مى‏نمايد، درست مقابل نسيه كه دريافت كالا قبلاً صورت مى‏پذيرد و بهاى آن بعداً پرداخت مى‏شود.

 ولى در فرهنگ امروز زبان عرب، “سَلَف” به معناى پيشينيان از صحابه و تابعان است و “سلفى‏گرى” به معنى پيروى از انديشه و راه روشن آن‏ها است.

 از آغاز قرن چهاردهم “مكتب سلفيّه” بر سر زبان‏ها افتاد، برخى از نويسندگان مصرى بيشترين تبليغ را درباره آن انجام دادند، و چنين تصور كردند كه عقب‏ماندگى مسلمانان به خاطر تخلف از روش پيشينيان است و بايد به آن روش باز گردند.

 دولت وهّابى كه در سال 1320ه ق در نجد تشكيل يافت، بر توسعه اين انديشه)سلفى‏گرى(، زياد دامن زد و با خريد نويسندگان غير متعهد، به اشاعه آن پرداخت. امروز رفتار يك جوان سُنّى نجدى اين است كه خود را سلفى بخواند و در ترويج آن بكوشد، تو گوئى همه سلفيان، صالح و درستكار بودند كه بايد اسوه و الگو تلقى شوند.

براى روشن شدن حقيقت اين مسلك، لازم است با تاريخ پيدايش آن آشنا شويم، آن‏گاه به توضيح ويژگى‏هاى عقايد و افكار آنان بپردازيم. هرچند مطالب مقاله در مذاق “سلفيان” تلخ خواهد بود ولى افراد واقع‏گرا پيروى از حق و حقيقت را به هيچ قيمتى از دست نمى‏دهند.

 * تاريخچه “سلفيّه”

 سلفى‏ها خود را پيرو مكتب “اهل حديث” مى‏دانند كه در عصر عباسيان و پس از اختلاف با معتزله و اهل كلام و شيعيان، پديد آمد. پس از درگذشت احمد بن حنبل در سال 241ه،ق -كه بنيانگذار مذهب اهل حديث است-، اين شيوه در ميان حنبلى‏ها ادامه داشت و حنبلى‏ها در اصول و فروع و عقيده و احكام، خود را پيرو اهل حديث دانستند. خلفاى عباسى از دوران “متوكّل” تا زمان “مقتدر”، به ترويج اين مكتب پرداختند. در سال 305ه،ق، ابوالحسن اشعرى)م324ه،ق( تحت عنوان “احياگرى مكتب اهل حديث”)و به‏طور اخصّ مكتب احمد بن حنبل(، مكتبى را پى‏ريزى كرد و خواست اصلاحاتى در عقيده اهل حديث ايجاد كند، زيرا عقيده آنان با خرافات زيادى آميخته شده بود و پيوسته مى‏گفتند: “قرآن، قديم است” و بشر در زندگى خود فاقد “اختيار” است و خدا دست و پا و چشم و ديگر اعضا را دارد. او براى اصلاح اين مكتب، به‏پا خاست و توانست اصلاحاتى انجام دهد، ولى متعصّبين اهل حديث او را از خود طرد كردند.

 ابوعبدالله حمرانى گفته است:

اشعرى وارد بغداد شد و نزد رئيس مذهب “اهل حديث” به نام بربهارى رفت و گفت: من با سران اعتزال مانند جُبّايى و ابوهاشم مناظره كرده‏ام و منطق يهود و نصارا را شكسته‏ام.

* رئيس مذهب اهل حديث گفت:

 “من از سخنان تو چيزى نمى‏فهمم و فقط به آن‏چه احمد بن حنبل گفته است، ايمان دارم”. سپس اشعرى براى جلب نظر اهل حديث، كتاب “الابانة” را نوشت كه تا حدى بيان‏كننده عقيده اهل حديث است.

 با پيدايش مكتب اشعرى، شكاف عظيمى بين اهل حديث و آن‏ها پديد آمد و پيوسته در جنگ و جدال بودند و گاهى اختلافاتشان به خون‏ريزى مى‏انجاميد و علتش اين بود كه اشعرى اصلاحاتى در عقيده اهل حديث انجام داد و براى خود در مسائل عقيدتى مقامى قائل شد.

 در تمام اين دوران كه اهل حديث در يك طرف و اشاعره در طرف ديگر بودند، هرگز “سلف” و “سلفيه” به عنوان مذهب مطرح نبود تا اين‏كه ابن تيميّه)م728ه،ق( دعوت به شيوه “سلف” را شعار مكتب خود ساخت، ولى از كلمه “سلفيه” بهره نمى‏گرفت و مى‏گفت ما تابع “اهل سنت و جماعت” هستيم كه در سه قرن نخست مى‏زيسته‏اند. يعنى از سال يازده تا سيصد هجرت.

سلفى‏ها خود را پيرو مكتب “اهل حديث” مى‏دانند كه در عصر عباسيان و پس از اختلاف با معتزله و اهل كلام و شيعيان، پديد آمد. پس از درگذشت احمد بن حنبل در سال 241ه،ق -كه بنيانگذار مذهب اهل حديث است-، اين شيوه در ميان حنبلى‏ها ادامه داشت و حنبلى‏ها در اصول و فروع و عقيده و احكام، خود را پيرو اهل حديث دانستند. خلفاى عباسى از دوران “متوكّل” تا زمان “مقتدر”، به ترويج اين مكتب پرداختند

پس از درگذشت ابن تيميه و هجوم فقيهان بزرگ همه مذاهب بر ضد او، دعوت به پيروى از اهل حديث، )آن‏هم به شيوه اين گروه محدود(، چندان رونقى نداشت و برخى از شاگردان او، مانند ذهبى)م 748ه،ق( و ابن قَيِّم)م 751ه،ق( و ابن كثير)م 774ه،ق( نتوانستند شيوه او را ترويج و گسترش دهند و پيروانى فراهم آورند، زيرا او اين فكر را در شام و مصر مطرح كرد كه مركز علم و دانش و قله فقاهت بود.

 اين شوه در سال‏هاى بعد، به وسيله محمد بن عبدالوهاب)م 1206ه،ق( در سرزمين نجد كه فاقد فرهنگ اسلامى علماى برجسته بود، احيا گشت و گسترش يافت. و بر اثر حمايت آل سعود در آن‏جا، به صورت مذهب رسمى در آمد و با تسخير حرمين شريفين در پرتو حمايت استعمار انگليس، بر اين مناطق تحميل گشت و تمام مراكز علمى و دانشگاهى و مساجد و منابر وعظ و خطابه رسمى در اختيار آنان قرار گرفت و گروه‏هاى ديگر، از اين مراكز بى‏بهره شدند.

 از نظر محققان، شعار “سلفيه”، نخست در مطبوعات مصر مطرح شد، يعنى آن‏گاه كه مصر به اشغال انگلستان درآمد و گروهى از مصلحان مانند سيد جمال‏الدين اسدآبادى)م 1316ه،ق( و شيخ محمد عبده)م1323ه،ق( در مقابل هجوم فرهنگ و تمدن غرب، تصور كردند كه راه رهايى از چنگ اشغال‏گران اين است كه در مقابل گروهى كه فريب فرهنگ غربى را خورده و بيشتر در آن‏ها هضم شده بودند، مردم را به همان اسلام پيشينيان دعوت كنند. اين گروه براى اين‏كه حركت خود را با شعارى زيبا، همراه كنند، شعار “سلفيه” را انتخاب كردند تا بگويند ما پيرو اسلام راستين قرون نخستين هستيم(1). ولى آنان از احياى اين مكتب، هرگز قصد تكفير ديگران يا ايجاد شكاف در ميان مسلمانان را نداشتند، بلكه از روى خوش‏بينى به صحابه و تابعان، اين مسلك را ترويج كردند.

سلفى‏گرى در نجد كه خود را وارث محمد بن عبدالوهاب مى‏دانست، موجى از تندروى و سخت‏گيرى به راه انداخت و كم‏كم به تكفير همه مسلمانان پرداخت و گاهى براى ساكت كردن مخالفان، شيعه را تكفير كرد، اشاعره و صوفيه و مذاهب ديگر را اهل بدعت خواند و مدعى شد كه اسلام خالص در اختيار سلف بوده و فهم آنان از كتاب و سنت، براى همگان حجت است و هركس از اين راه، عدول نمايد، بدعت‏گذار يا خارج از اسلام است.

در سال 1929ميلادى كه جمعيت “اخوان‏المسلمين” در مصر تشكيل شد، آن‏ها نيز به اين مسلك رغبت نشان دادند و خيال كردند، پيروى از گروه‏هاى نخستين اسلامى)صحابه و تابعين( نجات‏بخش امت اسلامى است. ولى در عين‏حال به همه فرقه‏ها، روى خوش نشان داده و غالباً به مسايل سياسى و در رأس آن‏ها، تأسيس حكومت پرداختند. اما سلفى‏گرى در نجد كه خود را وارث محمد بن عبدالوهاب مى‏دانست، موجى از تندروى و سخت‏گيرى به راه انداخت و كم‏كم به تكفير همه مسلمانان پرداخت و گاهى براى ساكت كردن مخالفان، شيعه را تكفير كرد، اشاعره و صوفيه و مذاهب ديگر را اهل بدعت خواند و مدعى شد كه اسلام خالص در اختيار سلف بوده و فهم آنان از كتاب و سنت، براى همگان حجت است و هركس از اين راه، عدول نمايد، بدعت‏گذار يا خارج از اسلام است.

 بايد توجه داشت اكنون سلفى‏هاى نجدى، يك گروه نيستند، بلكه گروهى، “سلفى تبليغى”اند ولى گروهى ديگر گام فراتر نهاده و “سلفى جهادى” مى‏باشند و مى‏گويند با تشكيل جنبش‏هاى مسلحانه زيرزمينى، بايد دولت‏ها را سرنگون كرد و قدرت را به دست گرفت و اسلام اصيل را پياده كرد.

* روش فكرى سلفيه

مسأله مهم، آگاهى از روش فكرى سلفيه است، آن‏ها دو روش دارند كه به هم نزديك است:

گروهى فقط كتاب و سنت را حجت دانسته و از داورى‏هاى عقل كمك نمى‏گيرند. گروه ديگر مى‏گويند قرآن و سنت وقتى براى ما حجت است كه با فهم “سلف” همراه باشد، زيرا ما آيين خود را از آن‏ها گرفته‏ايم.

 آنان در تعبّد به نص “كتاب و سنت” بين خبر واحد و خبر متواتر فرق نمى‏گذارند و خبر واحد را در تبيين عقايد و معارف، حجت مى‏دانند و چند وقت پيش در همايشى درباره “حجّيت خبر واحد در عقايد” كه در عربستان سعودى برگزار شد، همگان تصريح كردند كه قول ثقه در عقايد نيز براى ما حجت است.

 بر همين اساس خدا را با صفات بشرى توصيف مى‏كنند و براى او خنده و گريه و آمدن و رفتن و نشستن و پا نهادن در جهنم معتقد هستند و مى‏گويند:

صداى تختى كه روى آن مى‏نشيند، مانند صداى كجاوه است!!”.

1)      السلفية مرحلة زمينة مباركة لا مذهب اسلامى، محمد سعيد رمضان البواطى، ص 233 - 232.

2)      مکتب اسلام

3)      درس هایی از مکتب اسلام

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha