دو ساعتی به غروب آفتاب مانده بود که به یادمان هویزه رسیدیم. پس از بازدیدی کوتاه از نمایشگاه فرهنگی در جوار قبور مطهر شهدا و البته زیارت مرقد های نورانی آنان، قتلگاه حماسه سازان جوان هویزه ، سومین نقطه ای بود که در این بازدید چند ساعته، دل را معطر به یاد شهیدان این خاک مقدس می کرد.
در این بین، غروب زیبای آفتاب قرین شده بود با غربت دل های زنگار گرفته ما و گرنه حسین علم الهدی و دیگر همرزمان شهیدش مگر غریبند که برای آنان افسوس بخوریم و اندوه غربت بر چهره بنشانیم؟!
نمی دانم چرا هر گاه که توفیق زیارت قبور مطهر شهدا را پیدا می شود به یاد آن گفتار ماندگار سید شهیدان اهل قلم می افتم؛
«پندار ما این است که ما ماندهایم و شهدا رفته اند، اما حقیقت آن است که زمان، ما را با خود برده است و شهدا ماندهاند.»
بعد از اقامه نماز جماعت مغرب و عشا در فضایی معنوی و صمیمانه که غالب نمازگزاران آن را نسل سومی های انقلاب تشکیل می دادند، برنامه روایتگری تصویری دفاع مقدس از سوی یکی از روحانیون خوش بیان و البته جوان در محل یادمان برگزار شد و پس از آن نیز چند فیلم کوتاه از جشنواره مردمی فیلم عمار، پخش گردید که به طور خاص مورد استقبال زایران کوی شهدا قرار گرفت.
حیف است نامی ازهویزه بیاید و یادی از حماسه همیشه ماندگار آن نشود. به راستی كيست كه جنگ و دفاع مقدس را بشناسد و از هويزه و حماسه آن چيزي نداند. حماسه تنها بودن ها و با دست خالي و چشم به آسمان دوختن، رفتن و جنگيدن ها و در آخر کار پرگشودن و به پیروزی اصلی رسیدن!
آن چه در پی می آید، خلاصه ای از این شاهکار غریبانه سربازان بی ادعای حضرت روح الله است؛
عملیات نصر (هویزه) تنها چند ماه پس از تهاجم ناجوانمردانه سربازان بعث صدام و در دی ماه سال 59 به همت جانبرکفان سپاه اسلام رقم خورد.
هویزه در واقع مرکز یکی از بخشهای شهرستان دشت آزادگان در منطقه عمومی غرب اهواز است که در جوار مرز بینالمللی ایران و عراق قرار گرفته است.
هویزه علاوه بر حماسه علم الهدی ها، شاهد رنج های ناگفتنی بسیاری است چه آن که از همان نخستین سال جنگ تحمیلی، غم های جانکاهی به خود دیده است. ارتش عراق، در این سال با تهاجم گسترده خود، شهر هویزه را به اشغال خود درآورد و با تجاوز خود به جان و مال مردم، جوانان این خاک پاک را در گورهای دستهجمعی دفن کرد ، به گونه ای که حتی به بچگان کمسن و سال نیز رحم نکرد و بدین سان با به اوج رساندن جنایات خود، روی جنایتکاران تاریخ را سفید نمود.
حماسهآفرینان سپاه اسلام، متشکل از ارتش و سپاه، برای آزادسازی هویزه از چنگال خونین دشمن، عملیات نصر را در تاریخ پانزدهم دیماه سال ۱۳۵۹ هجری شمسی در منطقه غرب این شهر آغاز کردند. در دقایق نخست حمله، تمام خاکریزهای مقدم دشمن تسخیر شد و با ادامه عملیات و محاصره دشمن، نزدیک دو هزار نفر از آنان به اسارت در آمدند.
پس از نبردی سنگین، توپخانه فعال دشمن به محاصره و بعد به تصرف درمیآمد. لحظه به لحظه خبرهای پیروزی سپاه اسلام موجی از شادی و امید در دلها برمیانگیخت تا اینکه متأسفانه با خیانت بنیصدر خائن و همپیمانان او، پشتیبانی آنها قطع میگردد و تانکهای ایران بهطرز مشکوکی از خطوط مقدم اقدام به عقبنشینی میکنند؛ بدین سان، نیروهای پیاده که شامل تعدادی از رزمندگان شهادتطلب سپاه بودند، به محاصره دشمن درمیآیند.
تعدادی از تانکها که از غروب پانزدهم دیماه درخواست سوخت و مهمات میکردند، به غنیمت دشمن درمیآیند. توپخانه با کمبود مهمات مواجه میشود و... نیروهای سپاه، بسیج، عشایر، دانشجویان پیرو خط امام (ره) و تعدادی از نیروهای پیاده ارتش در مقابل ادوات زرهی دشمن میایستند. سیدحسین علمالهدی فرمانده دلیر سپاه هویزه، به جنگ شدیدی با دشمن میپردازد. جالب آن که تنها سلاح سنگین وی آر.پی.جی.هفت است که مهمات آن نیز در حال تمام شدن است.
دشمن از مقاومت حسین و یارانش به خشم آمده، تلاش میکند این دژ نفوذناپذیر را در هم بشکند ولی هر بار با پایمردی و مقاومت بینظیر او و یارانش مواجه شده و با از دست دادن تعدادی تانک، زمینگیر میشود. تعدادی از نیروها هدف گلولههای مستقیم تانک قرار گرفته و شهید میشوند.
حلقه محاصره لحظه به لحظه تنگتر میشود و نفرات یک به یک به شهادت میرسند. حسین با آخرین موشک، یک تانک را به آتش میکشد و خود نیز هدف یک گلوله تانک شده و شهید میشود.
رزمندگان اسلام با غلطیدن در خون پاک خود، حماسه هویزه را جاودان ساختند و بدینترتیب نام هویزه در تاریخ کشور عزیزمان برای همیشه، قرین با احترام و مظلومیت شد.
آری! مردتر از مرد آنانی بودند که در عنفوان جوانی، برای پاسداری از اسلام و انقلاب، زیر تانک ها رفتند و با خرد شدن استخوان هایشان در این معرکه عاشقی، برای امام خود، علی اکبر شدند.
حماسه هویزه در کلام رهبر معظم انقلاب
مقام معظم رهبری، بیستم اسفندماه سال 75، در دیدار با هزاران نفر از مردم قهرمان دشت آزادگان در مزار شهدای هویزه ، بیانات ارزشمندی ایراد فرمودند که در ادامه چکیده ای از آن را ملاحظه می کنید؛
خدای بزرگوار را و پروردگار عظیم کریم رحیم را شکر گزاریم که به ما آنقدری فرصت داد و عمر داد که یکی از معجزات بزرگ الهی در تاریخ را به چشم خودمان مشاهده کنیم.
در همین بیابانی که امروز ما جمع شدهایم، یک روزی جمعی از بهترین جوانان و پاکیزه ترین عناصر مؤمن و خالص و صالح ما با غربت به خاک افتادند و شربت شهادت را نوشیدند. آنروز کسی گمان نمیکرد که به این زودی این شهدای عزیز و غریب اینطور جاه و جلال معنوی پیدا کنند و مردم از راههای دور و نزدیک برای زیارتشان بیایند. امروز گنبد و بارگاه و دستگاه معنوی این شهیدان وسیلهای برای توجه به قدرت لایزال پروردگار عالم است...
آن روز این جوانهای عزیز برای خدا قیام کردند و حرکت کردند. من در آنروزی که این عزیزان به سمت این جایگاه شهادت و فداکاری حرکت میکردند آنها را از نزدیک دیدم، در نزدیکی کرخه نور، شهید عزیز حسین آقای علمالهدی (رضوان الله تعالی علیه) و بقیه جوانانی که همراه او بودند و با دست خالی بدون تجهیزات، اما با دلی سرشار از عشق و ایمان، با قلبی استوار از اتکا و توکل به پروردگار، به این طرف میآمدند. واقعاً انسان یکبار دیگر صحنه صدر اسلام را، صحنه عاشورای حسینی را و کربلا را به چشم خود مشاهده میکرد، وقتی آن جوانها را میدید با عزم راسخ داشتند میآمدند در قلب دریای دشمن...
آن روز شاید عده این جوانها 20 یا 30 نفر بیشتر نبود. 20 تا 30 جوان با دست خالی، اما دل استوار از ایمان و توکل به پروردگار، اما در اینجا چندهزار تانک و نفربر زرهی در این بیابان ها مستقر بودند. این جمع کوچک میآمد برای مقابله آن جمع علیالظاهر بزرگ، با ایمان به خدا، با توکل، همچنانی که حسین بن علی (ع) با جمع محدود در مقابل دریای دشمن ایستاد. قلبش نلرزید. ارادهاش سست نشد، تردید در او راه پیدا نکرد. این جوانها هم همینطور.
من از شهید علمالهدی در همین جا پرسیدم شما چی دارید؛ از سلاح و تجهیزات که دارید میروید؟
دیدم اینها دل هاشان آنچنان به نور ایمان و توکل به خدا محکم است که از خالی بودن دست خودشان هیچ باکی ندارند، حرکت کردند آمدند، خواستار جهاد در راه خدا و پذیرای شهادت در این راه بودند، چون میدانستند حقاند. شهدای ما در هر نقطه این جبهه عظیم با همین روحیه، با همین ایمان جنگیدند.
گزارش: سید محمد مهدی موسوی