پنجشنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۳ |۱۰ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 12, 2024
کد خبر: 289787
۱۸ مرداد ۱۳۹۱ - ۲۰:۵۰

پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار آیت‌الله العظمی خامنه‌ای اقدام به نشر سی گفتار قرآنی در بیان این مرجع تقلید در ایام ماه مبارک رمضان نموده است.

سوره مباركه نمل آیه ۱۴

وَجَحَدوا بِها وَاستَیقَنَتها أَنفُسُهُم ظُلمًا وَعُلُوًّا ۚ فَانظُر كَیفَ كانَ عاقِبَةُ المُفسِدینَ(۱۴)

و آن را از روی ظلم و سركشی انكار كردند، در حالی كه در دل به آن یقین داشتند! پس بنگر سرانجام تبهكاران (و مفسدان) چگونه بود!

*علم به تنهایی برای ایمان آوردن كافی نیست

بیم دادن و انذار كار پیغمبران است. بیم دادن، یعنی هشدار دادن و آن‌ها را از وضع بد و غلطی كه درآن قرار دارند ترساندن، این ترساندن را می‌گویند انذار دادن، كه البته هر ترساندنی مورد بحث نیست. مثلاً: اگر صدای مخصوص در بیاورید كه كسی از جا بپرد این را نمی‌گویند انذار، انذار یعنی از وضع بدی كه در آن قرار دارند و از راه غلطی كه در آن دارند حركت می‌كنند و از سرنوشت شومی كه درانتظار آنهاست، آن‌ها را بترسانی و بیم دهی. پیغمبران وقتی می‌آیند با جوامع بشری گمراه روبرو می‌شوند آن‌ها را از وضع خودشان بیم می‌دهند و می‌گویند این چه غفلت و گمراهی و آلودگی وناپاكی است كه در آن غرق هستند؟ كسانی كه خودشان غرق هستند غالباً نمی‌دانند، ابزار علم را در اختیار دارند اما چون غرق در جاهلیت‌اند و واقعاً ملتفت نیستند و البته یك عده‌ای آتش نفهمی این‌ها را می‌افروزند، نمی‌فه‌مند غرق در جاهلیت و غرق در آلودگی هستند و همهٔ چیزهای بدی را را كه این آلودگی را بوجود آورده خوب دانستند و به آن‌ها مباهات كردند.

پیغمبران كه منذر هستند می‌آیند آن‌ها را انذار می‌كنند، آن‌ها را از وضعی كه دارند می‌گذرانند و از زندگیشان و از نظامشان و از كششی كه دارند این‌ها را می‌ترسانند كه دارید چه می‌كنید؟ در چه وضعی هستید و این چه آینده‌ای است كه در انتظار شماست و چه عوامل تلخی دارد بر شما حكومت می‌كند؟ این معنی انذار است. حالا قرآن می‌گوید: این آدمهایی كه كفر می‌ورزند، چه انذارشان بكنی و چه انذارشان نكنی یكسان است و این‌ها ایمان نخواهند آورد. یك دانشمندی یكوقت گفته بود من خفته را می‌توانم بیدار كنم اما كسی كه خودش را بخواب زده چگونه می‌توانم بیدار كنم؟ آدمی كه خوابیده با دوبار صدا زدن یا یك لیوان آب به سر و رویش ریختن هر چند هم سنگین خواب باشد بالاخره بیدار می‌شود اما این كسی كه خودش را بخواب زده و نمی‌خواهد اصلاً به پا خیزد اگر هم او را بلند كنید سرپا بایستد خودش را بر زمین خواهد انداخت یعنی آن انگیزه‌های درونی ضد ایمان، ضد آگاهی، ضد ذكر، ضد تنبه آنچنان در وجودش پنجه افكندند كه به هیچ‌وجه حاضر نیست حقیقت را بفهمد البته در بسیاری از اوقات در ته دل حقیقت بسیاری می‌فه‌مند كما اینكه در بعضی از آیات در قرآن می‌فرماید: «وجحدوا واستیقنت‌ها انفسهم» (۱) بعضی‌ها اینطور هستند كه انكار می‌كنند اما حقیقت را می‌دانند و بعضی از اوقات هم حقیقت را نمی‌فه‌مند و نمی‌شود به این‌ها فهماند هر كاری هم بكنی غرق در یك جهالت مخصوصی هستند.(۲)

ایمان پایه‌ى عمل و حركت انسان است. تا انسان به چیزى دلسپرده و گرویده نباشد، در راه آن حركت نمى‌كند. ایمان با علم فرق دارد. انسان گاهى به حقیقتى عالم است، اما گرویده‌ى به آن نیست. یعنى در ایمان، فقط دانا بودن و عالم به صدق بودن كافى نیست؛ چیزى اضافه‌ى بر این علم لازم است. البته ایمان بدون علم هم ممكن نیست - ایمان با شك و تردید معنا ندارد - اما علم به تنهایى هم براى ایمان كافى نیست؛ كمااین‌كه مى‌بینید قرآن درباره‌ى موسى و قضایاى فرعون مى‌فرماید: «و جحدوا بها واستیقنت‌ها انفسهم ظلما و علوّا»؛ یعنى وقتى موسى دعوت خودش را مطرح كرد، ملأ فرعونى فهمیدند او راست مى‌گوید و حقیقت است؛ اما بعد از آن‌كه موسى این معجزه‌ى عجیب را نشان داد و بعد از آن‌كه ساحران و جادوگران - كه تصور مى‌شد كار موسى هم از قبیل كار آنهاست - خودشان اعتراف كردند این از نوع كار آن‌ها نیست و با وجود تهدید فرعون سجده كردند و به موسى ایمان آوردند و مرگ را پذیرا شدند، براى آن‌ها روشن شد كه موسى حقیقت مى‌گوید؛ اما درعین‌حال این حقیقت را انكار كردند؛ «جحدوا بها واستیقنت‌ها انفسهم». یقین داشتند كه موسى راست مى‌گوید، اما درعین‌حال انكار كردند. چرا؟ زیرا «ظلما و علّوا»؛ به‌خاطر این‌كه استكبار و هواهاى نفسانىشان و ظلمى كه مى‌خواستند بكنند، نمى‌گذاشت تسلیم شوند.

*ایمان پایه عمل است

ایمان و گرویدن، نوعى تسلیم است؛ تسلیم حقیقتى شدن. گاهى انسان حقیقت را مى‌فهمد، اما دلِ خود را تسلیم این حقیقت نمى‌كند و در مقابل آن مى‌ایستد. لذا مى‌بینید در مقابل علم، جهل و شك است؛ اما در مقابل ایمان، جهل نمى‌آورند؛ در مقابل ایمان، كفر مى‌آورند؛ یعنى پوشاندن. انسان گاهى حقیقتى را قبول دارد، اما آن را مى‌پوشاند و پنهان مى‌كند. نقطه‌ى مقابل پوشاندن، ایمان است؛ یعنى دل سپردن، گرویدن، سر سپردن، حقیقت را با همه‌ى وجود پذیرفتن و در مقابل آن تسلیم شدن. هر چیزى كه شما آن را حقیقت مى‌پندارید، اگر به آن ایمان آوردید، این مى‌شود پایه‌ى عمل شما. امروز شما مى‌بینید عده‌یى با حرارتِ تمام از فلان مبناى اقتصادى یا اجتماعى دفاع و براى آن سرمایه‌گذارى مى‌كنند. مثال واضح‌تر، وجود گرایشهاى ماركسیستى در دوره‌ى جوانىِ خودمان است كه بعضى از شما‌ها هم آن دوره را درك كرده‌اید. عده‌یى واقعاً در مقابل آن مفاهیم ماركسیستى حاضر بودند جان خودشان را بدهند. این‌ها دل سپرده و ایمان آورده بودند. این ایمان، منشأ عمل مى‌شود؛ آن هم عملى به این دشوارى؛ مبارزه كردن و در میدان بودن و كشتن و كشته شدن. اگر ایمان به مبنایى وجود داشت، آن انسان مى‌شود خودكار به سمت هدفهاى آن ایمان؛ لازم نیست دایماً به او تذكر دهند. ایمان، عمل را به دنبال مى‌آورد.(۳)

پی‌نوشت:

۱) نمل: ۱۴

۲) بیانات در جلسه دهم تفسیر سوره بقره 08/۰۸/1370

۳) بیانات در دیدار اعضاى هیأت دولت ‌20/۰۸/1383

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha