جمعه ۲۳ آذر ۱۴۰۳ |۱۱ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 13, 2024

حضرت آیت‌الله جوادی آملی تاکید کردند: هیچ انسان غیرتمندی حریم دیگران را نمی‌شکافد و به مال و حق دیگری تجاوز نمی‌کند.

به گزارش خبرگزاری حوزه، این مرجع تقلید در پیامی به اختتامیه بیست و یکمین اجلاس سراسری نماز در کرمانشاه، یادآور شدند: برکاتی که به عنوان بیداری اسلامی در خاورمیانه جلوه کرده است به برکت همین نماز، مسجد و اقامه آثار دین و احیای مآثر و آثار قرآن و عترت است.

متن کامل پیام حضرت آیت الله جوادی آملی در پی می آید:

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

     الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين و الأئمة الهداة المهديين سيما خاتم الأنبياء و خاتم    الأوصياء(عليهما آلاف التحيّة و الثناء) بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله!

   مقدم شما حضّار بزرگوار، فرهيختگان، نخبگان، روحانيّت معزّز و معظّم، ائمه محترم جمعه و جماعات و همه كساني كه براي اقامه نماز تلاش و كوشش كرده و مي‌كنيد گرامي مي‌دارم از بنيان‌گذاران اين همايش وزين اعضاي محترم ستاد اقامه نماز، رياست محترم اين ستاد حجّت الاسلام و المسلمين جناب آقاي قرائتي(حفظه الله) تشكر مي‌كنيم و حضور همه را ارج مي‌نهيم سعي بليغ همه را مشكور خداي سبحان مي‌دانيم و از ذات اقدس الهي مسئلت مي‌كنيم به بركت اولياي الهي مخصوصاً حضرت بقيّة الله(ارواح من سواه فداه) به همه شما پاداش دنيا و آخرت مرحمت كند و از كوشش خالصانه بزرگواراني كه در ساختن مسجد، مرمّت مسجد، احياي مسجد و ساير شئون مسجد تلاش و كوشش كرده و مي‌كنند حق‌شناسي مي‌كنيم و اجر همه اينها را با ذات اقدس الهي مي‌دانيم و اميدواريم خداي سبحان به همه كساني كه در عبادت و ساختن معبد تلاش و كوشش و سعي خالصانه داشتند اجر كامل عطا كند!

درباره نماز سخن از اقامه است نه قرائت براي آن است كه ستون خواندني نيست اقامه شدني است اگر «الصلاة عمودُ الدّين» درباره عمود و ستون نبايد گفت ستون بخوانيد نماز بخوانيد بايد گفت ستون را اقامه كنيد.
آنچه قرآن كريم در محور نماز بحث مي‌كند آن است كه اين ذكر را مانند مذكور، مؤثّر مي‌داند در بخشي از آيات قرآن كريم خداي سبحان نماز را براي اقامه ذكر و احياي ياد و نام خود مطرح كرده است كه ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِكْرِي﴾[1] وقتي مذكور، خدا شد و نماز، ذكر خدا شد اين نماز مي‌تواند ستون دين باشد اگر درباره نماز سخن از اقامه است نه قرائت براي آن است كه ستون خواندني نيست اقامه شدني است اگر «الصلاة عمودُ الدّين» درباره عمود و ستون نبايد گفت ستون بخوانيد نماز بخوانيد بايد گفت ستون را اقامه كنيد ﴿أَقِيمُوا الصَّلاَةَ﴾،[2] ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِكْرِي﴾، ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَي غَسَقِ اللَّيْلِ﴾[3] و مانند آن. پس اوّلين نكته آن است كه بين ذكر و مذكور رابطه كامل برقرار است دوم آن است كه اين ذكر ستون دين آن مذكور است سوم آن است كه ستون را اقامه مي‌كنند نه اينكه بخوانند ما مأمور به خواندن نماز نيستيم ما مأمور به اقامه نمازيم.

    مطلب چهارم اين است كه اين مذكور يعني ذات اقدس الهي براي خود اوصاف و اسما و افعالي ياد كرده است بخش مهمّ آن اوصاف و آثار را براي نماز هم مطرح كرده است معلوم مي‌شود اگر نماز ستون دين است و اگر نمازگزار عهده‌دار به پا داشتن اين ستون است آثار مذكور را در ذكر مي‌بيند جامعه نمازگزار كارِ مذكور را با فعل خود محقَّق مي‌كند در سورهٴ مباركهٴ نحل خداي سبحان اوصافي را براي خود ذكر كرد در سورهٴ مباركهٴ معارج و غير معارج مشابه آن اوصاف را براي نماز و نمازگزار ذكر كرد معلوم مي‌شود نماز ستوني است كه آن مذكور را هميشه به ياد مي‌آورد و نام و ياد او را احيا مي‌كند در سورهٴ مباركهٴ نحل فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَي وَيَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ﴾[4] خداي سبحان براي

وَعظ عبارت از جذب الخلق الي الخالق است آن كه نتواند شنونده خود را به خدا جذب كند او سخنراني كرده و اگر مقالتي نوشته و خوانده سخن‌خواني كرده نه سخنراني موعظه است و نه سخن‌خواني اگر آن گوينده يا نويسنده، خواننده يا شنونده و بيننده خود را مجذوب الهي كرد او مي‌شود واعظ.
هدايت جامعه انساني يك اوامري دارد يك نواهي دارد به طيّبات امر مي‌كند به عقل‌مداري و عدل‌محوري دستور مي‌دهد از خبائث نهي مي‌كند از ستم و ظلم از رسيدگي نكردن به اوضاع فقرا و مساكين و مانند آن نهي مي‌كند ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَي﴾ اين بخش‌هاي اثباتي دستورهاي الهي، ﴿وَيَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ وَالْبَغْيِ﴾ اين بخش نهي از رذايل اجتماعي. اين امور مثبت و منفي، موعظه الهي است وَعظ عبارت از جذب الخلق الي الخالق است آن كه نتواند شنونده خود را به خدا جذب كند او سخنراني كرده و اگر مقالتي نوشته و خوانده سخن‌خواني كرده نه سخنراني موعظه است و نه سخن‌خواني اگر آن گوينده يا نويسنده، خواننده يا شنونده و بيننده خود را مجذوب الهي كرد او مي‌شود واعظ; تا جذب نباشد تا كششي نباشد موعظه نيست «لأنّ الوعظ جذب الخلق الي الخالق» اوّلين جاذب، خود خداي سبحان است كه بر اساس مِهر مي‌كِشد نه بر اساس قَهر بكُشد و بكشاند اگر خداي سبحان مهربانانه مي‌كشاند و كشش الهي همان موعظه است اين معنا را خداي سبحان به نماز داده است دستورهاي مثبت و منفي در اين آيه سورهٴ نحل مشخص شد در آن آيه معروف بخش‌هاي منفي كه نماز عهده‌دار زدودن آنهاست بيان شده كه اين را همگان شنيده و مي‌دانيد كه فرمود: ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ﴾[5] خب اگر «إنّ الله ينهي عن الفحشاء و المنكر» و اگر ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ﴾ معلوم مي‌شود اگر آن مذكور در ذكرش تجلّي بيابد و براي ذاكر حضور پيدا كند، مسئلهٴ نهي از منكر بالقول المطلق رواج پيدا مي‌كند ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ﴾ هر امر ناپسندي را نماز شستشو مي‌كند و از بين مي‌برد و در بخش‌هاي ديگر هم در سورهٴ مباركهٴ معارج فرمود: ﴿إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعاً﴾ كه ﴿إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً ٭ وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً﴾[6] كه گفتند اين دو، تفسير هلوع بودن اوست اين اوصاف نقص كه در حدود پنجاه مورد براي انسان ذكر شده است به بخش طبيعت و طبيعي انسان برمي‌گردد كه ﴿إِنِّي خَالِقٌ بَشَراً مِن طِينٍ﴾[7] اما آن بخش‌هايي كه به ﴿وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي﴾[8] برمي‌گردد بخش‌هايي است كه خيمه‌اش با ستون نماز افراشته مي‌شود در همان سورهٴ معارج فرمود: ﴿إِلَّا الْمُصَلِّينَ﴾[9] يعني نمازگزاراني كه اين به عنوان مَلكه براي آنها ثابت شده باشد; اينها به عنوان صفت مشبهه است نه اسم فاعل يعني كساني كه دائماً نماز مي‌خوانند ﴿الَّذِينَ هُمْ عَلَي صَلاَتِهِمْ دَائِمُونَ﴾[10] هستند اينها كساني‌اند كه ﴿وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ ٭ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ﴾[11] اينها كساني‌اند كه مسائل مالي‌شان محفوظ است حقوق مردم محفوظ است نه تجاوز مي‌كنند نه از پرداخت حقوق ديگران مثل زكات و امثال زكات خودداري مي‌كنند كساني‌اند كه در مسائل عفاف و حجاب حريم خود را حفظ مي‌كنند اهل غيرت‌اند. بارها به عرضتان رسيد كه غيرت سه عنصر محوري دارد غيرت از اسماي حسناي آن مذكور است نمازگزار غيور است غيرت يعني غيرزدايي، غيرزدايي به سه عنصر تكيه مي‌كند اول انسان هويّت خود، حريم خود، حوزه خود، قلمرو هستي خود را بشناسد (يك) دوم اينكه از قلمرو هستي خود بيرون نرود (دو) سوم اينكه بيگانه را به حوزه و حريم و قلمرو هستي خود راه ندهد (سه) اين هم در مسائل عفاف و حجاب مطرح است هم در مسائل سياسي و نظامي مطرح است هم درباره كلّ كشور مطرح است هم درباره جهان اسلام مطرح است
هيچ انسان غيرتمندي حريم ديگران را نمي‌شكافد و وارد نمي‌شود به نامحرم نگاه نمي‌كند هيچ انسان غيرتمندي به مال ديگري تجاوز نمي‌كند به حقّ ديگري تجاوز نمي‌كند. غيرت يعني وارد حريم غير نشدن غيرت يعني غير را وارد حريم خود نكردن.
آن كسي كه غير را نمي‌زدايد و در حريم غير وارد مي‌شود انسان غيوري نيست اگر وجود مبارك امير مؤمنان و موحّدان علي بن ابي طالب(عليه أفضل صلوات المصلّين) فرموده است «ما زني غيورٌ قطُّ»[12] همين است هيچ انسان غيرتمندي حريم ديگران را نمي‌شكافد و وارد نمي‌شود به نامحرم نگاه نمي‌كند هيچ انسان غيرتمندي به مال ديگري تجاوز نمي‌كند به حقّ ديگري تجاوز نمي‌كند. غيرت يعني وارد حريم غير نشدن غيرت يعني غير را وارد حريم خود نكردن كه اين دو، فرعِ آن اصل اول است كه انسان بايد هويّت خود را بشناسد. در سورهٴ مباركهٴ معارج مشخص كرده است كه انسان در مسائل مالي غيور است در مسائل غريزي و جنسي غيور است در مسائل مربوط به ساير امور دين غيور است. اينها اوصاف الهي است كه در بنده ظهور مي‌كند اگر گفتند متخلِّق به اخلاق الهي باشيد بارزترين آنها در جريان نماز است لذا نماز شده ستون دين لذا هيچ وقت نگفتند «إقرأ الصلاة» اگر كلمه «يُصلّي» كلمه «مُصلّي» و مانند آن در قرآن و روايات آمده «مصلّي» يعني كسي كه «يقيم الصلاة»، «مصلّين» يعني كساني كه «يقيمون الصلاة»، «صلِّ» يعني «أقم الصلاة» ستون را بايد به پا داشت و ستون را نمي‌شود در بستر لرزان به پا داشت بايد عقيده‌اي باشد و قلب معتقد راسخي باشد كه در آن پايگاه، اين ستون مستقر شود.

   مطلب بعدي آن است كه چگونه آثار مذكور در ذكر اثر مي‌گذارد چگونه نماز هر فحشا را برمي‌دارد و هر عدل را مستقر مي‌كند و هر حقّي را مخصوصاً حقّ ذي القربيٰ را ايتا مي‌كند؟ يك وقت انسان، مذكور را با علم حصولي و با مفهوم مي‌شناسد، اين در حقيقت آن مفهوم را دارد عبادت مي‌كند اگر كسي اهل استدلال محض باشد فقط برهان اقامه ميكند كه خدايي هست جهان و انسان و پيوند انسان و جهان را او آفريد و انسان و جهان و اين پيوند را هم او اداره مي‌كند او خالق است ﴿لَا شَرِيكَ لَهُ﴾[13] او ربّ است ﴿لَا شَرِيكَ لَهُ﴾ يعني توحيد در آفرينش توحيد در پرورش، اين گونه از مفاهيم حق است و اين گونه از مفاهيم از آن جهت كه نشانگر خارج است حق است و اين گونه از مفاهيم از آن جهت كه حداقل وظيفه ماست حق است اما از اين مفهوم كاري ساخته نيست آنكه از فحشا و منكر نهي مي‌كند اين سلسله مفاهيم نيستند آنكه به عدل و احسان و ايتاء ذي‌القربي امر مي‌كند اين سلسله مفاهيم نيستند راه ديگري هست و آ‌ن راه قلب است اگر انسان اين قلب را تطهير كند و پاك باشد اين آينه شفاف، لطف الهي را نشان مي‌دهد. هيچ كس نمي‌تواند به خدا برسد و خدا را به اندازه خود بشناسد چون او بسيط محض است (يك) بسيط، تجزيه‌ناپذير است (دو) و اين حرف كه گفتيم و بارها مي‌گوييم

آب دريا را اگر نتوان كشيد ٭٭٭ هم به قدر تشنگي بايد چشيد[14]

هر كس خدا را به اندازه خود مي‌شناسد يعني در نهان و نهاد خود كه آينه است حقيقت آن ذات را در سطح آيت و علامت و نشانه مي‌بيند و اين آينه آن شمس حقيقت را نشان مي‌دهد و از همين راه با علم حضوري و شهودي خدا را مي‌شناسد و مي‌فهمد.
اين در حدّ اقناع است (سه) و اين معناي ديگري دارد (چهار) و آن اين است كه هرگز بنده نزد خدا نمي‌رود كه بخشي از خدا را بشناسد چون خدا تجزيه‌پذير نيست بسيط محض است (يك) نامتناهي است (دو) چنين چيزي يا همه يا هيچ (سه) چون همه‌اش محال است پس هيچ دسترسي به ذات اقدس الهي نيست (چهار) كه «عنقا شكار كس نشود دام باز چين»[15] اما همان حقيقت نامتناهي دو كار كرد صدر و ساقه عالم را آينه قرار داد كه همه آيت‌اند علامت‌اند نشانه‌اند به تعبير نهج‌البلاغه علي(صلوات الله و سلامه عليه) مرايي هستند مرآت حقّ‌اند آينه حقّ‌اند (اين يك) او هم «با صد هزار جلوه برون آمده»[16] كه اين آينه‌ها او را نشان بدهند (دو) هر آينه‌اي به اندازه خود خدا را مي‌فهمد مشاهده مي‌كند او را مي‌پرستد (اين سه) اينكه مي‌گوييم هر كس خدا را به اندازه خود مي‌شناسد يعني در نهان و نهاد خود كه آينه است حقيقت آن ذات را در سطح آيت و علامت و نشانه مي‌بيند و اين آينه آن شمس حقيقت را نشان مي‌دهد و از همين راه با علم حضوري و شهودي خدا را مي‌شناسد و مي‌فهمد. در قرآن كريم به اين بخش عنايت كرد فرمود: ﴿اُدْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً﴾[17] و نيز فرمود: ﴿وَاذْكُر رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَخِيفَةً﴾[18] هم سخن از خيفه و خوف و هراس است هم سخن از خُفْيه و پنهاني و نهاني و مستور بودن فرمود در درون خانه‌ات آنجا كه نهادينه است آنجا به ياد خدا باش آنجا سخن از معنا نيست آنجا سخن از مفهوم نيست آنجا سخن از شهود است اگر كسي اين دو راه را جمع كرد يا لااقل آن راه دوم را كه راه شهود است حفظ كرد چنين نمازگزاري هميشه به ياد حق است و اين نماز او را از هر پلشتي زشتي باز مي‌دارد و چنين نمازگزاري به جايي مي‌رسد كه ذات اقدس الهي به او وحي مي‌فرستد وحي چندين قسم است آن قسمي كه وحي شريعت و تشريع و بيان احكام و حلال و حرام است مخصوص انبيا(عليهم الصلاة و عليهم السلام) است اما اين وحي‌هايي كه به فعل است نه به علم، به فعل است نه به حكم، به فعل است نه به شريعت اين وحي‌ها عام است گاهي انسان تصميم خوبي در درون او جلوه مي‌كند، اين تصميم، شريعت نيست اين فعل است اين به اراده است اين به انگيزه است به مادر موسي اين وحي را فرستاد وحيِ فعل غير از وحي حكم است ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَي أُمِّ مُوسَي أَنْ أَرْضِعِيهِ﴾[19] ما تصميم شير دادن و به دريا انداختن را در قلب مادر موسي القا كرديم وحي فعل چيزي است وحي حكم چيز ديگر است درباره بسياري از مردان و اولياي الهي فرمود: ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاَةِ﴾[20] ما اين فعل را اين تصميم را اين عزم را اين اراده را اين كِشش را در دل‌هاي اولياي الهي و مردان به حق خاسته القا كرديم كه فلان كار خير را انجام بدهيد نماز را به پا بداريد با اينكه خيرات شامل نماز هم مي‌شود اما عظمت نماز باعث شد كه از باب ذكر خاص بعد از عام جداگانه مطرح بشود مثل اينكه فرمود: ﴿وَيَصُدَّكُمْ عَن ذِكْرِ اللّهِ وَعَنِ الصَّلاَةِ﴾[21] كه آنجا نماز را بعد از ذكر بيان كرد كرد ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِكْرِي﴾ هم نشانه همين اهتمام است. اگر كسي خداي سبحان را با قلب خود و با عقل خود بشناسد، اگر هر دو را جمع كرد يعني علم حصولي و حضوري طوبي له و حسن مآب، اگر نشد، از راه قلب كه با دعا و نيايش و تضرّع و ناله و لابه حاصل مي‌شود چنين شخصي از دريافت وحي فعل الهي متنعّم خواهد شد ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاَةِ﴾ آن‌گاه هيچ لذّتي بالاتر از لذّت نماز براي نمازگزار نيست اگر وجود مبارك حضرت فرمود: «و قُرّة عيني في الصلاة»[22] براي همين است قُرّة عين به معناي روشني چشم نيست قُرّة يعني خنكي، انسان دو بار اشك مي‌ريزد يك بار در حال غم و اندوه كه اشكش گرم است يك بار در حال نشاط و فرح كه اشكش سرد است آن اشك سرد را مي‌گويند قارّ، هواي سرد را مي‌گويند قارّ، قرّةالعين يعني خنكي چشم يعني دوستت از سفر برسد شما خوشحال بشوي و اشك سرد بريزي براي اينكه محبوبت را مي‌بيني وجود مبارك رسول گرامي(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) آن مذكور را در اين ذكر به اندازه خود مشاهده مي‌كرد لذا فرمود: «و قرّة عيني في الصلاة» من در نماز مذكورم را مي‌بينم مشاهده مي‌كنم اين بيان بعد از آن است كه شاگردانش را به كأنّ دعوت كرده است از وجود مبارك حضرت رسيد كه در پاسخ به اين سؤال كه احسان يعني چه، فرمود: «الاحسان أن تَعبد الله كأنّك تراه فإن لم تكن تراه فانّه يراك»[23] احسان، مقام است منزلت است البته احسان يعني كار خير كردن (يك) احسان يعني نسبت به ديگري محبّت كردن (دو) اينها جزء فضايل اخلاقي است كه محسن كسي است كه نسبت به خود كار خوب مي‌كند فعل حسن دارد يا محسن آن است كه مشكل ديگري را حل مي‌كند اينها اخلاق است اما احساني كه در اين حديث است مربوط به عرفان است اخلاق چيز ديگر است عرفان چيز ديگر است اخلاق در جهاد اوسط است عرفان در جهاد اكبر است ما كه دسترسي به جهاد اكبر نداريم تهذيب نفس را فضيلت‌هاي اخلاقي را جهاد اكبر مي‌دانيم و اگر در آن روايت حضرت فرمود: جهاد اكبر،[24] به هر دو قسمش اشاره كرده است. به هر تقدير از حضرت سؤال كردند احسان چيست؟ فرمود: «الاحسان أن تَعبد الله كأنّك تراه» احسان آن است كه طرزي به نماز بايستي و خدا را عبادت كني كه گويا خدا را مي‌بيني اين مقام كأنّ است اما خود حضرت به مقام أنّ رسيد كه بالاتر از كأنّ است همان طوري كه وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) فرمود: «ما كنتُ أعبدُ ربّاً لم أره»[25] لذا حضرت فرمود: «قرّة عيني في الصلاة» من محبوبم را مي‌بينم و خوشحال مي‌شوم و اشك مي‌ريزم و آن اشك، اشك سرد است و خنك است اشك شوق است نه اينكه اشك «خوفاً من النار» باشد كه اشك عبيد است.

بيداري اسلامي در خاورميانه جلوه كرده است به بركت همين نماز، مسجد و اقامه آثار دين و احياي مآثر و آثار قرآن و عترت است.
به هر تقدير اين راه باز است هر كس به اندازه خود مي‌تواند اين راه را طي كند اگر ـ ان‌شاءالله ـ ما اهل اقامه نماز بوديم اهل اقامه ذكر بوديم، مذكور را به اندازه ذكرمان مشاهده مي‌كنيم آن‌گاه هم عامل به عدل و احسان و ايتاء ذي القربي داريم هم از فحشا و منكر و بغي مي‌پرهيزيم و هم جامعه ما جامعه صلاح و فلاح خواهد بود و در همه بخش‌ها از هر آسيب و گزندي محفوظ مي‌ماند و بركاتي كه فعلاً به عنوان بيداري اسلامي در خاورميانه جلوه كرده است به بركت همين نماز، مسجد و اقامه آثار دين و احياي مآثر و آثار قرآن و عترت است. من مجدّداً مقدم همه شما را گرامي مي‌دارم سعي و كوشش اعضاي محترم ستاد اقامه نماز مخصوصاً رياست محترم اين ستاد ‌ـ ان‌شاءالله ـ مشكور وليّ عصر باشد و ذات اقدس الهي به همه شما و به همه بنيان‌‌گذاران مراكز مذهبي و مسجدهاي الهي پاداش دنيا و آخرت عطا بكند و از ذات اقدس الهي مسئلت مي‌كنيم اين بيداري اسلامي خاورميانه را به مقصد نهايي برساند اين نظام ما را، رهبر ما را، مراجع ما را، ملت و مملكت ما را از هر خطري محافظت بفرمايد و اين نظام الهي را تا ظهور صاحب اصلي‌اش از هر خطري حفظ بفرمايد هر گونه خطري را به استكبار و صهيونيسم برگرداند و پايان امور همه ما را به خير و سعادت ختم بفرمايد امام راحل كه همه اينها از بركات سفره آن بزرگوار است و شهداي انقلاب و دفاع مقدس كه خون‌هاي پاك آنها عهده‌دار اين گونه از بركات است و جانبازان ما (همه اينها) را آنها كه رحلت كردند با انبيا محشور بفرمايد آنها كه بيمارند شفا مرحمت بفرمايد آنها كه سعي و كوشش خالصانه داشته و دارند تأييد بفرمايد و همه ما را مشمول ادعيه زاكيّه وليّ عصر قرار بدهد.

«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

پی‌نوشت‌ها:

 [1] . سورهٴ طه, آيهٴ 14.

[2] . سورهٴ بقره, آيهٴ 43.

[3] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 78.

[4] . سورهٴ نحل, آيهٴ 90.

[5] . سورهٴ عنكبوت, آيهٴ 45.

[6] . سورهٴ معارج, آيات 19 ـ 21.

[7] . سورهٴ ص, آيهٴ 71.

[8] . سورهٴ حجر, آيهٴ 29; سورهٴ ص, آيهٴ 72.

[9] . سورهٴ معارج, آيهٴ 22.

[10] . سورهٴ معارج, آيهٴ 23.

[11] . سورهٴ معارج, آيات 24 و 25.

[12] . نهج‌البلاغه, حكمت 305.

[13] . سورهٴ انعام, آيهٴ 163.

[14] . مثنوي معنوي, ديباچه دفتر ششم.

[15] . ديوان حافظ, غزل 7.

[16] . ر.ك: ديوان فروغي بسطامي, غزل 9.

[17] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 55.

[18] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 205.

[19] . سورهٴ قصص, آيهٴ 7.

[20] . سورهٴ انبياء, آيهٴ 73.

[21] . سورهٴ مائده, آيهٴ 91.

[22] . الخصال, ج1, ص165.

[23] . بحارالأنوار, ج67, ص196.

[24] . الكافي, ج5, ص12.

[25] . الكافي, ج1, ص98.

 

 

 

 

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha