سرویس علمی و فرهنگی خبرگزاری حوزه، در آستانه سال تحصیلی دانشگاههای کشور به عنوان متکفل علوم انسانی در گفتوگو با آیتالله محمد حسین فقیه یزدی، ویژگی های علوم انسانی و جنبه الهی بودن آن را تشریح کرده است.
استفاده از علوم انسانی غربی در جامعه اسلامی بدون توجه به آثار و باز خورد آن، چه پیامدهای منفی خواهد داشت ؟
علم به دستههای مختلفی تقسیم میشود، برخی علوم جنبههای معنوی و الهی دارند و مخصوص معارف الهی و توحیدی است، این علوم جایگاه خودش را دارد، گرچه اختصاص به فردی دون فردی ندارد و همه میتوانند از آن بهره بگیرند، اما شرط آن لیاقت داشتن افرادی است که در مسیر توحید و معارف باشند، اما علوم دیگری هستند که جنبه علوم انسانی دارند ولی ریشه آن علوم نیز در همان مسائل توحیدی و قرآنی است و حتی در شریعتهای گذشته هم این علوم انسانی مطرح بوده است و آنچه از حکما به دست ما رسیده است هم منشاء الهی دارند
تقریباً ایرانیان بهترین دریافت کننده علوم انسانی بودهاند و میتوان گفت، پدر علوم انسانی دانشمندان ایرانی بشمار میآیند و سوابق تاریخی بسیار روشنی در این عرصه از خود به یادگار گذاشتهاند چه قبل از اسلام و چه بعد از آن و حتی علوم انسانی از اینجا به کشورهای دیگر صادر شده است، اما متأسفانه قدری از آن حرکت علمی که داشتهایم عقب افتادهایم و همین علوم انسانی که از خود ما بود به غرب رفته و دوباره از سوی غربیان به سوی ما بازگردانده شدهاند و با توجه به همین امر، امام خمینی مکرر میفرمودند: « الآن وضع ما وضعی شده است که خیال میکنیم هر چه هست، در غرب است و ما هیچ چیز نداریم. محتوای خودمان را گرفتند. یعنی مغزهای ما را شستشو کردند؛ جایش یک مغز دیگری گذاشتند که از همان غرب ارتزاق میکند» [1]
*پس چرا برخی از علوم را غیر اسلامی و غیر دینی میدانیم؟
علوم انسانی در احکام «الله» ریشه دارد و حقیقت آن در معرفت النفس و معرفةالله میباشد.
پس حقیقت علوم انسانی، الهی است و اگر علوم انسانی به غرب رفته و شوائب و رنگهای غیر الهی گرفته است این امر باعث مشکل شده است لذا غیر اسلامی بودن به خاطر پردهها و غشاهای غیر اسلامی و غیر الهی است که بر روی آن قرار گرفته است و اصل علوم، همه از جانب خداست و همه علوم بالذات جنبههای فطری و الهی در وجود انسان دارند. فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ علیها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ [2] اینها همه آثار «دین قیم» است و قضایای حقیقیهای است که اگر چه رنگ انسانی گرفته ولی الهی و حقیقی است، قیدها و بندهایی که بیرون از ذات علوم است برای آنها مشکل ساز شدهاند، لذا باید آن قیدها را برداشت وگرنه مغز و لُبّ آن الهی است.
*شما گفتید که تمام علوم به نوعی به توحید منتهی میشوند، در این خصوص توضیح بیشتری بدهید؟
هر کس به علوم الهی و انسانی نزدیک شود در انتها او را به توحید و حقیقت میرساند منتهی باید پردهها و قیدهایی که بر روی آن است را برداشت و در حقیقت همه علوم از عالم بالا به سوی ما سرازیر میشوند و یک رزق عام است و حقیقت رزق هم همان علم و معرفت است که به تعبیر امام صادق علیه السلام در تفسیر « وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ » منظور از رزق علم است [3] و این رزق؛ رزق واسع است که به همه میرسد، منتهی گاهی این رزق پاک و خالص است و گاهی این رزق با سمومی آلوده شده است که باید سم زدایی شوند.
قسم سوم علوم، مخصوص حِرَف و صنایع است که انسان در کشف آن کوشا ست و موطن و محل این علوم بیشتر به کشف حقایق و رموز آفرینش بر میگردد، بین انسان و رموز طبیعت تناسب ایجاد کرده است، همه اینها نوامیس طبیعت است قرآن فرمود «و سَخَّرَ لَکُم » نفرمود « سخر للمسلمین » پس این علوم، مشتمل بر یک حقایق اصلیه میباشند که مربوط به خلقت و همه اسرار حق است « وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا » [4] این هم یک طریقه کشف حقایق عالم است، منتهی کسانی که به این علوم آگاه هستند و متوجه خدا نیستند «علم» به «علم» ندارند نمیدانند که هر چه دارند و خدا چه نعمتی به آنها داده است، ولی در عین حال این درهای گشوده حق تعالی است که به روی بندگانش باز کرده است و ذات این علوم هم الهی است.
چهارمین مورد علم، آگاهی به معاد و آخرین آمال همه انسانهاست که از طرق مختلفی آن را میشناسند؛ معاد روحانی و جسمانی با استدلالهای فلسفی کلامی و قرآنی و علمی برای ما ثابت میشوند.
* آنچه که امروزه درباره علوم انسانی رایج شده است، بحث اسلامی شدن علوم انسانی است به نظر شما منظور چیست ؟
منظور این است که دانشگاهها اسلامی یا «علوم» اسلامی شود، اسلامی شدن، جنبه دستوری دارد و باید دستورات الهی پیاده شود، همانطوری که در موارد دیگر هم باید اطاعت بر اساس دستورات الهی باشد، تعلیم و تعلم هم باید بر حسب دستور باشد و به این حالتهای دستوری مثل سایر آداب و دستورات باید اهمیت دهیم و در اینجا بحث ظریفی است که آن را از اساتید خودم که خدا رحمتشان کند شنیدهام، ایشان میفرمودند: اسلام نیامده است تا آثار و رسوم و اخلاق را بر هم بزند، مثلاً آثار کرد و ترک و عجم و ... را کنار بزند، زیرا هر کدام از اقوام آثار خاصی دارند، اختلاف و متفاوت بودن از آیات الهی است « وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوانِکُمْ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْعالِمینَ » [5] بلکه آمدهاست تا جهت الهی و توحیدی به این رسوم دهد و هدف اسلام، جهت دادن است و علوم و حرف هم همین حالت را دارند، یعنی باید جهت علوم، الهی و توحیدی باشند لذا دانشگاهها نباید جهت علوم را فراموش کنند.
اسلامی کردن علوم انسانی به این معنا نیست که باید روش علوم هم تغییر کند، زیرا هر علمی روش خاصی دارد، برخی علوم روش کارگاهی و دستوری ویژهای دارد، همانطوری که علوم صنایع، کارگاه خاصی دارد، علوم انسانی هم کارگاه خاص خود را دارد و تا آن کارگاه نباشد آن علوم پایبند و پویا نمیگردد و منتشر نمیشود.
باید جهت توحیدی علم شیمی، فیزیک و... که در کارگاه به خوبی تشریح میشوند گم نشود، البته ممکن است گرد و غبارها و امور غیر حقیقی و غیر اسلامی روی آن علم بنشیند، مانند اینکه بهره برداری غلط از آن علم انجام شود که در این صورت این خلاف دستور و جهت الهی و توحیدی است.
حتی حوزههای علمیه هم همینطور است، ممکن است به قدری در علوم دینی خشک و منجمد شوند و بیش از حد در موضوعات موشکافی که دیگر غرق در آن علم شوند و جهت حقیقی را گم کند، غیر اسلامی شدن مخصوص دانشگاهها نیست، بلکه حوزههایی هم داشتهایم که ظاهراً روی حدیث و قرآن کار کرده، ولی هدف را گم کردهاند.
همانطوری که در علم فقها مرحله «اجتهاد» داریم در علوم معنوی هم مرحله «اجتهاد» داریم اگر در اجتهاد، هدف گم شود نقص بزرگی بر آن علم وارد میشود؛ دستور اسلام این است که باید متقی باشیم چه در علم فقه کار کنیم یا فلسفه، یا فیزیک یا شیمی یا ریاضی و ...این دستور عام است، اگر انسان ریاضیدان، متقی شد علم او میشود علم الهی و همین کلام در علوم دیگر هم قابل تسری است... حتی در علوم، حرفهها و صنایع .
* اگر ممکن است به نمونههای دیگری از دستورات الهی و اسلامیسازی علوم اشاره کنید ؟
یکی از این ویژگیهای دستورات الهی "ورع " است که برای همه عالمان یک دستور الهی است و انبیا آمدهاند که همه عاملان را اهل تقوی و ورع نمایند.
"اخلاص " هم یک دستور است که همه مکلف به رعایت آن هستند؛ " نیت " هم از دستورات الهی است «نیت» که در گستردگی اخلاق و آداب الهی نقش مهمی دارد و میتواند در همه علوم جلوه کند، دانشگاهی که نیت آن خدمت است در نتیجه راه آن نیز الهی خواهد بود، لذا مواظب نیتهای خود باشیم و طبق نیت خالص الهی کار کنیم.
"خدمت به همه خلق " دستور اسلام است، اگر هدف دانشگاه، خدمت است در این صورت الهی میشود، اگر برعکس شد غیر اسلامی، میشود، پس "دانشگاه اسلامی" یعنی؛ دانشگاهی که هدفش خدمت به جامعه میباشد آن هم خالصانه، اما اگر علومی ما را به حب جاه و مقام و شهوت بکشاند، «غیر الهی» و «غیر اسلامی» خواهد بود، همه علوم طغیان دارند و طغیان باعث نابودی انسان است، اعتدال در علوم را باید رعایت کرد، اگر علم از صراط مستقیم جدا شد، آن علوم باطل میشوند، ما تنها با صراط مستقیم میتوانیم به سوی «الله» برویم و راست و چپ گمراهی است، کما اینکه تقوی مانند راه راست باریکی است که به اندازه عبور خودتان است و اگر به چپ و راست بروید آسیب میبینید، کما اینکه امیرالمومنین در یکی از خطبههای خود به آن اشاره فرمودهاند. [6]
اگر در تمام علوم، اعتدال الهی را رعایت کنیم آن علوم میشود، الهی و الّا غیر اسلامی است و باید بدانیم، که اطاعت دستورات الهی هم به نفع ماست.
*شما گفتید علوم باید به اعتدال برسند و انحراف از اعتدال موجب غیر الهی شدن است، البته احتمال دارد که در تبیین اعتدال اختلاف ایجاد شود مقصود شما از اعتدال چه بود ؟
«جستجو» قاعده دارد، اعتقاد من این است که اگر همه دنبال جستجو باشند و افکارشان را آلوده نکنند، همه به یک نقطه میرسند؛ مسائل علمی ذرهای مسامحه بردار نیستند و علم ذاتاً خطا بردار نیست، بلکه اموری بیرون از علم هستند که موجب اشتباه میشوند، علوم دارای متشابهات و محکمات است لذا در «جستجو»، شناخت و فهم متشابه و محکم، امری ضروری است و لازمه «جستجو» وجود اختلافات اعتدالی است و اینها همه مقدمه است برای رسیدن به واقع، به قول استاد شهید مطهری برخی از شکها ما را به حقیقت میرساند؛ شکی که پل عبور برای رسیدن به یقین است [7] و در جستجو همه باید از این اختلافات عبور کنیم، اگر ما اخلاص داشته باشیم این اختلافات، کنار میرود، همه باید از این راه بگذرند و راه کشف علم همین راه است.
* نقش حوزههای علمیه در تکامل و تعالی علوم انسانی چیست ؟
اول باید متوجه این معنا بود که وظیفه و رسالت حوزههای علمیه رسالت انبیاست؛ و لذا حوزههای علمیه با تمام مشکلاتی که انبیاء روبرو بودند مواجهند، انبیا دنبال حق بودند ولی با ایشان مبارزه میکردند
عدهای معاند و مخالف که هوی و هوس مادی و ثروت و مکنت دنیایی در وجودشان است همیشه مزاحم راه حق هستند، کسانی که از اعتدال خارجند مقابل حق میایستند و همیشه نیروی باطلی در برابر حق وجود دارد « اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمات » [8] و آن باطل همیشه مقابل حق و توحید بوده است و هر چه نور هم میبیند به ظلمت میکشاند، این برنامه از اول شروع خلقت تا الان بوده است چرا که انسان دارای اختیار است و گاهی به راه باطل میرود تا جایی که بعد از خلقت آدم، ملائکه به خدا عرض کردند: موجودی خلق میکنی که موجب فساد است « وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ» [9]
این اختیار و شهوات او را به سمت باطل میکشاند و موجب کارهای ناشایسته میشود، اما مطلب دیگری است مافوق آن که با وجود همه این مشکلات آن عظمت در جای خود محفوظ است و آن کار انبیا است که با این انحرافات مقابله میکند و با حرکتهای الهی و توحیدی مردم را از انحراف نجات میدهند، حوزههای علمیه پا در جای پای انبیا الهی میگذارند "طابق النعل بالنعل" حوزهها اگر در این مسیر حرکت کنند، همیشه موفق هستند، این امر واضح است که مهمترین وظیفهای که حوزهها دارند، ادامه راه و روش انبیا است.
*کدام جنبه باید بیشتر مورد توجه حوزویان در این مسیر قرار گیرد؟
از مسائل بسیار ارزندهای که باید مورد توجه قرار بگیرد، جنبه وظیفه شناسی است؛ بعد از اینکه متوجه این معنا شدیم که راه؛ راه انبیا است و نباید از مسیر انبیا جدا شویم باید روش و شیوه تبلیغ را هم تشخیص دهیم لذا وظیفه شناسی بسیار مهم است، ممکن است ما انگیزه کافی و بالایی در انجام این رسالت داشته باشیم، اما وظیفه را درست تشخیص ندهیم و الان مشکل بزرگ حوزهها همین امر است و در بسیاری از جاها که موفق نیستیم به خاطر این است؛ امام راحل هم، وظیفه شناس بود و هم، درست انتخاب کردند، ما باید حقیقت وظیفه را پیدا کنیم و اگر اصل وظیفه، گم شد در اجرا هم مشکل پیدا میکنیم لذا مهمترین اجتهادی که باید داشته باشیم اجتهاد در تشخیص وظیفه است و متاسفانه در این جهت کم کار کردهایم؛ اینکه مسیرهای تبلیغی مخاطبان را بشناسیم بسیار مهم است اگر ما امر به معروف و نهی از منکر را به خوبی بشناسیم، کار به خوبی جلو میرود منتهی زحمات بسیاری میکشیم ولی نتیجهای که باید بدهد نمیدهد، چون ما مسیر مخاطب شناسی و شناخت وظیفه را به خوبی انجام ندادهایم لذا به نتیجه دلخواه نمیرسیم لذا هم مسیر مخاطب شناسی را باید اجتهاد و پیدا کرد و هم مسیر وظیفه شناسی باید مشخص شود ما کوتاهی کردهایم وگرنه انگیزهها بسیار عالی و قوی است و اشتباه است که حوزهها را از نظر انگیزه متهم کنیم لذا اگر در دانشگاه میرویم نوع کلام و روش متفاوت میشود یا در روستا باید روش مناسب آن مکان باشد و اگر آن شایستگی نباشد مشکل ایجاد میشود و عمده کارها شناخت و عمل به وظیفه است.
اصل دوم که اصل بسیار مهمی است اصل «مشاوره در تبلیغ» است، شهید مطهری ( ره ) میفرمایند: تربیت، «زوری» نمیشود و نتیجه نمیدهد [10] مزاحم را میشود با زور برداشت، اما تعلیم و تربیت با زور محقق نمیشود بلکه باید مهربانی خاص داشت و اگر آن مهربانی خاص نباشد آن تعلیم اثر ندارد، پدر مهربان در تربیت موفقتر است و حوزهها هم باید طوری رفتار کنند که به مقصودشان برسند.
اصل سوم: اصل خضوع و خشوع و تواضع است، خضوع و خشوع همانطور که درباره خدا پسندیده است در مقابل مردم هم پسندیده است، خداوند متعال صفات بندگان رحمان را خضوع و تواضع میخواند « وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً » [11] منظور از راه رفتن یعنی رفتار و کردارشان متواضعانه و خاضعانه هست و تکبری ندارند.
اصل چهارم: در هر کاری دانش و بینش میباشد، اگر مردم بدانند شما یک متخصص هستید، دستورات و توجهات شما برای آنها اهمیت دارد و اگر این دستورات را صحیح عمل کنند و راهگشا باشد بیشتر به شما اقبال و رابطه بر قرار مینماید، اما اگر این دستورات متفاوت باشد و بر روی دانش استوار نباشد اعتماد را از دست میدهید، لذا در امور تبلیغی باید دانش صحیح آن را داشته باشیم.
[1] - صحیفه امام، ج9، ص: 8
[2] - سوره روم آیه 30
[3] - تفسیر عیاشی ج 1 ص 25 ح 1
در تفسیر عیاشی از امام صادق (ع) روایت شده که در ذیل جمله: (وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ)، فرموده: یعنی از آنچه ما بایشان تعلیم کردهایام، به دیگران تعلیم میکنند، و علم را گسترش میدهند
[4] - عنکبوت 69
[5] - روم آیه 22
[6] - خطبه 16 نهج البلاغه
الْیَمِینُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّةٌ وَ الطَّرِیقُ الْوُسْطَی هِیَ الْجَادَّةُ علیها
[7] - مجموعهآثاراستادشهیدمطهری، ج1، ص: 37
شک، مقدمه یقین؛ پرسش، مقدمه وصول؛ و اضطراب، مقدمه آرامش است. شک، معبر خوب و لازمی است هر چند منزل و توقفگاه نامناسبی است. اسلام که اینهمه دعوت به تفکر و ایقان میکند، به طور ضمنی میفهماند که حالت اولیه بشر، جهل و شک و تردید است و با تفکر و اندیشه صحیح باید به سرمنزل ایقان و اطمینان برسد.
[8] - بقره آیه 257
[9] - بقره آیه 30
[10]- مجموعهآثاراستادشهیدمطهری، ج22، ص: 552
اگر بنا باشد يك شىء شكوفا بشود، بايد كوشش كرد همان استعدادهايى كه در آن هست بروز و ظهور بكند. اما اگر استعدادى در يك شىء نيست، بديهى است آن چيزى كه نيست و وجود ندارد، نمىشود آن را پرورش داد. مثلًا استعداد درس خواندن در يك مرغ وجود ندارد. به همين جهت ما نمىتوانيم يك مرغ را تعليمات بدهيم كه مثلًا رياضيات ياد بگيرد و مسائل حساب و هندسه را حل بكند. استعدادى را كه در او وجود ندارد نمىشود بروز داد. و باز از همين جا معلوم مىشود كه ترس و ارعاب و تهديد، در انسانها عامل تربيت نيست (تربيت به همان معنى پرورش)؛ يعنى استعدادهاى هيچ انسانى را از راه ترساندن، زدن، ارعاب و تهديد نمىشود پرورش داد، همانطور كه يك غنچه گل را نمىشود به زور به صورت گل درآورد، مثلًا غنچه را بكِشيم تا گل بشود يا نهالى را كه به زمين كردهايم و مىخواهد رشد بكند، با دست خودمان بگيريم به زور بكشيم تا رشد بكند. رشد آن به كشيدن نيست. اعمال زور آنجا مفيد نيست. فقط از راه طبيعى كه احتياج دارد به قوّه زمينى و خاك، آب، هوا، نور و حرارت [رشد مىكند.] همانهايى را كه احتياج دارد بايد به او بدهيم، خيلى هم با لطافت و نرمش و ملايمت- يعنى از راه خودش- تا رشد بكند. ولى اگر بخواهيم به زور گياهى را رشد بدهيم [نتيجه نمىگيريم.] اصلًا اينجا عامل زور حكمفرما نيست. از نظر تربيت انسانها هم ترس و ارعاب عامل پرورش نيست.
[11] - فرقان 63