آری! رسیدن به کمال و معرفت حقیقی ، صرفا با زهد و گوشه نشینی به دست نمی آید، چه آن که باید در میانه خون بود و در معرکه نبرد، به مقام والای شهادت رسید تا مهر تایید الهی داشته باشی بر این چند روز زندگی این دنیایی !
به واقع مناجات شبانه با معبود، زمانی زیباتر می شود که در هنگامه روز بتوانی گرهی از مشکلات مردم بازکنی و در میدان مجاهدت و خدمت، بدون دچار شدن به آفت غرور و ریا، نقش آفرین باشی و به راستی که طلبه شهید اباذر تقيزاده این گونه بود.
او که پنجمین روز از تابستان سال 39 در شهرستان مياندوآب به دنیا آمد، از همان اوان کودکی در دامان مادر پرهیزگار و پدر کشاورز خود، رشد و نمو یافت و صفا و صمیمیت را از فضای روستا همواره به همراه داشت.
اباذر در دوران تحصیل نیز به پدر در امور کشاورزي، کمک می کرد. سال 56 پس از آن که دیپلم گرفت ، در رشته مکانيک دانشگاه تبريز پذيرفته و مشغول به تحصيل شد.
ورود به دانشگاه اما برای او به ویژه در آن سال های پرتلاطم که نوید فجری تاریخی برای مردم زجرکشیده این آب و خاک می داد، رنگ و بوی دیگری داشت.
در همین ایام بود که فعاليتهاي سياسي خود را در دانشگاه آغاز کرد و با توزيع اعلاميههاي مراد دل و جانش ، حضرت امام (ره) به افشاي رژيم منحوس پهلوي می پرداخت.
انقلاب که به پیروزی رسید، تنها دو سال از تحصيلش می گذشت که همزمان با شروع انقلاب فرهنگي و تعطيلي دانشگاهها به شهر خويش بازگشت.
او که مريد حضرت روح الله(ره) بود و با دم مسیحایی او عشق بازی می کرد، پس از پيروزي انقلاب تازه رسالت و ماموریت خویش را دو چندان و بلکه صدچندان دید.
به همین خاطر فعاليتش را در جهت پيشبرد اهداف نظام اسلامي با عضويت در سپاه پاسداران شکلي ديگر بخشيد.
با آن که در شجره طیبه سپاه مشغول خدمت و پاسداری از انقلاب بود، اما گویا هنوز به طور کامل به خواست و مراد دلش نرسیده بود تا این که با ورود به حوزه علميه و تحصیل در رشته فقه اسلامي، آرامشی عجیب در خود حس کرد.
حوزه علمیه قم برای او دریچه جدیدی به سوی دنیا گشود که رنگ و بوی معنویت و خدایی داشت.
مداومتش در امور معنوی به ویژه تدبر در قرآن، مناجات شبانه با معبود، تحصيل علم و معرفت و دستگيري از مستمندان و... از او انساني عارف و وارسته از قيودات دنيوي ساخت که روز به روز احساس می کرد، حصار تنگ دنیا برایش سخت و عذاب آورتر می شود.
صدام که تجاوز بی شرمانه خود را به مرزهای غربی و جنوبی کشور آغاز کرد، احساس می کرد که می شود با فرجامی نیک از این زندان ملال آور دنیا رهایی جست. این گونه بود که در سال 60 عازم جبهههاي غرب کشور شد.
در کردستان پرخطر آن سال ها، او ضمن مبارزه با منافقين کوردل با برپايي نماز جماعت و جلسات وعظ و سخنراني به نشر فرهنگ اسلام می پرداخت.
توصیه اش همواره به جوانان این بود که در حمایت از امام راحل و نظام و نیز کسب علم معرفت و غافل نشود و در خودشناسی بکوشد تا زمینه ای برای خداشناسي در آن ها فراهم شود.
این طلبه شهید، به دفعات به جبهههاي نور عليه ظلمت عزيمت کرد تا اين که سرانجام در آخرين اعزام در هجدهم اسفند ماه سال 1362 در عمليات خيبر واقع در جزيره مجنون، به محاصره مزدوران بعثي در آمد و پس از حماسه آفريني فراوان، جان خويش را نثار سرور و سالار شهيدان حسين بن علي(ع) کرد .
15 سالی طول کشید تا پیکر پاک و مطهرش را شناسایی کرده و به وطن بازگردانند تا در گلزار شهداي زادگاهش، مياندوآب برای همیشه آرام گیرد.