نقطه "آغاز"، ساختمان "خاتم" در قم است و قرار است همه خود را به حرم امام(ره) برسانیم. همو که سالها قبل گفت: "راه قدس از کربلا می گذرد". کاروان 800 نفره ای با 18 اتوبوس به راه افتاده است؛ وقتی دیشب بار سفر را می بستم، شوق کربلا وجودم را گرفته بود اما این نگرانی هم وجود داشت: "آیا این پاها به کربلا می رسد؟"
"حُبّ الحسین"
اتوبوس ما بیشتر از طلابی تشکیل شده است که از کشورهای مختلف برای تحصیل به قم آمده اند؛ هر کس از گوشی تلفن همراهش، چیزی پخش می کند، یکی به زبان اردو، یکی انگلیسی، دیگری تایی و... فضای زیبایی از پخش مداحی ها شکل گرفته است. اصلی ترین وجه اشتراک بروبچه های مصر،ترکیه، آمریکا، بنگلادش، هند، کشمیر، تایلند، مالزی و چند کشور دیگر که در این اتوبوس حضور دارند، یک چیز است: "حبّ الحسین".
در راه فرصت گفتگو با تعدادی از همسفران فراهم می شود. حرف های طلبه تایلندی که از رشد شیعه در این کشور سخن می گوید، آدم را خوشحال می کند. می گوید: برخی از مردم تایلند با اینکه بودایی هستند، اما عکس امام خمینی را در خودروهای خود می گذارند و به انقلاب اسلامی علاقه مندند.
آیا این پاها به کربلا می رسد؟
قرار است از مرز مهران عبور کنیم. لب مرز، یکی دو نفر از همراهانمان به دلیل مشکلات گذرنامه ای، از سفر باز می مانند. اشک در چشمان آنها و ما حلقه می زند و همین ماجرا، پرسش و نگرانی قبلی را در ذهن ها قوی تر می کند: "آیا این پاها به کربلا می رسد؟"
حالا از مرز عبور کرده ایم و با اتوبوس به سمت نجف در حرکتیم. قرار است از نجف با پای پیاده به کربلا برویم اما اتوبوس از کنار افرادی عبور می کند که از همین جا، پیاده روی را آغاز کرده اند؛ حضور بانوان و نوجوانان در میان زائران حسین(ع)، چشمگیر است.
در بین راه، توقف می کنیم. افسر عراقی بالای اتوبوس می آید، با خوش خلقی به همه مان خوش آمد می گوید؛ دستانش پر است از بطری های آب معدنی و اصرار دارد که خودش این ها را بین زائران حسین(ع) توزیع کند. از قبل شنیده بودم که عراقی ها احترام ویژه ای برای زوار اربعین قائلند، اما در همان آغاز، نخستین جلوه اش را به چشم دیدیم. اینجا تابلوهایی که نشان دهد چند کیلومتر تا نجف باقی است، وجود ندارد. یا باید از آنهایی که راه را بلدند بپرسی یا آنقدر بروی تا متوجه شوی، اینجا نجف است!
زیارت حرم امیرالمؤمنین، همواره با آرامش خاصی همراه بوده است، این بار هم شلوغی حرم، مانع آن نشده است. بسیاری از زائران علی(ع) بویژه عراقی ها، لبیک گویان وارد حرم می شوند و "لبیک یا علی" می گویند، یاد بیعت مسلمانان با امیرالمومنین و عهدشکنی شان می افتم و حسابی ذهنم درگیر می شود که نکند در رویارویی های زمانه مان، از عهدشکنان ولایت شویم.
ستاد "راهیان کربلا" در راه است
حرکت ما به کربلا بعد از نماز ظهر در مسجد حضرت فاطمه(س) نجف آغاز می شود. قبل از آغاز پیاده روی، حاج حسین یکتا رئیس بنیاد فرهنگی خاتم الاوصیاء برایمان صحبت می کند و رسما اعلام می کند که ستاد راهیان کربلا را راه اندازی خواهد کرد. انگار بعد از راه اندازی "راهیان نور" که امروز به یک درخت تنومند معنوی تبدیل شده است، این بار "راهیان کربلا"، ذهن "حاج حسین" را به خود مشغول کرده است. او سالها قبل در کنار سایر رزمندگان بارها گفته است که "کربلا کربلا ما داریم می آئیم"و امروز که به آرزویش رسیده است می خواهد راه را برای خیلی های دیگر نیز هموار کند.
از همان آغاز، شور عجیبی در مسیر حاکم است. صدای نوحه و مداحی از حسینیه هایی که به آن "موکب" می گویند، بلند است و با افتخار از زائران حسین(ع) پذیرایی می کنند. گام ها با نشاط و استوار است و همه می دانند که حداقل 80 کیلومتر را باید پیاده طی کنند تا به حرم حسین(ع) برسند.
بزرگترین راهپیمایی در جهان
زائران حسین(ع) مانند قطره هایی به نظر می رسند که دانه دانه می خواهند خود را به کربلا برسانند، هرچه جلوتر می رویم قطره ها بیشتر می شوند و ملحق شدن به یک اقیانوس را نوید می دهند. پیر و جوان، دانش آموز و دانشجو و روحانی، زن و مرد، با پوشش های مختلف و بعضا متفاوت و از ملیت های گوناگون در این راه کنار هم قرار گرفته اند تا بزرگترین و مسالمت آمیز ترین اجتماع و راهپیمایی در جهان را رقم بزنند.
روحانی جوانی را می بینم که با همتی بلند به سوی کربلا در حرکت است و آرام و قرار ندارد؛ مدام در حال گفتگو و ارتباط گیری با جوانان مسلمان از کشورهای مختلف است. یاد یکی از جملات مرحوم حاج عبدالله ضابط(موسس گروه تفحص سیره شهداء) می افتم. ده سال قبل بود که وقتی از بلندی های کوه خضر در قم پایین می آمدیم از او سوال کردم: اگر امروز شهدا بودند و همان روحیه را حفظ کرده بودند، چه می کردند؟ که پاسخ داد: "مثلا در اردوهای جهادی که طلاب و دانشجویان می روند، شرکت می کردند". بی اختیار احساس کردم اگر مرحوم ضابط زنده بود، این کار یعنی تعامل و همفکری و گفتگو با جوانان جهان اسلام در چنین فرصت های مهم تبلیغی را نیز اضافه می کرد.
متعهد می شویم که جلوی زائران حسین را بگیریم!
در راه یکی از اسناد حزب بعث را در ابعاد بزرگ منتشر کرده اند که در آن، سران یکی از شاخه های حزب بعث طی نامه ای رسمی تعهد داده اند که "نه، خودشان به زیارت حسین(ع) بروند و نه اجازه دهند که بقیه موفق به این زیارت بشوند". اما تاریخ، پر است از درس عبرت هایی که راه را به ما نشان می دهد.
حسینیه ها(موکب ها)، قابل شماره نیستند، آنقدر زیادند که هرگاه اراده کنی، می توانی روی صندلی بنشینی و یک چای عراقی بنوشی. البته پذیرایی ها به چای و مانند آن ختم نمی شود، انواع غذا و خوراکی در طول مسیر برای زائران حسین(ع) مهیاست و شب را نیز در همین موکب ها سپری می کنیم. صاحبان موکب ها با اصرار از تو می خواهند که نذری شان را بپذیری یا آنجا را برای استراحت انتخاب نمایی. جلوتر که می روی، برخی آماده اند تا زائران را مشت و مال بدهند. هر کسی هر خدمتی که از دستش بر بیاید به زائران حسین(ع) ارائه می دهد.
اینجا همه یک اسم دارند
اینجا همه یک اسم دارند و همه را به همان اسم می خوانند و تو چه می دانی که این اسم در زیارت اربعین، چقدر با ابهت است. اینجا همه "زائر" هستند و همه "زائر" را احترام می کنند و هر جا برود به او لبخند می زنند و به او خوش آمد می گویند زیرا او "زائرِ حسین(ع)" است. اینجاست که مضاف، تمام حیثیت و آبرویش را از مضاف الیه گرفته است.
برجک هایی که یکی پس از دیگری فرو می ریزد!
همین طور که راه می روی، مدام برجک های نفسانی ات فرو می ریزد، کافی است کمی به راه رفتن و احیانا تحمل تاول های پایت مغرور شوی که ببینی از کنارت خانمی با کودکی که در بغل گرفته است رد می شود، یا مردی که یک پا ندارد، عصا زنان رو به کربلا می رود. اساسا اینجا مجالی برای هوای نفس نیست که سرش را بالا بیاورد، به محض بالا آوردن، برجکِ مبارکش فرو خواهد ریخت... اینجا چقدر زیباست، هم نشاط معنوی وجود دارد هم نشاط ظاهری اما خبری از تمسخر و به هم خندیدن نیست. اینجا همانطور که در برخی تابلوها نوشته شده: الطریق إلی کربلاست.
اینجا موکب ها، اسم های مختلفی دارند، حبیب بن مظاهر، الإمام الحجة، عشاق الحسین، الإمام السجاد، انصار الحسین، غریب طوس، زینب الکبری، درة الشام رقیة، اولاد مسلم بن عقیل، انصار قائم آل محمد، ام البنین، ابی ذر الغفاری، بدر الهواشم، اصحاب الکساء، ولید الکعبة و ... نام موکب هایی هستند که از تو پذیرایی می کنند. با اینکه بسیاری از صاحبان این موکب ها، از اقشار متوسط و متوسط به پایین عراق هستند، بندرت مشاهده می شود که صندوق جمع آوری کمک و اعانات گذاشته باشند.
"حب الحسین، هُویَّتُنا "
یکی از تعابیر بسیار زیبایی که در جای جای این مسیر به خوبی قابل مشاهده است، جمله ای است که از زبان میزبانان زائران حسین(ع) نوشته شده: "حب الحسین، هویتنا و خدمة زواره شرف لنا". به این فکر می افتم که آیا دستگاه های عریض و طویل تعلیمی و تربیتی کشورمان، برای برنامه ریزی در خصوص هویت دهی به نوجوانان و جوانان برنامه ای دارند یا خیر؟، اصلا برای خود تعریف کرده اند که در چه زمینه ای باید هویت سازی کنند؟ مثلا چقدر خوب می شد که تمام ماها با این هویت رشد می کردیم: "شیعة انقلابی"
در راه، شیعیان از کشورهای مختلف حضور دارند. جوانان لبنانی را می بینم که پرچم جنبش أمل را بر دوش دارند و تعدادشان هم کم نیست. به یکی از آنها می گویم: کاش در طول مسیر برای معرفی شخصیت و دیدگاه های موسس این جنبش یعنی امام موسی صدر، اقدامی می کردید. ظاهرا برنامه ای در این زمینه ندارند و فقط حرفم را تایید می کند!
سه میلیون بیشتر است یا بیست میلیون؟
یک سوال ذهنم را مشغول کرده است. تعداد سه میلیون نفر حاجی از مذاهب مختلف که به سرزمین وحی اعزام می شوند بیشتر است یا بیست میلیون نفر شیعه که در غربت خبری و رسانه ای، به سوی کربلا در راهند؟ آن وقت جالب است که بسیاری از نهادهای فرهنگی و تبلیغاتیِ ما برای حج برنامه دارند، اما حضور قابل توجهی از آنها در این حرکت عظیم و باشکوه دیده نمی شود. اصلا انتظاری از دیگران نیست اما توقع می رود که این مسیر، پر باشد از خبرنگاران و مستند سازان خودمان تا این رویداد بزرگ را همان گونه که هست منعکس کنند. البته بعدها شنیدم خبرنگار صداو سیما، خودش را با خودرو به چند کیلومتر پایانی رسانده و با چند مصاحبه و چند قدمی هم پیاده روی، گزارش خبری اش را بسته است!
قرار و مدارهای چراغ برقی
تیرهای چراغ برق(عمود) در مسیر نجف به کربلا را که فاصله پنجاه متری، آنها را از هم جدا کرده، شماره گذاری کرده اند و خیلی از قرار و مدارها با همین تیرهای چراق برق انجام می گیرد. از ظهر تا به الان که هوا تاریک شده است، 340 عمود را پشت سر گذاشته ام. برای استراحت به یکی از موکب ها میروم اما جا ندارند و پر است. جوان عراقی را می بینم که از دور اشاره می کند که بروم داخل. به زحمت، یک جا برای خوابیدنم فراهم می کند و به زور، تشکش را به من می دهد. اصرارم بی فایده است و حسابی شرمنده ام می کند. تا نیایی، اوج علاقه میزبان برای خدمت رسانی به زائران حسین(ع) را درک نمی کنی.
هیچکس، نه نمی گوید!
حرکت صبح را با نشاط آغاز می کنم. جوان خوشرویی را می بینم که روی صندلی نشسته و به هر کس که بخواهد عکس های رهبر را می دهد. هر کس که او را می بیند، عکس می خواهد. کوچک و بزرگ ندارد، بعضی ها بیشتر می خواهند و بعد که عکس را می گیرند، خیره به عکس، راه را به سوی جد بزرگوارش ادامه می دهند.
خیمه فرهنگی حضرت زهراء، وابسته به دفتر حضرت آیت الله وحید خراسانی توجهم را جلب میکند که بروشورهایی حاوی آداب زیارت به رائران می دهند. چند روحانی هم نشسته اند و به پرسش های دینی پاسخ می گویند. اینجا فضای بسیار مناسبی برای تقویت باورهای دینی و آموزش احکام وجود دارد اما به نظر می رسد کمتر به این موضوع توجه شده است.
مسابقه بزرگ؛ "فاستبقوا الخیرات"
اینجا مسابقه ای در جریان است. مسابقه، خادمان حسین(ع) برای خدمت رسانی به زائران حسین(ع). دائما جملاتی که به زائران حسین(ع) خوشامد می گویند شنیده می شود. آنها به زیبایی و با لهجه محلی می گویند "هَلَبي زوار بوسجاد" که در واقع همان "أهلا بزوار ابوسجاد" است. عرب ها کنیه را برای تکریم و احترام به کار می برند و در این مسیر، عمدتا امام حسین علیه السلام را "بوسجاد" می خوانند.
هر چه جلوتر می رویم، جمعیت نیز بیشتر می شود. گاهی یاد خیابان انقلاب، دقایقی بعد از اتمام نماز جمعه تهران می افتم که جمعیت با شور معنوی در حال حرکتند. عراقی ها می گویند که امسال حضور ایرانی ها خیلی بیشتر از سال قبل است. درست هم می گویند. هر کس زیارت اربعین را بچشد، حتما سال بعد هم برای آمدن تقلا خواهد کرد و آنقدر از شیرینی های سفر می گوید تا چند نفر دیگر هم کربلایی می شوند. بعضی از همسفران ما از الان عزمشان را جزم کرده اند که خودشان یک کاروان بیاورند. بعضی دیگر هم از سفر خانوادگی برای سال بعد سخن می گویند.
به عمود768 رسیده ام. هوا تاریک و رمق ها کمتر شده است. اتوبوسی کنارمان می ایستد تا هر کس که می خواهد ادامه مسیر یا بخشی از مسیر را سواره ادامه دهد. حدود ده نفر به سمت اتوبوس می روند اما بقیه به راه ادامه می دهند. انگار این مسیر، پای آبله رفتن اش شیرین تر است.
روز سوم است، به کربلا نزدیک تر شده ام. اولین ایست بازرسی را در عمود 960 قرار داده اند. برقراری امنیت برای این همه جمعیت شوخی نیست. در 21 کیلومتری کربلا قرار داریم. لبیک یا حسین، لبیک یا حسین
معاون شهید همت در کنار زائران حسین(ع)
در 8 کیلومتری کربلا قرار دارم، خستگی شدیدی را احساس میکنم و دنبال جایی برای نشستن و استراحت هستم اما حاج سعید قاسمی را می بینم که با عزمی استوار به راه ادامه می دهد. خستگی ام را فراموش می کنم و با حاج سعید هم کلام می شوم. شوق را به خوبی می توان از چشم هایش فهمید. در راه جوان آلمانی را می بینیم که پرچم آلمان به دوش دارد و او نیز در خیل زائران حسین(ع) در حرکت است، صحبتمان به جوان هایی کشیده می شود که با ذوق فراوان برای تحصیل علوم دینی به قم می آیند. "حاج سعید"، دغدغه زیادی نسبت به حفظ این جوانان دارد و در برخی امور، گله مند است. در مسیر خیلی های دیگر از شخصیت ها و بعضا نمایندگان مجلس را می بینم. حتی یکی از نماینده ها با خانواده اش آمده است.
صلی الله علیک یا ابا عبدالله
شب اربعین است، ساعت 19 در تاریکی هوا به کربلا می رسم، بعد از سه روز پیاده روی، تنها چیزی که میخواهی مشاهده کنی حرم ارباب است. مسیر به گونه ای است که قبل از هر چیز باید به باب الحوائج سلام بدهی و بین الحرمین را از حرم عباس(ع) آغاز کنی. اینجا مردمانی را می بینی که روزها در راه بودند تا به اینجا برسند و بگویند: "صلی الله علیک یا ابا عبدالله" و همین که سلام دادند، به شهر و دیار خود بازگردند. کربلا غوغاست و شور عجیبی در همه جای شهر برپاست.
روز اربعین، قرار است همه در سالن اجتماعات محل اقامتمان جمع شویم و زیارت اربعین بخوانیم، و اینطور که هماهنگ شده است، شب به صورت دسته عزاداری به حرم خواهیم رفت. حجت الاسلام آقا تهرانی برایمان سخنرانی می کند و بعد زیارت اربعین می خواند. انگار بغض ها همه در گلو جمع شده است و همین که می گوید "السلام علی ولی الله و حبیبه"، یکصدا بغض ها می ترکد و صفای ویژه ای در سالن حاکم می شود. یاد دعای ندبه های حاج آقا می افتم که صبح های جمعه در مدرسه معصومیه برایمان می خواند.
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد
کم کم همه برای رفتن به سمت حرم حسین(ع) جمع می شوند. دسته عزاداری بزرگی با حضور 800 نفر تشکیل و در بین راه به تعدادمان افزوده می شود. علاوه بر ایرانی ها، غیرایرانی ها هم اصرار دارند به این دسته عزاداری که بیشترشان را جوانان تشکیل داده اند بپیوندند. ورود دسته ها به حرم طوری طراحی شده است که در آغاز، وارد حرم امام حسین(ع) می شویم. ترکیبی از معنویت، شور حسینی و حس انقلابی در عزاداری وجود دارد. بچه ها در بین الحرمین، از مقاومت و مظلومیت ملت بحرین یاد می کنند و برای پیروزی شان، دعا. قبل از ورود به حرم حضرت عباس(س)، همان دَم قدیمی و باصفا داده می شود که "ای اهل حرم میروعلمدار نیامد، سقای حسین، سید و سالار نیامد، علمدار نیامد علمدار نیامد". اربعینِ کربلا آنقدر زیباست که اگر بخواهی به کربلا بیایی، تنها به زیارت اربعین فکر کنی.
* حسن صدرایی عارف